ویژگی مثل های قرآن

 قرآن در عین این که در بیان مثلها از فرهنگ محیط تاثیر نمی پذیرد، ولی مثل های آن پیوسته متناسب با اهدافی است که در هر محیطی آن را تعقیب می کند.
انسان از محیطی که در آنجا پرورش یافته، تأثیرپذیر می باشد ، و فرهنگ محیط در سخنان او از شعر و نثر جوانه می زند و افراد آگاه از ویژگی های ملت ها ، زادگاه سخنان را به خوبی تشخیص می هند.
شخصیت انسان خود را در گفتار و رفتار او پنهان می سازد ، به عبارتی زاییده مثلثی است که یک ضلع آن را عامل محیط تشکیل می دهد ، و دو ضلع دیگر آن « عامل وراثت » و « تعلیم و تربیت » است.
● اثرپذیری قرآن از محیط
قرآن سخن آدمی نیست که از محیط تاثیر بپذیرد ، او سخن خدا است که آفریدگار انسانها و محیط و فرهنگ و آنچه در جهان امکانی نام هستی دارد ، می باشد .
انتظار این که قرآن از فرهنگ محیط مکی و یا مدنی متأثر گردد ، اندیشه باطل است که گاه و بیگاه دامنگیر خاورشناسان مغرض می گردد و برخی از افراد را فریب می دهد .
در قرآن مسأله اثرپذیری از محیط کاملا بی اساس است ، بلکه اگر سخنی هست مربوط به جای دیگر است ، و آن این که هدف قرآن از مثل های ابداعی و ابتکاری ، بیان یک اندیشه نامحسوس در قالب محسوس است تا آن حقیقت نامرئی در لباس یک واقعیت مرئی ، برای مخاطبان جلوه کند .
● شرایط حاکم بر مکه !
پیامبر گرامی در محیط مکه گرفتار شرک مشرکان ، و نیایش آنان در برابر سنگ و فلز و چوب بود . از این جهت وحی الهی باید در مثل های هدایت گرانه خود ، در صدد معالجه این بیماری باشد ، و مثل هائی مطرح کند که ناظر به تحقیر خدایان دروغین آنها می باشد تا از این طریق مشرکان را به زشتی پندار و کردار خود متوجه سازد.
البته این نه به آن معنا است که تمام مثل های آیات مکی بر محور نکوهش از بت پرستی دور می زند ، بلکه مقصود این است که مثل های آیات مکی به گونه ای است که می خواهد بیماری های فراگیر و حاکم بر محیط مکه را مداوا کند ، خواه این بیماری بت پرستی باشد یا رباخواری ، کشتن اولاد بی گناه باشد ، یا خرافه گرائی.
● شرایط حاکم بر مدینه غیر از شرایط حاکم بر مکه بود !
پیامبر در مدینه گرفتار نفاق منافقان وانسانهای دو چهره، و یهود لجوج و معاند بود که پیوسته هر دو گروه به کارشکنی پرداخته و برای رهبر و پیروان او مشکلاتی پدید می آوردند.
از این جهت مثل های هدایت گرانه که در آیات مدنی وارد شده است ، بیماری های مخصوص این محیط را نشانه گرفته ، و پیوسته کوشیده است تلاش های منافقان را بی اثر و یا کارهای ریاکارانه را بیهوده جلوه دهد.
در این مثل ها دیگر مسأله بت پرستی و تحقیر بت ها یا نکوهش امثال اینها مطرح نیست تا مثل ها به معالجه این نوع از بیماری ها بپردازد.
کسانی که غیر خدا را اولیای خود برگزیده اند ، بسان عنکبوتند که خانه برای خود بتند و سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است، اگر می دانستند همچون لانه عنکبوت برای این که سخن ما خالی از شاهد و گفتار نباشد ، نمونه ای از مثل های مکی و نمونه ای دیگر از مثل های مدنی را ارائه می کنیم که هر یک بیماری محیط را نشانه گرفته و در صدد علاج آن برآمده اند.
قرآن در تحقیر خدایان دروغین مثلی را می زند و آن این است که دل بستن به این خدایان دروغین بسان دل بستن عنکبوت به لانه سست خویش می باشد که کوچکترین مقاومت و ایستادگی در برابر حوادث ندارد ، چنانکه می فرماید:
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ؛ کسانی که غیر خدا را اولیای خود برگزیده اند ، بسان عنکبوتند که خانه برای خود بتند و سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است ، اگر می دانستند ».(عنکبوت / ۴۱ )
چه مثلی زیباتر و چه تشبیهی روشن تر از این، لانه عنکبوت در نظر او از دوام و استحکامی برخوردار است ، اما در برابر یک باد ملایم از جای کنده می شود ، و با افتادن قطره آبی پاره می گردد ، و با نزدیک شدن شعله آتش از هم می پاشد .
بتان و هم چنین هر پایگاهی غیر خدا مانند قدرت و ثروت ، عشیره و اولاد ، بسان لانه عنکبوت است که در یک چشم به هم زدن فرو می ریزد و اثری از آن باقی نمی ماند .
در این آیه مکی ، تحقیر شرک و خدایان دروغین مورد هدف قرار گرفته درحالی که در مثل های مدنی بیماری خاص آن محیط ، مورد تعرض قرار گرفته است .
● چارپایی که کتاب حمل می کند !
مثل های مدنی از مبارزه با شرک فارغ بوده، گاهی نادانی یهودان رانشانه می گیرد. درباره عدم بهره گیری آنان از توراتی که در اختیار دارند، مثل یاد شده در زیر را مطرح می کند:
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ؛ و حال کسانی که مکلف بر تورات شده اند، ولی حق آن را ادا نمی کنند، بسان درازگوشی است که کتابهائی بر او حمل می کنند ». (جمعه / ۵ )
یهود مدینه خصوصیات و ویژگی های پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله را در تورات می خوانده اند و پیوسته از ظهور آن حضرت خبر می دادند ، ولی آنگاه که آن حضرت با آن ویژگیها و نشانه ها ظاهر گردید به جای این که در ایمان به وی پیشقدم باشند ، به انکار نبوت آن حضرت پرداخته و تورات را مخفی و پنهان کردند ، چنانکه می فرماید: « وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکَافِرِینَ ؛ و هنگامی که از جانب خداوند کتابی که مؤید آنچه نزد آنان است، بر ایشان آمد، و از دیرباز در انتظارش بر کسانی که کافر شده بودند، پیروزی می جستند، ولی همین که آنچه (که اوصافش) را می شناختند، بر ایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد ». (بقره / ۸۹ )
با طرح این دو مثل روشن شد در عین این که قرآن از فرهنگ محیط تأثیر نمی پذیرد ، ولی مثل های آن پیوسته متناسب با اهدافی است که در هر محیطی آن را تعقیب می کند .
و حال کسانی که مکلف بر تورات شده اند، ولی حق آن را ادا نمی کنند، بسان دراز گوشی است که کتابهائی بر او حمل می کنند راز نام بردن قرآن از موجودات پست
قرآن به خاطر هدف هدایت، گاهی از موجوداتی نام می برد که در انظار مردم از حقارت خاصی برخودارند مانند سگ و درازگوش ، مگس و پشه. در شرایطی که خدا می خواهد خدایان دروغین مشرکان راتحقیر کند و آنها را بی ارزش معرفی کند ، لازم است آنها را به چنین جاندارانی تشبیه کند که همگان بر حقارت آنها اتفاق دارند ، و این نوع تشبیه و تمثیل را باید لازمه بلاغت شمرد نه وسیله انتقاد .
قرآن در آیه ای درباره بی ارزش بودن معبودان دروغین چنین می فرماید: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ؛ ای مردم مثلی زده شده است که به آن گوش فرا دهید ، کسانی را که غیر از خدا می خوانید هرگز نمی توانند مگسی را بیافرینند ، هرچند در این کار دست به دست هم بدهند ، و هرگاه مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را بازپس بگیرند هم عبادت گران ناتوانند و هم معبودان آنها ».(حج / ۷۳ )
چه تحقیری بالاتر از این که معبودان دروغین آنها را ناتوان تر از مگس پست معرفی می کند تا آنجا که یارای مقابله با مگس را ندارند، و اگر مگس چیزی از آنها ربود ، قدرت پس گیری را فاقد می باشند.
این نوع مثل ها مایه دلخوری مشرکان و دیگران می گشت و لذا به پیامبر اعتراض می کردند که هدف از این مثل ها چیست ، و چنین می گفتند: « مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ؛ (می گفتند) منظور خدا از این مثلها چیست . مثل هایی که گروهی را گمراه و گروهی را هدایت می کند البته تنها فاسقان از آن گمراه می گردند ».( بقره / ۲۶)
● نتیجه گیری
قرآن در این گونه تمثیل ها در مقام بیان عظمت خلقت و یا جلالت و قدرت خدا نیست و گرنه در این موارد آفرینش آسمان ها و زمین و ستارگان و کهکشان ها را مطرح می کرد ، بلکه هدف تحقیر بت ها و خدایان باطل است ، و در این مورد حتماً باید از این تمثیل ها کمک گرفته شود.  البته باید به این نکته واقف بود که ؛ در عظمت آفرینش این نوع حشرات جای سخن نیست ، ولی مقصود از تشبیه چیزی دیگر است و آن ناتوانی آن حیوانات در دفاع از خود و دیگری است.

