خدا زیباست

عرفان شناخت نامه خداوند است. اگرچه عارفان معتقدند دست بشر به حقیقت وجودی معرفت خداوند نمی رسد، هر چه گفته اند و شنیده اند از او و برای شناخت او بوده است. بحث اسمای حسنای الهی در همه ادیان و معارف و به ویژه در مکاتب عرفانی اسلام، جایگاهی رفیع دارد. عارفان شناخت نام های خداوند را پنجره تماشای او دانسته اند و هستی و جهان را بستر تجلی این اسما شمرده اند. مقاله پیش رو جستاری در باب نگاه عرفان به این نام هاست.درباره نام های خداوند جهان آینه ظهور نام های خداست. بهتر بگوییم: جهان، تمام، نام های خداست. آنچه ما از نام های خداوند می شناسیم، واژه هایند و بس: مهربان، موثر، بخشنده، بخشاینده... اما این واژه ها تنها نشانی از حقیقت نام هایند. خداوند حقیقتی است که سرچشمه همه این نام های زیباست. این نام ها همه در زیبایی و حسن یکدانه اند. هیچ یک از آن ها در مقابل زیبایی نیست، عین زیبایی است: همه زیبایی است. حتی نام هایی که به گمان ما سخت و غریب می آیند، در حقیقت خود کمال زیبایی اند.
خداوند در ساحت تنهایی وجود خویش، در آن بی کرانگی ازلی و ابدی هرگز ناشناختنی، خود را درمی یابد و اشراف و احاطه بر وجود خویش دارد. در آن خلوت پر از هستی، خداوند بر خود تجلی می کند، یعنی خود او خودش را می نگرد، می فهمد و بر خودش آشکار می شود. این آشکارشدگی بر خود، جای تجلی خداوند بر خود اوست، در آن روشنایی غیر قابل وصف، نام ها و صفت ها پدید می آیند: خداوند خود را زیبا می بیند و زیبایی جلوه می کند و نام زیبا آشکار می شود. خداوند او را مهربان می بیند و مهربانی جلوه می کند، پدیدار می شود و نام مهربان پدید می آید. همه اسم های خوب خداوند چنین پدیدار می شوند. تمام این اسم ها، بی آن که در محدوده کوچک تصور و تخیل ما محصور شدنی باشند و بلکه فراتر از هر معنای تصورشونده، چنان حقیقت روشنی دارند که با این کلمات کوتاه به بیان درنمی آیند.
بیایید ناگزیر از توانایی تصور خود مدد بخواهیم. حقیقت، وجود و ذاتی ازلی، ابدی، تام، کامل، بی نقص و دارای تمامی برازندگی و دارندگی را تصور کنید. این ذات منبع تمام نشدنی همه تبرک ها و تقدس هاست. در خلوت حضور خود، در آن حضرت (1) که هیچ چیز، هیچ کس، جز او نیست که ببیند و بفهمد و دریابد، خودش را تماشا می کند. تماشای خویشتن با چشم خویشتن، حضور خود در نزد خود! شناخت خود با ادراک خود! این کشف، مکاشفه، حضور، شهود، شهادت و گواهی ، ادراک نامش هرچه باشد پر از بهجت، شادی، هستی، وجود، محبت، تماشا، نگاه، آرامش، کمال و در یک واژه سرشار از حقیقت است.
وقتی زیباترین خود را زیباترین می یابد، در این حال است که مهربانی، عشق، هستی، توجه، امنیت، رهایی، تدبیر، تجلی و آفرینش تولید می شود. آیا می توانید چنین ذاتی را میرنده و میرا بدانید؟ آیا زوال، تاریکی، وحشت، غربت، جهل، زشتی و هر اسم دیگر در این ساحت راهی می یابد؟ هریک از این نقص ها مفهوم دیگری از نیستی است، از عدم و نابودی است. پس با بودن نمی سازد.
در آن ساحت غریب که مدام، یعنی تمام ازل و ابد، فقط زیبایی بر زیبایی جلوه می کند، حقیقت تماشاگر خویش است و هستی خود را می بیند، جهان و هستی آشکار می شوند. آن جا مقام آشکارشوندگی است: جای آفرینش. نور از خورشید جاودانه زیبا می تابد و جهان پدید می آید. هر جلوه، هر تماشا، هر اسم، جهانی را می آفریند: تو در تو و پر از راز، هزار توهای تمام نشدنی آفرینش! عارفان ناگزیر و به سبب تنگنای درک و کلمه این جلوه ها را فیض می خوانند: فیض اقدس، فیض مقدس.
حافظ خداوندگار کلمات پارسی، روایت کننده یکی از آن جلوه هاست: در روزی و شبی شباروزی که خداوند بود و هیچ نبود، تنها یک شعله از آن نور، تنها یک جلوه، لب به شرح روایت زیبایی گشود. شعله خواست چیزی از زیبایی خداوند بگوید. اما درهمان لحظه، در همان لب زدن نخستین شعله، عشق پدید آمد و همه جهان را همه عالم را که بسی گسترده تر و فراگیرتر از جهان است به آتش کشید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
نشانگانتمام هستی ها و هست ها آینه نام های خداوندند. بستر ظهور و آشکار شدن یکی یا گوشه ای از یکی از اسم های خداوند. همان اسم، همان پاره مختصر شده و در تعلق گرفته و نهایت مند شده، نشانه ای از خداوند است، اما نشانه ها ارتباطی زنجیره ای و بی گسست با هم دارند. در تصور خود از ساحت حضور خداوند درمی یابیم و پیش تر نیز دیدیم که خداوند بر خود جلوه می کند و آشکار می شود. وقتی خداوند خود را زیبا می بیند و می یابد، مهربانی اش کجاست؟ روشن است که می توانیم بگوییم همان جا که زیبایی اش هست. یعنی در همان لحظه که زیباست، مهربان نیز و در همان آن که مهربان است، زیبا نیز! پس نام های خداوند از یکدیگر جدا نمی شوند، به هم پیوسته اند، یکی هستند و تمام. حتی در تخیل عاجز و حقیر ما هم معلوم است که آن حقیقت زنده باشکوه، آن به راستی شکوهمندترین، یک هستی است، یک ساحت است، یک حضور و حضرت است. همه نام ها و وصف های او یک جا، در یک ذات، گرد آمده اند و او چیزی است که آن ها هستند و آن ها چیزی هستند که اوست. این، مقام وحدت صرف است، یکپارچگی محض، یکدستی تمام. خداوند بسیط ، یکدست، تمام، بی گسست، بی شکست، تنها، حاضر در حضرت خلوت خود و کامل است؛ مطلق کمال. پس نام های او در هم تنیده اند، وصف های او یک تکه اند، تفکیک ناپذیرند، بدون یکدیگر تصور نمی شوند و کامل اند. مهربانی او همان زیبایی، هدایت او همان روشنایی، انتقام او همان گذشت، زندگی او همان دانایی، دانستن او همان توانایی و توانایی او همان اوست.
پس وقتی ما، به عنوان تصورهای حقیر محدود، مثلا به مهربانی خداوند می اندیشیم، آیا در همان لحظه به گذشت یا زیبایی او نیندیشیده ایم؟ بگذار این را بپرسم: اگر یک نام خدا در چیزی نور بریزد، آیا آن چیز نشانه ای از همه نام های خدا نیست؟ چرا که هست. نام ها در هم تنیده اند و شبکه نام ها یک تکه است. آنچه گفتیم بنیاد هرگونه نشانه شناسی برای نام های خداست. حال می توانیم هر هستی را، هر هست را که نشانه ای از نام های خداست، بستر آشکار شدن نامی از نام های اوست، نشانه ای و بستری و ساحتی برای همه نام های او بدانیم. پس هرچه در این عالم هست، همه نام های او را بازمی تابد. حقایق، اشیا، هستی ها و هست ها، نام های او را، یعنی او را، انعکاس می دهند. ما در تماشای آنچه هست، به زیارت نام های خداوند می رویم. ما جز او، غیر از اسم های او، چیزی نمی توانیم دید. این سرانجام محتوم هر تماشاست. تماشا در جهان بی دیدار او ممکن نیست. نمی شود به پله تماشا نشست و از فراز دیوار آنچه می بینیم، جای دیگر و کس دیگری را دید. هرگز نمی شود. در این کشف غریب، تنها یک حقیقت وجود دارد: هرچه هست، تماشاخانه همه نام های خداوند است. به ستاره، آفتاب، زیبایی، چشم، پرستو، مرگ، درخت و کرم چراغدار شب نگاه کن. همه تماشاخانه نام های الهی خداوندند؛ مظهر تمامی اسما (2).
تماشاخانه و جشنهر شیء، هر چیز که هست، جلوه یکی از نام های خداوند است. به دیگر سخن، نام خداوند در آن شیء، تجلی تمام دارد و دیگر نام ها در آن پنهان اند. آنچه آشکار است یک نشانه و نماد و نام است. راستی کدام نام خداوند بر دریا چیره شده است، کدام نام بر گل، کدام نام بر خورشید، کدام نام بر برگ؟ پدیدارهای پیدا از اشیا میرنده اند. آنچه ما در نگاه اول به اشیا می بینیم، فنا شونده و از میان رونده است.
صورت، یعنی ترکیب عناصر و ساختار و شکل، میراست. گل با همه زیبایی و طراوت و نازک میانی از میان می رود و در روند رویدادها و زمان رنگ از رویش می پرد. ابر، هرچه انبوه و درهم فشرده و زایا، باز هم وقتی رگبار می گیرد، تمام می شود و می گریزد. اما آن کس که چیزها را به چشم دیگر می بیند، این فنا را دوست نمی دارد. اگر اشیا بستر رخ نمودن نام های خدا باشند، تمام نشدنی خواهند بود. هر آن به گونه ای دیگر، به خودنمایی زیبایی دیگر پدید می آیند و نگاه ها را به خود می خوانند. آدم ها هم می توانند در تراز روزها و شب های خود دست کم نامی از نام های خداوند را تماشایی کنند. هریک از ما وقتی کاری کارستان می کنیم، به کمالی می رسیم، دستی از خویش برمی آوریم و سری می جنبانیم، درآن اوقات که به خود می بالیم، ظهور اسم خداوند را در خود می یابیم. آیا من مهربانم، یا خلاق، بخشنده یا تماشاگر؟ هر فصل زندگی ما می تواند تماشاخانه نامی از نام های خدا باشد.
گاه می بینیم که در یک ساحت ویژه، در یک بستر خاص از اشیا یا حتی رویدادها و آدم ها، جلوه هایی می درخشند و تماشای ما را به خویش می خوانند. آنگاه آن شیء یا رویداد یا... از بعد تک ساحتی و یک جنبه ای خود به درمی آید و نمودهای گوناگون می گیرد. اگر به منزلت شهودی عارفان مراجعه کنیم، از یک جشن باشکوه باخبر می شویم. در نگاه آنان، گاه و بسیاری از اوقات، در گوشه ای از عالم، در پاره ای از این کل فراگیر حیرت آور، جشنی سرخوشانه و آزاد، مجلسی شادمانه و زنده هست: جشن عروسی نام ها! آری، گاهی نام های خداوند در یک جا، زیر یک سقف وجودی، با هم عروسی می کنند، درمی آمیزند و جلوه هایی از رنگ ها و بروزها و ظهورهایی دیگرگون می آفرینند. ترکیب دو یا چند نام خداوند در یک شیءگونه ای آفرینشگری است. در این حال است که ما در عمق هستی شیء، در ژرفابودن آن، ترکیب ها را می بینیم و از سطح می گذریم و به هستی لایه لایه آن، با همه تفاوت ها و دگردیسی ها می رسیم. این راز تو بر تو بودن و اعجاب انگیز شدن پاره ای از پدیدارهاست؛ بخشی از جهان که ما را به رنگین کمان جلوه می خواند و ما از رفت و آمد بی پروای دگرگونی ها هول می کنیم.
این بیم و آن امیدتغییر و دگرگونی جهان، عوالم هست نیز بستر و پدید آمده از یک کنش دیگر است: تنازع نام ها! گاه نام های خداوند در یک عرصه و جلوه گاه، سر نزاعی ظاهری برمی دارند و در اوج مخالفت ها و تضاد شکلی و صوری، مایه تحرک، جنبش و تکامل اشیا و عالم ها و آدم ها می شوند. اکنون به دو نام خداوند بنگریم. او گذشت کننده و بخشاینده است، او انتقام گیرنده و مجازات کننده است. حال اگر چشمی به این دو تماشایی بنگرد و هر دو را با هم در نظر آورد، دو انگیزش کاملا متفاوت در او پدید می آید: بیم و امید. بیم، یعنی هراس و هول از آنچه ناخوش می داریم و به گمانمان تهدیدی برای هست بودن ما می آید، نیروی بازدارنده و حمایتگر است. به یاری بیم از فرو افتادن به چاله ها و چاه ها و گرداب ها می رهیم و خطاها را پیش بینی می کنیم و سختی ها را آسان می خواهیم. از دیگر سو، به مدد امید است که هر صبح چشم از خواب باز می کنیم، زندگی را دوست می داریم، رفتن و در راه بودن را بیهوده و فایده نمی بینیم. بیم و امید: آن شمشیر و این چراغ؛ آن چوبدست و این فانوس. نگاه کردن به این دو نام خدا و غرق شدن در آن ها و خیره ماندن به تماشای آنها، چیزی را تولید می کنند که عارفان خوف و رجا می نامند؛ نیروی غریب برای حرکت و پرهیز از خطا برای ادامه بقا.
انسان آینه ای است که توان انعکاس تمام نام ها و وصف های خداوندی را دارد. تنها حقیقتی که چنین ارج گران و قدر بیکرانی در عالم دارد، انسان است. این روح عجول برای رسیدن به آنچه در خود اوست، آتشی افروخته و شعله کشنده است. هر دم فروزنده تر از پیش و هر لحظه خواهنده تر از قبل. از این رو، عارفان انسان را آینه و بستر ظهور اسم اعظم خداوند می دانند. با آن که تمام نام های خدا هریک جلوه ای در انسان دارند، اما نام اعظم خداوند در این بستر تجلی تام دارد. آنچه تمام تغییرها و دگرگونی ها را در انسان پوشش می دهد و او را از تشابه ها و تعارض ها می رهاند، همان اسم اعظم است. اسم اعظم خداوند، تمامی نام های دیگر را هماهنگ و اداره می کند و همه آن نام ها در پرده آن اسم اعظم جای می گیرند.(3) همین است که سخن از احاطه انسان بر تمام جهان به میان می آید. آن مرتبه که انسان در آن قرار می یابد، پله ای برتر و فراتر از منزلت همه جهان، همه اشیا و آفریده های دیگر است.(4) از این رو، این انسان است که می تواند از فراز منزلت و رتبه خود به دیگر پدیدارها بنگرد و آن ها را تماشا کند.
کردوکاردر قرآن کریم آیه ای هست که درباره آن سخن بسیار گفته اند و آن را در عرصه های زمینی و آسمانی بسط داده اند. اندیشیدن به این آموزه قرآنی به درک توحید یاری می رساند: کل یوم هو فی شأن، هر روز او در کاری است. آن حقیقت مقدس و وجود فراگیر و نامیرا، شئون، تجلی ها و آشکاری های فراوان در جهان دارد. او هر آن و هر دم، به هر چشم گشودنی که پرشتاب تر از تصور ما باشد و به هر پلک بستنی که تندتر از ادراک تخیل ما باشد، در تمام عالم ها و جهان های هستی، نقشی نو و تازه می آفریند. خداوندگار ما، خدای رخنه پوش یا خدای ساعت ساز نیست، خدای کار است و شأن ؛ دست های او مدام در کار نقش و نقشینه هستی است، از ازل تا ابد. این است که می نگریم در بستر هستی کمال موج می زند، دریای بیکران کمال. از دل دریا تا اوج آسمان، شکوه کمال است که می درخشد. هر ذره، درست به قدر پرپیچ و تاب ترین کهکشان، در سهم وجودی خود کامل است و بی نقص و بدون عیب، وظیفه هست بودن خود را فراموش نمی کند. این همه کمال های پراکنده در جهان، این جا و آن جا از سرچشمه کمال سخن می گویند. نمی توان تصور کرد که این کمالات گوناگون از چشمه ای، دریایی، قله ای، سرازیر نشده باشند. اگر هستی تنهای چیزی، چنین کمال هایی را داراست، اصل و ریشه هستی، مطلق هستی، چه بیکرانگی حیرت آوری از کمال خواهد بود.
بیا تا چشم ها را بگشاییم و دوباره نگاه کنیم. هر موجود که در جهان می بینیم، هر پدیداری که هست، در مرز وجود و عدم بود و نبود ایستاده است. تخیل ما توانایی فرض کردن دارد و قدرت تصور کردن. بیا فرض کنیم که مرزی هست و خطی که هست و نیست را از هم جدا می کند. همه ما بر آن خط ایستاده ایم. پیش از این نبوده ایم. پس از این نخواهیم بود. اما اکنون هستیم. آن لقمه هستی که ما بلعیده ایم از جای دیگر، از سفره دیگری بوده است. پس هستی از آن ما نیست، وامی است به گردن ما، هدیه ای است از دستی دیگر. ما بر مرز همه و هیچ ایستاده ایم. وجود ما، یکایک ذره های هستی ما از عدم، از شعرستان عدم، از عدمستان هیچ آباد آمده است. پس ما هر آن، مشتاق و ناگزیر به فرو غلتیدن در اقیانوس عدمیم. ما ایستاده بر سر این پرتگاه هستیم و به عدم درنمی افتیم. چرا؟ هستی ما از آن ما نیست. ما با آن روز که هست شده ایم، تفاوتی نکرده ایم. امروز هم دقیقا و کاملا نیازمند همان دست هستیم که ما را روی مرز هستی نگاه دارد. هر لحظه هستی ما محتاج همان نگاه هستی بخش است که در روز نخست به ما نگاه کرده است. اگر آن نگاه تداوم نداشته باشد، ما به عدم خود بازمی گردیم. پس هر آن به ما هستی نو می رسد، هستی تازه تازه. اگر چنین نباشد، نیستی فرجام ما خواهد بود.
از این مثال که به روشن کردن شمعی در بیابان تاریک می ماند، شاید بتوانیم روزنه ای به حقیقت پیدا کنیم. این تزلزل دائمی جهان و هستی، مساوی با تغییر است. این عالم هماره در دگرگونی و تغییر و تبدیل است: چرخش از نیست به هست، از هستی به هستی، از هستی کهنه به هستی نو. جهان چون جویباری است.
معرفت پویان نام های خداوند را در دو رده و مقوله جلالی و جمالی جای می دهند جمال به معنایی زیبایی، جذبه کوشش، دعوت و تماشاست. اما جلال معنای دیگری دارد: شکوه، دافعه، گریز هیبت، هیمنه، وقفه حیرت و سیطره
