این حضور قلبى که باید در همه عبادات با انسان باشد و شاید در مسائل عبادى به چیزى اندازه آن سفارش نشده باشد، بستگى به وضع نیّت و کیفیت قصد و تصمیم انسان دارد.
از ما نخواستهاند که فقط بدن را در عبادت حاضر کنیم، حضور بدن تنها چه ارزشى دارد؟ اگر بدن تنها حاضر باشد، ولى جان و قلب حاضر نباشند، عین نفاق است.
مثل این که کسى در برابر بزرگى حاضر شود و از او تعریف و ستایش کند، ولى قلبش حاضر به تعریف و ستایش نباشد با زبان، آن بزرگ را مدح کند، ولى با دل و قلب هیچ توجهى به آن بزرگ نداشته باشد!!
حال بنگرید که انسان در برابر مولایى که عالم به کل شىء، و علیم به ذات صدور است، بایستد و از او مدح و تمجید و ستایش کند، ولى دلش جاى دیگر باشد، آیا حضور بدن و غیبت قلب پسندیده مولاست؟!!
اصل حضور قلب و جان در پیشگاه با عظمت محبوبست و اگر قلب در حضور نباشد بدون شک بدن هم در حضور نیست، بلکه حضور بدن قلّابى و بىثمر است!!
براى حضور قلب در پیشگاه دوست نه فقط در عبادات بلکه در همه لحظات زندگى باید به تصحیح نیّت اقدام کرد؛ چون نیّت به معناى واقعى حاصل شود، مسئله حضور تمام موجودیت در برابر یار تحقق پیدا مىکند، آن وقت است که انسان به بهترین وجه عبادت را به جاى آورده و در غیر عبادت هم در عین عبادت است.
اگر به عالم با صفاى معرفت قدم بگذاریم، با چشم دل به دیدار جمال یار نایل شده و به چشیدن شربت حیاتبخش عشق موفق خواهیم شد و این عشق برخاسته از معرفت است که در عبادت و غیرعبادت ما را با تمام وجود در محضر دوست حاضر نگاه مىدارد و ما را از گناه خطرناک غیبت- که سرآمد همه گناهانست- حفظ مىکند، راستى عشق برخاسته از معرفت عجب معجزه عجیبى دارد!!
الهى آن پیر روشن دل مىگوید:
مرحبا بر صفاى عالم عشق | آفرین بر روان آدم عشق | |
بارک اللّه به دفتر توحید | که بود نقش سرّ خاتم عشق | |
سرّ جام جهان نماى شهود | کس نگیرد بهدست جز جم عشق | |
روح قدسى اگر شود، نشود | جلوه گر جز به قلب مریم عشق | |
نه بهر دیو و دد ز حق بخشد | رتبه آدم مکرّم عشق | |
هرکه مجروح دل شود ز فراق | رسد از لطف حق به مرهم عشق «1» | |
حضرت امام خمینى رحمه الله در زمینه حضور قلب مىگوید:
عبادت و مناسک و اذکار و اوراد، وقتى نتیجه کامل دارد که صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمّر گردد و دل انسان صورت عبودیّت به خود گیرد و از خودسرى و سرکشى بیرون آید.
و نیز از اسرار و فوائد عبادات یکى آن است که اراده نفس قوى شود و نفس بر طبیعت چیره شود و قواى طبیعت مسخّر تحت قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده ملکوتى در ملک بدن نافذ گردد، به طورى که قوا چون ملائکة اللّه نسبت به حق تعالى شوند که عصیان آن نکنند و لمحهاى تخلف نورزند و به آنچه فرمان براى آنها صادر مىشود، عمل کنند.
و اکنون گوییم که یکى از اسرار عبادات و فوائد مهم آنکه همه مقدمه آن است، این معنى است که جمیع مملکت باطن و ظاهر مسخّر در تحت اراده اللّه و متحرک به تحریک اللّه شود و قواى ملکوتیه و ملکیه نفس از جنود اللّه شوند و همگى نسبت به حق تعالى سمت ملائکة اللّه را پیدا کنند و این خود یکى از مراتب نازله فناى قوا و ارادت و نیّت در اراده حق است و کم کم نتایج بزرگ از این مرحله پیدا شود و انسان طبیعى الهى گردد و نفس ارتیاض به عبادت اللّه پیدا کند و جنود
______________________________
(1)- الهى قمشهاى.
ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قواى آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنیه در آن بروز کند و نتیجه این تسلیمِ اراده حق، در دار آخرت آن شود که حق تعالى اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلاى خود قرار دهد و چنانچه خود ذات مقدس هرچه را بخواهد ایجاد کند، به مجرّد اراده موجود شود، اراده این بنده را هم آن طور قرار دهد!!
چنانچه بعضى از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم صلى الله علیه و آله راجع به اهل بهشت که:
ملکى مىآید پیش آنها، پس از آنکه اذن ورود مىطلبد وارد مىشود و نامهاى از جناب دوست به آنها مىدهد، پس از آنکه سلام مولا را به آنها رساند و در آن نامه است:
مِنَ الْحَىِّ الْقَیُّومِ الَّذى لا یَمُوتُ إِلَى الْحَىِّ الْقَیُّومِ الَّذى لا یَمُوتُ أَمَّا بَعدُ فَإنّى أَقُولُ لِلشَّیئِ کُنْ فَیَکُونُ وَقَدْ جَعَلْتُکَ تَقُولُ لِلشَّئِ کُنْ فَیَکُونُ فَقَالَ صلى الله علیه و آله فَلا یَقُولُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ لِلشَّیْئِ کُنْ إلّاوَیَکُونُ «1».
از حىّ و قیّوم که مرگ ندارد، به حىّ و قیّومى که نمىمیرد، پس من هرچه را بگویم بشود، مىشود و اکنون تو را بدینگونه قرار دادم که به هر چیزى بگویى بشود بشود. حضرت فرمود: احدى از اهل بهشت به چیزى نمىگوید باش مگر این که تحقق پیدا مىکند.
و این سلطنت الهیهاى است که به بنده مىدهند، چرا؟ چون بنده ترک اراده خود و ترک سلطنت هواهاى نفسانیه و اطاعت ابلیس و جنود او نموده و هیچ کدام از این نتایج مذکوره حاصل نشود مگر با حضور قلب کامل و اگر قلب در وقت
______________________________
(1)- الحکمة المتعالیة فى الاسفار الفعلیة الاربعة: 9/ 140؛ الفتوحات المکیة: 3/ 295.
عبادت غافل و ساهى باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازى است.
و البته چنین عبادتى را در نفس به هیچ وجه تأثیر نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود، چنانچه به این معنى در اخبار اشاره شده و قواى نفس با چنین عبادتى تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نکند و همین طور قواى ظاهره و باطنه تسلیم اراده اللّه نگردد و مملکت وجود انسان در تحت کبریاى حق منقهر نشود!!
از این جهت است که مىبینید، در ما پس از چهل پنجاه سال عبادت اثرى حاصل نشده، بلکه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصى قوا افزوده مىشود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهاى نفسانیه و وساوس شیطانیه افزون مىگردد؛ اینها نیست جز آنکه عبادات ما بىمغز و شرایط باطنیه و آداب قلبیه آن به عمل نمىآید و الا بهنص آیه مبارکه الهى نماز نهى از فحشا و منکر مىنماید و البته این نهى، نهى صورى ظاهرى نیست، لابد باید در دل چراغى روشن شود و در باطن نورى فروزان گردد که انسان را هدایت به عالم غیب کند و زاجر الهى پیدا شود که انسان را از عصیان و نافرمانى باز دارد.
ما خود را در زمره نماز گزارها مىدانیم و سالهاى سال است که به این عبادت بزرگ اشتغال داریم و در خود چنین نورى ندیده و در باطن چنین زاجر و مانعى براى ما پیدا نشده است، پس واى به حال ما آن روزى که صور اعمال ما و صحیفه افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گویند: خود، حساب خود را برس و ببین آیا چنین اعمالى قابل قبول درگاه است و آیا چنین نمازى با این صورت ظلمانى مقرب بساط حضرت کبریایى است؟!
