اعجاز قرآن- دیدگاه استاد محمد تقی جعفری-

هیچ کتاب و اثری از مغز بشری،دربارهء تفسیر و بایستگیهای انسان و حقیقت جهان تراوش نکرده‏ است،مگر این که انواعی از محدودیتها در محتویات آن کتاب و اثر وجود دارد.کجاست آن‏ کتابی که از عهدهء توضیح نهایی حقیقت انسان،و شؤون و بایستگیها و شایستگیهای او برآید،و هیچ‏ افراط و تفریط و نسبیتی در آن وجود نداشته باشد؟ کجاست آن کتابی که آورنده‏اش نیز جزیی از مخاطبهای او قرار بگیرد؟


آیا کتابی را تا حال سراغ گرفته‏اید که پیچیده‏ترین‏ مسایل جهان هستی و انسان را مطرح کرده،بدون‏ اندک اختلاف و تناقضی،آنها را حل و فصل کند؟ اگر قرآن،این کتاب الهی را مورد دقت قرار بدهیم،برای اثبات الهی بودن آن،و اینکه ساخته و پرداخته مغز بشری نیست،می‏توانیم مسائل زیر را مورد توجه قرار بدهیم:
1-اشراف و سلطه‏ای که خوانندهء آگاه در آیات قرآنی احساس می‏کند
این احساس،که در هیچ کتاب بشری به وجود نمی‏آید یکی از شگفت‏انگیزترین مختصات قرآن‏ است.در این آیات دقت فرمایید: وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه(و پروردگار تو حکم کرده است که نپرستید،مگر او را.»
البته پوشیده نیست که مقصود از کلمهء قضی در این آیه،حکم به معنای اصطلاحی نیست،که یک‏حاکم صادر می‏کند،و مردم،هم می‏توانند به آن‏ حکم عمل کنند و می‏توانند عمل نکنند.بلکه‏ مقصود جریان مشیت بالغهء الهی و تثبیت شدن آن‏ در نظام هستی انسانهاست.یعنی عقل و فطرت‏ انسانها را به طوری تعبیه کرده است که بهترین وسیله‏ در راه وصول به هدف اعلای زندگی،که‏ خداشناسی و خدایابی و خداپرستی است، هستند،و سرنوشت نهایی بشری،محوری جز خداشناسی و خداپرستی و خدایابی ندارد.
در این آیه،حالت اشراف و سلطه بر هستی و انسان،بقدری روشن است که با اندک اطلاع از ادبیات عربی می‏توان درک کرد.این جمله،با حالت مخصوصی که گفتیم،نمی‏تواند تراوشی از مغز محدود و روان محاصره شده،در گوشه‏ای از طبیعت و تمایلات معمولی بوده باشد.محتوای این‏ جمله اثبات می‏کند که گویندهء آن به همه جهان‏ هستی و انسان‏ها اشراف و سلطهء کامل دارد.
«ای انسان،تو در حالت شدیدترین کوشش و تلاش،به دیدار پروردگارت نایل خواهی شد».( 

محتوای این آیه،با طرز جمله‏بندی خاصی که‏ دارد،با اشراف تمام به ماهیت  انسان،و هدف‏ نهایی او،و مسیری را که باید در رسیدن به آن هدف‏ سپری  کند،سرنوشت اساسی او را تعیین می‏کند. امکان ندارد این جمله از کسی صادر  شود که خود جزیی از انسانهای غوطه‏ور در طبیعت و آمال و خواسته‏های محدود  است.
«و بدان جهت که خدای ابراهیم،وی را با مسائلی که مشیت خدا می‏خواست،آزمایش کرد، و ابراهیم از عهدهء آن آزمایشات برآمد فرمود:من تو را برای مردم پیشوا قرار دادم.ابراهیم گفت:آیا از نسل من نیز می‏توانند به پیشوایی برسند؟خدا فرمود:عهد پیشوایی به ستمکاران نمی‏رسد».( 

کسی جز آفرینندهء ابراهیم و حاکم بر سرنوشت او و همهء انسانها نمی‏تواند چنین جمله‏ای را با اشراف‏ کامل بیان کند.
«و بدین ترتیب شما را امتی معتدل قرار دادیم،تا ملاک‏[و میزان حیات معقول‏]مردم باشید و پیامبر ملاک و میزان‏[حیات معقول‏]شما باشد».( 

مسلم است که بدون اشراف و سلطهء مطلقه به‏ همهء ایده‏ها و آرمانها و عقاید و مصالح و مفاسد بشری،چنین جمله‏ای از کسی صادر نمی‏شود.
«مگر انسان نمی‏بیند که ما او را از نطفه‏ای‏ آفریدیم.این انسان(بدون آن‏که علتی داشته‏ باشد)،ناگهان به خصومت آشکار با ما برخاست، و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد. می‏گوید:کیست که استخوانهای پوسیده را زنده‏ خواهد کرد؟به‏این انسان‏[که از خلقتش غفلت‏ ورزیده است‏]بگو:همان خدایی که آفرینش‏ نخستین انسانها را به‏وجود آورد،بار دیگر،آن‏ استخوانها را احیا خواهد کرد و او بر همهء مخلوقات‏ داناست».( 