تعین سیالپس عالم عین تغییر است. اگر عالم را (باتوجه به فراگیری این کلمه) تعین سیال بنامیم، اشتباه نکرده ایم. حال حرف تازه تری می زنیم. خداوند همه هستی، مطلق هستی، دریای بیکرانه هستی و منشا هستی و خود هستی است. آیا اگر مفهوم بی نهایت را به مدد تخیل توانایی خود تصور کنیم، جایی برای چیز دیگری باقی می ماند؟ آیا اگر هستی مطلق و بی نهایت را تصور کنیم، باز هم جایی دیگر برای هستی دیگر می ماند؟ هرگز! هستی مطلق خداوند، رخنه ای برای هستی های دیگر، بازنمی گذارد. اما تجلی، مهربانی، لطف، فیض و تماشای او، هر لحظه فرصت دوباره بودن و دوباره دیدن به هستی های دیگر می دهد. این خود، تصوری پیچیده از حضرت اوست. عارفان می گویند: نام های جلالی خداوند از ممکنات خلع وجود می کند و نام های جمالی او نو به نو روح تازه در ممکنات می دمد. در مجال دیگر، باز هم به شرح این گزاره معرفتی دشوار، اما زیبا بازمی گردیم.
پس دوباره به مفهوم تغییرعالم باز می رسیم. این جهان هر آن و کوچک تر از آن نو شونده و تغییر کننده، جهان هستی عاریه است، جویبار کوچک هست ها:
عالم چون آب جوست بسته نماید و لیک
می رود و می رسد نو نو این از کجاست
نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود
گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست
این پندار که میان فیض مدام خداوند و این تغییر و دگرگونی مدام هستی و جهان، منافاتی وجود دارد درست نیست. سرچشمه در مثال کم سوی ما همواره می جوشد، جریان می یابد و سرریز می شود. اما این جویبار در تبدیل و تغییری دگرگون شونده، نیازمند وجود چشمه است و خود هماره در حرکت.
در گروه صفات و نام های ایجابی و اثباتی، نام هایی وجود دارند که به خودی خود معنا می شوند و نیازمند در نظر آوردن مفهوم نسبت ، غیر ، دیگری نیستند. حیات وصفی برای خداوند است، بی آن که چیز دیگری در میانه باشد و یا بروز و ظهور آن محتاج تصور مفهومی دیگر، غیر از خود. اما اول بودن و آخر بودن خداوند در درون خود به دیگران، به ردیفی از دیگر ها می رسد. اول و آخر در آغاز و پایان ردیف و رشته ای از شیءها و چیزها قرار می گیرد. تا این مفهوم نباشد، آغازیدن و پایان گرفتن بی معناست. البته تذکار یک نکته بایسته است. این صفت ها و اسم ها در سنجش نسبت و اضافه به دیگران معنایی دارند و گاه در ذات و درون خود، بی آنکه به دیگری ارتباط یابند، معنایی. مثلا عدم خداوند، آن دانایی بی انتهای ناکرانمند که خردورزی های غریب بر سر تصور آن انجام شده در ارتباط با معلوم ، دانسته و چیزی که دانش به آن تعلق می گیرد، مفهومی خاص دارد. همین عدم در ذات خداوند و بی اعتنا به دانسته ها و چیزها معنایی دیگر می یابد. قدرت نیز چنین وصفی است. این است که در برخی آموزه های دینی آمده است که خداوند: عالم حیث لامعلوم و قادر حیث لامقدور(5)، آن جا که هیچ معلوم و دانسته ای در کار نباشد، داناست و آن جا که هیچ مقدور و متعلق قدرت ی در کار نباشد، تواناست. حقیقت عالم و قادر بودن خداوند به اشیا ربطی ندارد. این نکته ای نیازمند تأمل افزون تر است. پس در یک نگاه، نام های خداوند را در رده های ایجابی و سلبی و مستقل و ارتباطی، جای دادیم. این تصور، دریافت ما را از روشنی نام ها بیشتر و سرراست تر و زنده تر می کند.
از جذبه تا حیرتاکنون به چشم دیگر می نگریم. معرفت پویان نام های خداوند را در دو رده و مقوله جلالی و جمالی جای می دهند. جمال به معنایی زیبایی، جذبه، کوشش، دعوت و تماشاست. اما جلال معنای دیگری دارد: شکوه، دافعه، گریز، هیبت، هیمنه، وقفه، حیرت و سیطره. نام های جمالی و جلالی خداوند، سویه های متباین، متفاوت و ناهمگن را اقتضا دارند و می رسانند. آنچه به مهربانی، لطف و رحمت می خواند و دری به باغ آشنایی و تماشا می گشایند، صفت جمالی است. اما آنچه به قهر و ناز و گریز و عزت و دامن کشیدن و شکوه تعلق می گیرد و راه را از اوج ناز به روی نیازمندان می بندد، صفت جلالی است. جمال سازش می کند و جلال می ستیزد. جمال با نوازش معنا می شود و جلال با کبریا. اما این نیز تنها در سطح معنا به چشم می آید. آنچه در ژرفای کند و کاو به دست می آید، ترابط غریبی است میان جمال و جلال. درست است که این دو به ظاهر و در نمود آغازین خویش چنین متفاوت اند، اما در نگاه دیگر، از هر جمال به جلالی می رسیم و در هر جلال گلی از جمال می چینیم. فهم این نکته آشکارا نیازمند رویکردی همدلانه است.
خداوند در هنگام تجلی به هریک از نام های جمالی خود، آشنا و عارف را به زیر سیطره و غلبه و چیرگی صفت جمال می کشد. در این حال، خرد عارف مقهور آن نام می شود. او مانند شناگری در دریای نام جمالی، ناگاه غرقه هیبت و شکوه آن نام می شود. دریا او را در خود می بلعد. این مقهور بودن، غرقه شدن، این تسخیر مطلق، از نام قهار خداوند ناشی می شود. آری در درون و عمق هر لطف از لطف های الاهی، نوعی قهر، غرقگی و تسخیر کردن پنهان است، زیرا نفس تجلی مقهوریت، جلال و شکوه می آورد. ذهنی را تصور کنید که در برابر زیبایی مطلقی ایستاده است. تماشای زیبایی مطلق، توجه کنید: زیبایی مطلق، حیرت، شکوهمندی، هیبت، چیرگی، زوال و غرقه شدن را در پی دارد. آن هیجان غریب که در دل تماشاگر زیبای مطلق می افتد، نام دیگر جلال است. وقتی به زیبایی می نگریم، غرقه چیرگی آن زیبایی می شویم. همچنین است جلال و جمال. در دل هر صفت جلالی، در دل هر شکوهمند پرهیبتی که ما را به وقفه و هول و احتیاط فرا می خواند، گونه ای جذبه و مهربانی و تماشا هست. دریا با همه هیمنه بشکوه خویش در چشم ما می نشیند و ما با آن که از غرقگی باخبریم می خواهیم و مشتاق می شویم که خود را به دامن پرچین و شکن آن درافکنیم. موج ها با همه شکوه ما را به خویش می خوانند.
وصف های جمالی و صفت های زیبایی، همه پیش آورندگان لطف و رحمت و نزدیکی اند و از مهربانی و جذبه و تماشا می گویند. لطیف، نور، هادی، رازق و محیی از این جمله اند. اما وصف های جلالی و صفت های شکوهمندی، منشا قهر و خشم و دوری اند و از دامنه و پرده و پرسش خبر می دهند. مانع، قابض، مذل، قهار و ضار از این گروه اند. با این همه، در پس هریک از وصف های جمالی، جلالی نیز هست و در باطن هر وصف جلالی، جمالی نهان شده است. وصف جلال از احتجاب برمی آید. خداوند در حجاب عزت و کبریا پوشیده است و هیچ وجود و موجودی را توش و توان آن و قدر و لیاقت آن نیست که به آن ساحت پنهان راه یابد. خداوند بر همه اشیا، حقایق، آفریده ها و بر همه چیز که هست، احاطه و اشراف دارد. آن احاطه الاهی تصورشدنی نیست. پس وجودی چنین محیط و احاطه کننده نمی تواند محاط و احاطه شونده باشد. این است که می گوییم خداوند، آن زیباترین، همواره در حجاب کبریایی خود است.
آری: زیبایی تو در تمامی حقیقت ها جاری است و تنها و شکوهمندی توست که پوشاننده آن است. (6)
در زبان تمثیل عارفانه، در این زبان تماشای خاموش، جمال و زیبایی به رخ تشبیه شده است. چهره و رخساره معشوق، نمود زیبایی تام و جذبه مدام است، آنچه عاشق را به خود می خواند و او را عاشق تر می خواهد. عارفان تجلی جلال را هم به زلف و گیسو ترجمه و تاویل و تشبیه کرده اند. گیسو، حجاب سیاه زیبا، خود، پوشاننده زیبایی چهره است و رخساره را در تجلی خود پنهان می کند. جلال گیسوان، عاشق را از تماشای چهره باز می دارد و می راند، اما در همان دم، به مشاهده همان گیسوی افشان، آتش عشق او را فروزان تر و شعله کشنده تر می کند. این است که تجلی جلال به گیسو مانند است و تجلی جمال به رخسار:
تجلی جمال و گه جلال است
رخ و زلف آن تجلی را مثال است
پس چشم تماشاگر باید در عین جلوه گری معشوق، پوشیده ماندن او را نیز بنگرد و از کنه همان حجاب، تجلی های بی شمار او را هم دریابد. تنزیه زیبایی مطلق خداوند از همه اوهام و تشابهات و تشبیهات ما از همین دریافت مایه می گیرد. این، خود یک جلوه از سخن بلند علی (علیه السلام) است: سبحان من تسعت رحمه لاولیائه فی شده نقمته و اشتدت نقمته لاعدائه فی سعه رحمته۷؛ منزه است و پاک باد خداوندی که برای دوستان و دوستدارانش رحمت او در اوج نقمت و عذاب او گسترده است و نقمت و عذابش برای دشمنان در گستره رحمت او اوج گرفته است.
پشت هیچستانپیش تر از غلبه و چیرگی نام خداوند بر موجودات سخن گفتیم. اکنون وقت و جای آن است که نکته ای تازه را بیفزاییم. خداوند با هر وجود و هر موجود به اعتبار و لحاظ اسمی که بر آن موجود چیره است ارتباط می یابد. بی تردید، یکی از نام های خداوند بر موجود مورد بحث ما استیلا دارد. منشأ تجلی و استیلای این نام هم اقتضا، تمنا و طلب همان موجود است. آن موجود هم با زبان و هم با استعداد وجودی ، یعنی تمامی توانایی هست بودن خود، خداوند را به نام ویژه خوانده و طلب کرده است. هر صدا که از در طلب و تمنا خدا را بخواند، پاسخ می گیرد. خداوند به حقیقت طلب پاسخ می دهد و نه به لحن صدا و خواهش. اکنون به مدد تخیل جهت یافته خود، جهان عدمستان و هیچستان را تصور کنید. تمام موجودات ممکن ، همان موجودات که بر مرز هستی و نیستی تصور می شوند، فعلا در این جهان، معدوم و هیچ اند.
آیا طلب و تمنای حقیقی آن ها چیست؟ چیست آن نیاز خواهشمندانه واقعی؟ پاسخ یک واژه است: وجود. همه این ممکن ها فریاد می زنند و می خواهند که از عدم به جهان هست درآیند، همه آن ها موجود شدن و وجود یافتن را می طلبند. خود امکان به معنای چنین طلب و تمنایی است. هم از این روست که خداوند نیاز و نیایش آنان را اجابت می کند و آنان را از ژرفنای عدم به ساحت وجود می کشد. محال است که ممکن در عدم باقی بماند و ظهور نیابد.
وقتی از نام های خداوند سخن می گوییم باید به یک نکته دقیق و ارجمند توجه کنیم: کلمات و واژگانی که ما آن ها را نام خداوند می دانیم، کلماتی مانند حمید، بصیر، سامع، رازق، غافر و... تنها کلمه اند. معرفت جویان آیین واژه ها را اسم الاسم - نامی برای نام می خوانند. کلمه عالم برای نامیدن آن نام حقیقی به کار رفته است. با این همه، این واژگان دریچه هایی روشن به سوی آن حقیقت صرف اند. اسم یعنی این که ذات خداوند را همراه با صفتی معین در نظر آوریم، مثلا رحمان، ذات دارنده رحمت است و عالم، ذات دارنده علم. نام های حقیقی خداوند یعنی مصداق کلماتی چون رحمان و عالم، عین وجود خارجی ذات خداوندند.این صفات خداوند است که مبدا و منشا تکثیر و گوناگونی نام های او می شود. گونه گونی صفت ها نیز در مراتب غیبی صفات ریشه دارد؛ مراتبی غیبی که عین ذات احدی اند.
عشقبازی با خود اکنون بی آنکه به آفریده ها، موجودات، عوالم و هر چیز دیگر بنگریم، به خود خداوند می اندیشیم و اندیشه های خود را باز می سنجیم. این فرا روند اگر به تخیل صرف، انحصار، تشبیه و کوتاه بینی نکشد، دریچه ای از معارف روشن به روی ما می گشاید. آن وقت شناخت ها یک به یک سر می رسند و جان ما را نوازش می کنند.
خداوند در وضع، جا و شأنی که آن را مقام احدیت خوانده اند، خودش را درک می کند و به خود دانش و آگاهی دارد. خود-آگاهی خداوند و دانایی او به ذات خود، خداوند را برای ذات خودش متجلی و آشکار می کند. این عالی ترین، باشکوه ترین و پررمز و رازترین شکل تجلی است: تجلی خود برای خود. در آن آشکاری بی شکل و وصف ناشدنی، خداوند به کنه غیب هویت خود توجه می کند و خود بر خود آشکار می شود: توجه ذات به ذات، توجه ذات به پنهان ترین حقیقت. اگر این شکل و صورت را مشهد - جایگاه شهود و گواهی بنامیم، واژه ای مناسب تر برگزیده ایم. توجه ذات به ذات در این مشهد، گونه ای تعین است. تجلی خداوند در این مشهد نیز ظهور ذات برای ذات و آگاهی ذات از ذات است: آگاهی به خود و ظهور برای خود.
پس از این، نکته ای دیگر گفتنی است. خداوند به اعتبار و لحاظ نسبتی که با شئون، احوال و اعتبارهای خود دارد، مشهد و موطنی دیگر دارد. این مشهدها، مقام ها و تعین ها اکنون در پیچیدگی ها و ناتوانایی های زبانی ما جلوه گر می شوند تا شاید با این واژه های کوتاه گامی به معرفت او نزدیک تر شویم، وگرنه حقیقت از این جداسازی ها و تعددها منزه و بری است. در هر حال، خداوند با شئون و احوال خود نسبتی برقرار می کند. سخن این است که همین نسبت، منشا و سرچشمه چهار اسم خداوند می شود. عارفان این چهار نام را کلیدهای غیبت نامیده اند.
این چهار اسم عبارت اند از: علمی مساوی با ظهور، وجودی عین ادراک و دریافت، نوری مصداق و نمود آشکارگری، شهودی همراه و همدوش حضور.
علم خداوند به خود، همان ظهور او برای خود است. وجود خداوند نیز عین دریافتن، درک و واجد شدن است. نور او چیزی جز تجلی، ظاهر ساختن، پدیدار کردن و آشکار نمودن نیست. شهود او به ذات و شئون خود نیز با حضور برابر است: او پیش خود است، او در نزد خود حضور دارد.آگاهی و دانایی خداوند به ذات خود، مبدا و سرآغاز دانش و آگاهی او به کمالات ذات خود است. او بر حضرت خود تجلی می کند و خود را بیکرانگی همه کمالات می یابد. پس از آن، در آن حضرت شهودی و وجودی، با مشاهده همه نورها و حقیقت ها و کمال ها و زیبایی ها در نزد خود، به خود عشق می ورزد: آری، او عاشق خود می شود. تمام شهود، وجود، حضور و دانش او برابر با عشق و محبت است، عشق ورزیدن و دوست داشتن. این محبت و عشق سرآغاز ظهور خداوند با همه نام ها و وصف هاست، آغاز آشکار شدن خداوند در جلوه معشوقی. پیش از این مقام، جلوه عاشقی بوده است و پس از این، جلوه معشوق بودن نیز آغاز می شود.
این مقام های غریب نوری در حدیثی چنین آمده است: کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف(8)، من گنجی پنهان بودم. پس از آن و با آن دوست داشتم که شناخته شوم. پس آنگاه خلق و آفریده ها را آفریدم تا شناخته شوم.
در این روایت اثیری، سخن خداوند این است: من گنجی پنهان بودم. این سخن، اشاره به همان شهود و تعین نخستین است که برای ذات خداوند پدید می آید: حضور و شهود ذات برای ذات. این شهود البته عین شهود نام ها و وصف هاست. در این شهود برترین، در این پاک ترین مشهد، ذات خداوند کلید همه کمال هاست و مفتاح همه اسما و صفات. حضرت ذات، خود را در عین بهاء ، زیبایی و شکوه و رفعت ادراک می کند. هم از این رو خویشتن را دوست می دارد و به خود عاشق می شود. ادراکی که از آن سخن می گوییم، از هر ادراک و فهم و دریافت مفروض برتر و فراتر است. ما ناگزیریم از همین کلمات کوچک که در زبان انسانی هست بهره بریم، اما دست کم می توانیم به خود یادآور شویم که این کلمات تنها ابزارهای ما، تنها دام های ما برای صید معرفت اند.
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
هرچه هست، آن دریافت نیز ادراک است، اما کامل ترین و رفیع ترین درجه و ستیغ ادراک. این ادراک صرف و محض، با خود ابتهاج می آورد. این بهجت و شورمندی همراه با آن ادراک و آن عشق همدوش با این آگاهی به خود، همان اراده ای است که عین ذات الاهی و حضرت ربوبی است. در حدیث قدسی پیشین، جمله پس دوست داشتم که شناخته شوم ، به این تجلی اشاره می کند. هم به این سبب است که عارفان می گویند خداوند در این مقام دو تجلی دارد: تجلی عملی، تجلی حبی. این تجلی حبی از ادراک ذات ناشی می شود و آن را حب ذات می خوانند. بوعلی، شیخ فیلسوفان و حکیمان، اراده خداوند را ابتهاج به خود و ابتهاج به نظام وجود دانسته و پس از آن گفته است انه تعالی اعظم عاشق و اعظم معشوق(9)، حضرت متعالی او بزرگ ترین عاشق و بزرگ ترین معشوق است

