آیا متن قرآن از جانب خداست؟

درآمد:
برخلاف نظریه رایجِ "الهی بودن الفاظ و معانی قرآن"، نظریه‌های مخالفی از سوی برخی اندیشمندان دینی مطرح گردیده که سابقه طرح بعضی از آنها به قرون اولیه هجری برمی گردد. این نظرات اگر چه هیچگاه فرصت غلبه و جریان سازی پیدا ننموده اند ولی هر از چند گاهی با قرائتی نو مطرح و توجه صاحب نظران را به خود معطوف کرده است. این بحث بنا بر حصر عقلی به چهار شکل قابل تصور است. 1) الهی بودن الفاظ و مفاهیم قرآن 2) بشری بودن الفاظ و مفاهیم قرآن 3) الهی بودن الفاظ و بشری بودن مفاهیم قرآن 4) بشری بودن الفاظ و الهی بودن مفاهیم قرآن. این نوشته چهار صورت مذکور را مورد بررسی قرار داده است.

مقدمه
آیات قرآن، معجزه جاوید رسول خاتم؛ "کلام خدا" معرفی گردیده "وَ إنْ اَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلَامَ اللهِ"1. و پایه شناخت کلام خدا "وحی" است چرا که وحی مجرای تحقق تکلم خدا با بشر می‌باشد "مَا کَانَ لِبَشَرٍ أنْ یُکَلِِّمَهُ اللهُ إلَّا وَحْیًا أوْ..."2. از این رو واکاوی مفهوم وحی و تبیین روشن و درخوری از آن مولّد فهمی صحیح یا بهره مند تر از صواب از این مقوله و موضوعات مرتبطی نظیر "الهی یا بشری دانستن الفاظ قرآن" می‌باشد که این خود نیز راه را برای درک دیگر باورهای قرآنی هموار می‌سازد، بنابراین از جایی که در آیات قرآن، از وحی به عنوان بستر مکالمه خدا با بشر یاد شده، لذا مقدم بر هر چیز به تعریف وحی به عنوان مناسب ترین مدخل برای ورود به بحث چگونگی تکلم خدا با پیامبر و منبع تولید الفاظ قرآن پرداخته می‌شود.

تعریف وحی
وحی در لغت عبارت است: از تفهیم خفی3. راغب اصفهانی می‌گوید: "اصل الوحی الاشارة السریعه"4. وحی پیامی پنهانی است که اشارت گونه و سریع منتقل می‌گردد که این انتقال سریع و سرّی در رابطه با انسان ممکن است از طریق: "ایما و اشاره،رؤیایی صادقه، آهسته و درگوشی سخن گفتن یا نوشتاری سرّی و گفتاری رمزی، نگاهی معنا دار و حتی صدایی مجرد و بدون ترکیب و..."5 صورت گیرد. اما در این تعامل دو طرفه متکلم و مخاطب کیست؟
برای پاسخ به این سؤال با توجه به آیات قرآن "فاعل وحی" و "قابل وحی" معرفی می‌شود.

فاعل و قابل وحی
در آیات قرآن "فاعل وحی" علاوه بر خدا (نحل68)؛ جن (انعام121) و انس (مریم11) نیز معرفی گردیده است که از سه نوع مذکور آنچه محل بحث ماست. قسم اول یعنی وحیّی است که فاعل آن خداست و "قابل" این قسم از وحی بر اساس آیات قرآن، هم انسان است و هم غیر انسان و در میان موجودات غیر انسان، هم موجودات مادی غیر جانداری مانند زمین (زلزله5)، آسمان‌ها (فصلت12) و مجرداتی مانند فرشتگان (انفال12) مخاطب وحی الهی معرفی شده اند و در بین انسانها علاوه بر غیر پیامبران (قصص7‌ـ‌ مائده111) انسان‌های خود انگیختهء خدا برانگیختة، مخاطب عالی‌ترین درجه وحی الهی یعنی "وحی رسالی" قرار گرفته اند و این افتخار ازآدم (ابراهیم13) تا خاتم (نساء163‌ـ‌ اسراء39) نصیب همه آنان گردیده است و آنچه در این نوشتار به آن پرداخته می‌شود بحث پیرامون الهی یا بشری بودن "متن قرآن"؛ محصول وحی رسالی به پیامبر خاتم می‌باشد.