آیا با این امانت بزرگ الهى و وصیت انبیا و اوصیا باید این طور سلوک کرد و این طور دست خیانت شیطان رجیم را که دشمن خداست به آن راه داد؟ و آیا نمازى که معراج مؤمن است و قربان متقیان شمرده شده، چرا باید ما را از ساحت مقدس او تبعید و از درگاه قرب دور کند؟!
آن روز آیا جز حسرت و ندامت و بیچارگى و بدبختى و خجلت و شرمسارى چیزى نصیب ما مىشود؟ حسرت و ندامتى که در این عالم شبیه ندارد، خجلت و شرمسارى که نظیرش را تصور نمىتوانیم کرد.
حسرتهاى این عالم هرچه باشد، مشوب به هزار طور امیدها است و شرمسارىهاى این جهان سریع الزوال است، به خلاف آنجا که روز به روز فقط حسرت و ندامت است، چنانچه حق فرماید:
[وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ] «1».
و آنان را از روز حسرت- آن گاه که کار از کار بگذرد- بترسان.
آنجا امر گذشته قابل جبران نیست و عمر تلف شده را نمىتوان برگرداند.
اى عزیز! امروز روز مهلت و عمل است، انبیا آمدند و کتابها آوردند و دعوتها نمودند، با این همه تشریفات و این همه تحمل رنج و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار و از سُکْرِ طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجت و سرور رسانند و به حیات ابدى و نعمتهاى سرمدى و لذتهاى جاودانى متصل نمایند و از هلاک و شقاوت و نار و ظلمت و حسرت و ندامت رهایى دهند.
تمام اینها براى ماست، آن ذوات مقدسه احتیاجى به ایمان و اعمال ما نداشتند، با این وصف در ما هیچ اثرى نکرد و شیطان، مسامع قلب ما را چنان گرفته و سلطنت بر باطن و ظاهر ما چنان پیدا نموده که هیچیک از مواعظ آنها در ما اثر نکرده، بلکه هیچیک از آیات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش
______________________________
(1)- مریم (19): 39.
حیوانى تجاوز نکند.
به حال خود رحمى کن و از عمر خود نتیجهاى بگیر؛ در حال انبیا و اولیا دقت کن و به اشتهاهاى کاذب و وعدههاى شیطان پشت پا بزن؛ گول شیطان را مخور و در ورطه فریب نفس اماره مباش که تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعمیه مىکنند و آدمى را فریب مىدهند.
انسان را گاهى به امید توبه در آخر عمر به شقاوت مىکشانند، با آنکه توبه در آخر عمر و تراکم ظلمات معاصى و بسیارى مظالم عباد و حقوق اللّه، امرى است بسیار صعب و مشکل.
امروز که اراده انسان قوت دارد و قواى جوانى برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحکم نشده و نفس جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرت اللّه است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمىگذارند که انسان قیام به توبه کند و این درخت سست را ریشه کن و سلطنت غیر مستقل را منقرض نماید، وعده ایام پیرى را مىدهند که به عکس دوره جوانى، اراده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصى گوناگون، کهن و برومند و سلطنت ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقر شده و الفت به طبیعت شدید و دورى از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است.
این نیست جز غرور و گاهى به وعده شفاعت شافعین، انسان را از ساحت قدس آنان دور و از شفاعت آنها مهجور مىنماید؛ زیرا که انغمار در گناهان کمکم قلب را سیاه و منکوس کند و وضع انسان را به سوء عاقبت منجر نماید.
خواسته و طمع شیطان دزدیدن ایمان انسان است، بنابراین دخول در گناهان را مقدمه آن قرار مىدهد تا به نتیجه مطلوب برسد.
انسان اگر آرزوى شفاعت دارد، باید در این عالم با سعى و کوشش رابطه بین خود و شفعاى خود را حفظ کند و قدرى تفکر در حال شافعان محشر نماید که حال آنان در عبادت و ریاضت به کجا رسیده بود، فرضاً که ما با ایمان از دنیا برویم، ولى بار گناهان و مظالم سنگین باشد، ممکن است در عذابهاى گوناگون برزخ و قبر از ما شفاعت نشود!