پایگاه آفتاب

تهیه و تنظیم: میناطراویان

ضرورت و راه های مدیریت در قرآن

ضرورت و راه های مدیریت در قرآن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با توجه به اهمیت و جایگاه مدیریت در نظام اسلامی بر آن شدیم تا از منظر قرآن، به تبیین و تشریح نگاه عادلانه و عاقلانه آیات نورانی از کلام حق بپردازیم. باشد تا با الگوپذیری مدیران حکومتی در عرصه عمل نیز بتوانیم تئوری های مدیریتی اسلام را پیاده نماییم و به ویژه مردم عزیز کشورمان را از برکات این نوع مدیریت بهره مند سازیم.

تعاریف

مدیریت قرآنی، مدیریت علمی است، یعنی مدیریت افاضل، مدیریت عالمانه، مقصود از مدیریت علمی اصطلاح رایجی نیست که در غرب بر مدیریت استثمارگرانه اتلاق می شود.

مدیریت قرآنی، مدیریت متمرکز است، باز هم توضیحا تذکر دهم که مقصود از متمرکز آن مدار بستگی نیست که به نوعی از مدیریت هایی گفته شود که روح خودگردانی و مسئولیت پذیری را در افراد میرانده از بین می برد. بلکه مقصود از متمرکز، وحدت مرجع تصمیم گیری، انسجام و هماهنگی بین نیروها و برقراری رابطه ارگانیک بین واحدها و بخش های تابعه در حوزه مدیریت است.

مدیریت قرآنی، مدیریتی است مشاوره جویانه، در عین اینکه گفتیم مدیریت قرآنی و اسلامی، متمرکز است و بنابراین شورایی به معنی مصطلح نیست اما مشاوره جویانه است. «و شاور هم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله» (آل عمران/ ۱۵۹)

مدیریت قرآنی، مدیریت باز و آزاد است، این خصیصه دیگر مدیریت قرآنی است، در این زمینه مرحوم دکتر بهشتی جمله زیبا و پرباری دارد، می فرماید:

بهترین مدیریت بر طبق معیارهای قرآنی و اسلامی ، مدیریتی است که به عناصر و افراد امکان بدهد که خودشان را بر اساس معیارهای اسلامی اداره کنند، خودگردانی بر اساس معیارهای قرآن، این روح سیاست اداری در نظام اسلام است.

