1- ارزیابی شخصیت براساس روان شناسی:
در داستان حضرت سلیمان میخوانیم :
«وانی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون فلما جاء سلیمان قال اتمدونن بمال فما آتانی الله خیر مما آتاکم بل انتم بهدیتکم تفرحون»(2)
«و در واقع من هدیه ای به سوی آنان میفرستم، پس بنگرم که فرستادگان با چیزی باز میگردند.»
و هنگامی که (فرستاده ملکه) نزد سلیمان آمد،(سلیمان) گفت: «آیا [مرا] با مال امداد میرسانید! پس آنچه خدا [به من] داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلکه شما فقط به هدیه خود شادمان میشوید.»
2- شخصیت:
در سوره ی اسراء آیه ی 84 میفرماید:
«قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو هدی سبیلا»
بگو:«همه برطبق (روش وخلق وخوی) خویش عمل میکنند؛ و پروردگارتان داناتر است، به کسی که او ره یافته تر است.»
توضیح «شاکله» ازماده «شکل» به معنای «مهارکردن حیوان» است.(3) به خود مهار «شکال»گفته میشود و از آنجا که روحیات و سجایا و عادت های هر انسانی او را به رویه ای خاص مقید میکند با آن «شاکله» گویند.(4)
3- واکنش های روانی، افشاگر راز درون :
خداوند متعال در این باره میفرماید:
«واذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الی بعض هل یراکم من احد ثم انصرفوا صرف الله فلوبهم بانهم قوم لا یفقهون »(5)
«وهنگامی که سوره ای فرو فرستاده شود، برخی آن (منافق) آن برخی (دیگر) نگاه میکنند( در حالی که میگویند: ) آیا هیچ کس شما را می بیند! سپس منصرف میشوند(وبیرون میروند)؛ خدادلهایشان را (از رحمت) منصرف ساخته ؛ بخاطر آنکه آنان گروهی هستندکه فهم عمیق نمیکنند.»
4- تقسیم شخصیت براساس عقیده:
در قران کریم با توجه به اهمیت این موضوع ، شخصیت به سه دسته «مومن» ،«کافر» و «منافق» تقسیم شده است.
5- روانشناسی رنگ ها:
«قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما لونها قال انه یقول انها بقره صفراء فاقع لونها تسر الناظرین»(6)
گفتند:«برای ما از پروردگارت بخواه تا برای ما روشن بیان کند که رنگ آن (گاو) چگونه است!( موسی ) گفت که اومیگوید:«در حقیقت آن گاوی زرد است که رنگش یکدست است، که بینندگان را شاد سازد.»
بابررسی های انجام گرفته «رنگ زرد» باعث آرامش وسرور باطنی انسان میشود لذا معمولا در خوابگاه های روان درمانی ، از رنگ زرد برای لباس های بیماران استفاده میشود.(7)
6- روانشناسی رشد:
1-6 رشدکودک ومراحل آن(8):
«والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا وجعل لکم السمع والابصار والافئذه لعلکم تشکرون»(9)
«خداوند شمارا از رحم مادرانتان بیرون آورد درحالی که هیچ نمیدانستید، وبه شما گوش وچشم وقلب عطا فرمود تا اینکه شکر به جا آورید.»
2-6 رشد زبان:
«خلق الانسان علمه البیان»(10)
«انسان را خلق کرد، به اوگفتار را تعلیم داد.»
3-6 عوامل موثردر رشد زبان:
در رشد زبان یک سلسله عوامل مادی(رسش بدنی، هوش ، محیط خانواده و....) (11) که قابل اثبات در آزمایشگاه ها میباشد و عوامل غیرمادی (اراده خداوند وسخن گفتن در گهواره ) دخالت دارد.
4-6 خانواده:
خانواده از عوامل موثر در رشد انسان است. قران کریم با تاکید برایجاد خانواده ای سالم وآرام ، بر این نکته تاکید کرده است ومیفرماید:(14)
«ومن ایاته خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها وجعل بینکم موده ورحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون»(15)
«و از نشانه های او این است که همسرانی از (جنس) خودتان برای شما آفرید، تا بدان ها آرامش یابید، ودربین شما دوستی و رحمت قرار داد؛ قطعا در آن [ها] نشانه هایی است برای گروهی که تفکر میکنند.»
5-6 رشدشخصیت:
تاکید قران بر این نکته که محرومیت جنسی لزوما موجب آسیب نیست. این نظریه برخلاف نظریه ی فروید» است ولی با نظر «مزلو» قابل تفسیر است.(16)
«ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله »(17)
«وکسانی که (وسایل) ازدواج نمی یابند،باید خویشتنداری کنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد.»
6-6 کفایت اجتماعی:
کفایت اجتماعی عبارت است از: «قابلیتی که کودک میتواند به وسیله ی آن از منابع محیطی بهره جوید ونتیجه ی رشدی خوبی به دست آورد.»(18)
از قران کریم نیز ویژگی نیاز به پیشرفت را در آدمی میتوان استنباط کرد:
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»(19)
ای انسان! در حقیقت توبه سوی پروردگارت کاملا تلاش میکنی(ورنج میکشی) و او را ملاقات میکنی.
منابع
1- این عدد با توجه به شمارش آیات ارائه شده در کتاب "قران و روانشناسی" نوشته دکتر "محمد عثمان نجاتی" میباشد
2- نمل /35 و36
3- مصباح المنیر، قیومی ،ص 321. نشر دارالهجره،1405
4- تفسیر نمونه .ج 12 ،ص247
5- توبه/127
6- بقره/69
7- روانشناسی رنگها،ص 87
8- نحل/ 87
9 - الرحمن/3 و4
10 - المیزان ج19، ص717
11- آل عمران/46
12- مریم/29
13- لقمان/17-12 ونسا /35-34
14- روم /21
15- نور/33
16- انشقاق /6
17- روانشناسی رشد(2) بانگرش به منابع اسلامی، جمعی از نویسندگان،ج 2 ص978
18- روانشناسی رشد(2) بانگرش به منابع اسلامی، ص 965
19-روانشناسی رشد(2)بانگرش به منابع اسلامی، جمعی از نویسندگان،ج 2 ص636، دفتر همکاری حوزه ودانشگاه
گاهی انسان برخی تمایلات و انگیزه های نامطلوب و یا نگران کننده ای در خود احساس می کند و می کوشد آنها را از حوزه شعور و احساس خود دور سازد و این در نهایت، منجر به نابودی و بایگانی آنها در ضمیر ناخودآگاه انسان می شود. اما بسیار اتفاق می افتد که انسان، همین تمایلات و انگیزه ها را به طور ناخودآگاه و در شکل لغزشهای زبانی و اشتباهات کلامی آشکار می سازد.قرآن به برخی انگیزه های ناخودآگاه که در درون انسان وجود دارند و او می کوشد آنها را کتمان کند، اما به هر حال از طریق لغزشهای زبانی آنها را بروز می دهد، چنین اشاره می فرماید:«امْ حسب الذّینَ فی قلوبهمْ مرضٌ اَنْ لّنْ یُخْرِجُ الله أضْعنهم وَ لو نشاءُ لاینکهُمْ فلعوفتَهُمْ بسمیهُمْ و لتعرفنهم فیالحن القولِ و اللهُ یعلمُ اَعمالکُمْ.» آیا آنان که در دل، مرض انفاق پنهان دادند، نپندارند که خدا کینه درونی آنها را بر اهل ایمان آشکار نمی سازد؟ و اگر ما می خواستیم حقیقت را به دمی بر تو آشکار ساختیم تا به باطن آنها از سیمای ظاهرشان بی پرده و در طی سخن، آنها را کاملاً بشناسی و خدا به همه کارهای بندگان شما آگاه است.» (سوره محمد، آیه 29ـ30)در جریان بحث درباره «شخصیت» خواهیم دید که قرآن به برخی از ترفندهای ناخودآگاه عقل مانند توجیه، فرافکنی و ابزار واکنشی، اشاراتی دارد. این موضوع روشن می کند که قرآن، حتی چهارده قرن پیش از تحقیقات فروید، بنیانگذار نظریه روانکاوی، جنبه های ناخودآگاه رفتار انسان را مطرح کرده است.