عذابهاى برزخ قابل قیاس با عذابهاى اینجا نیست و طول مدت برزخ را جز خدا کسى نمىداند؛ شاید میلیون میلیونها سال طول بکشد و ممکن است در قیامت نیز پس از مدتهاى طولانى و عذابهاى گوناگون طاقتفرسا، شفاعت نصیب ما شود، چنانچه در احادیث به این حقیقت اشاره شده است.
پس غرور شیطان، انسان را از عمل صالح باز دارد و انسان را یا بىایمان، یا با بارهاى سنگین از دنیا ببرد و به شقاوت و بدبختى گرفتار کند.
و گاهى با وعده رحمت واسعه ارحم الراحمین دست انسان را از دامن رحمت کوتاه کند، غافل از این که همه بعث رسل و ارسال کتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحى و الهام به پیامبران و راهنمایى طریق حق از رحمت ارحم الراحمین است، عالم را رحمت واسعه حق فرو گرفته و ما در لب چشمه حیوان از تشنگى به هلاکت مىرسیم.
قرآن بزرگترین رحمتهاى الهى است، تو اگر به رحمت ارحم الراحمین طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى، از این رحمت استفاده کن که حق طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده، تو خود در چاه مىافتى و از راه منحرف مىشوى، رحمت را چه نقصانى است؟ اگر ممکن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، مىدادند و اگر ممکن بود به اجبار مردم را به سعادت برسانند، مىرساندند، اما هیهات که راه آخرت راهى است که جز با قدم اختیار نمىتوان آن را پیمود، سعادت با زور حاصل نمىشود، فضیلت و عمل صالح بدون اختیار، فضیلت و عمل صالح نیست و شاید معنى آیه شریفه:
[لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ] «1» همین باشد.
شیخ کلینى از حضرت صادق علیه السلام نقل مىکند که حضرت فرمود:
در تورات نوشته شده است که:
یَابْنَ آدَمُ تَفَرَّغْ لِعِبادَتى أَمْلَأُ قَلْبَکَ غِناً «2».
اى پسر آدم! خودت را براى عبادت من فارغ کن، تا من قلب تو را از غنى پر کنم.
بدان که فراغت براى عبادت حاصل مىشود به فراغت وقت و فراغت قلب و این امر از مهمات است در باب عبادات که حضور قلب بدون آن تحقق پیدا نکند و عبادت بىحضور قلب مقبول درگاه نیفتد، چنانچه در روایات اهل بیت علیهم السلام وارد شده است.
و یگانه علاج براى تحصیل حضور قلب دو امر است: یکى فراغت وقت و قلب و دیگر فهماندن اهمیت عبادت به قلب.
مقصود از فراغت وقت آن است که انسان در هر شبانه روز براى عبادات خود وقتى را معین کند که در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت و اشتغال دیگرى در آن وقت نداشته باشد.
انسان اگر بفهمد که عبادت یکى از امور مهم و پر اهمیت است. البته اوقات آن را حفظ مىکند و براى آن وقتى معین مىکند، همان طور که براى کسب مال و منال
______________________________
(1)- بقره (2): 256.
(2)- الکافى: 2/ 83، باب العبادة، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 252، باب 55، حدیث 8.
و براى برنامههاى دیگر وقت قرار مىدهد، براى عبادت نیز وقت قرار دهد که در آن وقت فارغ از امور دیگر باشد، تا حضور قلب که مغز و لب عبادت است براى او میسور باشد، ولى اگر نماز را با تکلف به جا آورد و قیام به عبودیّت معبود را از امور زائده بداند، البته آن را تا آخر وقت به تأخیر مىاندازد و در وقت اتیان آن نیز به واسطه آنکه کارهاى مهمى را به نظر و گمان خود مزاحم با آن مىبیند با سر و دست شکسته اتیان مىکند، البته چنین عبادتى نورانیّت ندارد و بلکه مورد خشم الهى است و چنین شخصى مستخف به نماز و متهاون در آن امر است.
عَنْ أَبى جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لا تَتَهاوَنْ بِصَلاتِکَ فَإِنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قَالَ عِنْدَ مَوْتِهِ لَیْسَ مِنّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ لَیْسَ مِنّى مَنْ شَرِبَ مُسْکِراً لا یَرِدُ عَلَىَّ الْحَوْضَ لا وَاللّهِ «1».