پی‌نوشت‌ها

۱. آشکار است که نمی توان جا ، مکان و یا هر کلمه دیگری را برای آشکار کردن این معنا به کار برد. در هر حال، آن هستی، آن سوی هستی، آن جا هست خداوند را می توان حضرت نامید که از کلمه حضور ناشی می شود و دست کم از نقص مکان داشتن و جاگیر بودن پاک است.
۲. فصوص الحکم، ص 167.
۳. فصوص الحکم، ص 362.
۴. شرح فصوص قیصری، فص نوحی، ص 131.
۵. نهج البلاغه، خطبه 211، کافی، ج 1، ص 107.
۶. جمالک فی کل الحقائق سائر و لیس لها الاجلالک ساتر
۷. مقدمه قیصری، ص 44، این سخن در نهج البلاغه چنین آمده است: هو الذی اشتدت نقمته علی اعدائه فی سعه رحمه و اتسعت رحمته لاولیائه فی شده نقمته. خطبه 123، بحارالانوار، ج 4، ص 310.
۸. بحارالانوار، ج 84، ص 198.
۹. الهیات شفا، ص 369. 

 

تهیه کننده:احمد شهدادی

توصیه هایی بهداشتی به روزه داران

از آنجا که ماه رمضان امسال با فصل گرما همزمان شده و گرمای هوا باعث خواهد شد روزه داران آب زیادی را در بدن از دست بدهند و براین اساس در معرض خطر دهیدراسیون قرار گیرند، لذا به منظور پیشگیری از این امر، روزه داران باید به چند نکته تغذیه ای توجه جدی داشته باشند.

روزه داران باید به اندازه کافی چای کم رنگ، دوغ، شیر، آب میوه و میوه و سبزی مصرف کنند تا در طول روز دچار کم آبی نشوند.

 

برای کاهش احساس تشنگی درطول روز اگر روزه داران در وعده سحر یک عدد لیمو را با مقداری آب و کمی عسل مخلوط کرده و بنوشند در طول روز کمتر احساس عطش خواهند داشت.

¤ به طور کلی روزه داری باعث کاهش ضربات قلب می شود ولی پس از افطار ضربان قلب افزایش می یابد، بنابراین برای پیشگیری از افزایش شدید ضربان قلب باید هنگام افطار به تدریج به مصرف موادغذایی بپردازیم.

 

¤ روزه داری باعث کاهش فشارخون افراد سالم نمی شود مگر آنکه فعالیت بدنی زیادی داشته باشند.

¤ روزه داری موجب کنترل بهتر فشارخون مبتلایان به پرفشاری خون می شود، اما برخی از آنان بدون مشورت با پزشک یک وعده از داروی خود را حذف می کنند که همین امر باعث افزایش فشارخون آنان می شود.

¤ روزه داری اثر سوئی بر عوامل انعقادی ندارد. از سوی دیگر نوع رژیم غذایی در ماه مبارک رمضان باعث تغییرات چربی خون می شود بنابراین روزه داری بر آن تاثیری ندارد.

¤ مبتلایان به بیماری های حاد و کنترل نشده قلبی یا افرادی که شدت بیماری آنان متوسط است اما با روزه داری دچار مشکل می شوند مجاز به روزه گرفتن نیستند، اما روزه داری معمولا برای بیماران قلبی و عروقی که بیماری آنها کنترل شده، بدون اشکال است.

¤ مصرف موادقندی باعث ایجاد گرسنگی می شود. به جای استفاده از انواع شیرینی ها، موادقندی مرکب در برخی مواد چون حبوبات، نخودچی و نان، پنیر و گردو را وارد برنامه غذایی خود کنید.

¤ پرهیز از مصرف بیش از حد موادقندی نیز لازم است زیرا موادقندی باعث می شوندکه انسولین در بدن ترشح شود و افراد به طور مرتب احساس گرسنگی داشته باشند و برای پاسخ به این گرسنگی، مجدد از موادقندی استفاده کنند. تکرار این چرخه باعث افت فشارخون، ضعف عمومی و افت قند می شود و ممکن است افراد اضافه وزن پیدا کنند.
استفاده از موادقندی ساده در این مواقع به مراتب بهتر است. برخی افراد گمان می کنند اگر موادقندی استفاده نکند توان کارکردن ندارند. بویژه زنانی که در ایام سیکل ماهانه هستند به علت افت قند و فشارخون، تمایل زیادی به استفاده از موادقندی پیدا می کنند درحالی که می توانند پاسخ صحیحی به این تمایل داده و با استفاده از موادغذایی جایگزین که حاوی قند مرکب هستند از تکرار مصرف موادقندی جلوگیری کنند.
 