هرگاه در انسان برخی انگیزه ها با هم درگیر شوند، مثلاً انگیزه ای، انسان را به یک سو و انگیزه ای دیگر به سوی مقابل بکشاند. در این صورت به انسان حالتی دست می دهد که احساس سرگردانی و تردید می کند و از تصمیم گیری درباره تعیین سمت حرکت و شیوه عمل خود ناتوان می شود. چنین حالتی را «درگیری روانی» می نامند.قرآن این درگیری روانی را که برخی اشخاص در برابر ایمان، موضعی مشکوک و تردید آمیز دارند که در نتیجه از آن رنج می برند، به خوبی به تصویر می کشد. این گونه افراد، کسانی هستند که نه کاملاً به سوی ایمان می آیند و نه به طور کامل به طرف کفر می روند؛ بلکه در انتخاب ایمان و کفر مرددند و نمی توانند در این باره تصمیم نهایی را اتخاذ کنند. «انّما یستئذنُکَ الذّینَ لا یُؤمنونَ بِالله وَ الْیَومَالْ آخِرِ و اَرْتابَتْ قُلوُبُهمْ فهم فی بیعهمْ یتردوّنَ.» تنها آنهایی که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و در دلهایشان شک و تردبد است از تو اجازه معافی از جهاد می خواهند و آن منافقان پیوسته در تیرگی شک و تردید خواهند ماند». (سوره توبه، آیه 45)و: غلبه بر انگیزه ها
از مجموع مطالب گذشته، این مسأله روشن می شود که خواست خداوند متعال چنین است که در فطرت و سرشت انسان و حیوان یک سری انگیزه های فیزیولوژیک قرار دهد تا اهداف خداوندی، که همان حفظ وجود و بقای نوع است، تحقق یابد. بنابراین، بدیهی است که اشباع این انگیزه ها امری طبیعی می باشد که فطرت و سرشت وجودی انسان و حیوان، آن را می طلبد و لازم دارد؛ چون به طور کلی ادامه زندگی و بقای نوع، به اشباع آنها وابسته است.به همین دلیل احکام و فرامین قرآن در خصوص این انگیزه ها با فطرت انسان هماهنگی دارد زیرا، قرآن این انگیزه ها را می پذیرد و به آنها اقرار می کند و در حدودی که شرع مقدس اسلام اجازه می دهد، خواهان اشباع آن است. در اینجا، لازم است فرق میان دو واژه کنترل و سرکوبی را در ارتباط با انگیزه ها بیان کنیم.کنترل، به معنای بازداشتن ارادی یک انگیزه یا تمایل و مقاومت در برابر اشباع آن در شرایط نامناسب است. اما به طور کلی به معنای قبول نداشتن و یا نپذیرفتن آن نمی باشد؛ زیرا ممکن است در مواقع مناسب دیگر، اجازه اشباع و یا فعال کردن آن وجود داشته باشد.اما سرکوبی یک انگیزه، به معنای انکار و نپذیرفتن و کوچک شمردن و یا ترس از آن است و انسان می کوشد به طور کلی آن را از حوزه آگاهی و شعور خود دور سازد. تا از احساس گناه و نگرانی که از آن انگیزه ناشی می شود رهایی یابد به نحوی که این مسأله منجر به سرکوب آن در ضمیر ناخودآگاه انسان می شود.قرآن نمی گوید که انگیزه های فطری را به معنایی که گفته شد سرکوب کنیم، بلکه از ما می خواهد آنها را کنترل کنیم و بر آنها تسلط یابیم و طوری هدایتشان کنیم که هم منافع فرد و هم منافع جامعه به شایستگی، حفظ و رعایت شود.نظر قرآن را، آنجا که به مشروعیت اشباع انگیزه های فیزیولوژیک اعتراف می کند، به روشنی می توان دریافت. «یا ایّهاالذّینَ ءَامَنواُ لاتمرموا طیّب ما اَحَّلَ الله لکمْ و لا تعتدوُآ انّ اللهَ لا یُحبّ الْمُعتدینَ وَ کُلوُا مِمّا رَزَقَکُمِاللهُ حَللاً طَیّباً و اتّقوالله الذّی انتمْ به مؤمِنونْ.» ای اهل ایمان حرام مکنید طعامهای پاکیزه ای که خدا برای شما حلال کرده است و ستم مکنید که خدا ستمکاران را دوست نمی دارد و از هر چیز حلال و پاکیزه ای که خدا روزی شما کرده است بخورید و بپرهیزید از آن خدایی که به او گرویده اید.» (سوره مائده، آیه 87-88) و یا:
«نساؤُکُمْ حَرَثٌ فاتوا حَرْثکم انّی شِئْتُمْ....» آنان (زنان) کشتزار شمایند، پس برای کشت به آنان نزدیک شوید هرگاه که می خواهید....» (سوره بقره ، آیه 223)
در این آیه نیز به انگیزه جنسی بشر اشاره شده است و منظور از زنان، همسرانی هستند که شرعاً و قانوناً در کنار هم زندگی می کنند و یک زوج در حد شرعی و تا آن حد که مورد نیاز هر دوی ایشان است مجاز به بر طرف کردن نیاز جنسی یکدیگر می باشند.
آیات فوق، این موضوع را روشن می کند که قرآن نه تنها انسان را به نپذیرفتن و سرکوب کردن انگیزه های فطریش دعوت نمی کند، بلکه او را از درگیری روانی که نتیجه عدم انگیزه جنسی و سرکوب آن است ـ بر حذر می دارد، درگیریی که مسبب بروز عوارض و حالتهای اضطراب آمیز است که در رفتار انسان ظاهر می شوند.
