گفتارهایی از حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
چکیده
نواندیشی به معنای بازاندیشی در افکار و دیدگاههای دیگران، به منظور دستیابی به آرا و نظریههای جدید در حوزة دین و معارف دینی ممکن و بلکه ضروری است. ممکن است، به دلیل وجود آموزهها و احکام ظنی و متغیر در دین، و ضروری است به دلیل لزوم مصونیت از دچار شدن به رکود و تحجر دینی. اما نواندیشی دینی همانند هر حوزة معرفتی و فکری دیگر و به دلیل اهمیت و حساسیت خاص آن، بیشتر از سایر موضوعها، نیازمند ابزار و روشهای صحیح وکارآمد است. در نوشتار حاضر، پس از تعریف نواندیشی دینی و بیان ماهیت و قلمرو آن، پیش نیازها، شرایط و قواعد راهبردی و به عبارت دیگر، روششناسی نواندیشی دینی مورد بحث و واکاوی قرار گرفته است.طرح مسئله
ویژگی بارز و تمایزگر انسان از سایر موجودات، وجود نیروی تفکر و تعقل در اوست. این نیروست که گاه در قالب حس کنجکاوی او را به جست و جو و تحقیق برای کشف حقایق عالم و درنوردیدن مرزهای دانش وادار می سازد. تلاش برای معلوم کردن مجهولات و دستیابی به معلومات جدید و نو، برای انسان لذتبخش و ارضاکنندة حس حقیقتطلبی و کمالجویی او و از مظاهر آن است. البته این امر حد و مرزی ندارد؛ نه از جهت طولی و نه به لحاظ عرضی. انسان هر قدر هم که دانش جدیدی کسب کند، چه به صورت عمق بخشی وکشف لایههای زیرین معرفت در یک رشته خاص باشد و چه به صورت گسترش سطحی معلومات در حوزههای گوناگون معرفتی- حتی دین و معرفتهای دینی- باز هم عطش حقیقت طلبی در او خاموش نشده، بلکه با گسترش معلومات و دانستهها شدیدتر خواهد شد.
اما زمانی که قرار است این نوگرایی و نوطلبی در حوزة علم و معرفت، به ویژه در قلمرو دین و دینپژوهی، در قالب نواندیشی و نوآوری بروز و ظهور یابد، مسئله شکل حادتر و دقیق تری به خود گرفته، از اهمیت بیشتری برخوردار میگردد. از آنجا که نواندیشی و نوآوری در دین، نسبت دادن مطالبی به دین است که در فرهنگ و سنت رایج در آن دین جدید و غیرمعهود میباشد و از سویی چون دین پدیدهای الهی و فرابشری است، نیازمند تخصص کافی در شناخت دین و روشهای آن است. به عبارت دیگر، دینپژوه و به ویژه کسی که قصد دارد در حوزة دین و معارف دینی به نواندیشی و نوآوری بپردازد، هم باید از محتوای دین و معارف آن آگاهی کافی داشته باشد و هم در روش شناسی آن و به کارگیری روشها و شیوههای پژوهش در دین از مهارت کافی برخوردار باشد.
اصولاً برای اندیشیدن و تحقیق کردن در علوم مختلف، روشهای گوناگونی وجود دارد؛ به گونهای که حتی علمی به نام «متدولوژی» تدوین شده است که روش تحقیق در هر علمی را معین میکند. در این علم، مشخص می شود که در هر یک از شاخههای علوم، چگونه و با چه روشی باید تحقیق کرد تا به نتیجه صحیح رسید. اینکه این روش را چه کسی تعیین میکند و چگونه باید از آن استفاده کرد، موضوع دیگری است، اجمالاً طبیعت مسئله باید نشان دهد که راه حلش چیست و برای حل آن از چه روشی باید استفاده کرد. روش تحقیق در فیزیک با پژوهش در ریاضیات فرق دارد و همین طور پژوهش در بسیاری از علوم دیگر. تحقیق در تاریخ هیچ شباهتی به تحقیق در شیمی ندارد. در شیمی برای حل مسائل باید مواد را در آزمایشگاه با هم ترکیب کنید و از آزمایشها نتیجه بگیرید. در اینجا مشاهده و آزمایشهای عینی لازم است و تغییرات باید ثبت شود تا بتوان نتیجهگیری کرد. اما آیا در تاریخ هم میتوان آزمایش کرد؟ آیا برای اینکه بدانیم رستم در چه زمانی بوده، کجا زندگی میکرده و با چه کسانی جنگیده است، باید به آزمایشگاه مراجعه کنیم؟ این روش در تاریخ به کار نمیآید. در تاریخ برای حل مسائل باید به اسناد و مدارک رجوع کرد. باید کتابها، سنگنوشتهها، آثار باستانی و... از زمانهای مختلف را به هم ضمیمه کرد تا قضیه ای کشف و مسئله ای حل شود.