¤ تغذیه باید متعادل و متنوع باشد و تمام نیاز بدن به پروتئین و ریزمغذی های 50 گانه از این طریق تامین شود. هرگونه بیش خوری و کم خوری منجر به سوء تغذیه یا اضافه وزن شده و تبعات خودش را به همراه دارد.
 

مبتلایان به کم خونی

به گفته دکتر امیرحسین امامی، افراد مبتلا به کم خونی درصورت مصرف مرتب داروهای خود می توانند روزه بگیرند و مشکلی در این زمینه نخواهند داشت.

این افراد اگر داروهای خود را در سحر، موقع افطار و نیمه شب مصرف کنند، مشکلی در روزه داری نخواهند داشت.
افرادی که تحت درمان هستند و وضعیت عمومی نسبتاً مناسبی دارند، منعی برای روزه داری ندارند، مگر در مواردی که کم خونی بسیار شدید باشد و درمانش هنوز شروع نشده باشد.

مبتلایان به بیماری کم خونی از نوع بدخیم که تحت درمان با داروهای شیمی درمانی، چه به صورت خوراکی و چه به صورت تزریقی هستند، در اکثر موارد اجازه روزه داری ندارند و اگر قرار است در موارد خاصی روزه شوند، حتماً بایستی با نظر پزشک معالج باشد.
 مبتلایان به تالاسمی مینور برحسب توان و تحملی که دارند می توانند روزه بگیرند، اما افراد مبتلا به تالاسمی ماژوری که نیاز به تزریق مکرر خون دارند، مجاز به روزه گرفتن نیستند.
 این افراد، مصرف گوشت را در برنامه غذایی خود بگنجانند. همچنین از مصرف چای، حدود یک ساعت قبل و دو ساعت بعد از غذا، جداً خودداری کنند.
 یبوست یکی از مشکلات شایع و فراگیر روزه داران در ماه رمضان است. این عارضه به دلیل کاهش آب بدن بروز می کند.
از آنجا که نوشیدن آب زیاد که بتواند این کم آبی بدن را جبران کند در فاصله افطار تا سحر برای افراد مقدور نیست، بنابراین مصرف میوه ها و سبزیجات می تواند در این زمان به تأمین آب بدن افراد کمک کند.
 برای پیشگیری از یبوست، بدن هم به فیبر و هم آب نیاز دارد بنابراین مصرف میوه ها به دلیل داشتن آب فراوان و سبزیجات به علت فیبر زیاد در ماه رمضان به روزه داران توصیه می شود.
 میوه هایی مثل هندوانه و خربزه که تنها آب بدن را تأمین می کنند هم مفید هستند اما توصیه می شود بیشتر از میوه هایی که هم دارای فیبر هستند و هم آب بدن را تأمین می کنند مصرف شود. همچنین مصرف تلفیقی از میوه ها و سبزیجات در سالاد نیز در پیشگیری از یبوست مؤثر است.
 جدا از بحث روزه داری مصرف میوه هایی که فیبر نامحلول دارند به دلیل وجود ویتامین و موادمعدنی به کاهش کلسترول بدن کمک بسیار زیادی می کند.
 
اگر امکان تهیه میوه های متنوع برای افراد باشد، بهتر است اصل را بر تنوع مصرف میوه گذاشت. به طور مثال اگر در روز 4 واحد میوه مصرف می کنیم بهترین کار این است که این میوه ها را از انواع مختلف انتخاب کنیم.
 

برای افرادی که در روز زیاد تشنه می شوند سحر بهترین زمان برای مصرف این موادغذایی است.

برخی افراد به دلیل ناراحتی معده هضم و جذب میوه ها برایشان مشکل است. بنابراین بهتر است این افراد ازمیوه های رسیده تر که کال نیستند و به جداره معده آسیب نمی زنند، مصرف کنند.
 برای این افراد مصرف سبزیجات پخته یا بخارپز شده را توصیه می کنیم. همچنین می توانند سبزیجات را داخل ماکرویو قرار دهند تا کمی نرم شود چون در این صورت هضم آن آسان تر می شود.

بهار قرآن و عرفان

نگاهی به اعمال عبادی وعرفانی ماه مبارک رمضان

پیامبراکرم(ص) در عظمت و شرافت این ماه عزیز، در خطبه معروف خویش فرمود: «ایها الناس! انه قد أقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرّحمة و المغفرة، شهر هو عند الله افضل الشهور، و ایامه افضل الأیام، و لیالیه أفضل اللیالی، و ساعاته افضل الساعات، و هو شهر دعیتم فیه الی ضیافة اللّه، و جعلتم فیه من اهل کرامة الله...؛ (1) یعنی: مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و بخشش گناهان نزدیک است؛ ماهی که نزد خدا برترین ماه ها، روزهایش برترین روزها، شب هایش بهترین شب ها و ساعت های آن بهترین ساعت ها است؛ ماهی که در آن به میهمانی خدا دعوت شدید و شما را در این ماه از کسانی قرار داده اند که شایسته کرامت خدا هستند...»(2)

عبدالله بن عباس از پیامبراکرم(ص) درباره فضیلت ماه رمضان و فواید بی شمار آن برای امت اسلام، روایتی نقل کرده است، که انسان را به شگفتی وامی دارد. آن حضرت در فرازی از این حدیث شریف فرمود: «و ان لله تعالی فی آخر کلّ یوم من شهر رمضان عند الافطار ألف ألف عتیق من النّار، فاذا کانت لیلة الجمعة و یوم الجمعة، أعتق فی کلّ ساعة منهما ألف ألف عتیق من النّار، و کلّهم قد استوجبوا العذاب، فاذا کان فی آخر یوم من شهر رمضان أعتق الله فی ذلک الیوم بعدد ما أعتق من اوّل الشّهر الی آخره؛(3) خداوند متعال در آخر هر روز از ماه رمضان، به هنگام افطار یک میلیون نفر را و در شب جمعه و روز جمعه (در این ماه شریف) در هر ساعت، یک میلیون نفر را که همگی سزاوار آتش جهنم اند، از آتش آزاد می کند و هنگامی که آخرین روز ماه رمضان فرا رسد، در أن روز به تعداد کسانی که از اول تا أخر ماه رمضان آزاد کرده است، بندگان گناهکار خویش را از آتش جهنم آزاد می کند.»

امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) در حدیثی فرمود: نگویید رمضان؛ زیرا نمی دانید رمضان چیست؛ و اگر کسی گفت، باید برای کفاره آن، صدقه دهد و روزه بگیرد. بلکه همانطوری که خداوند متعال فرموده است بگویید: ماه رمضان.(4)

فضیلت و موقعیت ماه مبارک رمضان، بیش از آن مقداری است که ما بتوانیم در این مقال بیان کنیم و بدین جهت به همین مقدار بسنده کرده و در این جا تنها به برخی از اعمال عبادی و عرفانی آن اشاره می کنیم:

الف ـ پیش از ورود به ماه مبارک

رمضان:

آمادگی ورود به ماه خدا و پیدا کردن لیاقت و صلاحیت روحی و روانی جهت حضور در ضیافت الهی در این ماه عزیز، بسیار مهم وقابل توجه است و مؤمنان و عارفان نباید ازآن غافل بمانند. در این باب توصیه و تذکرهایی از سوی معصومین و اولیای ما وارد شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1ـ باید روح وروان خود را با دعا، استغفار، تلاوت قرآن کریم، توبه و انابه پذیرای این مهمانی بزرگ بنماییم. عبدالسلام بن صالح هروی، معروف به ابا صلت گفت: در آخرین جمعه ماه شعبان برمولایم امام رضا(ع) وارد شدم و آن حضرت درباره ورود به این ماه و آمادگی درک آن، به من چنین فرمود: یا اباالصلت انّ شعبان قد مضی اکثره و هذا آخر جمعة فیه، فتدارک فیما بقی تقصیرک فیما مضی منه، و علیک بالاقبال علی مایعنیک، و اکثر من الدعاء والاستغفار و تلاوة القرآن، و تب الی اللّه من ذنوبک، لیقبل شهر رمضان الیک و انت مخلص للّه عزّوجلّ، ولا تدعن امانة فی عنقک الا ادیتها، وفی قلبک حقدا علی مؤمن الا نزعته، ولا ذنباً انت مرتکبته الا اقلعت عنه، واتق الله و توکل علیه فی سرک امرک و علانیتک " ومن یتوکل علی اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره قد جعل لکل شی ء قدرا "(5) و اکثر من ان تقول فیما بقی من هذا الشهر:"اللهم ان تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه " فان اللّه تبارک و تعالی یعتق فی هذا الشهر رقابا من النار لحرمة شهر رمضان(6)

ای ابا صلت! بیشتر شعبان گذشت و این آخرین جمعه آن است؛ کوتاهی گذشته خود را در این ماه جبران کن، بسیار دعا و استغفار کن و خیلی قرآن بخوان؛ و از گناهانت توبه کن، تا وقتی ماه رمضان می آید مخلص برای خدا باشی و هیچ امانتی بگردنت نباشد مگر این که آن را رد کنی و هیچ کینه ای از مؤمنی در دلت نباشد مگر این که آن را از بین ببری و از هر گناهی که انجام می دهی، دست برداری، تقوای خدارا پیشه کن و در نهان و آشکارت به او توکل کن " و کسی که به خدا توکل کند برای او کافی خواهد بود " و در باقی مانده این ماه، این دعا را زیاد تکرار کن: " خدایا ! اگر در این مدت که از شعبان گذشته، مارا نبخشیده ای، در مدتی که از آن مانده است مارا بیامرز" زیرا خداوند متعال به احترام ماه رمضان، در این ماه افراد زیادی را از آتش رها می کند.(7)

از امام علی بن ابی طالب(ع) نیز روایت شده است: علیکم فی شهر رمضان بالاستغفار والدعاء، اما الدعاء فیدفع عنکم البلاء، واما الاستغفار فیمحو ذنوبکم.(8)

2ـ وصل شعبان به رمضان

می توان با روزه گرفتن آخرین روزهای ماه شعبان، این ماه را به ماه رمضان وصل و ثواب روزه هردو ماه را دریافت کرد. از امام جعفر صادق (ع) روایت شد: من صام ثلاثه ایام من آخر شعبان و وصلها بشهر رمضان، کتب اللّه له شهرین متتابعین؛(9)هرکه سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و آن را به روزه ماه رمضان وصل نماید، خداوند متعال ثواب دوماه روزه پشت سرهم (هردو ماه شعبان و رمضان) را برای وی منظور می نماید.

3ـ خواندن دعاهای وارده

سید بن طاووس (ره) در اقبال الاعمال گفت: ما از طرق متعدد به این روایت دسترسی پیدا کردیم که امام صادق(ع) در آخرین شب ماه شعبان و در شب اول ماه رمضان، این دعا را می خواند: اللهم انّ هذا الشهر المبارک، الذی انزلت فیه القرآن، وجعلته هدی للناس و بیّنات من الهدی والفرقان قد حضر، فسلمنا فیه و سلمنا منه، و سلمه لنا و تسلمه منا، فی یسر منک و عافیه...(10)

4ـ زیارت امام حسین(ع)

براساس روایات متعدد، زیارت حضرت اباعبد الله الحسین(ع) در این ماه عظیم ثواب فراوانی دارد. از جمله در روایتی از امام جعفر صادق(ع) آمده است: زیارت امام حسین(ع) در یکی از شب های اول، پانزده و آخر ماه رمضان، موجب عفو و ریزش گناهان انسان می گردد و ثواب حج و عمره را برای وی در پی خواهد داشت.(11) و در حدیثی دیگر فرمود: من زار قبر الحسین(ع) فی شهر رمضان و مات فی الطریق، لم یعرض و لم یحاسب و یقال له: ادخل الجنه آمنا؛(12) هرکه قبر اباعبدالله الحسین(ع) را در ماه رمضان زیارت کند و در این راه بمیرد (در روز قیامت) جلویش گرفته نمی شود و از او بازخواست نمی گردد و به وی گفته می شود: با کمال امنیت و آرامش وارد بهشت شوید.

5 ـ شناخت هلال رمضان

یکی از وظایف مؤمنان و روزه گیران شناخت هلال رمضان است، تا روز بعد را به عنوان اولین روز ماه مبارک رمضان روزه بگیرند. برای شناخت هلال رمضان، راه های فنی و روایی مختلفی وجود دارد که در این بحث، جای پرداختن به آن ها نیست. برخی از علما و دانشمندان شیعه، از جمله سید بن طاووس(ره) در الاقبال و شیخ کلینی(ره) در الکافی به بعضی از آن ها اشاره کرده اند.(13)

6ـ دعای رؤیت هلال

از سنت های رایج مؤمنان در آخرین دقایق آخرین روز ماه شعبان، رؤیت هلال رمضان و خواندن دعای مأثوره است. در این باره دعاهای زیادی وارد شده است. از جمله این دعاء که از رسول خدا(ص) روایت شده است: اللهم اهله علینا بالامن والایمان، والسلامة والاسلام، والعافیة المجلله ودفع الاسقام، والرزق الواسع، والعون علی الصلاة والصیام والقیام و تلاوة القرآن . اللهم سلمنا لشهر رمضان، و تسلمه منا و سلمنا فیه، حتی ینقضی عنا شهر رمضان، و قد عفوت عنا و غفرت لنا و رحمتنا.(14)

ب ـ اعمال مشترک ماه مبارک

رمضان

1ـ خواندن دعا و مناجات

دعاها و مناجات فراوانی ازامامان معصوم(ع) در این ماه وارد شده است که به طور مشترک در تمامی این ماه می توان خواند. مانند دعای: اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام...، پس از هر نماز واجب؛ دعای: یا علی یا عظیم، یا غفور یا رحیم...؛ پس از هر نماز واجب؛ دعای: اللهم ادخل علی اهل القبور السّرور...، پس از هر نماز واجب و دعای: اللهم لک صمت و علی رزقک افطرت و علیک توکلت فتقبل منی، به هنگام افطار.(15)

2ـ خواندن قرآن

ماه رمضان، ماه نزول قرآن است. بدین لحاظ سفارش فراوان در خواندن قرآن و تدبر وتفکر در آن شده است و چه خوب است که مؤمنان در هرچند روز، و حتی در هرروز یک ختم قرآن نمایند. امام محمد باقر(ع) در روایتی فرمود:لکل شی ء ربیع، و ربیع القرآن شهر رمضان؛(16) برای هرچیزی بهار است، و بهار قرآن ماه رمضان می باشد.