«پس به کجا می‏روید؟جز این نیست که آن قرآن‏ تذکری است برای عالمیان.کسانی  از شما که‏ می‏خواهند راه مستقیم به سوی کمال را پیش‏ بگیرند،[از این تذکر  بهره‏ور خواهند شد]و شما چیزی را مورد مشیت خود قرار نمی‏دهید،مگر اینکه  مورد مشیت خداوند عالمیان بوده باشد».( 

جملهء«به کجا می‏روید؟»،از مقامی صادر می‏شود که به بشر از کجا آمده است؟به  کجا می‏رود؟و برای چه آمده است؟اشراف داشته‏ باشد.قانونی که حکم بر  خواسته‏ های نیک و بد آدمیان است،آماده شدن زمینه‏ای برای جریان‏ قوانین  هستی است،که جلوه‏ گاه مشیت خداوندی‏ است.اگر بشر،با اندیشه و کردار  خود،زمینه رابرای جریان قوانین مثبت و سازنده آماده بسازد، مشیت  خداوندی،طبق همان قوانین مثبت و سازنده،به جریان خواهد افتاد،پس معنای این‏  که شما نمی‏توانید بخواهید،مگر اینکه خدا بخواهد،این است که خواستن شما،در  نتیجهء آماده شدن زمینهء جریان مشیت الهی است،که‏ خود،مقدمات آن‏را به  وجود می‏آورید.این است‏ حکم قاطعانهء حیات بشری،در مجرای گردیدنها. حرکت،با  نادیده گرفتن این قانون،مقصدی‏ ندارد.لذا،این سؤال توبیخ آمیز که به کجا  می‏روید؟با اشراف تام و سلطهء مطلقه،متوجه بشر می‏شود.
 

عدم تناقض در آیات قرآنی قرآن در دوران پرتلاطم و پر از رویدادهای ضد و نقیض زندگی پیامبر اکرم نازل شده است.آغاز رسالت،و پایان رسالت،موقعی که مسلمانان در اقلیت دردناک به سر می‏بردند در آن هنگام که‏ سرزمین عربستان تحت سیطرهء اسلام قرار گرفته‏ بود،در شادیها و اندوه‏ها،در شکستها و پیروزها و غیر ذلک،لحن آیات و سبک آنها به هیچ وجه‏ مختلف و متضاد نیست.همچنین،در قرآن‏ مجید،مسائل گوناگون جهان‏بینی و اصول مربوط به تفسیر انسان،در ابعاد گوناگونش،و همچنین‏ مطالب مربوط به رابطهء انسان با خدا،و رابطهء جهان‏ با خدا،و رابطهء انسان با جهان،رابطهء انسان با انسان،به‏طور متنوع وارده شده است،بدون اینکه‏ تناقض و تضادی میان آنها وجود داشته باشد.با اینکه قرآن نه کتاب علمی معمولی است،که دقت‏ خاصی در مقدمات و نتایج و ابواب و فصول‏ موضوعات مبذول شده باشد،و نه یک کتاب‏ فلسفی است،که تجزیه و ترکیب مسائل بنیادین‏ جهان‏بینی را با دقت کامل تنظیم می‏کند.
این عدم تقید می‏بایست اختلافات و تناقض‏گوییهایی را در قرآن به وجود بیاورد. مخصوصا با نظر به تلاطم و بی‏قانون بودن‏ جامعه‏ای که پیامبر اکرم در آن زندگی می‏کرد. برخی از مسیحیان و دیگر اشخاص خارج از اسلام،که درصدد پیدا کردن اختلاف و تناقض در قرآن برآمده‏ اند،در حقیقت بی‏اطلاعی خود را از قوانین ادبیات عرب و دیگر مسائل انسان‏شناسی و جهان‏بینی به ثبوت رسانیده ‏اند. 