ضرورت مدیریت از دیدگاه قرآن

نخستین بحث «ضرورت مدیریت از دیدگاه قرآن» است. ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی، از بدیهیات بوده و هیچ نیازی به استدلال و برهان ندارد، زیرا زندگی اجتماعی هر چند در مجموعه ای بسیار اندک و کوچک، بدون داشتن مدیر و سازماندهی خاص، سامان نیافته و به سرعت از هم پاشیده و متلاشی خواهد شد و اگر مدیری از سر ضرورت، از اجتماع فاصله می گرفت، نخست برای خود جانشینی تعیین می نمود تا در غیاب او، زندگی اجتماعی آن،دچار تزلزل و لغزش نشده و به راه خود ادامه دهد. در قرآن کریم در این زمینه نمونه هایی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱) جانشینی هارون برای حضرت موسی (ع)

هنگامی که حضرت موسی (ع) تصمیم گرفت به جانب کوه طور حرکت کند نخست، برادرش هارون را به عنوان جانشین و مدیر اجتماع خویش، برگزید. خداوند متعال در قرآن کریم، سخن حضرت موسی (ع) را چنین نقل می فرماید:«موسی به برادر خود هارون گفت: تو اکنون پیشوای قوم و جانشین من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد مباش.» (اعراف /۱۴۲)

آنچه به روشنی از این آیه شریفه استفاده می شود این که هرگز حتی برای یک لحظه نمی توان امت را بدون امام و مدیر، رها کرد.

۲) جانشین حضرت علی (ع) برای رسول خدا (ص)

آن حضرت در سال دهم هجری، عازم مکه شد و پس از انجام مناسک حج، به سوی مدینه عزیمت کرد. اما وقتی به سرزمین سوزان و داغ «غدیر خم» رسید، از جانب خداوند فرمانی بسیار مهم مبنی بر جانشین نمودن علی (ع) بعد از خود، دریافت نمود.

«ای پیامبر، آنچه از خداوند متعال بر تو نازل شد، به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکرده ای و خداوند تو را از شر آزار مردمان (منافق و دو رو محفوظ خواهد داشت» (مائده/۶۷)

دو اصل مهم در مدیریت قرآنی

الف) شایسته سالاری

بر اساس جایگاه مدیریت، نوع مسئولیت مدیران با یکدیگر فرق دارد، آنان که مدیریت قضایی دارند، مردم برای رفع اختلافات به آنها مراجعه می کنند و گاهی اختلاف مردم بر سر اموال، رفتار یا گفتار است، که در این صورت لازم است قاضی درست داوری کند و حق هر صاحب حقی را به او برساند.گاهی نوع مدیریت در امور سیاسی و اجتماعی و یا در جهت رهبری و امامت است که در این موارد لازم می شود که مدیر هر کسی را در جایگاه خودش قرار دهد. چون هر پست و ریاستی برای صاحب منصب خاصی متناسب تر است و آنکه مدیریت اداره ای را دارد، این امانتی است که باید به او برسد.

در این باره قرآن می فرماید:«خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبشان بازگردانید و چون در میان مردم به داوری نشینید به عدالت داوری کنید. » (رعد/۱۱)

ب) پرهیز از خود ستایی

از زمینه های گسترش فرهنگ تملق «خودستایی» است. اگر مدیری پیوسته از خود گفت، این خودستایی زمینه ساز گرد آمدن افراد متملق نزد اوست. بر این اساس است که در قرآن و روایات از این خصیصه نیز به شدت نکوهش شده است.

«آیا ندیدی کسانی را که خودستایی می کنند؟ بلکه خدا هر کس را بخواهد ستایش می کند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد.(نساء/۲۹)

این همان روحیه عجب، غرور و خودبینی است که تدریجا خود را به صورت خودستایی نشان داده و سرانجام، سر از تکبر و برتری جویی در می آورد:

«خودستایی نکنید، خداوند اهل تقوا را بهتر می شناسد.» (نجم/۳۲)

نبی گرامی اسلام(ص) فرمود:آن کس که بگوید من بهترین مردم هستم، پس او از بدترین مردم است و کسی که بگوید من بهشتی هستم، پس او در آتش است.» (راوندی/ نوادر، ص ۱۱)

در روایتی از امام علی (ع) می خوانیم: زشت ترین راستی ها خودستایی است. (معانی الاخبار/ص ۲۴۳)

البته در جایی که ستودن خود، زمینه اثبات حق یا دفع باطل گردد مورد تایید و گاهی وظیفه است و مواردی که امامان (ع) در این زمینه دارند، قطعا در راستای همین اهداف است.

اهمیت مباحث بینشی در مدیریت قرآنی

تحقق اصول صحیح در مدیریت بدون مباحث بینشی، ممکن نیست و بدون عقیده و ایمان و باورهای متکامل فکری اسلام نمی توان انتظار سلامت و سعادت را داشت.

مدیریت ها به روش و متد کار مدیران بستگی کامل دارند و مدیران برای حرکت صحیح، چگونه بودن و چگونه ساختن به مباحث بینشی محتاجند. تا چرایی کار و مدیریت را درک نموده و با مشکلات آن به درستی مقابله کنند. انسان الهی با باورهای دینی، معتقد است که همه بایدها و نبایدها را خدای انسان آفرین مشخص فرموده و به صورت وحی الهی و قرآن متکامل فرو فرستاده است.

در مدیریت اسلامی، «مباحث بینشی» نقش کلیدی دارند. زیرا راه و رسم مدیریت صحیح، و روشهای برخورد با دیگران، همه به نوع بینش و گرایش مدیر مربوط می شود که حضرت امیرالمومنین (ع) در نامه های گوناگون، نهج البلاغه و روش گزینش مدیران را توضیح داده و معیارها را بر اساس تقوی، ایمان، عدالت، امانت داری، ترس از معاد، قدرت و توانایی لازم، قاطعیت لازم و مسئولیت پذیری معرفی می فرماید.