امام باقر علیه السلام به زراره فرموده است: در امر نماز سستى مکن؛ زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله وقت مرگ فرمود: کسى که نماز را سبک بشمارد از من نیست، کسى که مُسکرى بیاشامد از من نیست و به خدا بر من در کنار حوض وارد نمىشود.
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام: لَمَّا حَضَرَ أَبى الْوَفاةُ قَالَ لِى: یَا بُنَىَّ لا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَلاة «2».
امام کاظم علیه السلام فرمود: پدرم به هنگام وفات گفت: اى پسرم! سبک شمارنده نماز به شفاعت ما نمىرسد.
______________________________
(1)- الکافى: 3/ 269، باب من حافظ على صلاته، حدیث 7؛ وسائل الشیعة: 4/ 23، باب 6، حدیث 4413.
(2)- الکافى: 3/ 270، باب من حافظ على صلاته، حدیث 15؛ بحار الأنوار: 47/ 7، باب 1، حدیث 23.
خدا مىداند که انقطاع از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و خروج از تحت حمایت آن سرور چه مصیبت عظیمى است و حرمان از شفاعت آن سرور و اهل بیت معظم او چه خذلان بزرگى است! گمان مکن که بدون شفاعت و حمایت آن بزرگواران کسى روى رحمت حق و بهشت موعود را ببیند.
اکنون ببین آیا، مقدم داشتن هر امر جزئى بر نماز- که قرة العین رسول اکرم صلى الله علیه و آله و بزرگترین وسیله رحمت حق است- و اهمال کردن درباره آن و به آخر انداختن وقتش بدون عذر و حفظ ننمودن حدود آن، تهاون و استخفاف هست یا نیست؟! اگر هست بدان که به شهادت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام از ولایت آنها خارج و به شفاعت آنان نایل نشوى.
اگر احتیاج به شفاعت آنها دارى و مایلى که از امت رسول اکرم صلى الله علیه و آله باشى، این ودیعه الهیه را بزرگ شمار و به آن اهمیت بده؛ خداى تعالى و اولیاى او از عمل من و تو بىنیازند و بدان اگر اهمیت به عبادت ندهى، بیم آن است که منجر به ترک آن شود و از ترک به جحود رسد که در آن وقت کار تو یکسره شود و به شقاوت ابدى و هلاکت دائمى رسى.
از فراغت وقت فراغت قلب، است؛ بلکه فراغت وقت، مقدمه براى این فراغت است و آن در حقیقت چنان است که انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از اشتغالات و هموم دنیایى فارغ کند و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر مُتشتّته منصرف نماید و دل را یکسره خالى و خالص براى توجه به عبادات و مناجات با حق کند و تا فراغت قلب از این امور حاصل نشود، تفرغ براى او و عبادت او حاصل نگردد.
ولى بدبختى آن است که ما تمام افکار و اندیشههاى متفرقه را ذخیره مىکنیم براى وقت عبادت، همین که تکبیرة الاحرام نماز را مىگوییم، گویى در مغازه را باز کردهایم، یا دفتر محاسبات را گشودهایم، یا کتاب مطالعه را مفتوح نمودهایم، دل را به سوى اشتغال به امور دیگر مىفرستیم و از اصل عمل به کلى غافل شده، یکوقت به حسب عادت به خود مىآییم که به سلام نماز رسیدهایم، حقیقتاً این عبادت فضاحتآور است و این مناجات شرمانگیز است.
عزیزم! تو مناجات با حق را مثل تکلّم با یک نفر از بندگان ناچیز حساب نکن، چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان یا بیگانگان مشغولِ صحبت باشى، مادام که با او مذاکره مىکنى از غیر غافلى و با تمام توجه به او مشغولى، ولى به هنگام مکالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالمیان به کلى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجهى؟! آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است یا تکلّم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بیشتر است؟!
آرى، من و تو حقیقت مناجات با حق را نمىدانیم؛ تکالیف الهیه را سربار امور مىدانیم، البته امرى که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگى گردید اهمیت نخواهد داشت؛ باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خدا و فرمایشهاى انبیا پیدا کرد تا کار اصلاح شود، همه بدبختىها از ضعف ایمان و سستى یقین است.
