هیچ کتاب و اثری از مغز بشری،دربارهء تفسیر و بایستگیهای انسان و حقیقت جهان تراوش نکرده است،مگر این که انواعی از محدودیتها در محتویات آن کتاب و اثر وجود دارد.کجاست آن کتابی که از عهدهء توضیح نهایی حقیقت انسان،و شؤون و بایستگیها و شایستگیهای او برآید،و هیچ افراط و تفریط و نسبیتی در آن وجود نداشته باشد؟ کجاست آن کتابی که آورندهاش نیز جزیی از مخاطبهای او قرار بگیرد؟
آیا کتابی را تا حال سراغ گرفتهاید که پیچیدهترین مسایل جهان هستی و انسان را مطرح کرده،بدون اندک اختلاف و تناقضی،آنها را حل و فصل کند؟ اگر قرآن،این کتاب الهی را مورد دقت قرار بدهیم،برای اثبات الهی بودن آن،و اینکه ساخته و پرداخته مغز بشری نیست،میتوانیم مسائل زیر را مورد توجه قرار بدهیم:
1-اشراف و سلطهای که خوانندهء آگاه در آیات قرآنی احساس میکند
این احساس،که در هیچ کتاب بشری به وجود نمیآید یکی از شگفتانگیزترین مختصات قرآن است.در این آیات دقت فرمایید: وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه(و پروردگار تو حکم کرده است که نپرستید،مگر او را.»
البته پوشیده نیست که مقصود از کلمهء قضی در این آیه،حکم به معنای اصطلاحی نیست،که یکحاکم صادر میکند،و مردم،هم میتوانند به آن حکم عمل کنند و میتوانند عمل نکنند.بلکه مقصود جریان مشیت بالغهء الهی و تثبیت شدن آن در نظام هستی انسانهاست.یعنی عقل و فطرت انسانها را به طوری تعبیه کرده است که بهترین وسیله در راه وصول به هدف اعلای زندگی،که خداشناسی و خدایابی و خداپرستی است، هستند،و سرنوشت نهایی بشری،محوری جز خداشناسی و خداپرستی و خدایابی ندارد.
در این آیه،حالت اشراف و سلطه بر هستی و انسان،بقدری روشن است که با اندک اطلاع از ادبیات عربی میتوان درک کرد.این جمله،با حالت مخصوصی که گفتیم،نمیتواند تراوشی از مغز محدود و روان محاصره شده،در گوشهای از طبیعت و تمایلات معمولی بوده باشد.محتوای این جمله اثبات میکند که گویندهء آن به همه جهان هستی و انسانها اشراف و سلطهء کامل دارد.
«ای انسان،تو در حالت شدیدترین کوشش و تلاش،به دیدار پروردگارت نایل خواهی شد».(
محتوای این آیه،با طرز جملهبندی خاصی که دارد،با اشراف تمام به ماهیت انسان،و هدف نهایی او،و مسیری را که باید در رسیدن به آن هدف سپری کند،سرنوشت اساسی او را تعیین میکند. امکان ندارد این جمله از کسی صادر شود که خود جزیی از انسانهای غوطهور در طبیعت و آمال و خواستههای محدود است.
«و بدان جهت که خدای ابراهیم،وی را با مسائلی که مشیت خدا میخواست،آزمایش کرد، و ابراهیم از عهدهء آن آزمایشات برآمد فرمود:من تو را برای مردم پیشوا قرار دادم.ابراهیم گفت:آیا از نسل من نیز میتوانند به پیشوایی برسند؟خدا فرمود:عهد پیشوایی به ستمکاران نمیرسد».(
کسی جز آفرینندهء ابراهیم و حاکم بر سرنوشت او و همهء انسانها نمیتواند چنین جملهای را با اشراف کامل بیان کند.
«و بدین ترتیب شما را امتی معتدل قرار دادیم،تا ملاک[و میزان حیات معقول]مردم باشید و پیامبر ملاک و میزان[حیات معقول]شما باشد».(
مسلم است که بدون اشراف و سلطهء مطلقه به همهء ایدهها و آرمانها و عقاید و مصالح و مفاسد بشری،چنین جملهای از کسی صادر نمیشود.