الهی یا نبوی بودن متن قرآن کریم
از قرون میانه اسلامی نظریه شاذّی وجود داشته که طبق آن لفظ قرآن وحی نیست، خداوند معانی و مفاهیم را به گونه‌ای به نبی القا کرده و او با زبان و بیان شخصی و قومی (زبان عربی) و با توجه به فرهنگ زمانه و ادبیات و افکار عموم مردم عرب ‌زبان در سده هفتم میلادی در حجاز آن معانی و در واقع پیام را به مردمان آن عصر و زمان و مکانِ معین، انتقال داده است. در این تلقی از وحیانی بودن قرآن، می‌توان گفت که خداوند مفاهیم را املا کرده و محمد (ص) با انشای خود آن را در قالب زبان و بیان خود به مخاطبانش ابلاغ کرده است. برخی از معتزله چنین نظریه‌ای ابراز کرده‌اند. به عنوان مثال در سده سوم معمربن‌عبادالسلمی معتزلی بر این اعتقاد بود که قرآن یک اثر ساخته انسان است، به آن معنا الهی است که پیامبری که آن را به وجود می‌آورد مخصوصاً از طرف خدا دارای این موهبت بوده است که قدرت ایجاد کردن آن را داشته باشد.6
جدیداً نیز بعضی اندیشمندان دینی هم الفاظ و هم معانی قرآن را پرداخته نبی اکرم(ص) می‌دانند و نقش خداوند را برگزیدن و برانگیختن پیامبر و توانا ساختن وی به چنین سخن گفتن ازطریق وحی می‌دانند.7 در مقابل؛ نظریه مشهور و تقریباً اجماعی مسلمانان قرار دارد که می‌گوید الفاظ و معانی قرآن از سوی خداوند بر قلب پیامبر نازل شده و او آن را عیناً و بی‌کم و کاست به مردمان ابلاغ کرده است.
اما بنابر حصر عقلی در رابطه با منبع تولید متن قرآن چهار نظریه متصور است: 1. الفاظ قرآن الهی ولی مفاهیم آن بشری و ساخته پیامبر باشند. 2. مفاهیم قرآن الهی ولی الفاظ آن بشری و ساخته پیامبر باشند. 3. الفاظ و مفاهیم قرآن، هر دو بشری باشند. 4. الفاظ و مفاهیم قرآن هر دو الهی باشند.

نظریه اول؛ الهی بودن الفاظ و بشری بودن مفاهیم
قسم اول یعنی الفاظ قرآن کریم الهی ولی مفاهیم آن الفاظِ مرکب، ساخته پیامبر باشد مستلزم فرض گوینده ای برای قرآن است که الفاظ آن را تولید؛ بدون اینکه ابراز معنی خاصی مد نظرش بوده باشد و این مدعای هیچ صاحب خردی نبوده و با هیچ معیار منطقی سازگاری ندارد، زیرا گوینده یک کلام برای ابراز محتوای مورد نظر خود به تولید الفاظ اقدام می‌کند، به عبارتی الفاظ ابراز شده مسبوق به مفاهیم الفاظ نزد گوینده آنهاست، با اینکه آن مفاهیم در مرحله تولید کلام همراه و همزاد الفاظ می‌باشند و تنها هنر مخاطب کشف مفاهیم مورد نظر گوینده از تکلم (ترکیب الفاظ برای انتقال معانی مقصود)خود در میان دیگر معانی احتمالی آن الفاظ می‌باشد نه تولید مفهومی برای الفاظ ابراز شده از سوی متکلم چرا که این نه ممکن است و نه معقول.