ولی با این حال، قرآن انسان را افسار گسیخته رها نمی سازد که انگیزه های فطریش را بدون حساب و به صورت افراط، اشباع کند بلکه او را به سازماندهی و در دست گرفتن زمام انگیزه ها دعوت می کند. اصولاً هیچ اشکالی ندارد که انسان از طریق ارضای انگیزه های خود از راه حلال و مشروع لذت ببرد. قرآن در مسائل مربوط به ارضای انگیزه های فطری، انسان را به دو نوع سازماندهی دعوت می کند:اول ارضای آنها از طریق حلال که شرع مقدس تشریع و تجویز کرده است و دوم تعدیل (نه افراط و نه تفریط) در تأمین خواستهای انگیزه ها. خداوند با آفریدن جنس نر و ماده برنامه ارضای انگیزه جنسی را برای انسان منظم کرده است و برای ارضای این غریزه، زن و شوهر و زندگی خانوادگی و زناشویی را به منظور تأمین امنیت و آسایش و ایجاد محبت و عشق و فداکاری، قرار داد به طوریکه تضمین کننده زندگی خانوادگی انسان می باشد «وَ مِنْ آیتَه اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ انفسکِمْ ازواجاً لِتسکنواُ الیها و جَعَلَ بینَکُمْ موّدَةًّ و رحمةً إنّ فی ذلک لَآیت لقومٍ یتفکّروُنَ.» (سوره روم، آیه 21) و باز یکی از آیات الهی آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود و در این امر نیز برای مردم با فکرت، ادّله علم و حکمت حق آشکار است.»
«....هُنَّ لباسٌ لکُمْ وَ انتُمْ لِباسٌ لَّهُنَّ....» ...و آنها (زنان) جامه سِتر و عفاف شما و شما نیز لباس عفت آنها هستند....» (سوره بقره، آیه 187)
قرآن جوانان مسلمان را به زندگی در جامعه و محیطی تشویق می کند که در غلیه بر انگیزه جنسی به آنها کمک کند و آنها را در معرض چیزهایی قرار ندهد که سبب برانگیختن و تحریک غریزه جنسی شوند. از این رو قرآن از مردان مسلمان می خواهد که از نگاه نامشروع، خودداری کنند. چنان که از زنان نیز می خواهد زینت و آرایش و زیباییهای جسمی خویش را مانند مو و گردن و سینه که ممکن است سبب فریفتن مردان شود، بپوشانند.
پیامبر اکرم (ص) خلوت کردن زن و مرد (اجنبی) را نهی کرده است، زیرا تنها بودن آنها خود به خود فضای مناسبی برای برانگیختن انگیزه جنسی ایجاد می کند و امکان لغزش و خطا را افزایش می دهد. همچنین قرآن به نکته ای اشاره می کند، که باید به خدمه منزل و کودکانی که به سن بلوغ نرسیده اند گوشزد کرد که در سه موقع از شبانه روز بدون اجازه وارد اتاقی که زن و شوهر در آن هستند، نشوند. این سه وقت عبارتند از: پیش از نماز صبح، هنگام قیلوله در ظهر و پس از نماز عشا، وقتی که انسان برای استراحت و خواب آماده می شود. «ای کسانیکه به خدا ایمان آورده اید (بدانید که) باید بندگان ملکی شما و کودکانی که هنوز به وقت احتلام و زمان بلوغ نرسیده اند، شبانه روزی سه مرتبه از شما اجازه بخواهند، یک بار پیش از نماز صبح، دیگر هنگام ظهر که جامه ها را از تن برمی گیرید و سوم پس از نماز خفتن، که این سه وقت هنگام عورت و خلوت شماست (اغلب برهنه یا در لباس کوتاهید) و بعد از این سه بار اجازه، دیگر باکی بر شما و آنها نیست که بی دستور با بندگان و اطفال خود گرد هم جمع شوید و هر ساعت در کارها به شما مراجعه کنند. خدا آیاتش را بر شما چنین روشن بیان می کند و او به کار خلق دانا (و به مصالح خلق کاملاً آگاه) و محکم کار است.» (سوره نور، آیه 58 ـ 59)
چون در اوقات سه گانه مزبور، انسان غالباً لباسهایی را که معمولاً با آنها در اجتماع ظاهر می شود از تن خارج می کند و لباس خواب و استراحت می پوشد و در چنین لباسهایی احتمال ظاهر شدن قسمتهایی از بدن ـ که شایسته مشاهده نیست ـ می رود. دلیل این که قرآن ورود بدون اجازه خدمه و اطفال را به اتاق مردان و زنان ـ در این اوقات ـ ممنوع کرده. این است که از آگاهی بر آنچه نسبت به آنها مصلحت نیست جلوگیری کند، چرا که احتمال دارد کودکان، چیزهایی را که لزوماً نباید ببینند، از والدین مشاهده کنند و به برخی اعضای بدن که مستقیماً به امور جنسی مربوطند آگاهی می یابند. تحقیقات روانشناسی و روانکاوی، اثرات سویی را که دیدن این گونه امور در روان کودکان به جای می گذارد، ثابت و روشن کرده است.
علاوه بر این گاهی در روزنامه ها، اخبار و جراید، خبرهای ناگواری، را می بینیم که در اثر معاشرت و ارتباط بدون قید و شرط دختران و پسران و زنان و مردان جوان خانواده و عدم کنترل آنها اتفاق می افتد و خانواده هایی را دچار فاجعه می کند.
قرآن، انسان را به غلبه بر انگیزه تجاوز و مالکیت نیز تشویق می کند. مثلاً از نظر قرآن، خصلت خویشتنداری و حاکمیت بر خواسته ها و تمایلات نفس. اعم از جسمی و روانی، از خصلتهایی است که هر فرد مؤمن که دارای شخصیتی ثابت و بهنجار است باید بدان خصایل آراسته شود.درباره انگیزه تجاوز، قرآن مردم را از ستم و تجاوز به دیگران ـ چه از طریق بدن و چه لفظ ـ نهی می کند و به آنها دستور می دهد که با مردم رفتاری نیک و ملایم داشته باشند. «وَالذین یوذوُنَ الْمؤمِنینَ والمؤمِناتَ بِغَیرِ مااکتَسِبواُ فَقَدْ احْتمِلوُا بهتاتاً وَ اثْماً مبیناً». و آنان که مردان و زنان با ایمان را بی تقصیر و گناه بیازارند (بترسند) که دانستند گناه و تهمت بزرگی را مرتکب شده اند.» (سوره احزاب، آیه 58)
قرآن همچنین مردم را به مهار کردن انگیزه مالکیت فرا می خواند و آنها را از بخل ورزی، مال اندوزی، رباخواری، خوردن اموال مردم و دزدی نهی می کند و در مقابل، به انفاق در راه خدا و دادن صدقه به فقرا و بیچارگان و پرداخت زکات، امر می فرماید: «فاتقوُا الله ما استَطَعْتُمْ و اَطیعواُا و انفِقوُا خَیْر لانْفُسِکُمْ و مَنْ یوُقُ شُحَّ نفسِهِ فاولئِکَ هُمُ الْمُفلِحوُنَ.» پس تا می توانید خدا ترس و پرهیزگار باشید، سخن حق بشنوید و از آنها اطاعت کنید و از مال خود برای ذخیره آخرت خویش به فقیران انفاق کنید و کسانی که از خوی بد و بخل نفس خود محفوظ مانند آنها رستگاران عالمند.» (سوره تغابن، آیه 16)
مسأله انحراف انگیزه ها و سقط آنها بر انسان گاهی در همه انگیزه ها اعم از فیزیولوژیک و یا روانی به طور مساوی پیش می آید. یکی از مهمترین انگیزه های فیزیولوژیک که در معرض انحراف قرار دارد انگیزه جنسی است.