«مگر انسان نمیبیند که ما او را از نطفهای آفریدیم.این انسان(بدون آنکه علتی داشته باشد)،ناگهان به خصومت آشکار با ما برخاست، و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد. میگوید:کیست که استخوانهای پوسیده را زنده خواهد کرد؟بهاین انسان[که از خلقتش غفلت ورزیده است]بگو:همان خدایی که آفرینش نخستین انسانها را بهوجود آورد،بار دیگر،آن استخوانها را احیا خواهد کرد و او بر همهء مخلوقات داناست».(
«پس به کجا میروید؟جز این نیست که آن قرآن تذکری است برای عالمیان.کسانی از شما که میخواهند راه مستقیم به سوی کمال را پیش بگیرند،[از این تذکر بهرهور خواهند شد]و شما چیزی را مورد مشیت خود قرار نمیدهید،مگر اینکه مورد مشیت خداوند عالمیان بوده باشد».(
جملهء«به کجا میروید؟»،از مقامی صادر میشود که به بشر از کجا آمده است؟به کجا میرود؟و برای چه آمده است؟اشراف داشته باشد.قانونی که حکم بر خواسته های نیک و بد آدمیان است،آماده شدن زمینهای برای جریان قوانین هستی است،که جلوه گاه مشیت خداوندی است.اگر بشر،با اندیشه و کردار خود،زمینه رابرای جریان قوانین مثبت و سازنده آماده بسازد، مشیت خداوندی،طبق همان قوانین مثبت و سازنده،به جریان خواهد افتاد،پس معنای این که شما نمیتوانید بخواهید،مگر اینکه خدا بخواهد،این است که خواستن شما،در نتیجهء آماده شدن زمینهء جریان مشیت الهی است،که خود،مقدمات آنرا به وجود میآورید.این است حکم قاطعانهء حیات بشری،در مجرای گردیدنها. حرکت،با نادیده گرفتن این قانون،مقصدی ندارد.لذا،این سؤال توبیخ آمیز که به کجا میروید؟با اشراف تام و سلطهء مطلقه،متوجه بشر میشود.
عدم تناقض در آیات قرآنی قرآن در دوران پرتلاطم و پر از رویدادهای ضد و نقیض زندگی پیامبر اکرم نازل شده است.آغاز رسالت،و پایان رسالت،موقعی که مسلمانان در اقلیت دردناک به سر میبردند در آن هنگام که سرزمین عربستان تحت سیطرهء اسلام قرار گرفته بود،در شادیها و اندوهها،در شکستها و پیروزها و غیر ذلک،لحن آیات و سبک آنها به هیچ وجه مختلف و متضاد نیست.همچنین،در قرآن مجید،مسائل گوناگون جهانبینی و اصول مربوط به تفسیر انسان،در ابعاد گوناگونش،و همچنین مطالب مربوط به رابطهء انسان با خدا،و رابطهء جهان با خدا،و رابطهء انسان با جهان،رابطهء انسان با انسان،بهطور متنوع وارده شده است،بدون اینکه تناقض و تضادی میان آنها وجود داشته باشد.با اینکه قرآن نه کتاب علمی معمولی است،که دقت خاصی در مقدمات و نتایج و ابواب و فصول موضوعات مبذول شده باشد،و نه یک کتاب فلسفی است،که تجزیه و ترکیب مسائل بنیادین جهانبینی را با دقت کامل تنظیم میکند.
این عدم تقید میبایست اختلافات و تناقضگوییهایی را در قرآن به وجود بیاورد. مخصوصا با نظر به تلاطم و بیقانون بودن جامعهای که پیامبر اکرم در آن زندگی میکرد. برخی از مسیحیان و دیگر اشخاص خارج از اسلام،که درصدد پیدا کردن اختلاف و تناقض در قرآن برآمده اند،در حقیقت بیاطلاعی خود را از قوانین ادبیات عرب و دیگر مسائل انسانشناسی و جهانبینی به ثبوت رسانیده اند.
آیات قرآنی یکدیگر را تفسیر میکنند آیات قرآن مجید،از مقام شامخ ربوبی نازل شده است،و هریک از این آیات،دربارهء هر موضوعی هم که باشد،نه تنها با هیچ یک از آیات دیگر اختلاف ندارند،بلکه بدان جهت که هر یک از آنها بیان کنندهء جزیی از اجزای مجموعهء واقعیت مربوط به خدا و جهان هستی،در ارتباط با انسان،آن چنان که هست و انسان،آن چنان که باید و شاید، است،لذا،هریک از آنها،مکمل بقیه آیات قرآنی است.