نظریه دوم؛ الهی بودن مفاهیم و بشری بودن الفاظ
بعضی از روشنفکران دینی بر این باورند که تنها معانی قرآن از طریق وحی به قلب مبارک پیامبر(ص) القاء گردیده و آن حضرت برای اینکه آن معانی دریافت شده برای همگان قابل استفاده گردد آن را به زبان و بیان خود در قالب الفاظ پردازش نموده است.8
پیروان این نظریه، در اثبات نظر خود به دو روش متوسل شده اند:
الف) استناد به آن دسته از آیات قرآن که بیانگر نزول قرآن بر قلب پیامبر می‌باشند.
ب) محال بودن تولید الفاظ به وسیله موجود مجرد (خداوند و فرشته وحی).

بررسی بشری بودن الفاظ مصحف شریف به استناد آیات قرآن
برخی صاحبنظران دینی برای اثبات دیدگاه خود مبنی بر "بشری بودن الفاظ قرآن" به آیاتی از قرآن استناد نموده اند که ظهور در نزول قرآن بر قلب پیامبر اکرم(ص) دارند آیاتی مانند: "نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ"9. و "فَإنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ"10 و... به این بیان که آنچه در قلب که جایگاه ادراک درونی است راه دارد معناست نه الفاظ. پس معانی و مفاهیم آیات به پیامبر(ص) نازل شده و پیامبر آن مفاهیم را برای همگان در قالب الفاظ بیان نموده است. نصر حامد ابو زید می‌گوید: "جبرئیل کلمات را به پیامبر تحویل نداده بلکه آنها را الهام کرده است. این فهم با مفادآیه: "فَإنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ"11 سازگار و همخوان است"12
سید احمد خان هندی در تفسیر "القرآن و هو الهدی و الفرقان" نظر شاه ولی الله دهلوی را در این زمینه اینگونه نقل می‌کند: "فقط مضامین و معانی قرآن بر قلب پیامبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعلیم و تفهیم بندگان ـ چون زبانش عربی بوده ـ به این عبارات و الفاظ بیان فرموده است"13.
با اندکی دقت روشن می‌گردد، تعابیر به کار رفته در آیاتِ مستمسک،نظر متمسکین را نه تنها تایید نمی‌کند بلکه نفی نیز می‌نماید.

نقد آیات مورد استناد
"نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ بِلِسَان ٍ عَرَبِی ٍ مُّبِینٍ؛14 جبرئیل آن را بر قلب تو نازل گردانید تا خلق را متذکر ساخته و از عقاب خدا بترسانی و به زبان عربی فصیح هدایت کنی".
از جمله آیات مورد تمسک برای اثبات "نبوی بودن الفاظ قرآن" آیه فوق می‌باشد که با دقت در آن شواهدی برنفی"نبوی بودن الفاظ" قابل استنباط است:
1. "ه" در نزل به: مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌فرماید: منظور از ‹هاء› در ‹نزل به› در آیه فوق؛ قرآن است به عنوان کلامی که ترکیب شده از الفاظ، که آن الفاظ هم البته دارای معانی هستند، نه تنها معانی که خود پیامبر به لفظ در آورده باشد15 به عبارتی این تعبیرِ آیه ناظر بر این حقیقت است که الفاظ و معانی هر دو الهی اند و کار پیامبر فقط دریافت و ابلاغ بی کم و کاست آنها به مردم بوده است.

2. تعبیر "علی قلبک" به جای "علی قلبی".
صاحب تفسیر المیزان می‌گوید: "در اینجا پیامبر آیه را اینسان (علی قلبک) ابلاغ می‌فرماید، در حالی که آنچه ظاهر حال بر آن دلالت دارد این است که بگوید: "نزله علی قلبی" دلیل این بیان حضرت به صورت التفات از تکلم به خطاب این است که وی در دریافت و ابلاغ وحی هیچگونه دخالتی نداشته و تنها قلب حضرتش فرودگاه وحی بوده و حضرت مأموریت ابلاغ آن را به عهده داشته است".16