به طور کلی علمای متدولوژی روشها را به سه دسته کلی تقسیم کردهاند: (1)
الف) روشهای تجربی؛ در علومی مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، زمینشناسی، هواشناسی، معدن شناسی و نظایر آن میتوان از روش تجربی استفاده کرد. البته تجربه انواع مختلفی دارد، ولی سبک مشترک همة آن علوم روش تجربی است.
ب) روشهای نقلی و تاریخی؛ دستة دیگری از علوم وجود دارد که در آنها باید صرفاً از اسناد و مدارک استفاده کرد. تاریخ، مثال روشن این دسته است.
ج) روش عقلی- تحلیلی؛ در مسائلی که صرفاً عقلی است، مثل مسائل علم منطق، الهیات- فلسفه الهی-، ریاضیات، به ویژه ریاضیات تحلیلی، تنها روش حل مسائل، روش تحلیلی و عقلی است. یعنی صرفاً از عقل میتوان استفاده کرد؛ آن هم با روش تحلیلی و هیچ چیز دیگری نمیتواند نتیجه بخش باشد. در هیچ آزمایشگاهی نمیتوان معلوم کرد که معادلة درجه دوم چگونه حل می شود؛ این مسئله تجربهبردار نیست؛ زیرا موضوع آن تعدادی عدد محض است؛ چیزی نیست که عینیت داشته باشد تا بتواند متعلق تجربه واقع شود. حتی گاهی عدد هم نیست، بلکه صرفاً نمادهایی است که علائم قراردادی مفاهیماند.
کنون پرسش این است که روش شناسی نواندیشی دینی چیست و آیا اصول و ضوابط خاصی بر نواندیشی دینی حاکم است؛ اگر چنین است آن اصول کدامند؟ هدف مقاله حاضر معرفی اجمالی روش شناسی نواندیشی دینی و تبیین برخی از قواعد راهبردی آن است. مطلب را با توضیح مختصری دربارة حقیقت نواندیشی دینی آغاز میکنیم.چیستی نواندیشی
نواندیشی به معنای از نو دربارة مسائل فکر کردن است؛ یعنی افراد به پژوهشها و نظریه های گذشتگان اکتفا نکرده، درصدد باشند از طریق بازاندیشی در افکار پیشینیان بر مبنای مقدمات یقینیتر و به کار بردن روش صحیح تر، به نتایج نو و جدید دست یابند. بر اساس این تعریف، عنصر اصلی نواندیشی، تفکر و اندیشه است که در صورت همراه بودن با دو شرط مزبور- ابتنا بر مقدمات یقینیتر و به کار بردن روش صحیحتر- می تواند منجر به نوآوری و تولید علم جدید گردد.