اگر در آیات قرآنی کمترین اختلاف و تناقضی وجود داشته باشد،وحدت معانی و هدف مختل میشود،و شایستگی اعجاز را از دست میدهد. وانگهی،این قرآن،از هنگامی که نازل شده است، مورد مطالعه و بررسی و تحقق مخالفانی از ناقدان سخن و متخصصان ماهر در فنون محاورات و حقایق مربوط به خدا،جهان هستی و انسان،بودهاست.اگر اندک اختلاف یا تناقضی در آیاتقرآنی میدیدند،محال بود که آن را اشاعه ندهند. مخصوصا در موقع ظهور اسلام،کفار و مشرکین، با تمام قوا،برای از بین بردن اسلام صفآرایی کرده،و در این عرصهء مبارزه،عقاید و مال و منال و تاریخ و نژاد و فرهنگ خود را از دست میدادند. با این حال نتوانستند از عهدهء اثبات اختلاف یا تناقض در آیات قرآن مجید برآیند،در حالی که چنین کاری(اثبات اختلاف و تناقض)آنان را در همهء عرصههای رویارویی پیروز میکرد و نیاز به جنگ و کشتار و از دست دادن همهء شؤون حیاتی نبود.
این وحدت و انسجام قرآن،در ارائهء واقعیات بسیار فراوان پیرامون الهیات،طبیعیات،موقعیات، انسان در جهان هستی،احکام،دستورات، اخلاقیات و قصص[برای اعتبار و آموزش اصول و قوانین حیات در مسیر کمال]،ایجاب میکند که هر یک از مجموعهء آیات،مفسر و شاهد آیات دیگر بوده باشد.بهعنوان مثال،چهار آیهء آخر سورهء تکویر چنین است: «پس به کجا میروید؟این قرآن نیست مگر یاد -در قرآن مسائل گوناگون جهانبینی و اصول مربوط به تفسیر انسان،در ابعاد گوناگونش و رابطهء انسان با خدا،جهان با خدا،انسان با جهان و انسان با انسان،بدون اینکهتناقض و تضادی میان آنها وجود داشته باشد،آورده شده است.
آورنده برای عالمیان،برای کسی از شما که میخواهد در صراط مستقیم دین حرکت کند، شما نمیتوانید[چیزی را]بخواهید،مگر اینکه خداوند،پرورندهء عالمیان،آن را بخواهد».
اگر با قطع نظر از سایر آیاتی که مربوط به مشیت خداوندی است،آخر این آیه را معنی کنیم، محتوای آن جبر است،و محال است خداوند سبحان،انسانهای مجبور را مسؤول قرار بدهد.اما با نظر به بعضی از آیات دیگر،که مورد مشیت خداوندی را بیان میکند،جبر منتفی میشود و احساس اختلاف یا تناقض آیهء مزبور،با آیهء سوم از سورهء انسان،که دلالت بر اختیار میکند،برطرف میشود.
«ما انسان را به راه دین هدایت کردیم،یا شکرگزار است[و آنراه را مسیر خود قرار میدهد]و یا کفران میورزد[و از آن راه منحرف میشود]».
بعضی از آیات مربوط به مورد مشیت الهی،که مفسر آیات تعلق مشیت خداوندی به کارهای انسانی است،چنین است: «اگر کفر بورزید[خیانت به خود کردهاید]،زیر خداوند از شما بینیاز است و خداوند به کفر ورزیدن بندگانش راضی نیست».
بنابراین آیهء شریفه و نظایر آن،که خداوند در آن آیات،از اضلال مردم خود را بری معرفی میفرماید [مگر اینکه خداوند آنان ضلالت را انتخاب کنند]، محال است مشیت خداوندی به کفر و ضلالت مردم متعلق شود.زیرا بدیهی است که مشیت، فرع،یا از نتایج رضایت به چیزی است.وقتی که در مورد رضایت خداوندی وجود داشته باشد، حتما در آن مورد مشیت او نیز وجود دارد.آیات متعدد دیگر میفرماید.اگر مشیت خداوندی تعلق میگرفت،همهء مردم را هدایت میکرد.پس مشیت خداوندی به هدایت مردم تعلق نگرفته است،بلکه مقدمات هدایت را،مانند ارسال رسل و انزال کتب و تعبیهء عقل و قلب،در درون بندگانش،به وجود آورده است،تا مردم،با اختیار خود،هدایت را انتخاب کنند.حال که خداوند هدایت بندگانش را با مشیت اجبار کنندهء خود نخواسته است،آیا ممکن است که ضلالت آنان را با مشیت اجباری خود بخواهد؟!