3. تعبیر "بلسان ٍعربی ٍمبینٍ".
این تعبیر در آیه مذکور بیانگر نزول قرآن به زبان مشخص یعنی "عربی روشن" است. بدیهی است که عربی زبان بیان "الفاظ" است نه معانی به تنهایی. مرحوم معرفت در این باره می‌گوید: "اینکه خداوند می‌فرماید: قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم کاملا صراحت دارد که ساختار لفظی آن نیز با دست وحی انجام گرفته است"17. "فَإنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ؛18 ماحقایق این قرآن را تنها به زبان تو سهل و آسان کردیم"
از جمله دیگر آیاتی که معتقدین به نبوی بودن الفاظ قرآن کریم به آن استناد نموده اند آیه اخیر می‌باشد، به این بیان که آسان شدن محتوای قرآن به زبان پیامبر اکرم(ص) مبین آسان شدن آن به کمک زبان پیامبر است، به عبارتی پیامبر(ص) مفاهیم غیر قابل فهم یا آنچه فهمش مشکل است را به کمک زبان خود در قالب الفاظ می‌ریخته و فهم آن را آسان می‌نموده است و از نظر اینان همین معنای نبوی بودن (غیر الهی بودن) الفاظ قرآن است. در حالیکه فهم مفسرین بزرگ از آیه فوق خلاف این برداشت می‌باشد.
مرحوم طبرسی ذیل این آیه می‌فرماید: "فَإنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ؛ یعنی قرآن را آسان کردیم به اینکه آن را به زبان تو که همان زبان عرب است نازل کردیم تا فهم قرآن برایشان آسان شود چرا که اگر آن را به زبان دیگری نازل می‌کردیم برای مردم عرب قابل فهم نبود یا اینکه (قرائت آن را بر زبان تو آسان کردیم) یعنی به تو توان قرائت آن را دادیم"19.
مرحوم علامه طباطبایی نیز معتقد است از این عبارت فهمیده می‌شود که می‌خواهد از سابقه ای خبر دهد که با آن سابقه، تلاوت و فهم قرآن دشوار بوده و آن اشاره به حقیقت قرآن در لوح محفوظ است، به عبارتی می‌خواهد بگوید اگر قرآن با آن حال که بود نزد خدا باقی می‌ماند و آن را به این صورت که الآن هست، عربی و خواندنی‌اش قرار نمی‌داد آن حقیقت بلندتر از آن بود که فهم عادی بشر به آن دسترسی یابد لذا خداوند با نزول آن حقیقت متعالی به زبان پیامبر که زبان عرب بود فهم آن را آسان و برای بشر قابل استفاده گردانید.20
پس روشن گردید آیات مورد استناد نه تنها دلالتی بر غیر الهی بودن الفاظ قرآن ندارند بلکه برعکس با دقت نظر در آنها می‌توان به شواهدی بر الهی بودن الفاظ قرآن در کنار تعابیری نظیر: قرائت، تلاوت، ترتیل، کلام الله و... در دیگر آیات دست یافت چرا که از سویی روشن است که الفاظ؛ خواندنی و تلاوت کردنی هستند نه معانی و مفاهیم و از دیگر سو: "استخدام این تعابیر از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو کردن اقوال دیگران را می‌رساند به گونه ای که الفاظ و معانی هر دو از آن دیگری باشد و بازگو کننده صرفاً آن را تلاوت یا قرائت می‌کند و از خود چیزی مایه نمی‌گذارد"21
و نیز روشن است که کلام انسان، تنها با معانی، کلام نمی‌شود همانگونه که تنها با الفاظ کلام به وجود نمی‌آید.22