در قرآن، یکی از شیوه های رایج انحراف جنسی که همجنس گرایی است و قوم لوط به آن مبادرت می ورزیدند، ذکر شده است. از بیان قرآن درباره این انحراف جنسی استنباط می شود که این عمل برای نخستین بار در تاریخ بشری در میان قوم لوط پدید آمد. «اَتَاْتوُنَ الذّاکرانَ من العالَمینَ وَ تذَرَونَ ما خَلَقَ لَکُمْ ربّکُمْ من ازواجِکُمْ بَلْ أنتمْ قومٌ عادونَ.» آیا عمل زشت و منکر را با مردان انجام می دهید و زنان را که خدا همسر شما آفرید رها می کنید؟ آری شما بسیار مردم متجاوز و نابکاری هستید». (سوره شعرا، آیه 165 -166)
یکی از انحرافات رایج در انگیزه های روانی انسان، عشق شدید و اشتیاق زاید الوصفی است که در برخی از مردم نسبت به پول و جمع آوری مال و ثروت دیده می شود. در حالی که دارایی و مال در اصل از آن خداست و او ما را نماینده خویش قرار داده است تا اموالش را در راه رضا و خشنودی او و نیز آباد کردن زمین و پیشرفت نوع بشر قرار دهیم.
به طور کلی اهداف و زیاده روی در انگیزه ها و ناتوانی در مهار کردن و حاکمیت بر آنها، به انحراف آنها از اهداف حقیقی شان یعنی تداوم بخشیدن به زندگی فرد و بقای نوع و تحقق هماهنگی انسان با محیط منجر می شود. اما میانه روی در ارضای انگیزه ها، انسان را از فرو رفتن در گرداب انحراف باز می دارد. بنابراین می توان گفت بهترین کار، همان میانه روی است. «خَیْرَ الاموُرُ اوسَطَها» نه هرگز دست خود را (در احسان به خلق) بسته دارد و نه بسیار باز و گشاده دار که هر کدام را انجام دهی به نکوهش و حسرت خواهی نشست.» (سوره اسراء، آیه 29)
منبع:محراب عشق
تهیه و تنظیم:مینا طراویان
قرآن کتاب دینی و هدایت است، و برای دست یابی به رشد شخصیت و خودشناسی بهترین راه را نشان میدهد؛زیرا انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است. به این آیه شریفه توجه کنید: «یا ایها النّاس قد جائتکم موعظة من ربّکم …؛ای مردم نامهای (قرآن) که همه پند و اندرز و شفای دلهای شما و هدایت و رحمت برای مؤمنان است،از جانب خدا برای نجات شما آمد».(سوره یونس،آیه 57) همچنین آیات:(89 /نمل ـ 151/بقره ـ 2/ جمعه ـ 20/عنکبوت) و آیاتی از این قبیل. قرآن کریم فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف و بیماری،و همچنین راههای تهذیب و تربیت و معالجه روان انسان را به طور جامع نشان میدهد و در هماهنگ کردن شخصیت و تکامل و ایجاد بهداشت روانی ما تأثیر بسزایی دارد. یکی از این انفعالهای روانی که معمولاً غالب مردم دچار آن هستند حسد است. حسد را علمای اخلاق این گونه تعریف کردهاند: حسادت،تمنای سلب نعمت است از دیگری که به صلاح او باشد،یعنی حسود دوست دارد نعمتها از طرف مقابل گرفته شود،خواه آن نعمت به حسود برسد! یا نرسد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره میفرماید:«منشأ و ریشه رزایل حسادت است».1 البته یک حالتی هم نزدیک به حسادت وجود دارد، که پسندیده و مایه ترقّی و پیشرفت است،و آن حالت غبطه است. امام صادق(ع) میفرمایند:«به راستی مؤمن غبطه میخورد،ولی حسادت نمیورزد اما منافق حسادت میورزد و غبطه نمیخورد».2 راستی میدانید نخستین حسدی که از سوی انسان در روی زمین صورت گرفت چه زمانی بود؟ که بود؟برای چه بود؟ و نتیجهاش چه شد؟ آری،نخستین حسد،حسادت قابیل نسبت به برادرش هابیل بود،آن هم به جهت اینکه خداوند قربانی هابیل را پذیرفت ولی قربانی قابیل را نپذیرفت،و این موضوع برای قابیل انگیزهای برای کشتن برادرش شد.به این آیه شریفه توجه کنید:«و اتل نبأ ابنی آدم بالحقّ اذا قرّباً قرباناً…».(سوره مائده،آیه 27) در این آیه کریمه داستان حسادت قابیل نسبت به هابیل بیان شده است.نوجوانان و جوانان عزیز در قرآن نمونههایی از این قبیل ذکر شده است.مانند:داستان برادران یوسف،پسر نوح، هابیل و قابیل و داستانهای عبرت آموز دیگر. عزیزان،ما نمیدانیم چه نعمتی به صلاح هست یا نه،پس به جای تقویت حسّ حسادت،برای جبران کاستیها و بالا بردن تواناییهای خود تلاش کنیم. نشانههای حسد1.ناراحتی از رسیدن نعمت به دیگری،بدون نشان دادن عکس العمل. 2.غیبت و عیب جویی. 3.دشمنی،عداوت و کارشکنی. 4.بیمهری یا قطع رابطه از شخص،و پنهان کردن صفات برجسته او به طوری که حتی نمیخواهد سخنی از او بشنود. آثار حسدالف: آثار اجتماعی1.نابسامانیهای اجتماعی حسود تمام یا بیشتر نیرو و انرژی بدنی و فکری خود را صرف حسادت میکند، لذا این کار منشأ نابسامانیهای اجتماعی است. قرآن مجید میفرماید:و کسانی که بعد از آنها آمدند،میگویند:پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان به ما پیشی گرفتند بیامرز و در دلهایمان کینه و حسدی نسبت به مؤمنان قرار مده…(سوره حشر،آیه 10) 2.قتلها و جنایتها:چنان که در داستان هابیل و قابیل ملاحظه کردید. 3.از بین رفتن دوستیها. 4.عقب ماندگی اجتماعی؛اشخاص حسود و تنگ نظر میکوشند دیگران را به عقب بکشند. 5.هرج و مرج،پیامبر اکرم(ص) حسد را به بیماری بزرگ امتها تشبیه کرده و میفرمایند:«…در اثر اختلاف و نفاق و حسد نسبت به یکدیگر،سرانجام به ظلم و ستم و سپس به هرج و مرج مبتلا میشوند».3 ب: آثار معنوی حسد1.نابود کننده ایمان، 2.آفت دین، 3.نابود کننده نیکیها، 4.رسیدن به کفر و تفکرات کفر آمیز، 5.غیبت، 6. حسرت زیاد،(گناه زیاد)، 7.حجاب ضخیمی در برابر شناخت حقایق میافکند، 8.مانع رشد و تعالی ـ روحی فکری،معنوی خانوادگی و اجتماعی میگردد. ج: آثار جسمانی حسدافراد حسود معمولاً افرادی رنجور،حساس،عصبی،پرخاشگر و افسرده میباشند.دستگاههای مختلف بدن تحت تأثیر این حالت روحی دچار بیماری میگردد. حضرت علی(ع) میفرماید:«شگفتا که حسودان از سلامتی خود غافل ماندهاند».4 د: آثار اخروی حسد1.بدون حساب به جهنم میرود، 2.بدبختی و شقاوت دنیا و آخرت برخی از ویژگیهای حسود1.دشمن خیر و طالب شر است، 2.خواهان زوال نعمت از دیگران،3.به بدی گرایش دارد، 4.منافق است، 5.غیبت،شماتت و تملّق میکند،قرآن کریم میفرماید:«انّ تصبک حسنة تسؤهم و إن تصبک مصیبة…».(سوره توبه،آیه 50) ، 6.در حال خوشی دیگران غمگین است، 7.رفیق بدی است،8.دشمن نعمتهای خدا است، 9.به خود ظلم میکند،10.زود عصبانی میشود. 1.غررالحکم،5242. 2.اصول کافی،2،307. 3.المحجة البیضاء،5،326. 4.غررالحکم،1803. |