ایمان سید بن طاووس او را به جایى مىرساند که روز اوّل تکلیفش را عید مىگیرد، براى آنکه حق تعالى اجازه ورود در مناجات به او را مرحمت کرده و او را مخلع به خلعت تکلیف فرموده است: حقیقتاً تصور کن این چه قلبى است که این قدر نورانیّت و صفا دارد.
اگر عمل این سید جلیل براى تو حجت نیست، کار سید الموحدین و اولاد معصومین علیهم السلام او که براى تو حجت است؛ نظر کن در حالات آن بزرگواران و کیفیت عبادت و مناجاتهاى آنها، بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر مىکرد و پشت مبارکشان مىلرزید، از خوف این که مبادا در امر الهى لغزشى شود، با آنکه به تمام معنى معصوم بودند.
در هر صورت، فراغت قلب از غیرحق از امور مهم است که انسان باید آن را تحصیل کند و طریق تحصیل آن نیز با قدرى مواظبت و مراقبت ممکن و سهل است، باید انسان مدتى اختیار طایر خیال را به دست گیرد و هر وقت خواست، از شاخهاى به شاخهاى پرواز کند آن را حفظ کند، پس از مدتى مراقبت، رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتّته منصرف گردد و خیر و صلاح عادت او شود و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.
حضور قلب، روح و حقیقت عبادت است و بدون آن هیچ قیمتى براى عبادات نیست و قبول عبادات در درگاه حق منوط به حضور قلب است.
عَنْ أبى جَعْفَر وَأبى عَبْدِاللّهِ أَنَّهُما قالا إنَّما لَکَ مِنْ صَلاتِکَ ما أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ مِنْها فَإنْ أَوْهَمَها کُلَّها أَوْ غَفَلَ عَنْ آدابِها لُفَّتْ فَضُرِبَ بِها وَجْهُ صاحِبِها «1».
امام باقر و امام صادق علیهما السلام به فضیل بن یسار فرمودند: از نمازت آنچه توجه قلبت با آن بوده از آن توست، مکلّف اگر تمام نماز را غلط به جا آورد، یا از آداب آن غافل گردد، آن نماز را مىپیچیند وسپس به صورت صاحبش مىزنند.
ابو حمزه ثمالى مىگوید:
حضرت سجاد علیه السلام را دیدم نماز مىخواند، عباى آن جناب از شانهاش افتاد، حضرت تا از نماز فارغ نشد به عبا دست نزد. پس از نماز پرسیدم: چرا به عبا توجه نفرمودى؟ فرمود: واى بر تو آیا مىدانى در حضور که بودم؟ همانا از عبد قبول نمىشود نمازى مگر آنچه توجه قلب به آن بوده. عرض کردم: پس ما هلاک
______________________________
(1)- الکافى: 3/ 363، باب من یقبل من صلاة الساهى، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 5/ 476، باب 3، حدیث 7104.
شدیم؟ فرمود: هرگز همانا نقص عبادات را خداوند با نافلهها براى مؤمنان تمام مىکند «1».
قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السلام لا یَقُومَنَّ أحَدُکُمْ فِى الصَّلاةِ مُتَکاسِلًا وَلا ناعِساً وَلا یُفَکِّرْنَ فى نَفْسِهِ فَإنَّهُ بَیْنَ یَدَىْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ إنَّما لِلْعَبْدِ مِنْ صَلاتِهِ ما أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْها بِقَلْبِه «2».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسى از شما در حال کسالت و چرت به نماز نایستد و در پیش نفس اندیشه نداشته باشد؛ زیرا که در محضر خداست، جز این نیست که براى عبد از نمازش همان است که با قلب به آن توجه داشته است.
اى کاش در درجه اوّل به قدر و قیمت خود پى مىبردیم و مىفهمیدیم از کجاییم و در کجاییم و به کجا مىرویم و براى کیستیم و سپس به ارزش عبادتها و مناجاتها آگاه مىشدیم تا از همه قیود رها گشته به قید عشق حق مقیّد مىشدیم.