بررسی نظریه بشری بودن الفاظ قرآن به استناد امتناع تولید لفظ به وسیله موجود مجرد
گروه دوم از معتقدین به نبوی بودن الفاظ قرآن با معرفی پیامبر به عنوان پردازشگر الفاظ قرآن برای بیان مفاهیمی که خداوند به ایشان القاء نموده، این راه را تنها راه ممکنِ سخن گفتن خدا و تولید متن مصحف شریف دانسته و تولید الفاظ قرآن به وسیله خدا (موجود مجرد) را منتفی و محال می‌دانند و در عین حال معتقدند: "سخنی که این ولیّ موید و فانی در خدا می‌گوید همان سخن خداست! و این است معنی آنکه "گرچه قرآن از لب پیغمبر است/ هر که گوید حق نگفته کافرست" از لب پیامبر یعنی جوشیده از شخصیت او که جبرئیل هم در او گم است. بلی "مصحف ما مستفاد از مصطفاست" و مگر سخن گفتن خداوند راهی دیگر هم دارد. شما اگر راه حل دیگری برای تبیین معضل سخن گفتن خدا دارید بیان بفرمایید"23.
از آنجایی که"تکلم خدا" باپیامبر عامل به وجود آمدن الفاظ قرآن کریم می‌باشدلازم است ابتدا مفهوم "تکلم"؛ امکان تکلم خدا به روش متعارف بشر (از طریق الفاظ وعبارات) و سپس مکانیزم تولید الفاظ و لوازم و مقدمات آن را مورد کنکاش قرار دهیم.

1.تکلم خدا
در قرآن بستر تکلم خدا با بشر وحی معرفی شده است: "مَا کَانَ لِبَشَرٍ أنْ یُکَلِِّمَهُ اللهُ إلَّا وَحْیًا أوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أوْ یُرْسِلَ رَسُولا ً فَیُوحِیَ بِإذْنِهِ مَا یَشَآءُ إنَّهُ عَلِیّ ٌ حَکِیمٌ؛24 هیچ بشری را نرسد که خدا با وی سخن گوید مگر از طریق وحی یا از وراء حجاب یا..."
پس وحی در این آیه گونه ای از سخن گفتن خدا با پیامبر است اما آیا مراد از سخن گفتن خدا در این آیه حقیقت سخن است؟ (چیزی مانند مجاز، استعاره و... نیست؟).
صاحب تفسیر المیزان معتقد است در این آیه منظور از سخن گفتن؛ تکلم واقعی است چون استثناء "الا وحیا ً" تمام نیست جز آنکه؛ کلامی که مدلول "ان یکلمه الله" است حقیقت سخن گفتن باشد.25 پس روشن است که در پدیده وحی، خداوند با مخاطب خود به معنای واقعی، سخن گفته و تکلمی که در وحی اتفاق می‌افتد حقیقت تکلم است.
حال که خداوند با بشر به معنای واقعی تکلم نموده، معنای کلام چیست و خداوند چگونه با پیامبر تکلم نموده است؟
کلام عبارت است از: فهماندن ما فی الضمیر، به وسیله اصوات مرکبی که از روی وضع و قرارداد دلالت بر معنا کند و کلام به این معنا (دقت شود) مخصوص انسان اجتماعی است نه موجود غیر اجتماعی دیگر. یعنی انسان در غیر ظرف اجتماع کلام ندارد؛ چرا که در زندگی غیر اجتماعی نیاز به همکاری ندارد و چون نیاز به همکاری ندارد نیازی به تفهیم و تفهم هم ندارد و زمانی که نیازی به مفاهمه ندارد، نیازی به سخن گفتن هم ندارد.

خلاصه استدلال:
زندگی مدنی و اجتماعی نیازمند همکاری اعضاء است. نیازمند مفاهمه است. نیازمند مکالمه است، (کلام) یعنی: فهماندن ما فی الضمیر به وسیله اصوات مرکبی که از روی وضع و قرارداد دلالت بر معنا می‌کنند.
و آن اصوات مرکب برای تولید نیازمند حنجره ای است که صوت از آن خارج شود و با مخارج حروف برخورد کند و با دلالت وضعی و اعتباری مقاصد گوینده را به شنونده منتقل کند.
پس سخن گفتن به معنای متعارف در مورد هر موجود مجرد فاقد حنجره منتفی است، حتی خدا و فرشته (جبرییل).26