واژة «اندیشیدن» یا «فکر کردن» معنای خاصی دارد که در این بحث باید به آن توجه داشت، وگر نه موجب برخی سوء برداشتها و سوءتفاهمها خواهد شد. فکر منطقی و استدلالی بر مقدماتی مبتنی است که تنظیم آن مقدمات انسان را به یک نتیجة خاص میرساند، اما اگر فکر کردن بدون مقدمات منطقی باشد، نتیجه ای که از آن گرفته می شود، اعتبار نخواهد داشت. برای مثال، انسان گاهی اموری را تصور می کند یا حدس می زند و یا اوهام و خیالاتی به ذهن او خطور میکند که احیاناً خودش هم می داند تصورات باطلی است. در این موارد گفته نمی شود «او فکر میکند؛ این طور نیست که هر چه به ذهن انسان آمد، فکر باشد. (2) حقیقت فکر کردن این است که انسان از مقدماتی شروع کند و به یک نتیجة منطقی برسد؛ «و الفکر حرکه إلی المبادی و من المبادی إلی المراد». (3) فکر یک فعالیت ذهنی است که به شکل یک حرکت منظم انجام می گیرد؛ به این صورت که موضوعی به ذهن انسان می آید و ذهن فعال می شود؛ دربارهاش میکاود و مقدمات مناسبی برای آن پیدا میکند. وقتی به آن مقدمات رسید، آنها را تنظیم میکند. پس از آن بار دیگر به آن نقطة اوّل برمیگردد؛ جایی که حرکت خود را از آنجا آغاز کرده بود.
نمونه های زیادی در این زمینه وجود دارد. ما همیشه و در هر موضوعی همینگونه عمل می کنیم؛ ابتدا مشکلی در یک زمینة خاص مثل اقتصاد، فرهنگ، سیاست و... برای ما پیش می آید و درصدد برمیآییم آن را حل کنیم. اولین چیزی که وارد ذهن می شود خود همین مشکل است و ما میخواهیم دربارة آن فکر کنیم. اما فکر کردن از لحظه ای شروع می شود که ذهن از این مشکل به طرف مقدمات سیر میکند؛ یعنی در معلومات خود جستوجو میکند تا چیزهایی را بیابد که به کمک آنها این مشکل را حل کند. این بدان دلیل است که در میان معلومات انسان، همه چیز به همه چیز مربوط نیست. بنابراین، باید در بین دانستههای خود جست وجو کرده، معلوماتی را پیدا کرد که مربوط به آن موضوع و مشکل باشد و بتوان برای حل این مشکل از آنها استفاده کرد. بنابراین، ذهن در بین دانستههای خود جستوجو میکند و مسائل متناسب با مشکل را می یابد؛ سپس آنها را تنظیم و در آخر به نتیجة نهایی رسیده و مشکل را حل میکند.
این مقدمات گاهی یقینی(4) و غیر قابل شکاند و گاهی معلوماتی هستند که در آنها ابهام وجود دارد. اگر آن مقدماتی که می خواهیم در فکر از آنها استفاده کنیم «بیّن» و هیچ ابهامی نداشته باشند، نتیجه ای هم که با تنظیم آنها به دست میآید یقینی خواهد بود و نمیتوان در آن تردید کرد. این گونه استدلال ها و فکرها که انسان را به نتیجة یقینی میرسانند، فراوان وجود دارد. مسائل ابتدایی ریاضی یکی از مثالهای سادة این موضوع است. پرتقالفروشی چند جعبة پرتقال خرید؛ مقداری از آن خراب شد و بقیه را به فلان قیمت فروخت. حالا او سود کرده یا زیان و اگر سود کرده است چقدر؟ مقدماتی که در اینجا باید به آنها رجوع کنیم، همان اعداد و ارقامی است که در این مسئله داده شده است؛ اگر اینها روشن و یقینی باشند و به شکل صحیح تنظیم شوند، انسان را به جواب روشن و قطعی میرسانند. در این گونه مسائل که فرمولهای زیاد پیچیدهای ندارند و زود به نتیجه میرسند، انسان مطمئن می شود که نتیجه همین است و هیچ اشتباهی نکرده است؛ اما اگر فرمول ها پیچیده باشند و حل مسئله به زمان زیادی نیاز داشته باشد، چه بسا انسان در بین حساب کردن اشتباه کند و مثلاً به جای عمل جمع، تفریق انجام بدهد یا بالعکس و یا عدد را اشتباه کند و به جای آن عدد دیگری بنویسد و در نتیجه به پاسخ درست نرسد. با این حال، فراوان اتفاق میافتد کسی که ریاضیات را به درستی فرا گرفته و مقدمات استدلال را هم به درستی انتخاب کرده و تنظیم میکند، به نتیجة یقینی میرسد؛ اما اگر مقدمات استدلال اشکال داشته باشد و یا به شکل صحیح تنظیم نشده باشند، نتیجة صحیح به دست نخواهد آمد.