برخی از ائمه اطهار(ع) در این ماه، چهل ختم قرآن و حتی گاهی زیادتر از آن انجام می دادند.(17)

3ـ ذکر استغفار و گفتن "لا اله الا الله" و صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد(ص).(18)

4ـ صدقه دادن و افطار دهی به روزه داران، اگر چه به چند دانه خرما و یا شربتی از آب باشد. پیامبر اکرم(ص) در روایتی فرمود: من فطر فی هذا الشهر مؤمنا صائماً، کان له بذلک عند اللّه عزّو جلّ عتق رقبة مؤمنة، و مغفرة لما مضی من ذنوبه. فقیل: یا رسول اللّه لیس کلنا نقدر ان نفطر صائما؟ فقال: انّ اللّه تبارک و تعالی کریم یعطی هذا الثواب منکم من لم یقدر الاّ علی مذقة من لبن یفطر بها صائماً، او شربة من ماء عذب، او تمیرات لایقدر علی اکثر من ذلک.(19)

5 ـ خواندن نمازهای مستحبی

ماه رمضان، فرصت مناسبی برای نماز و راز و نیاز بامعبود محبوب است، به ویژه قضای نمازهای واجب فراموش شده و یا ترک شده. هم چنین بجا آوردن نمازهای مستحبی فراوانی که برای این ماه تعیین شده است. مانند خواندن هزار رکعت نماز در مجموع این ماه شریف. بدین گونه که در دهه اول و دهه دوم در هر شبی بیست رکعت خوانده شود، که هر دو رکعت به یک سلام باشد؛ که هشت رکعت آن را پس از نماز مغرب و دوازده رکعت آن را پس از نماز عشاء به جا آورد.

در دهه سوم، در هر شبی سی رکعت، به مانند شب های دهه اول و دهه دوم، که مجموع آن ها، هفتصد رکعت می گردد و باقی مانده را که سیصد رکعت می باشد در سه شب قدر، و هر شبی یکصد رکعت به جا آورد.(20)

گفتنی است، که این نماز، غیر از نمازهای مستحبی معمولی، مانند غفیله و نافله است، که آن ها نیز به جای خویش اقامه گردند.

6ـ صله رحم و دیدار از والدین و فامیلان نزدیک و زیارت برادران مؤمن.

7ـ زیارت معصومین(ع)، به ویژه امیرمؤمنان(ع) و امام حسین(ع).(21)

8 ـ اعتکاف

در تمام ایام ماه مبارک رمضان، به خصوص در دهه سوم این ماه شریف، اعتکاف در مساجد از سنت می باشد.(22)

به هر روی، این ماه، ماه عبادت و بندگی در درگاه خدای سبحان است وبزرگان و پیشوایان معصوم ما برای آن اهمیت ویژه ای قایل بوده و حساب خاصی برای آن باز می نمودند. در روایتی ازامام صادق (ع) آمده است: کان علی بن الحسین(ع) اذا کان شهر رمضان لم یتکلم الّا بالدعاء، والتسبیح، والاستغفار، والتکبیر فاذا افطر قال: اللهم ان شئت ان تفعل فعلت؛(23) امام زین العابدین(ع) سیره اش به این بود هرگاه ماه رمضان می رسید، سخنی نمی گفت مگر به دعاء، تسبیح، استغفار و تکبیر. همین که وقت افطار می رسید می گفت: خدایا اگر بخواهی (چیزی را) انجام دهی می دهی.

آنان که معصوم و پاک و پاکیزه سرشت بودند چنین رفتار و کرداری داشتند، ماها که جایزالخطا و پرونده اعمالمان سنگین و تیره است، باید بیشتر به فکر خود بوده و از فیوضات ارزشمند این ماه شریف بهره فراوان تری ببریم ولذا هرچه می توانیم باید تلاش و کوشش کنیم و ذخیره ای از این ماه برای آخرت خویش تهیه کرده و خود را از گمراهی و ارتکاب به معصیت دور نگه داریم.

ج ـ اعمال لیالی قدر

شب های قدر (نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان) شب های بزرگ و شریف سال است و در تمامی سال، شبی به عظمت و فضیلت آن ها نمی رسد و عمل عبادی در این شب، بهتر از عمل در هزار ماه است و در چنین شبی قرآن کریم بر پیامبراکرم(ص) نازل گردید و قلب شریف آن حضرت با انوار آیات الهی منور گردید. هم چنین در شب قدر، تقدیر امور سال از سوی پروردگار متعال انجام می گیرد و فرشتگان و روح (که اعظم فرشتگان است) در این شب به اذن پروردگار متعال بر زمین نازل شوند و به محضر امام زمان(ع) مشرف شده و آن چه برای هر کسی مقدر شده است، بر امام زمان(ع) عرضه می کنند. سوره قدر (نود و هفتمین سوره قرآن مجید) در خصوص همین شب نازل گردید.

به هر روی، أعمال و عبادات شب های قدر بر دو دسته اند:

دسته اول: اعمالی که به طور مشترک، در هر سه شب انجام می گیرند.

دسته دوم: اعمال مخصوص هر یک از سه شب قدر.

اما اعمال مشترک لیالی قدر عبارتند از:

1ـ غسل

بهتر است مقارن غروب آفتاب روز قبل، این غسل را انجام دهد و با همان، نماز مغرب شب نوزدهم را به جای آورد.

2ـ نماز شب قدر

این نماز دو رکعت است، که در هر رکعت پس از حمد، هفت بار سوره توحید را قرائت کند و پس از سلام، هفتاد بار بگوید: استغفراللّه و اتوب الیه

3ـ قرآن به سر نمودن و خدا را به معصومین(ع) سوگند دادن

4ـ زیارت مخصوص امام حسین(ع)

5 ـ شب زنده داری(احیاء)

6ـ صد رکعت نماز، به پنجاه سلام، که در هر رکعت پس از حمد، ده بار سوره توحید را قرائت کند

7ـ خواندن دعای جوشن کبیر

8ـ خواندن دعاهای وارده دیگر

اما اعمال مخصوص هریک از سه شب قدر:

الف ـ شب نوزدهم ماه رمضان

اعمال عبادی این شب بزرگ، عبارتند از:

1ـ صد بار استغفار

2ـ صد بار لعن بر قاتلان امیرمؤمنان(ع) (اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین)

3ـ خواندن دعای: اَللهم اجعل فیما تقضی و تقدّر...

4ـ خواندن دعاهای مأثوره دیگر.

ب ـ شب بیست و یکم ماه رمضان، دومین شب

قدر

فضیلت شب بیست و یکم ماه رمضان از فضیلت شب نوزدهم ماه رمضان زیادتر است.اعمال مشترکه ای که در آن جا ذکر کرده ایم، برای شب بیست و یکم نیز جاری است.

از روایات متعدد به دست می آید، که شب قدر، یکی از دو شب بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است. از باب نمونه، به این دو روایت توجه فرمایید:

1ـ عن حمران قال: سئلت أبا عبدالله(ع) عن لیلة القدر، قال: هی فی اِحدی و عشرین و ثلاث و عشرین.

2ـ عن عبدالواحد بن المختار الانصاری قال: قلت لابی جعفر(ع): أخبرنی عن لیلة القدر، قال: التمسها فی لیلة اِحدی و عشرین و ثلاث و عشرین، فقلت: أفردهالی، فقال: و ما علیک أن تجتهد فی لیلتین.

به هر روی، اعمال این شب عظیم عبارتند از:

1ـ آغاز اعتکاف در مسجد.

2ـ رفتن به سوی مرقد مطهر اباعبدالله الحسین(ع) و شب زنده داری در آن مکان شریف.

3ـ خواندن این دعا در هر شب از دهه آخر ماه رمضان: اعوذ بجلال وجهک الکریم ان ینقضی عنی...

4ـ خواندن این دعا: اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شریک له، و اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله و اشهد انّ الجنة حق و...

5 ـ خواندن این دعا، پس از هر فرائض و نوافل: اللهم أدّعنا حقّ ما مضی...

6ـ خواندن این دعا در هر شب از دهه آخر ماه رمضان: اللهم انّک قلت فی کتابک المنزل شهر رمضان...

7ـ خواندن دعای: یا مولج اللیل فی النهار و مولج النهار فی اللیل...

8 ـ خواندن دعای: لا اله الا الله مدبر الامور،و مصرف الدهور و...

ج ـ شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان:

سومین شب قدر.

گرچه وجود شب قدر در میان سه شب از ماه مبارک رمضان، یعنی شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم محتمل است، ولیکن احتمال دو شب آخری بیشتر است.

هم چنین در بین دو شب آخر، شب بیست و سوم احتمالش بیشتر است. بلکه از برخی روایات و توصیه های پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به اصحاب و خانواده خویش، به دست می آید که شب قدر، متعینا شب بیست و سوم ماه رمضان است.

ضمره انصاری از پدرش روایت کرد، که وی از پیامبراکرم(ص) شنیده است که شب قدر، شب بیست و سوم است.

هم چنین " زراره " از عبدالواحد بن مختار انصاری روایت کرد: سألت اباجعفر(ع) عن لیلة القدر، فقال: أخبرک و اللّه ثم لا أعمی علیک، هی اول لیلة من السّبع الآخر؛ از امام محمد باقر(ع) پرسیدم: شب قدر چه شبی است؟ آن حضرت فرمود: به خدا سوگند، تو را به آن خبر می دهم. پس فراموشت نشود و آن نخستین شب هفته آخر (ماه رمضان) است.

زراره پس از نقل حدیث گفت: آن ماه رمضان، بیست و نه روز بود. بنابراین نخستین شب هفته آخر، همان شب بیست و سوم خواهد بود. اما از این که معصومین(ع) آن را بالخصوص تعیین نمی کردند، بدین جهت بود که مسلمانان از این ماه شریف، مخصوصا در این سه شب بزرگ رمضان، با شب زنده داری و عبادت زیاد، ثواب بیشتری نصیب خود نمایند.

به هر روی این شب به مانند شب های قدر دیگر، أعمال مشترک و أعمال ویژه ای دارد، که اعمال مشترک آن ها را در شب نوزدهم بیان کردیم.

اما اعمال ویژه این شب عبارتند از:

1ـ غسل.

برید بن معاویه نقل کرد که امام صادق(ع) را دیدم که یک بار در سر شب و یک بار در آخر شب بیست و سوم ماه رمضان غسل نمود.

2ـ خواندن دعایی که در آثار علما و محدثین قدیم شیعه یافت شده است: اللهم اِن کانَ الشّک فی أنّ لیلة القدر فیها أو فیما تقدّمها واقع، فانه فیک وفی وحدانیک...

3ـ خواندن دعای روایت شده از رسول خدا(ص): َسبوح قدّوس رِبُّ الملائکة و الرّوح...

4ـ خواندن دعای دهه آخر ماه رمضان: َیا ربّ لیلة القدر و جاعلها خیرا من الف شهر...

5 ـ خواندن دعای: اللهم اِیاکَ تعمدت اللیلة بحاجتی و بک انزلت فقری...

6ـ خواندن دعای: اللهم اجعلنی من أوفر عبادک نصیبا من کل خیر...

7ـ خواندن دعای: اسألک مسألة المسکین المستکین، و ابتهل الیک...

8 ـ خواندن دعای: اللهم ِاِنی اسئلک سئوال المسکین المستکین، و ابتغی الیک...

9ـ خواندن دعای: اللهمِ اجعل فیما تقضی و فیما تقدّر من الامر المحتوم...

10 ـ قرائت سوره های عنکبوت، روم و دخان و هزار بار سوره قدر.

11ـ دعای امام حسن(ع) در شب قدر: یا باطنا فی ظهوره و یا ظاهرا فی بطونه...

12ـ زیارت امام حسین(ع).

13ـ دعا برای هدایت گمراهان و دعا برای استمرار و استحکام توفیق اهل توفیق و ایمان.

14ـ شب زنده داری و عبادت در مسجد.

15ـ خواندن و تکرار کردن دعای فرج آقا امام زمان(عج): اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن(ع)...

16ـ خواندن دعای: اللهم امدد فی عمری و اوسع فی رزقی...(24)

از خداوند منان مسئلت می نماییم که ما و همه مومنان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) را در این ماه عزیز و شریف، مهمان ضیافت و خوان گسترده خویش قرارداده و با بخشایش گناهان و خطایای ما، سعادت دنیا و آخرت را نصیبمان

بفرماید و قلب نازنین مولا و سرورمان حضرت حجة بن الحسن(ارواحنا لمقدمه الفداه) را از ما خشنود و راضی بگرداند.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

1. الاقبال بالاعمال الحسنه (سید بن طاووس)، ج1، ص 26.

2. ترجمه المراقبات (میرزا جواد ملکی تبریزی)، ص 211؛ مفاتیح الجنان (شیخ عباس قمی)، فضیلت ماه رمضان.

3. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 24.

4. همان، ص 28.

5. سوره طلاق، آیه 36.

6. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 42.

7. ترجمه المراقبات، ص 190.

8. الکافی (شیخ کلینی)، ج 4، ص 88 ؛ الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 69.

9. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 43.

10. همان، ص 43.

11. همان، ص 46.

12. کامل الزیارات - ابن قولویه - ص 546.

13. الکافی، ج 4 ص 78 ؛الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 56.

14. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 62 ؛ الکافی، ج 4، ص 70؛ من لایحضره الفقیه - شیخ صدوق - ج 2،ص 96.

15. مفاتیح الجنان، اعمال مشترک ماه رمضان ؛ الاقبال بالاعمال الحسنه،ج 1، ص 246.

16. الکافی، ج 2، ص 630.

17. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 231.

18. مفاتیح الجنان، اعمال مشترک ماه رمضان ؛ترجمه المراقبات، ص 243.

19. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 38 ؛ترجمه المراقبات؛ ص 280؛ المحاسن - البرقی - ج 2،ص 396.

20. وقایع الایام ( شیخ عباس قمی)، ص 15؛ الاقبال بالاعمال الحسنه،ج 1،ص 46؛ ترجمه المراقبات، ص 267.

21. الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 1، ص 45.

22. همان، ص 230.

23. الصحیفه السجادیه (ابطحی)، ص 313.

24. نک: الکافی ( شیخ کلینی)، ج 2 ؛ الاقبال بالاعمال الحسنه (سید بن طاووس)، ج1، از ص 313 الی 387 ؛ مفاتیح الجنان (شیخ عباس قمی)، اعمال شب بیست و یکم ماه رمضان ؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)،  ص 38  

 

پدید آورنده : حجة الاسلام سید تقی واردی ،

مولانا و توکل

مفهوم توکل

توکل، همان دل بستگی و اعتماد کامل به پروردگار است که پس از کمال معرفت حاصل می شود.زیرا که آدمی هر اندازه خدارا بهتر بشناسد و از قدرت و حکمت او بیشتر آگاه شود، توکل و دل بستگی او به آن ذات بی همتا بیشتر می شود.

در معنای توکل وارد شده است که: روزی جبرئیل بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد. حضرت از او پرسید: ای جبرئیل! توکل چیست؟

گفت: اینکه بدانی آفریده ها ـ به تنهایی ـ قادر به رساندن ضرر و یا نفع به تو نیستند و نیز نمی توانند از پیش خود ـ و بدون اذن خدا ـ چیزی به تو عطا کنند و یا چیزی را از تو باز دارند.همچنین، توکل آن است که از آنچه در دست مردم است، مأیوس باشی. پس هر گاه بنده به چنین معرفتی دست یابد، کارش را تنها برای خدا انجام می دهد و جز خدا در کسی طمع نمی بندد. پس، این است معنای توکل.

در تبیین بیشتر مفهوم توکل نیز آمده است:

«توکل آن است که آدمی بداند تمامی اشیا، بدون اراده خداوند، بی تأثیر خواهند بود. نه طعام، بی اذن خداوند موجب سیری خواهد شد و نه آب، بی اجازه حق تعالی رفع عطش خواهد کرد و اینکه تا خداوند نخواهد، نه دواها شفابخش خواهند بود و نه سم ها کشنده و نه آتش سوزاننده».به قول حکیم نظامی گنجه ای:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای

اماباید دانست که توکل بدان معنا نیست که آدمی دست از تمام کارها بردارد و گوید: تمام کارها را با خدای گذاشتم، بلکه باید خود را در جریان کارها و اسباب ظاهری وارد کند، ولی در عین حال توکل و اعتماد اصلی او بر خدا باشد که آنچه او اراده کند، همان خواهد شد.

اصلی ترین ثمره توکل، نجات ما از دل بستگی و اعتماد به عالم اسباب و سپس هدایت ما به سوی مسبب الاسباب، یعنی خداوند است تا در نتیجه، از سرگردانی و گمراهی برهیم و از خطرات روحی امان یابیم. به تعبیر مولوی:

تکیه بر جبار کن تا وارهی ورنه افتی در بلای گمرهی

تکیه بر عقل خود و فرهنگ خویشبودمان تا این بلا آمد به پیش

چشم بند خلق جز اسباب نیستهر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست

پیام متن:

1. توکل ؛ یعنی اعتماد و تکیه بر خداوند و گسستن از غیر او.

2. توکل به همراه سعی و تلاش.

جایگاه توکل، از منظر قرآن و روایات

در قرآن کریم و روایت های اهل بیت علیهم السلام بارها از توکل بر خداوند سخن به میان آمده و به آثار و فایده های مهم حاصل از توکل انسان ها بر پروردگارشان، اشاره شده است.

قرآن کریم وعده داده است: «آن که بر خدای خویش توکل کرد و او را تکیه گاه اصلی خویش در امور زندگی قرار داد، خداوند او را کفایت خواهد فرمود.» (نساء: 81) همچنین: «توکل کنندگان بر خدا، محبوب خداوند هستند.» (آل عمران: 156) و اینکه: «هر که بر خداوند توکل کند، خداوند ـ به تنهایی ـ او را بس است». (طلاق: 3)

توکل بر خداوند، عامل افزایش مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگی، نام برده شده است و از این رهگذر ـ در بیان ماجرای جنگ احد، آن گاه که مسلمانان ضربه سختی خوردند و دشمنان پس از ترک میدان جنگ، بار دیگر از نیمه راه بازگشتند تا ضربه نهایی را به مسلمانان بزنند ـ چنین اشاره شده است:

عده ای به مسلمانان گفتند که دشمن به شما حمله ور شد است، از آنها بترسید. ولی این سخن ـ نه تنها موجب وحشت آنها نشد که ـ بر ایمان آنها افزود و گفتند: ما بر خدا توکل می کنیم و خدا ما را بس است. به همین جهت آنها از این میدان، با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالی که هیچ ناراحتی به آنان نرسید.

در روایت ها هم از توکل به عنوان «با فضیلت ترین اعمال» و «عامل بی نیازی و عزت» یاد شده است و اینکه «کسی که به خدا پناه آورد و بر او توکل کند، در این صورت به پناهگاهی استوار و امن روی آورده است».

همچنین در حکایتی امام سجاد علیه السلام از زندگی خویش نقل می فرماید، که در آن سخن از دیدار آن حضرت است با فرشته ای که به صورت انسان بر آن حضرت تمثل یافته بود که وقتی آن حضرت در شرایط سخت روحی خویش ـ بعد از حادثه کربلا و حوادثی که پس از آن برای آن حضرت پیش آمد ـ با او دیدار کرد، از امام سجاد علیه السلام می پرسد: آیا کسی را دیده ای که بر خدا توکل کند، ولی خدا کارهایش را سر و سامان ندهد و عهده دار نشود؟ فرمود: نه. و آن گاه از مقابل دیدگان آن حضرت غایب می شود.

مولوی که خود، از سیراب شدگان سرچشمه وحی است، با پیروی و الگوپذیری از مکتب وحیانی و با تصویر کردن چهره توکل در آیینه شعر، در حالی که از تمسک جستن به اسباب دنیوی نیز غفلت نکرده است. در مقام اهتمام به ارزش والای توکل تا آنجا پیش رفته است که هیچ کسبی را برتر از توکل نمی داند و چنین می گوید:

نیست کسبی از توکل خوب تر چیست از تفویض خود محبوب تر

آن که او از آسمان باران دهدهم تواند کاو ز رحمت نان دهد

آن که با اسباب، روزی داده بودبی سبب هم می تواند ای عنود

گفت آری گر تو کل رهبر استاین سبب هم سنت پیغمبر است

مثنوی

پیام متن:

1. اهتمام قرآن و روایات، به توکل؛

2. پیآمدهای مثبت توکل در زندگی انسان ها.

مراتب توکل

توکل بر خداوند، مراتبی دارد و انسان ها در توکل شان بر خداوند، مرتبه ای یکسان ندارند که البته این بسته به نوع توکل آنهاست. برخی تنها به زبان بر خدایشان توکل دارند، بعضی افراد فقط در پاره ای از امور بر پروردگارشان توکل می کنند، عده ای هم توکل شان با نگرانی و دودلی و نارضایتی همراه است و... .

درباره مراتب عالیه توکل، امام موسی بن جعفر علیه السلام فرموده است:

در همه امور بر خدا توکل کنی و هر چه درباره تو کند، راضی باشی و بدانی که او هیچ خیر و فضلی را درباره تو دریغ نمی دارد و بدانی که حکم و فرمان در این باره با اوست پس، امورت را به او واگذار کن و بر او توکل کن.

همچنین در تبیین مراتب توکل آمده است:

از درجات بالای توکل، آن است که حال توکل کننده با خداوند خویش، مانند حال کودک با مادر خویش است. کودک جز مادرش کسی را نمی شناسد و جز برای او بی تابی نمی کند و جز به او به کسی اعتماد ندارد. همین که او را می بیند ـ در هر حالی که باشد ـ دامنش را می گیرد و از او جدا نمی شود.

اگر در غیاب مادر مشکلی برای کودک به وجود آید، اول چیزی که بر زبانش جاری می شود، لفظ مادر است و نخستین چیزی که به قلبش خطور می کند، مفهوم مادر است؛ زیرا مادر، تنها پناهگاه اوست.

مولوی در این باره می گوید:

گفت موسی را به وحی دل خدا کای گزیده! دوست می دارم ترا
گفت: چه خصلت بود ای ذوالکرم موجب آن تا من آن افزون کنم
گفت: چون طفلی به پیش والده وقت قهرش دست هم بر وی زده
مادرش گر سیلی ای بر وی زند هم به مادر آید و بر وی تند

و نیز در جای دیگر درباره فرزند نوح چنین گفته است:

کاش چون طفل از حیل غافل بدی تا چو طفلان چنگ در مادر زدی
کاشکی او آشنا ناموختی تا طمع در نوح و کشتی دوختی

پیام متن:

1. متفاوت بودن درجات توکل کنندگان؛

2. از توکل کودک به مادرش، درس توکل به خدا را بیاموزیم.

چرا باید تنها بر خدا توکل کرد؟

آدمی با تمام قدرت های پنهان و آشکارش، در عین حال موجودی ضعیف و ناتوان است. گاهی در برابر پشه ای عاجز می شود و گاه با وزش بادی تند به زانو در می آید. بعضی وقت ها با آنکه جوانب کاری را به طور کامل سنجیده و مدت ها برنامه ریزی کرده و در ظاهر هیچ مانعی در تحقق آن نمی دیده است، بر اثر حادثه ای ساده، حتی بزرگ ترین کارهایش به هم می ریزد و بی نتیجه می ماند.

انسان به سبب علم محدودش، از رخ دادها و گرفتاری های احتمالی بی خبر است. افزون بر آن، هنگامی که بر انجام یا ترک کاری تصمیم می گیرد، از مصلحت قطعی این تصمیم بی اطلاع است.

با این حال، پروردگاری بر جهان هستی حاکم است که علم و قدرت و حکمت بی انتها از آن اوست. هم توانا بر انجام هر کاری است و هم آگاه به مصالح واقعی بنده خویش. بر این اساس، بدیهی است که آدمی در همه حالات توکل و تکیه بر خداوند را از یاد نبرد. در واقع، شخص با توکل بر چنین پروردگاری، وجود خودرا با قدرتی پیوند می دهد که آنچه را به صلاح و سود بنده اوست، بدون هیچ مانعی انجام خواهد داد.

عزیزالدین نسفی در این زمینه می گوید:

ای عزیز! به یقین بدان که خدا، قادر مطلق است و هرچه می خواهد، می کند و بی علم و اراده و قدرت او، برگی بردرخت نجنبد و دست هیچ کس حرکت نکند و دل هیچ کس نیندیشد. چون دانستی که حال چنین است، بیش از این غم دنیا مخور و کار به خدا بگذار که کارساز بندگان، اوست. ای عزیز! دانایان در دنیا به هر چه پیش آمده است، راضی و تسلیم بوده اند، از آن جهت که دانسته اند آدمی نداند که خیر او در چیست و به یقین دانسته اند که خدای، مصلحت کار بنده را داند. پس، بر خدا توکل کرده و کار به خدای بگذاشته اند.

مولوی هم در این باره سروده است:

سیل و جوها بر مراد او روند اختران ز آن سان که خواهد آن شوند
هیچ برگی در نیفتد از درخت بی قضا و حکم آن سلطان بخت
این قدر بشنو که این کلی کار می نگردد جز به امر کردگار

هین توکل کن ملرزان پا و دسترزق تو بر تو ز تو عاشق تر است

افکن این تدبیر خودرا پیش دوستگرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست

در حدیثی قدسی آمده است:

بگذار تا اراده من راهنمای تو باشد. من نیک می دانم چه برای تو بهتر است. ذهن تو صرفا بشری است و داوری هایت غالبا تحت تأثیر ملاحظات شخصی است.

ناگفته نماند که در بسیاری از اوقات توسل به اسباب، همان توکل بر خداست و آن در مواردی است که خداوند، خودما را به سمت آن اسباب هدایت می کند و از ما می خواهد آنها را به کار گیریم، چنان که در حکایتی چنین آمده است:

زاهدی از شهر بیرون رفت و در دامنه کوهی منزل گرفت و می گفت: من از هیچ کس درخواستی نمی کنم تا خداوند، روزی مرا برساند. هفت شبانه روز بدین وضع گذشت و غذایی پیش نرسید. تا اینکه نزدیک بود مرگ او را از پای درآورد. آن گاه عرض کرد: پروردگارا! روزی مرا برسان! و گرنه جانم بستان و راحتم کن! خطاب رسید: به عزت و جلالم سوگند، روزی تو را نمی دهم، مگر آنکه به اجتماع روی آوری و با مردم زندگی کنی. زاهد از کوه به زیر آمد و با رفتن در میان مردم و توسل جستن به اسباب، به گشایش رسید. آن گاه خداوندبه او خطاب کرد: ای زاهد! تو می خواستی با زهدت، حکمت مرا باطل کنی. مگر نمی دانی فراهم ساختن روزی بندگانم به دست بندگان، در نزد من محبوب تر است از آنکه بدون واسطه روزی رسانم.