نتیجه اینکه:
الف) خدا با پیامبر واقعا سخن گفته است. (به دلالت استثناء الّا وحیاً در سوره شوری آیه 51).
ب) سخن گفتن خدا با تولید الفاظ و اصوات به شکل متعارف بشر منتفی است. (به دلیلی که بیان شد)
نتیجه: خدا با پیامبر سخن گفته منتها سخن گفتن خدا، به غیر طریق متعارف (به طرز خاصی) بوده است.
حا ل باید پرسید: آیا تکلم به طریقی غیر از طریق متعارف (به طرز خاصی) ممکن است ؟ اگر ممکن است آیا باز هم تکلم به آن اطلاق می‌گردد؟ اگر پاسخ هر دوسؤال مثبت باشد پس خداوند هم از همان طریق خاص که به آن تکلم هم اطلاق می‌شود؛ تکلم نموده است و وحی نیز همین شکل خاص سخن گفتن خدا با پیامبر است.

بررسی دو سؤال اخیر:
پاسخ هر دو سؤال مثبت است و تکلم به معنای انتقال مافی الضمیر به غیر، حتی بدون الفاظ ممکن است و به آن تکلم نیز اطلاق می‌شود مانند روش اشاره، نگاه و...
بدلیل این اصل: در امور اعتباری که در اجتماع انسانی دائر است، اگر اثر و غایت چیزی باقی باشد آن چیز (محدود) باقی است. مثال: تا توزین (اثر و غایت ترازو) باقی است؛ ترازو هم باقی است (با هر شکلی) و تا زمانی نور که غایت چراغ است؛ باقی است؛ چراغ هم باقی است. و این اصل در مورد انتقال معنا (اثر و غایت سخن گفتن) نیز جاری است. یعنی اگر انتقال مفهومی صورت گرفته (باقی) باشد؛ تکلمی هم صورت گرفته، با هر طریقی حتی غیر الفاظ.27 آنچه مسلم است بین خدا و رسول انتقال مفهوم (غایت سخن گفتن) اتفاق افتاده، پس بنا به اصل بیان شده محدود (سخن گفتن) هم اتفاق افتاده و باقی است و لو بدون الفاظ و به این انتقال معنا، تکلم اطلاق می‌شود.
از طرفی این نیز مسلم است که: مفاهیم منتقل شده به پیامبر(ص) ازطریق وحی به لفظ تبدیل شده (متن قرآن) و باید هم تبدیل می‌شد چرا که آن مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد به دلیل اینکه: اولاً) آن مضامین بالاتر از فهم آنهاست. ثانیا) ورای کلمات و بی‌صورت است پس پیامبر برای اینکه آن را در دسترس همگان قرار دهد، وظیفه دارد به این مضمون بی صورت؛ صورتی ببخشد لذا آن را (مضمون وحی را) به زبانی که خود می‌داند و به سبکی که خود به آن اشراف دارد و با دانشی که خود در اختیار دارد منتقل می‌کند. و این یعنی: نقش فعال و تعیین کننده پیامبر در تولید این متن (قرآن). و پذیرش این یعنی اینکه:قرآن جنبه انسانی و بشری دارد.28 اما باید پرسید آیا تنها راه تولید الفاظ؛ تولید به روش بشری (از طریق حنجره) است؟