حضرت یوسف که پیشنهاد مدیریت اقتصادی خود را به پادشاه مصر مطرح می کند به دو اصل اساسی اشاره می فرماید:«مرا برای خزینه داری مملکت و اداره اقتصادی کشور منصوب کن زیرا من راه های حفظ و نگهداری را می دانم.» (یوسف/۵۵)

الف) تخصص در مدیریت اقتصادی «علیم»

ب) تعهد و احساس مسئولیت نسبت به مسائل اقتصادی کشور.» (حفیظ)

یعنی تنها علم مدیریت اقتصادی و تخصص کافی نیست و تعهد بدون تخصص نیز کارساز نمی باشد که این دو اصل ارزشمند به مباحث بینشی وابسته است.»

منابع:
۱ اصول مدیریت از دیدگاه قرآن و احادیث
۲ مدیریت اسلامی
۳ مدیریت از دیدگاه قرآن و حدیث
۴ امام علی (ع) و مدیریت
روزنامه جوان ( www.javandaily.com )

 

 

تهیه و تنظیم: مینا طراویان

رسالت قرآن در سیاست

هر وصف کمالی که خدای سبحان برای قرآن کریم یاد فرمود، بمنزله‌ی شرح رسالت آنست، چون توصیف رسول در حکم تبیین قلمرو رسالت و محدوده‌ی پیام‌رسانی آن و کیفیت ابلاغ پیام و ثمره‌ی عمل به ندای اوست، مثلا اگر قرآن به صفت‌هایی از قبیل کریم، مجید و هادی موصوف شد یعنی پیام کرامت و مجد و رهبری دارد، از این رهگذر می‌توان از توصیف قرآن به نور، چنین استفاده نمود که پیامش نور بخش و تدبّر در آن روشنگر و عمل به آن جامعه انسانی را نورانی می‌نماید: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَد جائکُمْ بُرهانٌ مِنْ رَبِّکُم وَ اَنزَلْنا اِلَیْکُمُ نوراً مبیناً»[1]، و چون نوربخشی از اوصاف عامّه‌ی پیام‌های آسمانی است، و در اینجهت فرقی بین پیام‌آوران الهی نیست مگر در شدّت و ضعف آن، درباره‌ی تورات اصیل و تغییر نکرده‌ی موسی کلیم ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است: «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِه مُوسی نوراً و هُدَیً لِلنّاسِ»[2].
با استظهار از توصیف قرآن به نور، هدف والای این کتاب آسمانی همانا نورانی نمودن مردم است و همین مطلب به صورت صریح در سوره‌ی ابراهیم ـ علیه السّلام ـ چنین بیان شده است: «آلر کِتابٌ اَنزَلْناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاس مِنَ الْظلماتِ اِلَی النُّور بِاِذْنِ ربَّهِمْ اِلی صِراطِ الْعِزیزِ الحَمید»
[3]، یعنی اگر ولایت مؤمنان بعهده‌ی خداست: «الله ولّیُ الّذینَ آمنُوا»، و ثمره‌ی این ولایت اخراج آنان از هرگونه تیرگی و تاریکی است، خواه به صورت دفع نسبت به پاکان و معصومان، و خواه به صورت رفع نسبت به تبهکاران از اهل ایمان: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلماتِ اِلَی النّور.»[4]
بهترین وسیله‌ی نورانی نمودن مردان با ایمان، همانا فرستادن قرآن می‌باشد و کامل‌ترین مظهر این نام شریف همانا وجود مبارک انسان کامل یعنی نبی اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ است لذا اخراج از ظلمتها به نور که از اوصاف فعلی خداست به پیامبر گرامی منسوب شد. و چون هرگونه فعل یا وصفی ناشی از گوهر ذات فاعل و موصوف آنست اگر سائر رسالت‌های قرآن در قسم فعل یا صفت مطرح است این وصف ممتاز در پیرامون گوهر ذات انسان‌ها سخن می‌گوید، یعنی هدف والای قرآن، نورانی نمودن ذات افراد جامعه می‌باشد و اگر فرد یا جامعه در مقام گوهر ذات خویش، نورانی شد حتما در مقام وصف از فضائل نفسانی برخوردار بوده و در مقام فعل صاحب رفتارها و کردارهای محمود و ممدوح خواهد بود، زیرا گر چه صلاح صفت یا فعل مستلزم صلاح گوهر ذات نیست، ولی صلاح گوهر ذات حتما پشت سرش صلاح وصف یا فعل خواهد بود، لذا هر کس که جزء صالحین بوده، حتما مصداق «عَمَلَوا صالحاً» می‌باشد لیکن عکس آن حتمی نیست، و کسی که در گوهر ذات خویش از نورانیت قرآن برخوردار شد، سیره‌ی آن در منطقه‌ی حیات خویش روشن می‌باشد: «یا اَیُّها الّذین آمنُوا اتَّقُوا الله و آمَنُوا بِرَسُولِه یؤتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجعَلْ لَکُم نُوراً تَمْشُونَ بهِ...»
[5] تأثیر تقوی و ایمان به پیام‌آور خدا، زمینه‌ی دل را برای تابش نور الهی آماده می‌سازد، تا انسانِ باپروا از هر تباهی، نه در معارف نظری، به تیره‌گی خیال پست مغالطه‌گر مبتلا گردد و نه در مشاهد حضوری، به تاریکی افکار پوچ و وسوسه‌ها، تن در داده و تمثّل‌های نفسانی و شیطانی متّصل را به عنوان تمثال‌های ملکی و رحمانی منفصل می‌پندارند و نه در اوصاف و افعال به دام هوی و بند هوس اسیر می‌شود.
قرآن کریم که نور است در بیان معارف خویش از گزند هر گونه ابهام و آسیب هر گونه اجمال و سردرگمی محفوظ است، در تشریح نحوه‌ی نورانیّت خود و کیفیت نورانی نمودن جامعه، حیاتی‌ترین مسأله‌ی اجتماع بشری را که همان حکومت عدل و سیاست قسط است مطرح می‌کند، و تنها راه نورانی کردن مردم را در پرتو سیاست راستین رهبران آسمانی آنها می‌داند، و بدون حکومت وحی، و سیاستگزاری پیامبران و سیاستمداران الهی جامعه بشری را تاریک می‌شمارد، لذا بعد از آنکه هدف اصلی رسالت قرآن را نورانی نمودن مردم معرّفی کرد و پیامبر گرامی ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ را مأمور اجرای این برنامه‌ی الهی نمود، نحوه‌ی پیاده کردن این طرح را چنین بیان می‌فرماید:
«وَ لَقَد اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا اَنْ اخْرِج قَومَکَ مِنَ الظُّلُمات اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرَهُمْ بِاَیّامِ الله اِنَّ فی ذلکَ لآیاتٍ لِکلِّ صَبّارٍ شَکُور»
[6] یعنی موسی کلیم ـ علیه السّلام ـ را همراه با نشانه‌های رسالت اعزام نمودیم و به او گفتیم که قوم خود را از تاریکی‌ها به نور، بیرون بیاور و برای آمادگی آنها جهت خروج از تیره‌گی به نور، آنان را از روزهای الهی ـ که قدرت حق در آنها ظهور خاص دارد ـ متذکر نما و جریان صبر و شکیبائی و شکرگزاری را با آنان در میان بگذار، تا در پرتو تحمّل حادثه‌های توانفرسا و سپاس خدا بر این پایمردی و پیروزی، از ظلمت به نور آیند.