پیام متن:

1. در عین توکل به خدا باید به اسباب هم توسل جست.

2. توجه به اراده قاهره خداوند بر جهان هستی.

پیامبران الهی و توکل بر خداوند

پیامبران عظیم الشأن که پروردگارشان آنان را به سوی مردم فرستاد، عالی ترین و عینی ترین مصداق انسان خدایی و آسمانی بوده اند. در واقع سر الهی بودن آنان، در همین آراستگی شان به فضایل اخلاقی، از جمله توکل و اتکای بسیار بالای آنها به خداوندشان بوده است.

پیامبرانی که به سبب مسئولیت خطیرشان، همواره بیشترین گرفتاری ها و سختی ها دامن گیرشان بوده است، ازتوکل برخداوندشان، به عنوان بهترین و مطمئن ترین پناهگاه، بهره های فراوانی برده اند. در حقیقت، از اصلی ترین رمزهای مانایی نام پیامبران و جاودانگی دعوت آنها، همین توکل تام و تمام آنان بر پروردگارشان بوده است.

خداوند در قرآن کریم، بارها درستایش از پیامبران خویش، از توکل بالای آنها بر پروردگارشان سخن به میان آورده است. برای مثال در آن می خوانیم که هود پیامبر که سال ها قوم خودرا به یکتاپرستی دعوت کرده بود، آن گاه که با لجاجت و سرسختی قومش روبه رو گشته بود، بدون آنکه ذره ای از تلاش و مجاهدت او کاسته شود، به آنها گفت:

«من، بر اللّه که پروردگار من و شماست، توکل کرده ام و هیچ جنبنده ای نیست، مگر آنکه خداوند بر او مسلط است». (هود: 56)

حضرت شیعب علیه السلام هم آن گاه که با تمسخر و استهزای قوم خود روبه رو گشته بود، امیدوار ومصمم، به آنان فرمود: «من جز درصدد اصلاح نیستم و توفیق من از سوی خداست و بر او توکل کردم». (هود: 88)

همچنین خداوند در جای دیگر قرآن، از زبان همه پیامبران الهی چنین نقل می کند:

چرا بر خداوند توکل نکنیم وحال آنکه ما را به راه های سعادت رهنمون ساخت؟! و ما حتما در برابر آزاری های شما صبر خواهیم کرد و توکل کنندگان باید بر خداوند توکل کنند. (ابراهیم:12)

مولوی، پیامبران الهی را عالی ترین مصداق توکل کنندگان بر خداوند می داند. از نظر او، یکی از اصلی ترین اهداف پیامبران، رهانیدن مردم از اعتماد و تکیه کامل به اسباب دنیوی و آن گاه رهنمونی آنها به سوی توکل و اعتماد کامل بر مسبب الاسباب، یعنی خداوند است. او در بخش هایی از مثنوی چنین می گوید:

انبیا در قطع اسباب آمدند معجزات خویش بر کیوان زدند

جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهب

از مسبب می رسد هر خیر و شرنیست ز اسباب و وسائط ای پسر

دیده ای خواهم سبب سوراخ کنتا سبب را بر کند از بیخ و بن

مثنوی

پیام متن:

1. توکل پیامبران بر خداوند، از برجسته ترین ویژگی های آنان بوده است.

2. دعوت مردم به توکل بر خداوند، از اصلی ترین دعوت آنها.

توکل بر خداوند و افزایش قدرت

پروردگار جهان، قادر بی منتهاست. هیچ حدی برای قدرتش متصور نیست و هیچ موجودی را یارای برابری با وی نباشد. اگر بنده ای بر او توکل کند، در واقع خود را به سرچشمه قدرت پیوند داده است که بی گمان در این صورت، جلوه هایی از قدرت خداوند را در وجود خویش خواهد دید واز توانایی های خاصی بهره مند خواهد شد.

خداوند در قرآن می فرماید:

اگر از یاری و قدرت خداوند بهره گیرید، هرگز مغلوب نخواهید شد و اگر از یاری او بی بهره مانید، کیست جز او که به شما یاری رساند؟! و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند. (آل عمران: 160)

در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:

اگر دوست داری نیرومندترین مردمان باشی، بر خدا توکل کن! و اگر علاقه مندی که بی نیازترین مردمان باشی، به آنچه در دست خداست، بیشتر اعتماد کن تا به آنچه در دست توست.

همچنین از امام باقر علیه السلام نقل است: «هر کس برخدا توکل کند، شکست نخواهد خورد و هر که به خدا متمسک شود، مغلوب نخواهد گشت».

علامه طباطبایی رحمه الله در این زمینه می نویسد:

حقیقت مطلب آن است که هر گاه انسان برای رسیدن به مقصود وارد میدان عمل می شود و کلیه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده می بیند، تعدادی از عوامل روحی، همانند: سستی اراده، ترس، شتاب زدگی، کم تجربگی و مانند آنها، میان او و هدف او فاصله ایجاد می کند.در چنین اوضاعی اگر انسان بر خداوند سبحان توکل کند، اراده اش قوی و عزمش راسخ می شود و موانع روحی در برابر آن خنثی می گردد. زیرا انسان در مقام توکل، با مسبب الاسباب، یعنی خداوند پیوند می خوردو با چنین پیوندی، دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی ماند. با قاطعیت باموانع دست و پنجه نرم می کند تابه مقصود برسد.افزون بر این، نکته دیگری در مورد توکل وجوددارد که بعد غیبی و ماورایی آن است، یعنی خداوند متعال شخص توکل کننده رابا امدادهای غیبی، از آنجا که به گمانش نمی رسد، مدد می رساند.

مولانا در این باره می گوید:

گر هزاران موش پیش آرند سر گربه را نه ترس باشد نه حذر

خشک گردد موش زان گربه عیارگر بود اعداد موشان صد هزار

مالک الملک است جمعیت دهدشیر را تا بر گله گوران جهد

مثنوی

پیام متن:

1. قدرتمندی انسان در سایه توکل؛

2. یاری رساندن خداوند به توکل کنندگان.

رفع نگرانی ها به برکت توکل

توکل بر خداوندو گشایش درهای بسته

گاهی آدمی در زندگی خویش، با درهای بسته روبه رو می شود وخود را از هر طرف در تنگنا و بن بست می بیند.

به عقیده مولانا وجود این تنگناها نباید موجب رکود و توقف در پیشرفت آدمی شود، زیرا اگر انسان در چنین جایی به جنبش خویش ادامه دهد و در کنارش بر خداوند خویش توکل کند، قطعا روزنه های رهایی به رویش گشوده و از تنگناها خلاص خواهد شد. وی در این باره این چنین می سراید:

گر زلیخا بست درها هر طرف یافت یوسف هم ز جنبش منصرف

باز شد قفل و در و شد ره پدیدچون توکل کردیوسف، برجهید

گرچه رخنه نیست در عالم پدیدخیره یوسف وار می باید جهید

تا گشاید قفل و در پیدا شودسوی بیجایی شما را جا شود

در حدیثی از امام صادق علیه السلام نیز آمده است:

هیچ بنده ای با تمام وجود، به من روی نیاورد و بر من توکل نکرد، مگر آنکه اگر آسمان ها و زمین علیه او باشند، او را نجات خواهم داد.

حکایتی از توکل آیت اللّه العظمی بروجردی

آیت اللّه حاج سید مصطفی خوانساری نقل می کند:

در یکی از سال ها پیش از رمضان، حضرت آیت اللّه بروجردی فرمود: در این ماه وجوهات از طرف مردم نرسیده است، بنابراین نمی توانیم شهریه طلاب نجف وقم را پرداخت کنیم.

عرض کردم: آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی هر وقت پول نداشت، از جای دیگر قرض می کرد و شهریه را می داد. پس از آنکه پول به دست شان می رسید، قرض شان را ادا می کرد. شما نیز همین کار را بکنید. فرمود: من تاکنون به غیر از خداوند متعال، به احدی اظهار حاجت نکرده ام و این کار را نمی کنم.

دو روز گذشت، شب بود و من دربیرونی خانه ایشان بودم. ساعت یازده شب شخصی واردشد و گفت: ده دقیقه با آقا کار دارم. توسط خادم پیغام دادم. آقا این شخص رابه حضور پذیرفت. طولی نکشیدکه این شخص رفت.

صبح که خدمت آقا رسیدم، فرمود: تا سه ماه شهریه نجف و قم و دیگر شهرهای ایران را داریم.

پیام متن:

1. توکل بر خداوند و گشایش درهای بسته؛

2. توکل و نجات آدمی، اگرچه همه موجودات علیه او باشند.

 

 

پدید آورنده : سیدمحمود طاهری 

گذری بر فرهنگ های قرآنی نماز و چگونگی کاربست آن در جامعه

فلسفه برپایی نماز در اسلام

نماز در بیشتر ادیان الهی به عنوان برترین آیین عبادی و رکن معنویت و ارتباط با خداوند مطرح بوده است. در خواست حضرت ابراهیم علیه السلام در این باره از خداوند چنین است: «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی؛ پروردگارا من و ذریه ام را برپا دارنده نماز قرار ده». (ابراهیم: 40)

به حضرت موسی علیه السلام در کوه طور خطاب شد:

إِنَّنی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری. (طه: 14)

همانا من الله هستم، معبودی جز من نیست مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من برپادار.

از حضرت عیسی علیه السلام هم روایت است: «وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛ و مرا به نماز و زکات توصیه کرده است، مادام که زنده ام». (مریم: 31)

در آیین مقدس اسلام نماز جایگاهی بس والا دارد. در آیات زیادی برپایی نماز در کنار پرداختن زکات آمده است. تکیه بر این دو رکن، در حقیقت برای بیان این واقعیت است که مسلمان واقعی باید هم در پیوند با خداوند رابطه ای عاشقانه داشته باشد و هم در ارتباط خود با مردم بی تفاوت عمل نکند و تکالیف واجب و مستحب مالی خود را انجام دهد و به فکر محرومان جامعه باشد.

عالی ترین شکل ارتباط عاشقانه با خداوند، نماز است و بهترین شیوه ارتباط با مردم، حل مشکلات مادی آنهاست که با ادای وظایف مالی از سوی مسلمانان این مهم برآورده می شود. در قرآن کریم اقامه نماز و پرداخت زکات، به عنوان محک ایمان و تقوی و اخلاص شمرده شده است و این دو در حقیقت اولین گام وفاداری به دین معرفی شده است. به راستی هر کلام نماز، قوت ایمان را دو چندان می سازد.

کلید راز بزرگی است هر کلام نماز چه با شکوه و عظیم است ازدهام نماز
نسیم بارش نور است در کویر وجود سحر به مسجد آدینه ها، سلام نماز
گریخت خیل شیاطین ز اسم «بسم اللّه » حصار مظلمه در یم شکست به نام نماز
بکن ز چشمه «الحمد» دشت جان سیراب بخوان که زخم نهان بخشد التیام، نماز

نصراللّه مردانی

پیام متن:

1. اهمیت بخشی به نماز در تمام ادیان ابراهیمی؛

2. نماز و زکات، دو معیار سنجش ایمان.

شادابی و نشاط و دوری از کسالت به هنگام برپایی نماز

در دو آیه از قرآن کریم، نماز خواندن همراه با کسالت از ویژگی های منافقان شمرده شده است، آنجا که آمده است: «وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی؛ و هنگامی که به نماز می ایستند، از روی کسالت می ایستند». (نساء: 142) و نیز: «وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ کُسالی؛ و نماز به جا نمی آورند جز با کسالت». (توبه: 54) اساسا چنین نمازی از دورن تهی و بی ارزش و نشانه بی توجهی به نماز است. در اسلام به نماز و اهتمام به اول وقت خواندن نماز تأکید فراوان شده است، چنان که قرآن کریم می فرماید:«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ؛ پس وای بر نمازگزارانی که از آن غافلند». (ماعون: 4 و 5)مراد از ساهون در آیه بالا، کسانی هستند که از اصل نماز غافلند؛ گاه آن را نمی خوانند و گاه آن را در آخر وقت می خوانند و یا آنکه حضور قلب در نماز ندارند. در اسلام اهمیت به اوقات نماز و توجه به انجام آن، بسیار سفارش شده است.

در روایتی از امام سجاد علیه السلام می خوانیم:

همانا منافق (از کار زشت) نهی می کند، ولی خود از آن کار دست نمی کشد. فرمان می دهد، ولی خود انجام نمی دهد و چون به نماز بایستد، اعتراض می کند. راوی می گوید: پرسیدم اعتراض چیست؟ حضرت فرمود: رو به راست و چپ گردانیدن و چون رکوع کند، خود را مانند گوسفند به زمین اندازد (یعنی بعد از رکوع نایستد و به همان حال به سجده رود).

در روایتی سازنده و هشداردهنده از حضرت امیر علیه السلام درباره اهمیت به نماز آمده است:

هیچ کاری نزد خداوند محبوب تر از نماز نیست. پس نباید در وقت نماز هیچ یک از امور دنیا شما را مشغول از نماز سازد که خداوند گروهی را که از نماز سهو می کنند، نکوهش کرده است و مقصود، این است که اینها غفلت از نماز دارند و حریم وقت نماز را نگه نمی دارند.

افزون بر توجه به اصل نماز، انسان باید توجه داشته باشد که هنگام نماز در مقابل حضرت حق ایستاده است و با او سخن می گوید. باید تمام وجود خویش را به این میهمانی ببرد تا شیطان جرئت و فرصت زمینه سازی برای خروج از این میهمانی را به دست نیاورد.