منبع:hawzah.net
تهیه و تنظیم:مینا طراویان
مقدمه:
در تفکر اسلامی عقیده بر این است که ویژگیهای منحصر به فردانسان و ساختار زندگی وی، به گونهای است که برای رفتارهای اجتماعی و فردی خویش، و همچنین برای سعادت ابدی، نیازمند راهنمایی الهی و قوانین و ضوابطی است که ازسوی خداوند توسط وحی تامین گردد. بدیهی است که سخن برخلقت ناقص انسان نیست تا وحی برای تکمیل کمبودهای انسان از جهت آفرینش مورد نظر باشد بلکه وحی و قرآن، قوانین و نیازهای انسان و جامعه انسانی را مورد بررسی قرار میدهد که انسان را از ناموس فطری دور میسازد، و فطرت آدمی را به فساد و تباهی میکشاند. بدین ترتیب هدف قرآن باز گردانیدن انسان به فطرت پاک و برگردانیدن قوانین ناقص بشری به قانون الهی است، و لذا قرآن، کتاب آموزش نظریهای نیست که در تلاش چیره شدن بر طبیعت بوسیله اندیشه و نظر باشد، و زمینه را برای غلبه روح بر ماده فراهم کند. بلکه تلاش قرآن در آن است که ایمان را بر اساس هماهنگی میان محسوسات و معقولات بنا کند، به گونه ای که انسان با داشتن ایمان تنها در جهان غیب به سر نبرد، و همه زندگیش را هم در جهان خالص ماده نگذراند، بلکه در زندگی میان نیروها و طبیعتها تعادل ایجاد کند، و معنویت را در همه جای زندگی مادی فراهم گرداند. وضعیت موجود گر چه از تدوین روانشناسی به عنوان یک علم، مدت زمان زیادی نمیگذرد، و در این فاصله، تحقیقات چشمگیری صورت پذیرفته و دستآوردهای گرانبهایی در اختیار محققان قرار گرفته است، اما انسان هنوز بسیاری از علومی را که میبایست بیاموزد، نیاموختهاست و علی رغم کوششهای فراوان که در زمینههای تعلیم و تربیت و پرورش انسانها به عمل آمده، اما این تلاشها کامل نبوده و مورد انتظار و متناسب با نیازهای فطری انسان را به بار نیاوردهاست، بلکه هنوز جرائم، انحرافها و مشکلات روحی و روانی وجود دارد و در برخی موارد به صورت روز افزونی رو به گسترش است. حاکمیت رویکرد مادی بر روان شناسی غربی علیرغم ظهور مکاتب متنوع در این گستره، موجبات ناکامی روانشناسی را در بسیاری از زمینههای روحی و روانی در کمک به انسان و حل مشکلات و اختلالات روانی او را فراهم کرده است، به گونهای که این زمزمه معمولأ شنیده می شود که: میانگین بهبود بیماران عصبی، عملأثابت و راکد مانده است.[1] امّا خوشبختانه در میان صاحبنظران علوم اجتماعی ، گرایشهایی حاکی از توجه بیشتر به دین برای دستیابی به سلامت روان و درمان بیماریها پیدا شده است. ایشان معتقدند، در ایمان به خدا، نیروی خارق العادهای وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان میبخشد که در تحمل سختیهای زندگی او را کمک می کند و از نگرانی و اضطرابی که بسیاری ار مردم قرن ما در معرض ابتلای آن هستند دور میسازد . در همین راستا کارل یونگ، روانکاو مشهور میگوید: در طول سیسال گذشته افراد زیادی از ملیتهای مختلف جهان متمدن، با من مشورت کردهاند، به جراُ ت میتوانم بگویم که تک تک آنها به این دلیل قربانی بیماری روانی شده بودند که آن چیزی را که ادیان در هر زمانی به پیروان خود میدهند، فاقد بودند و فرد فرد آنها وقتی که به دین و دیدگاههای دینی بازگشته بودند بطور کامل درمان شدند.[2] ما معتقدیم درست است که روانشناسی در تمام زوایای زندگی بشری حضور یافته است به گونهای که انسان از هیچ کدام بینیاز نیست. ولی باید توجه داشت که در سلسله مراتب تکاملی موجودات، هرقدر بالاتر برویم، پیچیدگی و در نتیجه پیش بینی ناپذیریها، بیشتر می شود، بعد انسانی انسان، و قانون مندیهای حاکم بر آن، با دیگر موجودات جهان هستی ، قابل مقایسه نخواهد بود، از همین روی باید توجه داشت که روانشناسی محصول دست بشر است که به عنوان یک علم تجربی ، فضای بسیارمحدودی را پیش پای خود قرار داده است، در حالیکه دین تبیین و تنظیم سبک زندگی انسانها را رسالت خود می داند و برای تصمیمگیریها و رفتارهای ریزو درشت زندگی انسان ، دستورالعمل داشته و مسلماتی دارد که مستند به خالق بشر ، و دارای اعتبار ویژهای است، چرا که آفریدگار، به طبیعت و اسرار آفرینش مخلوق خود، داناتر است« الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر» آیا آن خدایی که مردم را آفریده ،عالم و بر اسرار آنها نیست؟ حال آنکه او به همه چیز آگاه است[3]). و بدیهی است که اساسیترین منبع و سند دینی که به اعتقاد مسلمانان حتی کلمات و الفاظش نیز، عین کلمات و الفاظ خداوند متعال هستند که کلام الله میخوانندش، همان قرآن کریم میباشد. قرآن کریم به منظور دستیابی به خودشناسی و رشد شخصیت و ارتقای نفس انسان به مدارج کمال انسانی، مناسب ترین و بهترین راهی را که بتواند زمینة خوشبختی دنیا و آخرت او را فراهم کند، به وی نشان داده است. در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و راههای تهذیب و تربیت و معالجة روان انسان را نشان داده است و سؤالاتی که ریشه در درون ذات آدمی دارد و از اعماق وجود انسان سرچشمه گرفته و اختصاص به قشر و گروه خاصی ندارد و در محدودة زمان و مکان خاص هم قرار نمیگیرد، ازقبیل اینکه: از کجا آمدهام ؟ برای چه آمدهام ؟ به کجا میروم ؟ چرا باید بروم؟ چه باید بکنم ؟ سؤالاتی که معماهای وجود انسان هستند، را پاسخ میدهد. و همچنین برخی از آیات قرآنی حاوی دستورات و سفارشهایی در زمینههای متفاوت است که در آرامش روانی و روحی انسان تأثیر مثبت داشته و موجب رفع اضطراب و نگرانی های بشری شده و در نهایت او را به تعادل میرساند. به عنوان نمونه برخی از نتایج تحقیقات انجام شده در باب تأثیرات آموزههای قرآن در بهداشت روانی فردی و اجتماعی عبارتند از : - اعتقاد به معاد و تأثیر آن در تأمین بهداشت روانی - دستور ازدواج و تشکیل خانواده و تأثیرات آن در آرامش فردی و سلامت محیط اجتماع - آیات قرآن در مورد محبت، صله رحم، بخشش به دیگران و تأثییرات مثبت آن در جامعه - ممنوعیت سوءظن ، تجسس ، تهمت، غیبت وتأثیرات آنها بر جامعه و فرد - تأثیر نماز بر آرامش روانی - دعوت قرآن به صبر و تأثیر آن در کاهش فشارهای روانی - دمیدن روح امید و ممنوعیت ناامیدی در قرآن و تأثیر آن به کاهش افسردگی - دعوت قرآن به توکل به خدا و تأثیر آن بر حل مشکلات و آرامش روانی - تأثیر یاد خدا در آرامش دل و رفع اضطراب و نگرانی - ممنوعیت خودکشی در قرآن و تأثیر آن در پایین آمدن آمار خودکشی در جوامع مذهبی - تأکید بر محبت به پدر و مادر و تأثیر آن در سلامت روانی خانواده[4]. و..... ارتباط بین قرآن وروانشناسی ارتباط بین قرآن و روانشناسی را میتوان از سه جنبه مورد نظر قرار داد: الف : روانشناسی و قرآن: به عنوان دو منبع معرفت مجزای از یکدیگر ملاحظه و مقایسه میشوند. در این مقایسه، وجوه اشتراک و ، افتراق، هر یک در حل مشکلات بشر مورد توجه قرار میگیرد.و با استفاده از آگاهیهای تخصصی روانشناسی ، به تحلیل روانشناختی مفاهیم قرآن میپردازیم. ب : روانشناسی قرآن: در این زمینه قرآن به عنوان یک موضوع مورد بررسی روانشناختی قرار میگیرد که چرا و چگونه و در چه شرایط زمانی و مکانی به وجود آمده است؟ کدام آیات قرآن را میتوان تحلیل روانشناختی نمود؟ ج: روانشناسی قرآنی (روانشناسی اسلام): منظور این است که روانشناسی در بستر فرهنگ قرآن و اهلبیت علیهم السلام و با توجه به تفسیر و تأویل آیات قرآنی ، تکون و رشد یابد، از مبانی هستی شناختی ، معرفت شناختی ، و انسان شناختی قرآن متأثر گردد . یعنی با اندوختههای اسلامی و قرآنی و از دیدگاه یک روانشناسِ قرآن شناس که ابعاد مختلف فردی و اجتماعی انسان و اسلام را خوب میشناسد ، وارد حیطه روانشناسی شد، و البته بدیهی است که برای فهم دقیق آیات قرآنی چنانکه میتوان از برخی آیات قرآن کریم میتوان استنتاج کرد دو نوع متفاوت معرفت لازم است. معرفت اول همانا خواندن کتاب خداست که در آن هر آنچه از اهمیت مذهبی برخوردار است آمده است. معرفت دوم ، معرفت به کتاب خلقت و جهان طبیعت است که در آن همه چیز وجود دارد . در واقع قرآن و جهان طبیعت آینهی یکدیگرند، قرآن راهنمایی برای واقعیت موجود ، و واقعیت موجود راهنمایی برای قران است، خواندن قرآن به شناخت جهان از جمله انسان رهنمون میشود همانطور که بازخوانی جهان ما را به سوی قرآن رهنمون میشود، بدین معنا که مطالعه قرآن و جهان هر کدام به دیگری منتهی میشوند. آنانی که تنها کتاب اول را میخوانند و فقط به وحی تکیه میکنند ، معرفت نسبت به جهان واقع را نادیده گرفته و مذهب را به چیزی رازآلود تبدیل میکند و ارزشی برای انسان و طبیعت قایل نبوده و کار برد سایر علوم (جامعه شناسی ، تاریخ ، اقتصاد، روانشناسی و ...) را نادیده میگیرند. آنان نیز که تنها کتاب دوم را میخوانند تدریجا به تفکر مادی منتهی شده و درک و تلقی آنها از انسان منحصر به بعد مادی و جسمانی میگردد. یادآوری: 1) آیاتی که در خصوص روان انسان، در قرآن کریم وجود دارند، به مثابة نشانههایی هستند که انسان برای شناختن خود و خصلتهای گوناگونش میتواند از آنها راهنمایی بجوید و به کمک حقایقی که قرآن در بارة انسان وصفات و حالات روانی او متذکر شده به ساختن شخصیت، تکامل آن و بهداشت روانی اقدام کرد . 2) در مورد انسان آنقدر اختلاف نظر و عقیده وجود دارد که نه تنها قابل جمع نمیباشند بلکه آدمی را به سرگردانی و حیرت نیز میکشانند ، از همین روی میتوان گفت که مکاتب بشری هنوز نتوانسته اند انسان را درست تفسیر کرده و ابعاد وجودیاش را مشخص سازند . 3) انسان شناسی قران به گونه ای است که انسان را محدود نمی سازد ،تک بعدی به انسان نمی نگرد ،بلکه از دیدگاه قران انسان مو جودی است که علاوه بر بعد جسمانی دارای روحی مجرد است. در عین حال بر خلاف سایر مکاتب، انسان را بصورت یک کل واحد مطرح در نظر میگیرد. 4) در قرآن علاوه برگزارههایی که مستقیما موضوعات روان شناختی می پردازد، گزارههای دیگری نیز وجود دارد که به مبانی انسان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناختی روان شناسی، مربوط میشود و قابل استناد است.[5] [1]. کاویانی، محمد، حوزه و دانشگاه (کتاب دوم)،ص175. [2]. عثمان، نجاتی، قرآن و روان شناسی،ص336. [3]. ملک/14 [4]. رضایی، محمدرضا، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن جلد دوم، ص 402. [5]. کاویانی، محمد، حوزه و دانشگاه (کتاب دوم)،ص181. |
محمدرضا حاتمی- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه |
قال الله تبارک و تعالى فى کتابه: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا اللهان الله خبیر بما تعملون و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون».
ملاک ارزش اعمال انسان ارزش انسان به آگاهى اوست، هر قدر کارهاى انسانآگاهانهتر باشد، و انسان نسبتبه کار خود توجه بیشتر و شناختبیشتر داشته باشدآن کار انسانىتر است و هر اندازه کار به انگیزه غرایز و امیال حیوانى کهطبعا در آنها شناخت و آگاهى هم کمتر است انجام گیرد آن کار حیوانىتر هست وانسان را به حیوانیت نزدیک مىکند. شاید همین باشد سر این که در آن آیه شریفهمىفرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون».
کسانى که از حیوانات پستترند اهل غفلتاند و آگاهى ندارند. پس غفلت و ناآگاهىانسان را آنقدر تنزل مىدهد و پست مىکند که از حد چهارپایان هم فروتر مىرود.
مظاهر غفلت (اشباع غرائز حیوانى) مظاهر غفلت و ناآگاهى در زندگى انسان فراواناست و هر اندازه انسان در فکر اشباع غرایز حیوانى باشد از آگاهى انسانى دورترمىشود، تا آن جا که خدا را فراموش مىکند، خدا هم به واسطه کفران این نعمت وعقوبت این گناه خودش را از یاد خودش مىبرد; یعنى انسان از خودش هم غافل مىشود.
و دیگر توجه ندارد که کى هست و کجا هست و از کجا آمده و کجا خواهد رفت. عینامثل حیوانى که فقط چشمش به علف و همش پر کردن شکم و توابع و لوازمش است. اینهم به همین نحوه مىشود که این نسیان نفس به دنبال نسیان خدا «نسوا اللهفانسیهم انفسهم» از مظاهر بزرگ این غفلت و ناآگاهى انسان است.
معناى آیه شریفه «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله ولتنظر...» خداوند متعالدر آیه شریفهاى که در ابتدا آوردیم مىفرماید: از خدا بترسید و بیندیشید کهبراى فرداى خود چه پیش فرستادهاید:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله» بعد مىفرماید: «ولتنظر نفس ما قدمتلغد» نمىفرماید: وانظروا ماذا قدمتم لغد شاید اشاره باشد به این که کم هستندکسانى که در این باره بیندیشند یک کسى هم بیندیشد، فکر کند، ببیند، که براىفرداى خود چه فرستاده است.
همان طور که غفلت انسان را از سرحد انسانیت تنزل مىدهد، توجه و آگاهى به خود،جهان و خدا، انسان را از یوانیتبالا مىبرد. هر قدر انسان از نعمتهایى که خدابه او داده بیشتر بهره بردارى کند و چشم و گوش و دل و قلب و وسائل ادراک و فکرخود را در راه حقیقتبه کار بیاندازد به مرز انسانیت نزدیکتر مىشود. این یکىاز مهمترین مسائلى است که انبیا و اولیاى خدا و مصلحانى که از طرف خدا براىاصلاح جامعهها مىآمدهاند بر آن تکیه داشتند.
عروض نسیان و غفلت از یاد خدا در حین انجام عمل:
البته ما معتقدیم که آخرتى هست و باید براى آخرت فکرى کرد و چه بسا کارى رابه خاطر هدف اخروى شروع کنیم، و انگیزه ما در شروع آن کار هم خدا و رسیدن بهپاداش الهى باشد ولى موقعى که به کار مشغول مىشویم و توجه ما به مقدمات آن کارمعطوف مىشود کم کم غفلت عارض ما مىشود; مثلا به فکر مىافتیم امروز از فامیلمریضى عیادت کنیم، در بین راه قدم به قدم عواملى انسان را از خدا غافل مىکند:
مناظرى که مىبیند چیزهایى که مىشنود و بالاخره اگر از همه اینها گذشتیم و سالمرسیدیم بدون این که شیطان ما را به طرف خودش بکشاند، در صحبتها مسائلى پیشمىآید که کم کم انسان را غافل مىکند. غافل مىکند از این که اصلا براى چى آمدهبود این جا، گاهى گله از این و آن، یا فرض کنید رفتار بد بعضى نسبتبه دیگرى وخلاصه غیبت و تهمت و کم کم افترا و چیزهاى دیگر. براى آن کار واجب یا مستحبى کهآمده بودیم کم کم خود ما هم کشیده مىشویم به اینها و به جاى این که در این راهتقربى به خدا پیدا کرده باشیم و بندهاى از بندگان خدا را به خدا نزدیک کردهباشیم نه تنها او را نجاتش نمىدهیم از آن غفلتى که دارد خود بلکه ما هم غافلمىشویم که اصلا آمده بودیم این جا چه کار داشتیم. آن کارى که به قصد خدا شروعکرده بودیم به کجا رسید تازه وقتى رسیدیم به موقع عمل هدف فراموش مىشود، مىافتیم توى امور دنیا و حتى گاهى به حرام هم کشیده مىشویم.
این است که در دعاى ابوحمزه عرض مىکند که خدایا پناه مىبرم از آن کارى کهبراى تو آن کار را شروع کردم و بعد عارض شد براى من چیزى که من را از آن راهحق و هدف صحیح منحرف و منصرف کرد.
لذا انسان باید توجه داشته باشد که صرف نیت اولیه براى یک کار کافى نیست کهآن کار سالم انجام بگیرد و به نفع انسان تمام شود، بلکه باید تا آخر کار، اخلاصداشته باشد و غافل نشود.
یکى از نمونههاى بزرگ این مساله، که سختىهاى بیشترى دارد، کارهاى اجتماعىاست. کارى که سالها باید فرد یا افرادى به کمک افراد دیگر انجام دهند.
بسیار پیچیدهتر و مشکلتر از کار یک ساعتى و زودگذر است، براى یک کار یک ساعتىآنقدر باید انسان خودش را مواظبت کند که شیطان گولش نزند، در بین راه از هدفخارج نشود، هدف را فراموش نکند، که بتواند کار خود را درست انجام دهد. اما یککارى که چند سال باید دنبالش را گرفت، روز و شب را باید وقت صرف کرد،بىخوابىها کشید، خطرها را تحمل کرد، پولها خرج کرد. هر لحظهاش با خطر غفلت وشیطان روبه رو است.
اگر مقدارى در کارهایى که کم و بیش کردهایم تامل کنیم، متوجه مىشویم که کمکارى هست که بتوانیم حسابش را درست پس بدهیم. تمام کارهایى را که در روز، ماه،سال و سالها کردهایم آیا براى خدا بوده است؟
در بین این راه از مسیر منحرف نشدهایم؟ هدف را فراموش نکردهایم، یا نه؟ خیلىوقتها به جایى رسیدیم که فراموش کردهایم که اصلا براى چه حرکت کرده بودیم گاهىکارى را شروع کردیم و بعد فهمیدیم که یک گروه دیگرى هم هستند که همین کار رامىخواهند انجام دهند; مثلا کلاس یا درس خاصى را شروع مىکنیم بعد متوجه مىشویم کهدوست و یا همکاران ما هم درس مشابهاى را دارند.آیا آنها را تقویت مىکنیم یا تضعیف؟
مساله شخص مطرح نیست، مساله اسلام است، مساله دین است، اسم این شخص باشد یا آن شخص، اسم این گروه باشد یا آن گروه، فرقى نمىکند چون هدف خدا و پیشرفت دیناست.