اى کاش دست از این ظواهر مىشستیم و دوباره پیمان شکسته شده روز الست را با دوست مىبستیم، از این چهارچوب تنگ مادیّت به در آمده، در عالم بیکران معنى به پرواز مىآمدیم.
اى کاش با قدرت توجه و معرفت، از اسارت شیطان درون و برون آزاد گشته، به بارگاه محبوب واقعى و معشوق اصلى راه مىیافتیم.
استاد بزرگ، مرحوم شیخ بهایى در مقام نصیحت بىخبران و گمشدگان مىگوید:
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 46/ 61.
(2)- الخصال: 2/ 612، حدیث 10؛ وسائل الشیعة: 5/ 477، باب 3، حدیث 7107.
اى مرکز دایره امکان | وى زبده عالم کون و مکان | |
تو شاه جواهر ناسوتى | خورشید مظاهر لاهوتى | |
تا کى ز علائق جسمانى | در چاه طبیعت تن مانى | |
تا کى ز معارف عقلى دور | به زخارف عالم حس مغرور | |
از موطن اصلى نیارى یاد | پیوسته به لهو و لعب دل شاد | |
نه اشک روان نه رخ زردى | اللّه اللّه تو چه بىدردى | |
یک دم به خودآى و ببین چه کسى | به چه بسته دل و به که هم نفسى | |
زین خواب گران بردار سرى | برگیر ز عالم اولین خبرى | |
آن عارف بزرگ در کتاب «سر الصلاة» نیز مىگوید «1»:
نیّت در نزد عامه عزم بر اطاعت است خوفاً یا طمعاً:
[یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً] «2».
در حالى که همواره پروردگارشان را به علت بیم [از عذاب] و امید [به رحمت و پاداش] مىخوانند.
و در نزد اهل معرفت عزم بر اطاعت است هیبتاً و تعظیماً:
أُعْبُدِ اللّهَ کَأَنَّکَ تَراهُ وَإنْ لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَإنَّهُ یَراکَ «3».
آنچنان خدا را عبادت کن، به مانند این که او را مىبینى و اگر تو او را نمىبینى او تو را مىبیند.
و در نزد اهل جذبه و محبت عزم بر اطاعت است شوقاً و حباً:
______________________________
(1)- سرّ الصلاة: 119.
(2)- سجده (32): 16.
(3)- بحار الأنوار: 25/ 204، باب 6.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: افْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَأَحَبَّها بِقَلْبِهِ .. «1».
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: با فضیلتترین مردم کسى است که عاشق عبادت باشد و چون عاشقى که دست در گردن محبوب کند، با عبادت دست به گردن باشد.
قالَ الصادق علیه السلام: وَلکِنّى أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَجَلَّ وَتِلْکَ عِبادَةُ الْکِرامِ «2».
امام صادق علیه السلام فرمود: اما من عاشقانه او را عبادت مىکنم و این عبادت مردم بزرگوار است.
در هر صورت معرفتى که با کمک انبیا و امامان علیهم السلام حاصل شود، زیر بناى نیّت است و این نیّت، زیر بناى حضور قلب است و این حضور قلب، مایه حرکت انسان در تمام شؤون حیاتش به سوى عمل صالح است. اى عزیزان! بیایید سعى کنیم که نیّت را فقط مخصوص به عبادت نکنیم، بلکه در تمام سکنات و حرکات و در تمام روابط خود با خلق و در تمام اعمال و اخلاق خود براى خدا نیّت داشته باشیم، تا از تمام لحظات عمر بهترین سود و منفعت را ببریم.
دنیا و مافیها ارزش آن را ندارد که ما یک لحظه از عمر خود را با آن معامله کنیم، باید دنیا و هرچه در آن است براى ما ابزار و وسیلهاى جهت معامله با دوست باشد .
______________________________
(1)- الکافى: 2/ 83، باب العبادة، حدیث 3؛ مشکاة الأنوار: 112، فصل 2.
(2)- الأمالى، شیخ صدوق: 38، مجلس 10، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 67/ 197، باب 53.
منابع : کتاب عرفان اسلامی جلد سه نوشته: آیت الله استاد حسین انصاریان | ||