شاخص‌ترین کار موسی کلیم ـ علیه السّلام ـ در نورانی نمودن بنی اسرائیل همانا تشکیل حکومت حق و نبرد با سیاست ستم آل فرعون و قیام علیه شرک و اقدام در راه اعتلای توحید و جهاد با هیأت حاکمه‌ی وقت و اجتهاد در تأسیس نظام الهی بوده است، و بدون فضای باز سیاست عدل، تنفّس آزاد میسّر نیست، و بدون حکومت عدل، تهذیب نفس و تزکیه‌ی روح مقدور نخواهد بود، چه اینکه بارزترین کار طاغوتیان در تاریک نمودن جامعه‌ی بشری، همانا تشکیل حکومت باطل و تعطیل حدود الهی و اجراء قوانین بشری و ترویج الحاد و تضادّ با توحید و دعوت به دوزخ است.
آنچه درباره‌ی روزهای خدا وارد شده است که بروز ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه و روز قیامت و مانند آن تطبیق می‌شود، از باب مثالی است نه تبیین تا مفید حصر باشد، بنابراین روز پیروزی اعجاز بر سِحْر، و ظفرِ امدادِ غیبی بر سپاه آل فرعون، و شکاف دریا و نجات موسویان و غرق و هلاک فرعونیان و ... از روزهای خدا خواهد بود.
چون نبرد با طغیان‌گر عصر، استقامت کامل می‌طلبد، لذا سخن از صبّار و شکور مطرح شد، نه صابر و شاکر، چنان که در فرق بین قائم به قسط و قوّام به قسط بیان شد.
بررسی متن دین و تحقیق پیرامون دلیل ضرورت آن، مسأله‌ی ‌سیاست دینی را بخوبی بیان می‌نماید، زیرا برهان نبوّت عامّه و حتمی بودن آن برای جامعه جریان تدوین قانون فرا گیر و اجراء حدود و تعزیر و قصاص و جنگ و صلح را به همراه دارد، که همه‌ی اینها جزء شئون روشن سیاست می‌باشد.
تفکّر جدایی دین از سیاست، مانع اقامه‌ی برهان عقلی بر ضرورت وحی و نبوّت می‌باشد. زیرا نه می‌توان جامعه‌ی بشری را چون فرشتگان، معصوم از تعدّی و ستم دانست، و نه می‌شود تجاوز ستمگر را تحمل کرد و نه رواست که با وضع و اجراء قانون بشری جلوی تعدّی متجاوزان را گرفت، و نه اجراء حدود الهی را می‌توان به دست هر کس بدون ولایت و رهبری سپرد و گرنه هم محذور هرج و مرج لازم می‌آید، و هم خودداری ضمنی، از برهان ضرورت وحی و نبوت خواهد بود.
اگر کسی با گوشه‌گیری، مظلوم‌نمائی کند و دین را از سیاست جدا بداند و بگوید من مأمور حفظ دینم و دخالتی در شئون سیاست ندارم و اعلام بی‌طرفی کند، هرگز سیاستمدار قهّار، او را رها نمی‌کند و قلمرو سیاستگزاری خویش را از مرز مذهب جدا نمی‌کند، و دین را پدیده‌ی ماوراء طبیعی نمی‌داند، بلکه آنرا به سود خود جذب می‌کند و دیندار دین نشناس گوشه‌گیر را، در کام مَکْر ماهرانه‌ی خویش فرو می‌برد، و به او چنین تلقین می‌کند که از منابع دینی باید مفاهیمی استنباط شود که با خطوط کلّی سیاستِ شوم هماهنگ باشد،‌و هر دیندار می‌باید طوری عمل نماید که به قوانین طغیانگرانه‌ی آن سیاست‌مدار غیر دینی موافق بوده و در راه رسیدن به هدف‌های فاسد سیاست‌مداران ستم‌پرور سودمند باشد.
جریان خیال جدایی دین از سیاست و اعلام مظلومانه‌ی جدائی بین آن دو، همانند پندار جدایی تخیّل و جدائی مرز عقل و جهل، در جهاد اکبر است، یعنی اگر عقل نظری به وَهْم نظری اعلام ترک مخاصمه نمود و عقل عملی با وَهْم عملی اعلان ترک جنگ داد و فطرت انسانی با طبیعت شهوت‌پرست، یا درنده خوی او پیمان ترک تعرّض بست و مظلومانه به کار خود مشغول شد، هرگز وهم نظری از تجاوز به مرز عقل نظری دست برنمی‌دارد و هیچگاه وَهْم عملی از تجاوز به قلمرو عقل عملی صرف‌نظر نمی‌کند، بلکه همواره غضب قهّار یا شهوت شعبده‌باز، به آزادی عقل زیان می‌رساند و سرانجام هوس سیاه، عقل صاف را به اسارت می‌گیرد و از عقل اسیر کاری ساخته نیست، چنانکه امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ راجع به این دو مطلب چنین فرموده است: «کم مِن عقل اسیرٍ تحت هوی امیرٍ»
[7] «و شهد علی ذلک العقل، اذا خرج من اشر الهوی».[8]
نشانه‌ی هجوم سیاست ستم، بر دین گوشه‌گیران قائل به جدایی دین از سیاست را، می‌توان در سرنوشت شوم کلیسا مشاهده نمود، که چگونه تفسیرهای دینی را برابر خواسته‌های سیاست بازان تغییر داده‌اند، و رفته رفته به خدمت آنان در آمدند و مبنای جدایی را یک جانبه امضاء کرده‌اند و وحی آسمانی را در قبال وهم سیاست‌بازان ، دگرگون نموده‌اند و سرانجام خود، کارگزاران حکومت غیر دینی وقت شدند.
جهان اسلام نیز از این آسیب در امان نبود بلکه صاحبان تفکّر جدایی از کلمه‌ی اولو الامر در «اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الْاَمرِ مِنْکُم
[9]» همان معنائی را استظهار می‌کردند که سیاست زور آن را امضاء می‌نمود، و سرانجام اجراء حدود الهی تابع هوس سیاست بازان روزگار شد، و همچنین در فرصت‌های مناسب سیاسی، فتوائی را صادر می‌نمودند که نیاز دروغین هیأت حاکمه را برطرف نماید، و از اینجا معنای اسارت دین تحت هوس سیاست‌بازان مَکْر، روشن می‌شود که حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در عهدنامه‌ی مالک، چنین مرقوم فرموده است: «فانّ هذا الدّین کان اسیراً فی ایدی الاشرار، یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا»[10] یعنی در حکومت عدل علی ـ علیه السّلام ـ دین آزاد است و در حکومت ظالمانه‌ی غیر علی ـ علیه السّلام ـ دین اسیر می‌باشد نه آنکه دین جدا و آزاد و قلمرو خاص خود را داشته باشد. [1] . سورة‌نساء، آیة 174؛ ای مردم دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم. [2] . سورة انعام، آیة 91؛ بگو چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟ کتابی که برای مردم نور و هدایت بود. [3] . سورة ابراهیم، آیة 1؛ (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی‌ها به سوی روشنائی به فرمان پروردگارشان درآوری به سوی راه خداوند توانا و ستوده. [4] . سورة بقره، آیة 257؛ خدا ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند، آن‌ها را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌برد. [5] . سورة حدید، آیة 28. [6] . سورة ابراهیم، آیة 5. [7] . نهج البلاغه، کلمات قصار 211؛ بسا عقل و خرد که اسیر و گرفتار هوا و خواهشی است که بر او فرمان‌رواست. [8] . نهج البلاغه، نامه 3؛ عقلی که از گرفتاری خواهش (نفس امّاره) رها باشد بر (درستی) آن گواه است. [9] . سورة‌ نساء، آیة 59؛ خدا و پیامبر خدا و اولی الامر را اطاعت کنید. [10] . نهج البلاغه، نامه 53.


در تکمیل مسأله‌ی سیاست دینی، تذکر دو نکته سودمند است یک: قرآن کمال دین و تمام نعمت را در تعیین رهبر اسلام و ولیّ جامعه می‌داند: «اَلیَومَ اَکْمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتْمَمت عَلَیکُم نِعْمَتی وَ رَضیِتُ لَکُم الْاِسْلام دیناً»[1] و در پرتو مقام ولایت و رهبری مسلمین، امید دشمنان اسلام تبدیل به یأس می‌شود: «اَلیَومَ یَئِسَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُم فَلا تَخشَوهُمْ وَ اخْشَوْنِ»[2] دوم: با ظهور آخرین ولیّ و وصیّ معصوم دین اسلام که متن سیاست الهی است بر همه‌ی دین‌ها پیروز می‌شود. «لیُظْهَرهُ عَلَی الدّین کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشْرِکُونَ»[3]، گر چه دین صحیح و آسمانی یکی است: «اِنّ الدّین عِند الله الاسْلامُ» لکن چون دین به معنای مجموع قوانین و مقررات است و آن را گاهی بشر وضع می‌کند مانند آنچه فرعون گفته است: «اِنّی اَخافٌ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکم»[4] و گاهی بشر در این موضوع الهی رخنه کرده و آن را دگرگون می‌نماید: «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِایْدیهمِ ثُمّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِندِ الله»[5] و در نتیجه به دین حق که همان اسلام ناب و تغییر نکرده است ایمان نمی‌آورد: «وَ لا یَدینُونَ دینَ الحَقِّ»[6] از این جهت تعبیر به چیزی شده است مانند کلمه‌ی «کل» که مفید تعدد و کثرت است.
البته روشن است جنگ با مشرکان بدون سیاست نخواهد بود و تمامیت دین برای خدا و برچیدن هرگونه دین غیر خدایی بدون زعامت و رهبری سیاست‌مداران الهی میسّر نیست: «قاتِلُوهُمْ حتّی لا تکُونَ فِتنَهٌ و یَکُونُ الدّینُ کُلُّه لِلّه»
[7]. [1] . سورة مائده، آیة 3؛ امروز دین را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. [2] . سورة مائده، آیة 3؛ امروز کسانی که کافرند از دین شما مأیوس گردیدند، پس از آنها نترسید و از من بترسید. [3] .سورة صف، آیة 9؛ تا دین خود را بر همة ادیان غالب گرداند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند. [4] . سورة غافر، آیة 26؛ می‌ترسم موسی دین شما را تغییر دهد. [5] . سورة بقره، آیة 79؛ نوشته‌ای با دست خود می‌نویسند سپس می‌گویند این، از طرف خدا است. [6] . سورة توبه، آیة 29؛ نه آئین حق را می‌پذیرند. [7] . سورة انفال، آیة 39؛ با مشرکان بجنگید تا فتنه‌ای وجود نداشته باشد و تمام دین برای خدا باشد.