در سایر مسائل فکری و حتی مسائل سیاسی نیز چنین روندی وجود دارد. وقتی یک مشکل سیاسی پیش میآید، چگونه باید آن را حل کرد؟ در اینجا سیاستمدار مانند دانشآموزی میاندیشد که میخواهد مسائل ریاضی را حل کند؛ یعنی مقدماتی تنظیم میکند و به نتیجهای میرسد. در اینجا نیز اگر مقدمات یقینی باشد، نتیجه یقینی است؛ هر چند در مسائل سیاسی مقدمات یقینی خیلی زیاد نیست و در نتیجه، پیشبینی یقینی هم نسبت به نتایج کم اتفاق میافتد. بسیاری از سیاستمداران فکر میکنند نتیجه هم میگیرند، اما درست از آب درنمیآید؛ زیرا مقدمات آن یقینی نیست و یا به شکل صحیح کنار هم چیده نشده اند.
پس اولاً مقصود از اندیشیدن، هر چیزی نیست که به ذهن انسان بیاید، بلکه سیری است منظم از یک مسئله به مقدماتش و سپس بازگشتن از مقدمات به نتیجه؛ ثانیاً هر نوع اندیشیدنی لزوماً به نتیجه درست منجر نمیشود، بلکه انسان گاهی اشتباه میکند؛ مانند حسابگری که در حسابها اشتباه میکند. نتیجة درست هنگامی به دست میآید که اولاً مقدمات فکر و استدلال یقینی باشد و ثانیاً سیر به مقدمات، عالمانه و با مهارت انجام گرفته باشد و در تنظیم آنها اشتباهی رخ نداده باشد. اما از آنجا که فکرهای دارای نتیجه یقینی بسیار کم و درصد افکار صحیح یقینی که قابل تردید نباشد- نسبت به آنهایی که قابل تردیدند- خیلی کمتر است، نتایجی هم که گرفته می شود صددرصد قابل اطمینان نخواهد بود؛ مگر در جایی که مقدمات صددرصد یقینی و فاصلة مقدمات با نتیجه هم کم باشد؛ به گونه ای که انسان در این فاصلهها کمتر اشتباه کند.
آنگونه که تاریخ علم نشان میدهد، در علوم مختلف بسیاری از مسائل وجود داشته که بشر دربارة آنها اندیشیده و به نتایجی رسیده است؛ اما بعدها معلوم شده است که آن نتایج اشتباه بودهاند. علت آن این است که یا در فکر کردن از مقدمات یقینی استفاده نشده و یا در تنظیم مقدمات اشتباه شده است؛ به تعبیر منطق دانان، یا مادة قیاس نقص داشته است یا صورت قیاس.
بنابراین، مقصود از نواندیشی آن است که افراد به پژوهشها و نظریه های گذشتگان اکتفا نکرده، درصدد باشند از طریق بازاندیشی در افکار پیشینیان بر مبنای مقدمات یقینیتر و به کار بردن روش صحیحتر به نتایج نو و جدید دست یابند. به عبارت دیگر، فرض کنند که این مسئله حل نشده است و از نو تحقیق کنند و راه حلی برای آن بیابند. در این صورت است که علم پیشرفت و سطح معلومات بشر افزایش می یابد. افزون بر اینکه در عمل هم نتایج بهتری خواهد داشت.
اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا مسائل دینی که یکی از زمینه های فکری انسان است و نیاز به فکر کردن دارد، مشمول نواندیشی و نوآوری میباشد؟ یعنی آیا باید در دین و مسائل دینی هم از نو فکر، و مطالب و آرای جدیدی مطرح کنم؟ آیا اصلاً نواندیشی در دین مطلوب است و موجب تکامل آن می شود یا نه؟ اگر آری، آیا هر فکر جدیدی که در دین مطرح می شود مقبول و معتبر است یا اینکه میان افکار جدید که در دین مطرح می شود تفاوت وجود دارد؟ اگر تفاوتی هست معیار آن چیست و چگونه می توان افکار جدید معتبر را از افکار غیر معتبر تمییز داد؟ این پرسشها جدی است و نتایج عینی هم به دنبال دارند. تأثیراتی که پاسخ به آنها در زندگی عملی دین داران میتواند داشته باشد، غیر قابل انکار است. بنابراین، درخور هر گونه تأمل و پژوهش میباشند.نواندیشی دینی
پیش از این گفتیم که پژوهش در هر علم و هر شاخه ای از علوم، روش خاصی دارد که برای حل مسائل آن علم باید از آن روش استفاده کرد. یکی از مهمترین و شایعترین علل وجود خطا و اشتباه در افکار انسان، استفاده از روش نادرست و یا کاربرد نادرست روش صحیح است. برای مثال، در طب قدیم همة مواد را به دو دسته کلی تقسیم میکردند؛ برخی از آنها طبیعت و مزاج سرد داشتند و دستهای دیگر دارای طبیعت گرم بودند. هر یک از این دو قسم نیز یا تر هستند و یا خشک. بنابراین، اشیا در چهار دسته کلی قرار میگیرند: الف) گرم و خشک؛ ب) گرم و تر؛ ج) سرد و خشک؛ د) سرد و تر. این تقسیم بندی مبنای همة مسائل طب بود و تمام بیماریها را براساس همین دسته بندی درمان میکردند. برای مثال، میگفتند فلانی سردی کرده است و باید چیز گرمی به او داد تا بیماریش برطرف گردد یا برعکس. این روشی بود که در طب قدیم به آن عمل می شد؛ اما آیا این روش برای تشخیص بیماریها صحیح است؟
با کشف ابزارهای دقیق تر برای تجربه وگسترش شیوه های تجربه و پیدایش طب شیمیایی، معلوم شد این روش کلیت ندارد و برای درمان همة بیماریها و حل همه مسائل طب نمیتوان از آن استفاده کرد. به طور کلی، وقتی در علوم نادرستی یا کافی نبودن روشهای گذشته معلوم شد، باید از روشهای صحیح و جدید استفاده کرد تا به نتایج صحیح تر یا یقینی تر دست یافت.
اکنون باید دید که آیا این گونه خطاها و اشتباه ها که منشأ آنها به کار بردن روشهای نادرست و یا استفاده نادرست از روشهای صحیح است در پژوهشهای دینی نیز اتفاق میافتد یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا برای نواندیشی و نوآوری در حوزة دین و مطالعات دینی نیز باید روشهای درست را شناخت و آنها را به کار برد؟ اگر چنین است، آن روشها کدامند؟ بنابراین، برای حل مسئله نواندیشی در دین، ابتدا باید خود دین و روشهای تحقیق در آن را شناخت. با تحصیل این شناخت، میتوان صحت و سقم افکار و اندیشه های دینی گذشتگان و روشهایی را که آنان در فهم دین به کار برده اند ارزیابی، و روش صحیح تر و متقن تر را در این زمینه- به فرض وجود-، کشف کرد.دین و روشهای تحقیق در آن
جامعه شناسان و دیگران برای دین تعریف های گوناگونی ارائه کرده اند که غالباً با یکدیگر قابل جمع نیستند. بررسی تک تک آنها ما را از بحث اصلی دور میکند و بی فایده است. در اینجا مقصود ما از دین، معنای «آیین» و مجموعه ای از اعتقادات نیست. در این معنا، بت پرستی نیز نوعی دین است. حتی میتوان بی دینی را نیز یکنوع دین تلقی کرد؛ کسی که معتقد است خدایی و پیغمبری نیست، به این معنا دین دار است؛ این هم نوعی اعتقاد است. خداوند متعال در سوره کافرون خطاب به مشرکین می فرماید: «لکم دینکم ولی دین» (کافرون: 6) دین شما مال خودتان»؛ یعنی مشرکان نیز دین داشتند و آن بتپرستی بود. مقصود ما از دین مجموعه ای متشکل از سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است. اموری وجود دارد که باید به آنها معتقد بود؛ مانند اعتقاد به اینکه خدا و قیامتی هست و... . مصداق بارز این اعتقادات همان اصول دین است. امور دیگری وجود دارد که انسان باید بر اساس آنها خودسازی کند و از این طریق ملکاتی کسب کند این مسائل جزو اخلاق است و نهایتاً، دسته سومی نیز وجود دارد که مستقیماً به رفتار انسان ها مربوط می شود؛ یعنی احکام فردی و اجتماعی که فقه متضمن آنهاست. علومی که بر این سه مقوله منطبق اند عبارتند: از کلام، اخلاق و فقه.