 

آیات قرآنی یکدیگر را تفسیر می‏کنند آیات قرآن مجید،از مقام شامخ ربوبی نازل شده‏ است،و هریک از این آیات،دربارهء هر موضوعی‏ هم که باشد،نه تنها با هیچ یک از آیات دیگر اختلاف ندارند،بلکه بدان جهت که هر یک از آنها بیان کنندهء جزیی از اجزای مجموعهء واقعیت مربوط به خدا و جهان هستی،در ارتباط با انسان،آن‏ چنان که هست و انسان،آن چنان که باید و شاید، است،لذا،هریک از آنها،مکمل بقیه آیات قرآنی‏ است.
اگر در آیات قرآنی کمترین اختلاف و تناقضی‏ وجود داشته باشد،وحدت معانی و هدف مختل‏ می‏شود،و شایستگی اعجاز را از دست می‏دهد. وانگهی،این قرآن،از هنگامی که نازل شده است، مورد مطالعه و بررسی و تحقق مخالفانی از ناقدان‏ سخن و متخصصان ماهر در فنون محاورات و حقایق مربوط به خدا،جهان هستی و انسان،بوده‏است.اگر اندک اختلاف یا تناقضی در آیات‏قرآنی‏ می‏دیدند،محال بود که آن را اشاعه ندهند. مخصوصا در موقع ظهور اسلام،کفار و مشرکین، با تمام قوا،برای از بین بردن اسلام صف‏آرایی‏ کرده،و در این عرصهء مبارزه،عقاید و مال و منال‏ و تاریخ و نژاد و فرهنگ خود را از دست می‏دادند. با این حال نتوانستند از عهدهء اثبات اختلاف یا تناقض در آیات قرآن مجید برآیند،در حالی که‏ چنین کاری(اثبات اختلاف و تناقض)آنان را در همهء عرصه‏های رویارویی پیروز می‏کرد و نیاز به‏ جنگ و کشتار و از دست دادن همهء شؤون حیاتی‏ نبود.
این وحدت و انسجام قرآن،در ارائهء واقعیات‏ بسیار فراوان پیرامون الهیات،طبیعیات،موقعیات، انسان در جهان هستی،احکام،دستورات، اخلاقیات و قصص‏[برای اعتبار و آموزش اصول و قوانین حیات در مسیر کمال‏]،ایجاب می‏کند که‏ هر یک از مجموعهء آیات،مفسر و شاهد آیات‏ دیگر بوده باشد.به‏عنوان مثال،چهار آیهء آخر سورهء تکویر چنین است: «پس به کجا می‏روید؟این قرآن نیست مگر یاد -در قرآن مسائل گوناگون‏ جهان‏بینی و اصول مربوط به‏ تفسیر انسان،در ابعاد گوناگونش‏ و رابطهء انسان با خدا،جهان با خدا،انسان با جهان و انسان با انسان،بدون اینکه‏تناقض و تضادی میان آنها وجود داشته‏ باشد،آورده شده است.
آورنده برای عالمیان،برای کسی از شما که‏ می‏خواهد در صراط مستقیم دین حرکت کند، شما نمی‏توانید[چیزی را]بخواهید،مگر اینکه‏ خداوند،پرورندهء عالمیان،آن را بخواهد».
اگر با قطع نظر از سایر آیاتی که مربوط به مشیت‏ خداوندی است،آخر این آیه را معنی کنیم، محتوای آن جبر است،و محال است خداوند سبحان،انسانهای مجبور را مسؤول قرار بدهد.اما با نظر به بعضی از آیات دیگر،که مورد مشیت‏ خداوندی را بیان می‏کند،جبر منتفی می‏شود و احساس اختلاف یا تناقض آیهء مزبور،با آیهء سوم از سورهء انسان،که دلالت بر اختیار می‏کند،برطرف‏ می‏شود.
«ما انسان را به راه دین هدایت کردیم،یا شکرگزار است‏[و آن‏راه را مسیر خود قرار می‏دهد]و یا کفران‏ می‏ورزد[و از آن راه منحرف می‏شود]».
بعضی از آیات مربوط به مورد مشیت الهی،که‏ مفسر آیات تعلق مشیت خداوندی به کارهای‏ انسانی است،چنین است: «اگر کفر بورزید[خیانت به خود کرده‏اید]،زیر خداوند از شما بی‏نیاز است و خداوند به کفر ورزیدن بندگانش راضی نیست». 