پس با نظر به مضامین مجموع آیات قرآنی، مربوط به مشیت و رضا و ارادهء خداوندی،و با توجه به آیات بسیار فراوانی که از طرق مختلف مردم را دارای اختیار معرفی میکند،به این نتیجه میرسیم که منظور از آن مشیت خداوندی که متعلق به کارهای اختیاری انسانهاست،مشیت قانونی، است.به این معنی که کسی که با مقدمات اختیاری،اقدام به یک کاری کند،خداوند متعال، همان مقدمات را مشمول قوانینی ساخته است که مطابق مشیت اوست.بهعنوان مثال:اگر شما با مقدمات اختیاری رفتید و مادهء محترقی را به دست آوردید و آن را روی جسمی که قابل احتراق است انداختید،آن جسم قطعا خواهد سوخت،زیرا سوختن جسم قابل احتراق با مادهء محترق،قانونی است که مشیت خداوند به آن تعلق گرفته است.با این ملاحظات که از آیات قرآنی استفاده کردیم، آیات آخر سورهء تکویر چنین تفسیر میشود.
مشیت الهی،این قانون را مقرر فرموده است که هرکس بخواهد وارد عرصهء مسابقه در خیرات شود،و بخواهد در راه مستقیم قدم بردارد،امور طبیعی و انسانی مربو به آن شخص و نیتش،مطابق مشیت الهی، به نتیجه برسد.
نفوذ شگفت انگیز معانی آیات قرآنی در همهء سطوح روانی آدمی مفردات و ترکیباتی که در یک آیه قرار گرفتهاند، در درجهای از فصاحت و زیبایی هستند که موجب بروز جذبهء روانی مافوق شعر میشوند.در حدود شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه،که قرآن را تشکیل میدهند،از امتیاز مزبور برخوردار هستند.با این حال،هیچ یک از محتویات این آیات،نه تنها مخالف عقل و منطق نیستند،بلکه به جهت توافق شدید آیات،با وجدان و فطرت پاک و عقل سلیم،دلیل آنها،همراه خود همان قضایاست،و برای اثبات حق بودن آن محتویات،تنها درک آنها کافی است.وقتی که آیهء قرآنی میگوید: «و نیست برای انسان،مگر سعی او،و قطعاسعی او به زودی دیده خواهد شد».(
با اندک اندیشه دربارهء احساس عمیق درونی،که دینامیسم حیات کار است،و با کمترین توجه بر اینکه هیچ کنشی در جهان هستی بدون واکنش نخواهد بود،محتوای آیهء مزبور،بدون احتیاج به تنظیم فرمولهای ریاضی و اشکال منطقی ارسطویی،از درون آدمی نمودار میشود.البته این نکته را در نظر میگیریم که این گومنه بهره برداری عالی از قرآن،مخصوص آن انسانهایی است که با قلبی بیآلایش،عشق به درک کمال و گرایش به آن دارند،و نیروی تمیز حق از باطل را در درونشان خفه نکردهاند.حقیقت این است که مهمترین مختص سلامت و پاکی فطرت آدمی،عشق به حقیقتیابی است،که تا آلودگیهای پست حیوانی آن را محو نکرده باشد،خود همان عشق،موقعیت و مسیر او را،در تکاپو به سوی کمال،مشخص و اثبات میکند.منطقی که از نهاد چنین عشق -اگر در آیات قرآنی کمترین اختلاف و تناقضی وجود داشته باشد،وحدت معانی و هدف مختل میشود و شایستگی اعجاز را از دست میدهد.
-منظور از عمق معانی در قرآن این است که قرآن،همهء مسائل نهایی مربوط به انسان و جهان را، در آیاتی که کلمات و جملات آن بسیار ساده و زیباست،مطرح کرده است.
-بهترین دلیل اعجاز قرآن،قرار گرفتن قرآن،فوق تغییرات و دگرگونیهای بارز در جوامع انسانی است.
سازنده به وجود میآید،مافوق همهء منطقهایی است که با صحت و بطلان مواد خام خود کاری ندارد.
تهیه و تنظیم: مینا طراویان