اکنون باید ببینیم روش تحقیق در هر یک از این سه بخش چیست. طبعاً هر یک از آنها روش خاصی برای تحقیق دارد؛ مسائل کلام را با روش عقلی و نقلی اثبات میکنند؛ برخی از اعتقادات را فقط با دلیل عقلی می توان اثبات کرد؛ نظیر اعتقاد به وجود خدا و اثبات نبی؛ برای اثبات وجود خدا نمیتوان از دلایل تجربی یا نقلی استفاده کرد.
بنابراین، روش تحقیق در بخشی از اعتقادات دینی روش تحلیلی و استفاده از برهان عقلی است و روشهای تجربی و دیگر روشها در آن کاربردی ندارند.
برخی دیگر از اعتقادات با دلیل نقلی اثبات می شوند؛ مانند نبوت انبیا، نبوت پیغمبر اسلام و امامت ائمه(ع) و یا مسئله غدیر و جانشینی امیرالمومنین(ع). غدیر مسئله ای تحلیلی نیست، بلکه یک حادثة عینی است که در تاریخ اتفاق افتاده است. برای حل مسئله تاریخی باید از روش نقلی و تاریخی استفاده کرد وآن بررسی اسناد و مدارک است و راه دیگری ندارد.
در زمینة اخلاق، اصول و قواعد کلی را با عقل اثبات میکنیم، ولی جزئیات اخلاق، به ویژه اخلاق دینی را باید از آیات و روایات استخراج کنیم. در فقه نیز اغلب از دلایل نقلی استفاده می شود، ولی گاهی با ادلة عقلی نیز برخی از مسائل فقهی اثبات میگردد. اینکه نماز صبح دو رکعت است یا بیشتر و یا کمتر، از راه تجربه یا تفکر عقلی به دست نمیآید، بلکه فقط با مراجعه به اسناد و مدارک باید حل گردد. به عبارت دیگر، ما بندة خدا هستیم و باید به دنبال جلب رضایت خدا باشیم؛ اما رضایت خداوند را نمیتوان در آزمایشگاه و با مشاهده و تجربه و در این زمینة خاص، از طریق تفکر عقلانی محض به دست آورد، بلکه باید دید خداوند در این مورد به پیغمبر خود چه فرموده است. برای کشف این مطلب باید به اسناد و مدارک دینی نظیر روایات مراجعه کرد. بنابراین، اینکه گاهی گفته می شود برای کشف احکام دینی باید تجربه کرد و مثلاً دید آیا با دو رکعتی خواندن نماز صبح احساس بهتری به انسان دست می دهد یا با سه رکعتی خواندن آن، و یا به رؤیا و مکاشفات شخصی استناد گردد، سخن بیهوده و باطلی است. برای تحقیق و اثبات اینکه خدا از ما چه خواسته است، باید ببینیم خداوند چه فرموده است؛ نه اینکه به هوسها، خیالات و حالات خود استناد کنیم. با این روشها نمیتوان در دین نوآوری و نواندیشی کرد.قلمرو نواندیشی دینی
اما آیا در دین(5) هیچگونه نواندیشی و نوآوری ممکن نیست؟ این پرسش جدی است و برای پاسخ دادن به آن باید به مطالب پیشین بازگردیم. گفتیم انسان در تفکرات خود بسیار دچار اشتباه می شود، اما در مواردی که فکر به مقدمات یقینی و ساده منتهی می شود، احتمال اشتباه بسیار کم است و می توان به نتایج قطعی و یقینی دست یافت. بنابراین، باید بررسی کرد که آیا در دین از این گونه مقدمات یقینی وجود دارد یا خیر؟ پاسخ مثبت است؛ بسیاری از گزاره های دینی از چنان قطعیتی برخوردارند که جای هیچ گونه تردیدی در آنها وجود ندارد و از صدر اسلام تاکنون احدی در آنها تردیدی روا نداشته است و این، به علت وجود دلایل روشن و قطعی دربارة آنهاست. برای مثال، هیچ مسلمانی در هیچ جای عالم در اینکه نماز را باید به طرف مسجدالحرام خواند یا ماه رمضان را باید روزه گرفت، تردید نداشته و ندارد وهیچ گاه احتمال خلاف آن را نمیدهد؛ برای نمونه، به جای روزة ماه رمضان روزه محرم را واجب نمی داند یا به جای اینکه به سمت کعبه نماز بخواند، به طرف بیت المقدس و یا مکان دیگری نماز نمیخواند. آیا کسی احتمال می دهد این نماز درست باشد؟ این مسائل همان است که به نام «ضروریات دین» معروفند؛ مسائلی که هیچ مسلمانی در آنها شک نمیکند و اصلاً اسلام مساوی است با همین امور. تردید در این مسائل به معنای نشناختن دین اسلام و یا اعتقاد به دین دیگری است. در این مسائل جای هیچ گونه نواندیشی و نوآوری وجود ندارد. نواندیشی در این مسائل نظیر نواندیشی در بدیهیات ریاضی است؛ همانگونه که تحقیق و نوآوری در قضایایی همچون 4=2+2 یا «مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است» بیهوده و غیرمعقول است، نوآوری در یقینیات و ضروریات دین نیز نامعقول و غیرممکن است.(6)
اما بسیاری از احکام وگزاره های دینی غیریقینی و ظنیاند؛ زیرا از دلایل قطعی و یقینی برخوردار نیستند و به همین دلیل مورد اختلاف دین شناسان واقع میشوند. نظیر بسیاری از گزاره هایی که مربوط به احکام فرعی عملی و یا جزئیات مسائل اعتقادی یا اخلاقی اند. در این موارد، مجال برای نوآوری و نواندیشی وجود دارد و میتوان بر اساس دلایل متقنتر، نظریه های جدیدی مطرح کرد. اما نواندیشی در این موارد شرایط و ضوابطی دارد و این طور نیست که هر کس هرگونه که خواست، مجاز باشد حرف نو و فکر نو عرضه کند.پی نوشت ها :
1.شاله فلیسین، شناخت روش علوم یا فلسفه علمی، ترجمة یحیی مهدوی، ص65.
2. ترجمه برخی از واژگان بیگانه نیز در این زمینه موجب سوءفهم می شود. مثلاً در زبان انگلیسی وقتی میخواهند بگویند: تصور میکنم قضیه از این قرار است یا گمان میکنم چنین و چنان است، گفته می شود و ما این را در فارسی به «فکر میکنم» ترجمه میکنیم در حالی که فکر کردن معنی دیگری دارد و با گمان کردن و تصور کردن فرق میکند.
3. ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، ج1، ص 57.
4. اینکه مقصود از یقین در اینجا چیست و یقینی بودن مقدمات دقیقاً به چه معنا است مربوط به منطق و خارج از حوزه بحث ما است. برای نمونه رک: ابن سینا، الشفا، المنطق، البرهان، القاهره، 1375ق، ص 51/ ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، ج1، ص 323/ محمد بن حسن الطوسی، اساس الاقتباس، ص 342و 360.
5. در اینجا تأکید ما بیشتر بر دین اسلام است.
6. البته مقصود نوآوری در خود گزاره های یقینی است، اما در ادله یا احیاناً در روشهای اثبات آنها نواندیشی و نوآوری ممکن است.
منبع: دوفصلنامه پژوهش شماره 2