نماز مطلوب، نمازی است که انسان با عنایت و توجه آن را بخواند، بداند که چه می گوید و با که سخن می گوید.

سحر دمید و دلم بی قرار خواهد شد دوباره دامن من پر بهار خواهد شد
صدای خوب اذان می رسد و یک احساس درون سینه من بی قرار خواهد شد
به سوی روشنی آب می روم بی تاب و آب با دل من رهسپار خواهد شد
نماز می شود آغاز و با تجلی وصل حجاب های جدایی کنار خواهد شد
و بعد در سر سجاده های سوز و گداز بهانه های دلم بی شمار خواهد شد

مصطفی محدثی خراسانی

پیام متن:

1. ارزش و اهمیت قائل شدن اسلام به اوقات نماز؛

2. به هنگام نماز خواندن، خود را در محضر خداوند دیدن و با او هم صحبت شدن.

اسلام و خشوع و خضوع به هنگام نماز

با فضیلت ترین نماز، به جای آوردن آن به همراه خشوع است. قرآن مجید دراین باره می فرماید:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُوءْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ. (مؤمنین: 2)

به تحقیق مؤمنان رستگار شدند، آنها که در نمازشان خشوع دارند.

چون وقت نماز می شود، بانگ سروش از عرش رسد آدمیان را در گوش
کاین آتش عصیان که برافروخته اید باید به نماز عشق گردد خاموش

محمدعلی مردانی

خشوع، به معنای تواضع و ادب جسمی و روحی است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمی، در انسان پدید می آید و در عمل ظاهر می شود. خشوع در نماز، یعنی جسم و روح را در نماز به دیدار خداوند بردن و بریدن از غیر او، آن چنان که برگزیدگان خداوند چنین بودند. خشوع ابتدا بر روح پرتومی افکند و پس از آن آثارش بر جسم نیز ظاهر می شود. یعنی کسی که در نماز خاشع است، هم از نظر روحی در آرامش و طمأنینه است و هم اعضا و جوارح او آرام و راحت است. در همین رابطه یکی از امامان معصوم علیهم السلام می فرماید:

«اما اِنَّهُ لَوْ خُشِعَ قَلْبُهُ لَخُشِعَتْ جَوارِحهُ؛ اگر او در قلبش خشوع داشت در اعضای بدنش نیز خاشع می شد».

از دیگر مصداق های اقامه نماز صحیح، دوام و پایداری آن است. در سوره معارج پس از آنکه خداوند برخی از صفات ناشایست انسان ها را تذکر می دهد، اوصاف شایسته آنها را هم ذکر می کند، از جمله می فرماید: «اِلاّ المُصَلّینَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمونَ؛ مگر نمازگزارانی که بر نماز خود تداوم دارند». (معارج: 22)

نماز نباید مقطعی باشد. نمازی که باز دارنده از فحشا و منکر است، باید مداوم باشد و اصولاً هر برنامه تربیتی که ادامه دار نباشد، کارآیی لازم را نخواهد داشت. در سفارش به استمرار و دوام در اعمال، پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

اِنَّ احبَّ الاَعْمالِ اِلیَ الله مادامَ وَ اِن قَلَّ.

محبوب ترین اعمال نزد خداوند کاری است که انسان بر آن مداومت داشته باشد، هر چند کم باشد.

پیام متن:

1. خشوع و خضوع به هنگام نماز، به معنای ادب جسمی و روحی؛

2. نماز مداوم، عاملی بازدارنده از فحشا و منکر.

پاسداری از حریم نماز

از دیگر وظایف مؤمنان، پاسداشت حریم نماز است. حفظ ارزش نماز، به جای آوردن آن با آداب واجب و مستحب و نیز خواندن آن در اول وقت، از مظاهر نکوداشت مقام نماز است. نگهداری از حریم نماز، نقطه مقابل سبک شمردن نماز است که این کار، یعنی شأن و منزلت آن را نادیده انگاشتن و در نتیجه خود را از شفاعت محروم ساختن.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخّفا بِالصّلوةِ؛ به درستی که شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمی رسد.» و شاعر چه زیبا آن را به نظم آورده است:

گویم ز امام صادق این طرفه حدیث تا شیعه او به لوح دل بنگارد
فرمود که بر شفاعت ما نرسد هر کس که نماز را سبک بشمارد

قرآن کریم از این حریم به «حفظ» تعبیر کرده است و به همگان توصیه می کند:

«حافِظوُا عَلی الصَّلواتِ و الصَّلوةِ الوُسْطی؛ در انجام همه نمازها و نماز وسطی کوشا و مراقب باشید». (بقره: 238)

در این آیه بر مراقبت همه نمازها به ویژه نماز وسطی تأکید می شود و ظاهرا مقصود از نماز وسطی، نماز ظهر است که در شأن نزول آیه هم به آن اشاره شده است که جمعی از منافقان به بهانه گرمی هوا در نماز جماعت ظهر شرکت نمی کردند و این سبب شده بود که از جمعیت نماز جماعت کاسته شود، تا جایی که آیه شریفه در تذکری به مؤمنان می فرماید: «حریم نماز را نگه دارید و با ترک جماعت حریم این عبادت بزرگ را نشکنید».

در سه آیه دیگر از قرآن، محافظت بر نماز از ویژگی های مؤمنان شمرده شده است. برای مثال در آیه زیر آمده است: «وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ؛ مؤمنان کسانی هستند که بر نمازهای خویش مراقبند». (مؤمنون: 9)

ظهر است و اذان و بانگ تکبیر دعوت ز خدای توست بپذیر
اکنون که رسید وقت دیدار هر کار دگر ز دست بگذار
با اهل خلوص، هم نوا شو حاضر به عبادت خدا شو
تا ظهر تلاش و کار دنیا اینک دو قدم برای فردا
ای دوست مگر تو را یقین نیست دنیا همه چیز اهل دین نیست
بشتاب در بهشت باز است ره توشه آخرت نماز است

محمدجواد محبت

پیام متن:

1. نکو داشت نماز و به جاآوردن آن با تمام واجبات و در صورت امکان، مستحبات؛

2. محافظت از اوقات نماز، صفت برجسته مؤمنان.

یاری گرفتن از نماز

بی تردید انسان در زندگی مادی در تنگناهایی قرار می گیرد و نیاز به پشتوانه ای مطمئن دارد. آنان که سطحی می اندیشند، تنها به پشتوانه مادی فکر می کنند، ولی آنان که الهی فکر می کنند، پیوسته خود را با پشتوانه معنوی از بن بست می رهانند. یکی از این تکیه گاه ها نماز است، نماز جلوه شکوه مند و برجسته یاد خدا و آرام بخش دل هاست که «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (رعد: 28)

سپیدی با سیاهی درهم آمیخت زجانم رخوت دیرینه بگریخت
مؤذن بانگ زد اللّه اکبر مرا از خواب سنگینی برانگیخت

محمدرضا سهرابی نژاد

قرآن مجید توصیه می کند که در سختی ها و گرفتاری ها از نماز کمک بگیرید، آنجا که می فرماید:

وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعینَ. (بقره: 45)

از صبر و نماز یاری جویید و این کار جز برای خاشعان سنگین است.

آن کسی را طلبد یار که شد یار نماز جلوه یار توان دید در انوار نماز
نوش بی نیش توان داشت پس پرده ذکر گل بی خار توان کاشت به گلزار نماز
پاک دینی هنر خاک نشینان باشد مترفان را بگذارید در انکار نماز
تشنه وصل کجا دل کند از صحبت یار عاشقان سیر نگردند ز تکرار نماز

محمدرضا مالک

بر این اساس، در روایت های فراوانی آمده است که وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یا امام علی علیه السلام با مشکلی روبه رو می شدند، به نماز روی می آوردند. امام صادق علیه السلام می فرماید:

چه مانعی دارد وقتی که با غمی از غم های دنیا رو به رو می شوید، وضو بگیرید و به مسجد بروید، دو رکعت نماز بخوانید و در نماز دعا کنید؛ زیرا خداوند دستور داده است:«واستَعینوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ».

به یقین، استوارترین پشتوانه زندگی همین است و جز این، همه سست و دور از اعتمادند.همان گونه که خداوند در قرآن مجید می فرماید:

مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (عنکبوت:41)

کسانی که غیر خدا را اولیای خود برگزیدند، همچون عنکبوتند که خانه ای برای خود انتخاب کرده اند و سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است، اگر می دانستند.

هر جانداری برای خود خانه و لانه ای دارد، ولی هیچ یک از اینها به سستی خانه عنکبوت نیست. اصولا خانه باید دیوار، سقف و دری داشته باشد و صاحب آن را از حوادث حفظ کند. غذا و نیازهای او را در خود نگه دارد. بعضی خانه ها اگر سقف ندارند، دست کم دیواری دارند یا اگر دیوار ندارند، سقف دارند. ولی لانه عنکبوت که از تعدادی تارهای بسیار نازک ساخته شده است، نه دیواری دارد، نه سقفی و نه دری.

از سوی دیگر، مصالح آن به قدری سست و بی دوام است که در برابر هیچ حادثه ای مقاومت نمی کند. اگر نسیم ملایمی بوزد، تار و پودش را درهم می ریزد. اگر چند قطره باران بر آن ببارد، آن را متلاشی می کند. کمترین شعله آتش به آن برسد، نابودش می سازد. حتی اگر گرد و غبار بر آن بنشیند، پاره پاره می شود و از سقف آویزان می گردد. معبودهای دروغین انسان های مادی گرا نیز نه سودی دارند و نه زیانی، نه مشکلی را حل می کنند و نه در روز بیچارگی پناهگاه کسی هستند.آری فقط خداوند پناهگاه است و بس!

پیام متن:

1. نماز پشتوانه محکم و مطمئن برای صبر و رفع مشکلات؛

2. سیره ائمه معصومین علیهم السلام در توسل به نماز در هنگام گرفتاری ها؛

3. تکیه بر پناهگاهی ممطئن و پرهیز از پشتوانه های مادی.

توصیه و امر به نماز

از دیگر وظایف مؤمنان در رابطه با نماز، توصیه به دیگران برای برپایی نماز است. امر به معروف، از فریضه های بزرگ دین ماست و چه معروفی برتر از نماز. اگر در جامعه ای نماز به درستی برپا شود، منکرات از آن رخت برمی بندد. از ویژگی های مردان خدا، امر به نماز است. در مورد حضرت اسماعیل علیه السلام در قرآن کریم آمده است: «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَ الزَّکاةِ؛ و این پیامبر پیوسته خاندان خود را به نماز و زکات امر می کرد». (مریم: 55)

در موردی دیگر قرآن مجید خطاب به پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها؛ و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شکیبا باش». (طه: 132)

اگر افراد جامعه ای خداجو باشند، همگان به سعادت و سلامت رهنمون می شوند. امر به نماز در خانواده، راهی است برای نجات خانواده از آتش دوزخ. چنان که آیه ششم سوره تحریم نیز به مؤمنان سفارش می کند که «ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست، نگه دارید».

این آیه، رسالت سنگین پدر و مادر را یادآور می شود و آنها را مسئول می داند، هر چند در کنار خانواده، همه متولیان فرهنگی نیز مسئول خواهند بود. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام به این مسئولیت همگانی این گونه اشاره شده است:

بدانید همه شما نگهبانید و همه در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آنها هستید، مسئولید.امیر و رئیس حکومت اسلامی نگهبان مردم است و در برابر آنها مسئول است. مرد، نگهبان خانواده خویش است و در مقابل آنها، مسئول. زن نیز نگهبان خانواده شوهر و فرزندان و در برابر آنها مسئول است و بدانید همه شما نگهبانید و همه شما در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آنها هستید، مسئولید.

پیام متن:

1. امر کردن به نماز، به عنوان مهم ترین معروف؛

2. مسئولیت همگانی در تربیت دینی.

ترویج فرهنگ نماز

قرآن کریم برخی از ویژگی های یاران خداوند را این چنین برمی شمارد:

الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ. (حج: 41)

آنها کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپامی دارند و زکات را ادا می کنند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و عاقبت امور از آن خداست.

البته مؤمنان خدا از قدرت و امکانات خویش، از جمله رسانه فراگیر و تأثیرگذار صدا و سیما در جهت ترویج و نهادینه کردن فرهنگ نماز در جامعه می کوشند. خود، اهل اقامه نمازند و در محافظت از اوقات نماز کوشا هستند. حق نماز را ادا می کنند و به توصیه استاد شهید مرتضی مطهری در توجه به اقامه نماز عمل می کنند. این شهید فرزانه می فرماید:

به پا داشتن نماز، آن است که حق نماز ادا شود. یعنی نماز به صورت یک پیکر بی روح انجام نگیرد، بلکه نمازی باشد که واقعا بنده را متوجه خالق و آفریننده خویش سازد و این است معنی «ذکر اللّه » که در آیه چهاردهم سوره شریفه طه بدان اشاره شده است: «اقم الصلوة لذکری». یاد خدا مساوی است با فراموش کردن غیر خدا. اگر انسان ولو مدت کوتاهی با خداوند در راز و نیاز باشد و از او استمداد (کند) و او را ثنا گوید و او را به الله بودن، رب بودن، رحمان بودن، رحیم بودن، احد بودن، صمد بودن، لم یلد و لم یولد بودن، و لم یکن له کفوا احد بودن توصیف کند، عالی ترین تأثیرها در نفس او گذاشته می شود و روح انسان آن چنان ساخته می شود که مذهب اسلام [آن گونه] می خواهد و بدون چنین برنامه ای امکان پذیر نیست.

پیام متن:

استفاده از تمام ابزار و امکانات، به منظور ترویج و نهادینه کردن فرهنگ نماز در جامعه به وسیله اصحاب رسانه. 

 

 پدید آورنده : محمدهادی سجادی