رسالت قرآن ـ آیت الله جوادی آملی

جهانی و جاودانگی قرآن

«جهانی بودن دین اسلام» از ضروریات این آیین الهی است. اسلام، به منطقه جغرافیایی خاصی محدود نیست و بر همین اساس، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به سران کشورهایی مانند: روم، ایران، مصر و... نامه نوشتند و همه را به پذیرفتن دین اسلام دعوت کرده و از پیامدهای کفر، برحذر داشتند، اگر دین اسلام، جهانی نبود، چنین دعوت عمومی انجام نمی‌گرفت و سایر اقوام و امت‌ها هم عذری برای عدم پذیرش می‌داشتند.
آیات قرآن نیز دین اسلام را یک دین جهانی و فراگیر می‌داند؛ چنانکه می‌فرماید: «ان هوالاّ ذکر للعالمین»
[1] در این آیه تأکید شده است که قرآن برای جهانیان نازل شده است. در آیه دیگر از پیروزی دین جهانی اسلام، بر همه ادیان خبر داده و می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ؛[2] او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همة ادیان غالب سازد.»
برای جاودانی بودن قرآن کریم و دین مبین اسلام نیز دلایل فراوانی وجود دارد که بعضی از آنها عبارتند از:
1. تازگی و اثربخشی قرآن در همه زمان‌ها: قرآن کتابی است که برای یک زمان نازل نشده است و الا باگذشت زمان، همة رازهای آن کشف می‌شد و جاذبه و تازگی و اثربخشی خودش را از دست می‌داد؛ حال آنکه می‌بینیم زمینه تدبر وتفکر و کشف جدید، همیشه برای این دریا
ی بی‌کران و مفاهیم بلند آن وجود دارد.
این نکته‌ای است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ آن را توضیح داده‌اند. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است: «مثل قرآن، مثل خورشید و ماه است و مثل آن دو همیشه در جریان است» (پس با گذشت زمان کهنه نمی‌شود.)
امام رضا ـ علیه السّلام ـ نقل کرده‌اند که از امام جعفرصادق ـ علیه السّلام ـ پرسیدند: چه سری است که هرچه زمان بیشتری بر قرآن می‌گذرد و هرچه بیشتر تلاوت می‌شود بر طراوت و تازگیش افزوده می‌گردد؟
فرمودند: برای این که قرآن تنها برای یک زمان و نه زمان دیگر و برای یک مردم و نه مردم دیگر، نازل نشده؛ بلکه برای همة زمان‌ها و همة مردم نازل شده است. بنابراین، خداوند متعال قرآن را طوری ساخته که در هر زمان و با وجود همه اختلاف‌هایی که در اندیشه‌های مردم به چشم می‌خورد، بر زمان‌ها و افکار پیشی‌گیرد و در هر عصری مفاهیم تازه‌ای از معارف بلند آن کشف شود.
[3]
2. احکام اسلام در فطرت و نهاد بشر جای دارد؛ لذا ماندگار است:
قرآن کریم، احکام الهی را در نهاد بشر می‌داند و می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»
[4] توجه خویش را به سوی دین حق‌گرایانه پایدار و استوار کن، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است»، پس طبق این آیه شریفه، احکام قرآن منطبق بر فطرت بشر بوده، همیشه باقی است.
3. احکام اسلام و قرآن بیان کنندة همة خواست‌های بشر است:
قرآن کریم، در این زمینه فرموده: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدی وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛
[5] و این کتاب را که روشنگر هر چیز است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.»
هرچند که قرآن کریم، کتاب تربیت و انسان‌سازی است، ولی در آن همه چیز بیان شده و در آیات مختلفش پرده از روی قسمت‌های حساسی از علوم و دانش برداشته است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «خداوند در قرآن هرچیزی را بیان کرده است؛ به خدا سوگند چیزی که نیاز مردم بوده است کم نگذارد تا کسی نگوید: «اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل می‌شد»؛ آگاه باشید همه نیازمندی‎های بشر را خدا در آن نازل کرده است.
[6]
در روایت دیگری از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده است: «در این (قرآن) اخبار شما و اخبار گذشته‌ها و اخبار آینده‌ها و اخبار آسمان و زمین است و اگر کسی علمش را می‌داند شما را به آنچه در قرآن است، خبر دهد تعجب خواهید کرد.»
[7]
امام خمینی(ره) دربارة جامعیت قرآن می‌فرماید: «قرآن مخزن همه علوم است.»
[8] البته نباید این مطلب را از نظر دور داشت که اسلام دارای دو نوع احکام و مقررات است:
1. احکام و مقررات ثابت که بر اساس آفرینش انسان و مشخصات ویژة او استوار است مانند یک قسمت از مقرراتی که عبودیت و خضوع انسان را نسبت به پروردگارش مجسم می‌کند و یا کلیات مقرراتی که با اصول زندگی انسان اعم از غذا، مسکن، ازدواج و... مربوط است و با دلایل یاد شده ثابت شد که انسان برای همیشه به اجرای آنها نیازمند است.
2. مقررات و احکامی که جنبة موقتی یا محلی و یا جنبة دیگری داشته و قابل تغییر است و به حسب مصالح مختلف زمان‌ها و مکان‌ها اختلاف پیدا می‌کند که به عنوان آثار «ولایت عامه» مطرح است و به نظر نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینان و منصوبین از طرف ایشان ـ علیهم السّلام ـ و علمای دین وابسته است.
[9] [1] . سورة تکویر، آیة 27. [2] . سورة صف، آیة 9. [3] . میزان الحکمة، محمدی ری‌شهری، ج8، ص70، ح16135، مرکز نشر اسلامی. [4] . سورة روم، آیة 30. [5] . سورة نحل، آیة 89. [6] . نورالثقلین، ج3، ص74. [7] . اصول کافی، ج2، ص564، دارالتعارف. [8] . صحیفة نور، رهنمودهای امام خمینی(ره). [9] . ر.ک: فرازهایی از اسلام، علامه طباطبایی، ص47ـ69، نشر جهان‌آرا، در ساحل اندیشه، آیت الله سبحانی، ص140، نشر توحید.