لذا هر فردى باید خودش حساب کند که آیا کارهاى من براى خدا بوده تا مزدزحماتش را از خدا بخواهد و یا براى دیگران بوده. وقتى در پیشگاه عدل الهى بهحسابها رسیدگى مىشود و مو را از ماست مىکشند آن وقت انسان مىبیند دستش خالىاست. خسر الدنیا والاخره. نه در دنیا بهرهاى برده و نه براى آخرت توشهاىفرستاده است. یادآورى دائمى هدف یکى از راههاى مبارزه با غفلت، یادآورى هدفاصلى است، انسان براى این که از این خطرها نجات پیدا کند به توفیق خدا بایدهمیشه هدف را در نظر داشته باشد، به خود تلقین کند که من دنبال چه مىگردم براىچى کار مىکنم، مبادا هدف را فراموش کنم.
صبح براى چه از خانه بیرون مىآیم براى چى در مىآییم؟ کجا مىرویم؟ هدف ما چیست؟آیا کسب ، تجارت، درس و بحث و تدریس را براى خدا انجام مىدهیم؟ اگر براى خداستپس چرا دم خروس از جیبمان پیداست؟ گوشه و کنارش همهاش نفس است.
امیرالمومنین سلام الله علیه در خطبه133 نهج البلاغه مىفرماید:
«انما الدنیا منتهى بصر الاعمى لایبصر مما وراءها شیئا والبصیر ینفذها بصره ویعلم ان الدار وراءها فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص والبصیر منها متزودوالاعمى لها متزود;
دنیا منتهاى دید کوردلان است که در ماوراى آن چیزى نمىبیند،اما شخص بصیر، دیدش در آن نفوذ مىکند و از آن مىگذرد و مىداند که سراى جاویداندر وراى آن است. بنابراین شخص بصیر در دنیا آماده کوچ است، و کوردل چشمش را بهآن دوخته، بینایان از آن زاد و توشه برمىگیرند و نابینایان براى آن زاد و توشهمىاندوزند.»
بینا آن کسى است که نگاهش از دنیا عبور کند و به آخرت برسد، کورآن است که نگاهش همین جا مىماند، اگر من به شیشههاى عینکم نگاه کنم هیچ جا رانمىبینم و گویى که کور هستم، اما اگر با عینک بیرون را ببینم، همه چیز را بهترمشاهده مىکنم.
تحولاتى که در دنیا پیدا مىشود باید ما را متوجه کند که این دنیا، جاى ماندننیست، و الا این همه تحولات پیدا نمىشد، کودکى به جوانى، جوانى به پیرى، صحتبهمرض، مرض به صحت، چهار فصل سال سبزى و زردى زمین، طلوع و غروب خورشید، همه چیزدر حال حرکت، تغییر و دگرگونى است.
با دیدن این همه نشانهها، باز چرا غافلیم؟ چون به دنیا نگاه کردهایم نه با دنیا.
«فالبصیر ینفذ بصره فیها و یعلم ان الدار وراءها» آدم بینا مىداند که خانه،پشت این دنیاست این جا خانه نیست، گذرگاه است، اما کسى که بینا نیستخیالمىکند همین است که این جاست چیزهاى دیگرى نیست، طبعا تمام همتش هم صرف همین جامىشود: خوردن، پوشیدن، زندگى کردن، چه کار کردن، غافل است از این که اینها همهابزار، وسیله آزمایش و زمینه کار است.
این غفلت نه فقط در امور مادى استبلکه در امور فرهنگى هم چنین است; مثلا درهنگام مطالعه و درس و بحث، چنان غرق مىشویم که از وسیله بودن این کتاب و دفترغافل مىشویم و آن را هدف مىپنداریم. دیگران یک دکان مادى ناشى از غفلتساختهاند من هم دکان فرهنگى و معنوى و سراسر غفلت، حتى نماز که یک کار معنوىبزرگ است اگر با ریا و خودنمایى توام شود باعث غفلت و فراموشى از هدف خواهدشد، ریا کردن در نماز، غفلت از یاد خداست. یا ذکر گفتن که باید آدمى را ازغفلتبیرون آورد، گاهى خود، وسیله غفلت مىشود، ذکرى که بر قلب انسان نتابد واز وجود آدمى نگذرد و فقط بر سر زبان باشد، عامل غفلت و خودنمایى مىشود.
«فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص» فرق خوب و بد، کور و بینا همین«من» و «الى» است. آن که چشم دارد از دیدگاه دنیا به آخرت چشم دوخته است.
البته اگر به این دنیا قدم نگذاشته بود که نمىتوانست چنین فرصتى پیدا کند.باید بچه از مادر متولد شود، به دنیا بیاید، تا استعداد پیدا کند خدا را بشناسد و آخرت را درک کند.
آیا انسان به وسیله دنیا و از دیدگاه دنیا به جاى دیگرى نگاه مىکند یا بهدنیاى خودش. با عینک، ماوراء عینک را مىبیند یا خود عینک را. کور و بینا فرقش همین است.
«هل یستوى الاعمى و البصیر ام هل تستوى الظلمات والنور، لهم قلوبلایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل».
اگر انسان نظرش را به همین زندگى دنیا بدوزد که ارزشى ندارد. بحث از بینایى وکورى این چشم نیست چون نور چشم بعضى از حیوانات به مراتب از انسان قوىتر استبلکه منظور چشم دل است، ببین دل به کجا توجه دارد، این دل آخرت را مىبیند یاغافل است وبه آخرت توجهى ندارد. اگر کسى توجهش معطوف به ماوراء دنیا شد، درلسان قرآن، در لسان حضرت امیر سلام الله علیه بیناست و اگر توجهش معطوف بهدنیا، کسب و کار، بازار، درس و بحث و زندگى است در لسان قرآن و لسان امیر المومنین سلام الله علیه کور است «فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص»
کسى که به یاد آخرت باشد و توجهش معطوف به آنجا باشد گرچه در بازار است یا مشغول درس و بحث استیا با زن و بچهاش معاشرت مىکند اما دل جاى دیگرى است.
حضرت امیر سلام الله علیه مىفرماید: گرچه اینها در میان مردماند بدنهایشان درمیان مردم است اما روحهاى اینها، دلهاى اینها با عالم بالا بسته شده.
«فالبصیر منها متزود والاعمى لها متزود» اینجا فرق این کور و بینا به «من»
و «لام» است. آدم بینا از این دنیا توشه برمىدارد براى جاى دیگر اما آدم کورتوشه برمىدارد براى همین جا و غافل است از این که مسافر است و براى تهیه توشهبه اینجا آمده. خیال مىکند هرچه هست همین است.
این فرق کور و بیناستحال هر فردى خود قاضى خود شود که آیا جزو کورهاستیاجزو بیناها و وقتى بیدار شویم که دیگر دیر است عمرى گذشته و غافل بودهایم«ولتنظر نفس ما قدمت لغد».