بنابراین آیهء شریفه و نظایر آن،که خداوند در آن‏ آیات،از اضلال مردم خود را بری معرفی می‏فرماید [مگر این‏که خداوند آنان ضلالت را انتخاب کنند]، محال است مشیت خداوندی به کفر و ضلالت‏ مردم متعلق شود.زیرا بدیهی است که مشیت، فرع،یا از نتایج رضایت به چیزی است.وقتی که‏ در مورد رضایت خداوندی وجود داشته باشد، حتما در آن مورد مشیت او نیز وجود دارد.آیات‏ متعدد دیگر می‏فرماید.اگر مشیت خداوندی تعلق‏ می‏گرفت،همهء مردم را هدایت می‏کرد.پس مشیت‏ خداوندی به هدایت مردم تعلق نگرفته است،بلکه‏ مقدمات هدایت را،مانند ارسال رسل و انزال کتب‏ و تعبیهء عقل و قلب،در درون بندگانش،به وجود آورده است،تا مردم،با اختیار خود،هدایت را انتخاب کنند.حال که خداوند هدایت بندگانش را با مشیت اجبار کنندهء خود نخواسته است،آیا ممکن است که ضلالت آنان را با مشیت اجباری‏ خود بخواهد؟!
پس با نظر به مضامین مجموع آیات قرآنی، مربوط به مشیت و رضا و ارادهء خداوندی،و با توجه‏ به آیات بسیار فراوانی که از طرق مختلف مردم را دارای اختیار معرفی می‏کند،به این نتیجه می‏رسیم‏ که منظور از آن مشیت خداوندی که متعلق به‏ کارهای اختیاری انسانهاست،مشیت قانونی، است.به این معنی که کسی که با مقدمات‏ اختیاری،اقدام به یک کاری کند،خداوند متعال، همان مقدمات را مشمول قوانینی ساخته است که‏ مطابق مشیت اوست.به‏عنوان مثال:اگر شما با مقدمات اختیاری رفتید و مادهء محترقی را به دست‏ آوردید و آن را روی جسمی که قابل احتراق است‏ انداختید،آن جسم قطعا خواهد سوخت،زیرا سوختن جسم قابل احتراق با مادهء محترق،قانونی‏ است که مشیت خداوند به آن تعلق گرفته است.با این ملاحظات که از آیات قرآنی استفاده کردیم، آیات آخر سورهء تکویر چنین تفسیر می‏شود.

مشیت الهی،این قانون را مقرر فرموده است که‏ هرکس بخواهد وارد عرصهء مسابقه در خیرات شود،و بخواهد در راه مستقیم قدم بردارد،امور طبیعی و انسانی‏ مربو به آن شخص و نیتش،مطابق مشیت الهی، به نتیجه برسد. 

 

نفوذ شگفت‏ انگیز معانی آیات قرآنی‏ در همهء سطوح روانی آدمی مفردات و ترکیباتی که در یک آیه قرار گرفته‏اند، در درجه‏ای از فصاحت و زیبایی هستند که موجب‏ بروز جذبهء روانی مافوق شعر می‏شوند.در حدود شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه،که قرآن‏ را تشکیل می‏دهند،از امتیاز مزبور برخوردار هستند.با این حال،هیچ یک از محتویات این‏ آیات،نه تنها مخالف عقل و منطق نیستند،بلکه‏ به جهت توافق شدید آیات،با وجدان و فطرت پاک‏ و عقل سلیم،دلیل آنها،همراه خود همان‏ قضایاست،و برای اثبات حق بودن آن‏ محتویات،تنها درک آنها کافی است.وقتی که آیهء قرآنی می‏گوید: «و نیست برای انسان،مگر سعی او،و قطعاسعی او به زودی دیده خواهد شد».( 

 با اندک اندیشه دربارهء احساس عمیق درونی،که‏ دینامیسم حیات کار است،و با کمترین توجه بر اینکه هیچ کنشی در جهان هستی بدون واکنش‏ نخواهد بود،محتوای آیهء مزبور،بدون احتیاج به‏ تنظیم فرمول‏های ریاضی و اشکال منطقی‏ ارسطویی،از درون آدمی نمودار می‏شود.البته این‏ نکته را در نظر می‏گیریم که این گومنه بهره ‏برداری‏ عالی از قرآن،مخصوص آن انسانهایی است که با قلبی بی‏آلایش،عشق به درک کمال و گرایش به آن‏ دارند،و نیروی تمیز حق از باطل را در درونشان‏ خفه نکرده‏اند.حقیقت این است که مهمترین‏ مختص سلامت و پاکی فطرت آدمی،عشق به‏ حقیقت‏یابی است،که تا آلودگی‏های پست حیوانی‏ آن را محو نکرده باشد،خود همان عشق،موقعیت‏ و مسیر او را،در تکاپو به سوی کمال،مشخص و اثبات می‏کند.منطقی که از نهاد چنین عشق‏ -اگر در آیات قرآنی کمترین‏ اختلاف و تناقضی وجود داشته‏ باشد،وحدت معانی و هدف مختل‏ می‏شود و شایستگی اعجاز را از دست می‏دهد.
-منظور از عمق معانی در قرآن‏ این است که قرآن،همهء مسائل‏ نهایی مربوط به انسان و جهان را، در آیاتی‏ که کلمات و جملات آن‏ بسیار ساده و زیباست،مطرح‏ کرده است.
-بهترین دلیل اعجاز قرآن،قرار گرفتن قرآن،فوق تغییرات و دگرگونیهای بارز در جوامع‏ انسانی است.
سازنده به وجود می‏آید،مافوق همهء منطقهایی است‏ که با صحت و بطلان مواد خام خود کاری ندارد. 

 

تهیه و تنظیم: مینا طراویان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد