وجود امام زمان علیه السلام درقرآن(3)

آیۀ « انذار» چگونه بر وجود امام زمان (ع) دلالت دارد؟

  خداوند متعال خطاب به پیامبرش کرده ، می فرماید: *{إنّما أَنتَ مُنذِرٌ لکٌلِّ قومٍ هادٍ}* ؛ «همانا تو بیم دهنده ای و برای هر قومی هدایت گری است. »
از آیۀ فوق به طور وضوح استفاده می شود که برای هر قومی در هر عصر و زمان هدایت کننده ای است به حقّ و حقیقت. و این مقتضای ربوبیت خداوند است . و نیز استفاده می شود که زمین هیچ گاه از هادی به حقّ خالی نمی گردد، خواه نبی باشد یا غیر نبی ، زیرا اطلاق آیه حصر مصداق هادی در انبیا را نفی می کند . همان گونه که زمخشری در ذیل آیۀ شریفۀ فوق به آن اشاره کرده است ، در غیر اینصورت لازم می آید در عصرهایی که از نبی خالی است حجّت و هادی بشر وجود نداشته باشد .
طبری در تفسیر خود در ذیل آیه فوق از ابن عباس به سند صحیح نقل کرده : « لمّا نزلت {إنّما أنت منذرٌ و لکٌلِّ قومٍ هادٍ } وضع صلّی الله علیه وآله یدهٌ علی صدره ، فقال: أنا المنذر و لکلّ قوم هاد ، و أومأ بیده إلی منکب علیّ ، فقال : أنت الهادی یا علیّ، بک یهتدی المهتدون بعدی » ؛ «هنگامی که آیۀ { إنّما أنتَ منذرٌ و لکلّ قومٍ هادٍ} نازل شد، پیامبر (ص) دست خود را بر سینه گذاشت و فرمود: من منذرم و برای هر قومی هادی است . آن گاه اشاره به شانۀ علی (ع) نمود و فرمود: تنها به واسطۀ توست که هدایت شوندگان، بعد از من هدایت می گردند .»
حاکم نیشابوری به سند صحیح از امام علی (ع) در ذیل آیۀ قوق نقل کرده که فرمود: « ر سول الله المنذر و أنا الهادی» ؛ «رسول خدا منذر و من هادی ام .»
کلینی به سند صحیح از امام باقر (ع) در تفسیر آیۀ فوق نقل کرده که فرمود: «رسول الله صلّی الله علیه وآله المنذر و لکلّ زمان هادٍ یهدیهم إلی ما جاء به نبیّ الله ... » « رسول خدا صلی الله علیه وآله منذر و برای هر زمانی امام و هادی ای است که مردم را به آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آورده دعوت می کند ... » .
و نیز از امام باقر (ع) نقل کرده که در ذیل آیه قوق فرمود: « رسول الله صلی الله علیه وآله المنذر و علیّ الهادی ،أما والله ما ذهبت منّا و ما زالت فینا إلی الساعه » ؛ « رسول خدا صلی الله علیه وآله منذر و علی هادی است. آگاه باش ! به خدا سوگند که آیه از ما بیرون نخواهد رفت و دائماً در بین ما است تا قیامت . »

وجود امام زمان علیه السلام درقرآن(2)

از آیۀ «امام» چگونه وجود امام زمان (ع) استفاده می شود؟

  خداوند متعال در سورۀ اسراء می فرماید: *{یومَ ندعوا کلّ أناسٍ بإمامهِم فمن أُوتیَ کتابهٌ بیَمینِه فأولئکَ یقرئونَ کتابهٌم ولا یٌظلَمونَ فَتیلاً }*؛ « روزی که هر گروهی را به توسط امامشان می خوانیم . کسانی که نامۀ عملشان به دست راستشان داده شود آن را با [شادی و سرور] می خوانند و به قدر رشتۀ شکاف هستۀ خرمایی به آنان ستم نمی شود. »
مفاد آیه این است که از هر کس در روز قیامت ، از امام به حق سؤال می شود، اگر معترف و معتقد به آن بوده رستگار خواهد شد ، و نامۀ عملش رابه دست راست او می دهند . لذا باید در هر زمانی امامی واجب الاطاعه وجود داشته باشد ، امامی که بدون معرفت و متابعت از او فلاح و رستگاری هرگز در قیامت برای انسان نخواهد بود. ولذا در روایات می خوانیم که پیامبر (ص) فرمود: « من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیه » ؛ «هر کس بمیرد در حالی که امامش را نشناخته ، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است .»
از آنجا که وظیفۀ هر شخصی متابعت از حق و حقیقت است، پس باید در هر زمانی امام به حق و حقیقت موجود باشد تا مردم با اراده و اختیار ، او را به عنوان رهبر خود برگزینند و با پیروی از او از جمله اصحاب یمین گردند.
ازآنجا که « لوح محفوظ» یکی است و اختصاص به طایفه ای دون طایفه ای دیگرندارد لذا نمی توان لفظ « امامهم » در آیه را حمل بر « لوح محفوظ» نمود .
ونیز ممکن نیست که مقصود به کلمه «امام» در آیه ، کتاب هر قوم باشد ، زیرا آیه شامل همۀ انسانها از اول خلقت تا آخر خلقت است ، در حالی که اولین کتاب مشتمل بر شریعت ، کتاب نوح است، وقبل از او کتابی این چنین بر مردم نازل نشده است.
سیوطی به سندش از رسول خدا صلی الله علیه وآله در ذیل آیۀ فوق نقل کرده که فرمود: «یدعی کلّ قومٍ بإمام زمانهم وکتاب ربّهم و سنّه نبیبهم» ؛ « هر قومی به امام زمانش و کتاب پروردگارش و سنّت پیامبرش محشور خواهد شد .»
ونیز از ابن عباس نقل کرده که مقصود به امام در آیۀ شریفۀ فوق امام هدایت و امام ضلالت است .
کلینی از امام باقر (ع) نقل کرده که فرمود: « لمّا نزلت هذه الآیه : *(یوم ندعوا کُلَّ أُناسٍ بإمامهم)* قال المسلمون یا رسول الله ألست إمام الناس کلّهم أجمعین؟ قال : فقال رسول الله صلی الله علیه وآله أنا رسول الله إلی الناس أجمعین ولکن سیکون من بعدی أئمه علی الناس من الله من أهل بیتی، یقومون فی الناس فیکذّبون » ؛ « زمانی که آیه {یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم} نازل شد، مسلمانان عرض کردند: ای رسول خدا ! آیا شما امام همۀ مردم نیستی؟ حضرت فرمود: « من فرستادۀ خدا به سوی همۀ مردمم ، ولی زود است که بعد از من امامانی از اهل بیتم بیایند، آنان در بین مردم قیام خواهند نمود ولی تکذیب می شوند... »
بشر بن غالب از امام صادق (ع) دربارۀ آیه { یوم ندعو...} سؤال کرد؟ حضرت فرمود: « إمام دعا إلی هدیً فأجابوه ، و إمام دعا إلی ضلاله فأجابوا إلیها ، هؤلاء فی الجنّه و هؤلآء فی النار ، و هو قوله عزّوجلّ : « فریقٌ فی الجنّه و فریقٌ فی السّعیرِ» ؛ « امامی است که مردم را به هدایت دعوت کرده ، و مردم نیز او را اجابت نموده اند . و امامی است که مردم را به ضلالت دعوت کرده و او را اجابت نموده اند ، آنان در بهشت و اینان در دوزخند. و این است قول خداوند عزّوجلّ : ( فریق فی الجنّه و فریقٌ فی السعیر) . »

وجود امام زمان علیه السلام در قرآن (۱)

از آیات «سورۀ قدر» چگونه وجود امام زمان علیه السلام استفاده می شود؟

  از سورۀ قدر به خوبی استفاده می شود که ملائکه ، شب قدر در هر سال به جهت هر کاری بر زمین فرود می آیند . *{إِنّا أنزَلناهُ فی لیله القدرِ * وَماأَدریکَ ما لیله القدرِ* لیله القدرِ خیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ * تَنَزّلُ الملائِکه و الرّوحُ فیها بِإذنِ رَبّهم مِن کُلّ أمرٍ * سلامٌ هی حتّی مطلَعِ الفَجرِ }* ؛ « ما آن [قرآن ] را در شب قدر نازل کردیم و تو چه می دانی شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه است . فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر] هر کاری نازل می شوند. شبی است سرشار از سلامت[وبرکت و رحمت] تا طلوع سپیده . »
در سوره دخان نیز به این موضوع اشاره شده است. آنجا که می فرماید: *{ حم * وَالکِتابِ المبینِ * إنّا أنزلناهُ فی لیلَهٍ مبارکهٍ إنّا کنّا منذرینَ * فیها یٌفرَقُ کُلُّ أمرٍ حَکیمٍ }* ؛ « حم ، سوگند به این کتاب روشنگر، که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم . ما همواره انذار کننده بوده ایم . در آن شب هر امری بر اساس حکمت [ الهی] تدبیر و جدا می گردد. »
ماه رمضان تا روز قیامت تکرار می شود ، و در نتیجه لیله القدر نیز تا روز قیامت استمرار دارد . پس نزول ملائکه و روح نیز در هر شب قدر تکرار می شود . سؤال این است : ملائکه و روح که در هر سال ، شب قدر بر زمین فرود می آیند ،بعد از رسول خدا (ص) بر چه کسی وارد می شوند؟ با تأمل و دقّت پی می بریم که در هر زمان باید امامی کامل و معصوم وجود داشته باشد تا محلّ نزول ملائکه و روح گردد . امام باقر (ع) فرمود: « یا معشر الشیعه ! خاصموا بسوره *{ إنّا أنزلناه }* تفلجوا ، فوالله أنّها لحجّه الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول الله (ص) و أنّها لسیده دینکم و أنّها لغایه علمنا . یا معشر الشیعه : خاصموا ب {حم * والکِتابِ المُبینِ... } فإنّها لولاه الأمر خاصّه بعد رسول الله ... » ؛ « ای جماعت شیعه ! با خصم خود به سورّ « انا انزلناه » محاجّه کنید که پیروز خواهید شد، پس سوگند به خدا که این سوره از برای حجّت خداوند تبارک و تعالی بعد از رسول است . این سوره همانا مدرک دین شما و نهایت علم ماست. ای جماعت شیعه ! با آیۀ « حم و الکتاب المبین ... » بحث کنید ؛ زیرا این آیات اختصاص به والیان امر بعد رسول خدا دارد ... » .
و نیز فرمود: « و أیم الله ! إن من صدّق بلیله القدر، لیعلم أنها لنا خاصّه ... » ؛ « به خدا سوگند، همانا هر کس تصدیق کند لیله القدر را ، علم پیدا می کند که از برای ما است ... » .
امام امیر المؤمنین (ع) به ابن عباس فرمود : « إن لیله القدر فی کلّ سنه ، و أنه ینزل فی تلک الیله أمر السنه و أن لذلک الأ مر ولاه بعد رسول الله صلی الله علیه وآله فقلت: من هم؟ فقال: أنا و أحد عشر من صلبی أئمه محدّثون ... » ؛ « همانا در هر سال لیله القدر است ، در آن شب امر یک سال نازل می شود . برای آن والیانی است بعد ازرسول خدا صلّی الله علیه و آله. ابن عباس می گوید عرض کردم ؛ آنان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: من و یازده نفراز صلب من که همگی امام و محدثند .»
رسول خدا (ص) به اصحاب خود فرمود: « آمنوا بلیله القدر، إنّها تکون لعلیّ بن أبی طالب و لولده الأحد عشَر من بعده » ؛ « به لیله القدر ایمان آوردید؛ زیرا برای علی بن ابی طالب و یازده فرزند بعد از اوست . »

جایگاه زن در عصر جاهلیت از دیدگاه قرآن

زنان عرب در دوره‏ى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اولیه انسانى بهره‏اى نداشتند، بلکه از هر حیوانى پست‏تر و زبون‏تر به شمار مى‏رفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپایان رفتار مى‏کردند و آنان را به صورت کالا در معرض خرید و فروش قرار مى‏دادند.
زنده به گور کردن دختران در میان پاره‏اى از اعراب به ویژه طایفه اسد و تمیم رواج داشت. اینان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مى‏کردند. (1)
این عمل جنون‏آمیزشان بدان خاطر بود که مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآیند و موجب ننگ و عارشان گردند و نیز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بیگانه ازدواج کنند، سبب ازدیاد نفوس‏شان گشته و در نتیجه به روزیشان افزوده خواهد شد و این، موجب شکست اینان مى‏شود، ولى قرآن کریم علت اصلى کشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مى‏داند.
«فرزندانتان را از بیم تنگدستى مکشید. ما به آنان و به شما روزى مى‏رسانیم.»(2)
«فرزندانتان را از بیم ندارى و تنگدستى مکشید. ما به شما و آنان روزى مى‏رسانیم.»(3)
در این دو آیه شریفه علت اصلى فرزندکشى بیم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.
به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل دیگر، هرچه باشد، سبب شدند که زنده به گور شدن دختران در میان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآید و به دیگر قبایل سرایت کند.
قرآن کریم درباره وضع زن در جاهلیت و عکس‏العمل مرد نسبت به او چنین مى‏فرماید: «وقتى به مردى خبر داده مى‏شد که دخترى پیدا کرده، رنگش از خشم تیره مى‏شد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مى‏گشت. سپس یا با نهایت بى‏علاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مى‏کرد و یا کودک بى‏گناه را زیر خاک پنهان مى‏نمود.» (4)
نحوه دخترکشى در میان قبایل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مى‏بریدند و بعضى دیگر از بالاى کوه پرتاب مى‏کردند و گروهى نیز در آب غرق مى‏کردند.  

  1 ـ الامام على صوت العداله الانسانیه، ص 7.
2 ـ و لا تقتلوا اولادکم خشیه إملاق. نحن نرزقهم و إیاکم. (اسراء/ 31).
3 ـ و لا تقتلوا اولادکم من املاق. نحن نرزقکم و ایاهم. (انعام/ 151).
4 ـ و اذا بشر احدهم بالانثى، ظل وجهه مسودا و هو کظیم. (نحل/ 58 و 59).


  1 ـ الامام على صوت العداله الانسانیه، ص 7.
2 ـ و لا تقتلوا اولادکم خشیه إملاق. نحن نرزقهم و إیاکم. (اسراء/ 31).
3 ـ و لا تقتلوا اولادکم من املاق. نحن نرزقکم و ایاهم. (انعام/ 151).
4 ـ و اذا بشر احدهم بالانثى، ظل وجهه مسودا و هو کظیم. (نحل/ 58 و 59).

السیدة زینب وفاجعة کربلاء

لا بدّ مِن أن نبدأ من أوائل الواقعة ، مع رعایة الاختصار ، لیکون القارئ على بصیرة أکثر من الأمر :
مات معاویة بن أبی سفیان فی النصف من شهر رجب ، سنة 60 من الهجرة ، وجلس ابنه یزید على منصّة الحکم ، وکتب إلى الولاة فی البلاد الاسلامیة یُخبرهم بموت معاویة ، ویطلب منهم أخذ البیعة له من الناس .
وکتب إلى والی المدینة کتاباً یأمره بأخذ البیعة له من أهل المدینة بصورة عامّة ، ومن الإمام الحسین (علیه السلام) بصورة خاصّة ، وإن امتنع الإمام عن البیعة یلزم قتله ، وعلى الوالی تنفیذ الحُکم ، واستطاع الإمام الحسین أن یتخلّص مِن شرّ تلک البیعة .
وخرج إلى مکة فی أواخر شهر رجب ، وانتشر الخبر فی المدینة المنوّرة أنّ الإمام امتنع عن البیعة لیزید ، وانتشر الخبر ـ أیضاً ـ فی مکة ، ووصل الخبر إلى الکوفة والبصرة .
وکانت رحلة الإمام الحسین إلى مکة بدایة نهضته (علیه السلام) ، وإعلاناً واعلاماً صریحاً بعدم اعترافه بشرعیّة خلافة یزید ، واغتصاب ذلک المنصب الخطیر .
وهکذا استنکف المسلمون أن یدخلوا تحت قیادة رجل فاسد فاسق ، مُستهتر مفتضح ، متجاهر بالمنکرات . فجعل أهل العراق یکاتبون الإمام الحسین (علیه السلام) ویطلبون منه التوجّه إلى العراق لیُنقذهم من ذلک النظام الفاسد ، الذی غیّر سیماء الخلافة الإسلامیة بأبشع صورة وأقبح کیفیّة !
کانت الرسل والمراسلات متواصلة بین الکوفة ومکة ، ویزداد الناس إصراراً وإلحاحاً على الإمام الحسین أن یُلبّی طلبهم ، لأنه الخلیفة الشرعی لرسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) المنصوص علیه بالخلافة من جدّه الرسول الکریم.
فأرسل الإمام الحسین (علیه السلام) إبنَ عمّه مسلم بن عقیل إلى الکوفة ، والتفّ الناس حول مسلم ، وبایعوه لأنّه سفیر الإمام ومبعوثه ، وبلغ عدد الذین بایعوه ثمانیة عشر ألفاً ، وقیل : أکثر مِن ذلک . فکتب مسلم إلى الإمام یُخبره باستعداد الناس للتجاوب معه ، والترحیب به ونصرته ـ کما فهمه مسلم مِن ظواهر الأمور ـ .
وقرّر الإمام أن یخرج من مکة نحو العراق مع عائلته المصونة وإخوته وأخواته ، وأولاده وأبناء عمّه وجماعة مِن أصحابه وغیرهم ، وخاصّة بعدما عَلِم بأنّ یزید قد بعث عصابة مسلّحة ، مؤلّفة من ثلاثین رجل ، وأمرهم بقتل الإمام الحسین (علیه السلام) فی مکّة ، أینما وجدوه .. حتى لو کان مُتعلّقاً بأستار الکعبة !

مجیء ابن زیاد الى الکوفة :
وجاء عبید الله بن زیاد ابن أبیه من البصرة الى الکوفة والیاً علیها من قِبل یزید بن معاویة ، وجعل یهدّد الناس بجیش موهوم ، قادم من الشام .
واجتمع حوله الذین کانوا لا یتعاطفون مع الإمام الحسین ، وجعل ابن زیاد یُفرّق الناس عن مسلم بالتهدید والتطمیع ، فانفرج الناس عن مسلم ، وتفرّقوا عنه .
وفی الیوم الذی خرج الإمام الحسین (علیه السلام) من مکة نحو العراق کانت الأمور منقلبة ضدّ مسلم فی الکوفة ، وأخیراً أُلقی علیه القبض وقُتل (رضوان الله علیه( ، وفی أثناء الطریق بلغ خبر شهادة مسلم إلى الإمام الحسین ، فکانت صدمة على قلبه الشریف .
ولا نعلم ـ بالضبط ـ هل رافقت السیدة زینب الکبرى عائلة أخیها من المدینة ؟ أم أنّها التَحقت به بعد ذلک ؟ وخَفیت علینا کیفیّة خروجها من المدینة المنوّرة إلى مکّة ، ولکنّنا نعلم أنّها کانت مع عائلة أخیها حین الخروج من مکّة ، وفی اثناء الطریق نحو الکوفة ، وعاشت أحداث الطریق من لقاء الحرّ بن یزید الریاحی بالإمام ، ومُحاولته إلقاء القبض على الإمام فی أثناء الطریق وتسلیمه إلى عبید الله بن زیاد .
وإلى أن وصلوا إلى کربلاء فی الیوم الثانی من المحرّم ، ونزل الإمام ومَن معه ، ونَصَبوا الخیام ینتظرون المُقدّرات والحوادث .

الإمام الحسین یَصطحب العائلة
لقد عرفنا أن الإمام الحسین (علیه السلام) کان یعلم ـ بِعلم الإمامة ـ بأنّه سیفوز بالشهادة فی أرض کربلاء ، وکان یعلم تفاصیل تلک الفاجعة وأبعادها .
ولعلّ بعض السُذّج من الناس کان یعتبر اصطحاب الإمام الحسین عائلته المکرّمة إلى کربلاء منافیاً للحکمة ، لأن معنى ذلک تعریض العائلة للإهانة والمکاره ، وأنواع الاستخفاف .
وما کان أولئک الناس یعلمون بأنّ اصطحاب الإمام الحسین (علیه السلام) عائلته المَصونة ـ وعلى رأسهن السیدة زینب ـ کان من أوجب لوازم نجاح نهضته المبارکة. إذ لولا وجود العائلة فی کربلاء لکانت نهضة الإمام ناقصة ، غیر متکاملة الأجزاء والأطراف ؛ فإنّ أجهزة الدعایة الأمویة ما کانت تتحاشى ـ بعد إرتکاب جریمة قتل الإمام الحسین ـ أن تُعلن براءتها من دم الإمام ، بل وتُنکر مقتل الإمام نهائیاً ، وتنشر فی الأوساط الإسلامیة انّ الإمام توفّی على أثر السکتة القلبیّة ، مثلاً !!، ولیس فی هذا الکلام شیء من المبالغة ، ففی هذه السنة ـ بالذات ـ إنتشرت فی بعض البلاد العربیة مجموعة من الکتب الضالّة التائهة ، بأقلام عُملاء مُستأجرین ، من بهائم الهند ، وکلاب باکستان ، وخنازیر نَجد . ومن جملة تلک الأباطیل التی سوّدوا بها تلک الصفحات ، هی إنکار شهادة الإمام الحسین ، وأن تلک الواقعة لا أصل لها أبداً .
فهذه الفاجعة قد مرّت علیها حوالی أربعة عشر قرناً ، وقد ذکرها الألوف من المؤرخین والمحدّثین ، واطّلع علیها القریب والبعید ، والعالم والجاهل ، بل وغیر المسلمین ایضاً لم یتجاهلوا هذه الفاجعة المروّعة .
وتُقام مجالس العزاء فی ذکرى إستشهاد الإمام الحسین (علیه السلام) فی عشرات الآلاف من البلاد ، فی جمیع القارّات ، حتى صارت هذه الفاجعة أظهر من الشمس ، وصارت کالقضایا البدیهیّة التی لا یمکن إنکارها أو التشکیک فیها ، بسبب شُهرتها فی العالم .
وإذا بأفراد قد تجاوزوا حدود الوقاحة ، وضربوا الرقم القیاسی فی صلافة الوجه وانعدام الحیاء ، یأتون وینکرون هذه الواقعة کلّیاً . ولقد رأیتُ بعض مَن یدور فی فلک الطواغیت ، ویجلس على موائدهم ، ویملأ بطنه من خبائثهم ، أنکر واقعة الجمل وحرب البصرة نهائیّاً ، تحفّظاً على کرامة إمراءة خرجت تقود جیشاً لمحاربة إمام زمانها ، وأقامت تلک المجزرة الرهیبة فی البصرة ، التی کانت ضحیّتها خمسة وعشرین ألف قتیل . هذه محاولات جهنّمیة ، شیطانیة ، یقوم بها هؤلاء الشواذ ، وهم یظنّون أنّهم یستطیعون تغطیة الشمس کی لا یراها أحد ، ویریدون أن یطفؤا نور الله بأفواههم ، ویأبى الله إلا أن یُتمّ نوره . وهذه النشاطات المسعورة ، إن دلّت على شیء فإنّما تدل على هویّة هؤلاء الکُتّاب وماهیّتهم ، وحتى یَعرف العالَم کله أن هؤلاء فاقدون للشرف والضمیر ـ بجمیع معنى الکلمة ـ ولا یعتقدون بدینٍ من الأدیان ، ولا بمبدأ من المبادئ ، سوى المادة التی هی الکل فی الکلّ عندهم !!
إنّ تواجد العائلة فی کربلاء ، وفی حوادث عاشوراء بالذات لم یُبقِ مجالاً للأمویین ولا لغیرهم ـ فی تلک العصور ـ لإنکار شهادة الإمام الحسین . إنّ الأمویین الأغبیاء ، لو کانوا یَفهمون لاکتَفوا بقتل الإمام الحسین فقط ، ولم یُضیفوا إلى جرائمهم جرائم أخرى ، مِثل سَبی عائلة الإمام الحسین (علیه السلام) ، ومُخدّرات الرسالة ، وعقائل النبوة والوحی ، وبنات سید الأنبیاء والمرسلین . ولکنّهم لکی یُعلنوا إنتصاراتهم فی قتل آل رسول الله (علیهم السلام) أخذوا العائلة المکرّمة سبایا من بلد إلى بلد . وکانت العائلة لا تدخل إلى بلد إلا وتوجد فی أهل ذلک البلاد الوعی والیقظة ، وتکشف الغطاء عن جرائم یزید ، وتُزیّف دعاوى الأمویّین حول آل رسول الله : بأنّهم خوارج وأنّهم عصابة مُتمرّدة على النظام الأموی.
ونُلخّص القول ـ هنا ـ فنقول : کان وجود العائلة ـ فی هذه الرحلة ، والنهضة المبارکة ـ ضروریاً جداً جداً ، وکان جزءاً مُکمّلاً لهذه النهضة ؛ فإنّ هذه الأسرة الشریفة کانت على جانب عظیم من الحِکمة والیقظة ، والمعرفة وفهم الظروف ، واتّخاذ التدابیر اللازمة کما تقتضیه الحال .

الإمام الحسین فی طریق الکوفة
رویَ أن الإمام الحسین (علیه السلام) لمّا نزل الخزیمیة قام بها یوماً ولیلة ، فلمّا أصبح أقبلت إلیه أخته زینب (علیها السلام) فقالت :
یا أخی ! ألا أُخبرک بشیء سمعته البارحة ؟
فقال الحسین (علیه السلام) : وما ذاک ؟
فقالت : خَرجتُ فی بعض اللیل فسمعت هاتفاً یهتف ویقول :
ألا یـا عیـنُ فاحتفلی بجهد علـى قـومٍ تسـوقهم المنایا         ومَن یبکی على الشهداء بعدی بمقـدار إلـى إنجـاز وعـدِ

فقال لها الحسین )علیه السلام) : یا أختاه کل الذی قُضیَ فهو کائن (1).
وقد التقى الإمام الحسین (علیه السلام) فی طریقه إلى الکوفة برجل یُکنّى "أبا هرم" ، فقال : یابن النبی ما الذی أخرجک من المدینة ؟!
فقال الإمام : "... . وَیحَک یا أبا هرم ! شَتَموا عِرضی فصَبرتُ ، وطلِبوا مالی فصبرتُ ، وطلبوا دمی فهربت! وأیمُ الله لیَقتلوننی ، ثمّ لیُلبِسنّهم الله ذُلاً شاملاً ، وسیفاً قاطعاً ، ولیُسلّطنّ علیهم من یُذلّهم(2).

وصول الإمام الحسین إلى أرض کربلاء
وفی الطریق إلى الکوفة ، إلتقى الإمام الحسین (علیه السلام) بالحرّ بن یزید الریاحی ، وکان مُرسلاً مِن قِبَل ابن زیاد فی ألف فارس ، وهو یرید أن یذهب بالإمام إلى ابن زیاد ، فلم یوافق الإمام الحسین على ذلک ، واستمرّ فی السیر حتى وصل إلى أرض کربلاء فی الیوم الثانی من شهر محرم سنة 61 للهجرة.
فلمّا نزل بها ، قال : ما یُقال لهذه الأرض ؟
فقالوا : کربلاء !
فقال الإمام : "اللهم إنّی أعوذُ بک من الکرب والبلاء" ، ثم قال لأصحابه : إنزِلوا ، هاهنا مَحَطّ رحالنا ، ومَسفک دمائنا ، وهنا محلّ قبورنا . بهذا حدّثنی جدّی رسول الله ) صلى الله علیه وآله وسلم) قال السیّد ابن طاووس فی کتاب "الملهوف" (3) :
لمّا نزلوا بکربلاء جلس الإمام الحسین (علیه السلام) یُصلح سیفه ویقول :
یـا دهرُ أفٍ لک من خلیل مِن طـالبٍ وصاحبٍ قتیل وکـلّ حیّ سالکٌ سبیلـی         کم لک بالإشراق و الأصیل و الدهـر لا یقنـعُ بالبَدیل ما أقربَ الوعد من الرحیلِ
وإنّما الأمر إلى الجلیلِ

فسمعت السیدة زینب بنت فاطمة (علیها السلام) ذلک ، فقالت : یا أخی هذا کلام مَن أیقَن بالقَتل !
فقال : نعم یا أختاه .
فقالت زینب : واثکلاه ! ینعى إلیّ الحسین نفسه .
وبکت النِسوة ، ولَطمن الخدود ، وشقَقن الجیوب ، وجعلت أمّ کلثوم تنادی : وامحمّداه ! واعلیّاه ! وا أمّاه ! وا فاطمتاه ! واحَسَناه ! واحُسیناه ! واضیعتاه بعدک یا أبا عبد الله ... إلى آخره (4).
ورَوى الشیخ المفید فی کتاب (الإرشاد) هذا الخبر بکیفیّة أُخرى وهی :
قال علی بن الحسین زین العابدین (علیهما السلام) :
إنّی جالس فی تلک العشیّة التی قُتل أبی فی صبیحتها ، وعندی عمّتی زینب تُمرّضنی ، إذ اعتزل أبی فی خِباء له ، وعنده جوین مولى أبی ذرٍ الغفاری ، وهو یعالج سیفه ویُصلحه ، وأبی یقول :
یا دهـر أفّ لک من خلیل مِـن صاحب وطالبٍ قتیل و إنّمـا الأمـر إلى الجلل         کم لک بالإشراق والأصیل والدهـر لا یقنـع بالبدیل وکلّ حـی سـالکٌ سبیلی

فأعادها مرّتین أو ثلاثاً ، حتّى فهمتُها ، وعَرفت ما أراد ، فخَنَقتنی العبرة ، فرددتها ، ولَزِمتُ السکوت ، وعلِمت أنّ البلاء قد نزل .
وأمّا عمتی : فإنّها سَمِعت ما سمعتُ ، وهی إمرأة ، ومن شأنها النساء : الرقّة والجزع ، فلم تِملِک نفسها ، إذ وَثَبت تجرّ ثوبها ، حتى انتهت إلیه فقالت
واثکلاه ! لیتَ الموت أعدَمَنی الحیاة ، الیوم ماتت أُمّی فاطمة ، وأبی علی ، وأخی الحسن ، یا خلیفة الماضین وثِمال الباقین !
فنظر إلیها الإمام الحسین فقال لها : یا أُخیَّة ! لا یُذهِبنّ حِلمَک الشیطان .
وتَرقرَقَت عیناه بالدموع ، وقال : یا أُختاه ، " لو تُرک القَطا لغَفا ونامَ".
فقالت : یا ویلتاه ! أفتغتصب نفسک اغتصاباً ؟ فذاک أقرَحُ لقلبی ، وأشدّ على نفسی ، ثمّ لطمت وجهها ! وأهوَت إلى جیبِها فشقّته ، وخرّت مغشیّاً علیها .
فقام إلیها الإمام الحسین (علیه السلام) فَصَبّ على وجهها الماء ، وقال لها : إیهاً یا أُختها ! إتّقی الله ، وتَعزّی بعزاء الله ، واعلمی أنّ أهل الأرض یموتون وأنّ أهل السماء لا یَبقون ، وأنّ کلّ شیء هالِک إلا وجه الله ، الذی خلق الخلق بقُدرته ، ویَبعث الخلق ویعیدهم وهو فردٌ وحده .
جدّی خیرٌ منی ، وأبی خیرٌ منّی ، وأُمّی خیرٌ منّی ، وأخی [الحسن] خیرٌ منّی ، ولی ولکلّ مسلم برسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) أُسوة .
فعزّاها بهذا ونحوه ، وقال لها : " یا أُختاه إنی أقسمتُ علیکِ ، فأبِرّی قَسَمی ، لا تَشُقّی عَلَیّ جَیباً ، ولا تَخمشی علیّ وجهاً ، ولا تَدعی علیّ بالویل والثُبور إذا أنا هلکتُ".
ثمّ جاء بها حتّى أجلسها عندی ، وخرج إلى أصحابه (5).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ کتاب "نفس المهموم" للشیخ عباس القمی ، ص 179.
2 ـ الحدیث مرویّ عن الإمام زین العابدین (علیه السلام) ، مذکور فی کتاب " أمالی الصدوق " ص 129 ، حدیث 1 ، وذکره الشیخ المجلسی فی " بحار الأنوار" ج 44 ص 310.
3 ـ الملهوف على قتلى الطفوف : ص 139.
4ـ الملهوف على قتلى الطفوف : ص 139.
5 ـ الإرشاد للشیخ المفید ، ص 232 . وذکره الطبری ـ المتوفّى عام 310 هـ ـ فی تاریخه ج 5 ص 420