محمود نیاکان

تأثیر قرآن بر جسم انسان

درباره تأثیر سوره‌ها و آیات قرآن، بر جسم و جان انسان و دیگر موجودات در دو عنوان مطرح می‌شود.
عنوان اوّل دربارة تأثیر قرآن در جسم انسان، شفا بودن آن، شفا یافتن قلب از صفات پست، شفا پیدا کردن جسم از امراض گوناگون و صعب العلاج، کسانی که از قرآن و سوره‌ها و آیاتش شفای دردهای خود را گرفته‌اند، توسل به قرآن، شهادت و شفاعت آن و بی‌نیازی مردم به واسطة آن بحث شده است.
عنوان دوّم درباره تأثیر قرآن، بر قلب و جان انسان‌های مؤمن و کافر، انسان‌های ظالم و ستمگر، انسان‌های عیاش و هرزه، حاکمان و سلاطین و مردان و زنان بحث شده است.
قرآن شفا است
خداوند می‌فرماید: قرآن شفای هر دردی است. شفای ظاهر و باطن، شفای جسم و روح، شفای برون و درون.
ابتدا آیاتی که شفا بودن قرآن را با صراحت بیان می‌دارند در اینجا ذکر می‌کنیم و بعد از روایاتی را که از معصومین‌ ـ علیهم السّلام ـ در این زمینه نقل شده است.
کلمة شفا در قرآن، سه بار بیان شده است که عبارت از:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»
[1]؛ ما قرآن را نازل کردیم در حالی که آن، شفا و رحمت است از برای مؤمنین.
و می‌فرماید:
«قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»
[2]؛ ای پیامبر! به مردم بگو، این قرآنی که در میان شماست، از برای آن کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت و شفای درد آن‌هاست.
و در آیه دیگر می‌فرماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِینَ»
[3]؛ ای مردم دنیا! حقیقتاً از جانب خداوند برای شما موعظه‌ای آمد (قرآن) و آن شفای دردهایی است که در سینه‌هاست، و همان هدایت و رحمت است از برای مؤمنین.
این سه آیه دربارة تمام قرآن است. و امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در چند جای نهج البلاغه می‌فرماید: قرآن شفا است. از جمله فرموده است:
از این کتاب، برای بیماری‌های خود شفا بخواهید، در مشکلات، از آن یاری طلبید، چرا که در این کتاب، درمان بزرگترین دردهاست. (درد جسم و جان، درد کفر و نفاق، درد گمراهی و ضلالت).
[4]
در جای دیگر فرموده: بر شما باد به کتاب خدا (قرآن)، به درستی که آن ریسمان محکم الهی و نوری روشن و شفایی، سودمند است.
[5]
(ریسمانی که چنگ زنندگان به آن، از بدبختی و آتش جهنم نجات پیدا می‌کنند، نور روشن عقلی که به وسیلة آن، احوال مبدأ و معاد کشف می‌شود و از تاریکی‌های جهالت و کفر بیرون می‌آید، شفای سودمندی است که به واسطه آن امراض باطنیه و نفسانیه معالجه می‌شوند).
و در جای دیگر فرمودند: آگاه باشید! به درستی که در قرآن است، علم آن چه خواهد آمد (از قبیل موت، برزخ، بعث و نشور، قیامت، بهشت و جهنّم، درجات بهشت و درکات جهنّم و غیره) و در آن است، خبر از گذشته (از قبیل پیدایش آسمان و زمین. درخت و گیاه و سنگ، انسان و حیوان، داستان‌های پیامبران گذشته و امّت‌هایشان، پادشاهان وگردنکشان وغیره). و این قرآن، دوای درد شما است؛
[6] (زیرا به وسیلة آن، دردهای جسمانی و روحانی شما شفا پیدا می‌کند).
و حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: بر شما باد به قرآن و تلاوت آن؛ زیرا قرآن شفا دهنده نافع و دوای مبارکی است.
[7]
در روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ روایات بسیاری در ارتباط با فضایل سوره‌های مختلف قرآن و تأثیرات آن در جسم و روح و روان انسان، وارد شده است که در کتب معتبر بدان اشاره شده و آثار فراوان آنها در مسائل مختلف به تجربه رسیده است.
اللّهم نوّر قلوبنا بنور القرآن و اشف صدورنا بالقرآن
[1] . سورة اسراء، آیة 81. [2] . سورة فصلت، آیة 44. [3] . سورة یونس، آیة 57. [4] . نهج البلاغه، خطبه 158. [5] . نهج البلاغه، خطبه 156. [6] . نهج البلاغه، خطبة 158. [7] . مکارم الاخلاق، ص 418.