2. نقد و بررسی استدلال گروه دوم
نکته محوری این استدلال، دیدگاه خاص آنها درباره شیوه تکلم خدا یا جبرئیل با پیامبر(ص) در پدیده وحی است. آنها معتقدند این تکلم با الفاظ نبوده و نمی‌تواند باشد، چرا که تولید صوت نیازمند حنجره بوده و در مورد موجود مجرد فاقد حنجره منتفی است. پس در پاسخ آنها باید ثابت شود: انتقال مفاهیم در قالب الفاظ از غیر راه حنجره نیز ممکن است و به عبارت دیگر تنها مکانیسم تولید الفاظ حنجره نیست.
اگر چه تولید الفاظ و انتقال مفاهیم در قالب آن الفاظ به طریق متعارف برای موجودی غیر انسان اجتماعی و مجرد از ماده که فاقد حنجره می‌باشد منتفی است.29 لیکن پاسخ قرآن به این سؤال مثبت می‌باشد و مکانیسم خاص آن را که طریقی غیر از طریق متعارف می‌باشد، نیز تبیین نموده است.
آنچه در این زمینه روشن می‌نماید این است که با توجه به عبارت "علی قلبک" در آیه: "نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ"30؛ پیامبر با حواس ظاهرش (گوش سر) این الفاظ را دریافت نمی‌کرد. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: شاید یکی از دلایلی که خداوند نفرموده "علیک" بلکه فرمود "علی قلبک"، این باشد که برساند؛ پیامبر با جان و نفسش الفاظ را دریافت می‌کرد (با گوش جان می‌شنید) نه با حواس ظاهری همچنانکه فرشته وحی را واقعا می‌دید اما نه با چشم ظاهری؛ چون اگر این امور با حواس ظاهری اتفاق می‌افتاد می‌بایست دیگران هم ملک وحی را ببینند و آن الفاظ را بشنوند در حالی که بارها هنگام نزول وحی کنارش بودند ولی صدایی نمی‌شنیدند.31 و اگر می‌شنیدند که دیگر وحی (پیام پنهان) محسوب نمی‌شد.
پس پیامبر آن الفاظ را می‌شنید نه با حواس ظاهر. (به دلالت "علی قلبک").

3. تبیین شیوه تولید الفاظ قرآن از سوی خدا و جبرئیل و دریافت آن به وسیله پیامبر
مکانیسم "تمثل" که تنها یک بار آن هم در سوره مریم به آن اشاره شده روشنگر شیوة تولید الفاظ قرآن از سوی خدا و جبرئیل است. در این سوره خدای سبحان در داستان چگونگی حضور فرشته وحی نزد حضرت مریم و مکالمه آن دو می‌فرماید: "...فَأرْسَلْنَا إلَیْهَا رَوْحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرا ً سَویّا ً؛32 ... ما روح خود را به صورت انسانی نیکو بر او مجسم ساختیم"
علامه طباطبایی در رد نظر برخی از مفسرین درباره مفهوم تمثل در این آیه مبنی بر تبدیل فرشته وحی به انسان و برگشت دوباره به حالت اولیه می‌گوید: "چگونه ممکن است تصور شود که یک فرشته به صورت انسان درآید و دوباره به شکل اول خود برگردد با اینکه ما فرض کرده ایم که این دو مخلوق هر دو هویتی دارند مغایر هویت دیگری و هیچ رابطه‌ای بین آن دو نیست نه از نظر ذات و نه از نظر آثار"33.
ایشان معتقد است: تمثل عبارت است از ظهور چیزی برای انسان به صورتی که انسان با آن الفت دارد و با غرضش از ظهور می‌سازد. مانند ظهور صورتی از جبرئیل بر پیامبر به صورت بشری تمام عیار (دارای دست و پا و زبان و قدرت تکلم و...) چون مألوف و معهود آدمی از رسالت همین است که شخصی رسالت خود را گرفته و نزد ایشان بیاید و آنچه را گرفته از طریق الفاظ ادا کند و در این ظهور؛ محسوس حضرت مریم (یا در موقعیت‌های مشابه پیامبر اکرم) صورت جبرییل است نه خود جبرییل یعنی جبرییل به صورت انسان در حواس پیامبر محسوس می‌شود نه اینکه خود فرشته بشر شده باشد، مانند تمثل شیطان در دارالندوه در جمع مشرکانی که برای کشتن پیامبر مشغول مشورت بودند در هیأت یک پیرمرد با یک نقشه جدید ظاهر شد و یا تمثل دشمن در خواب به صورت مار و عقرب.34
بنابراین آنچه درتکلم فرشته وحی با پیامبر اتفاق می‌افتد عبارت است از بیان مفاهیم در قالب الفاظ به وسیله صورتی بشری از فرشته که بر پیامبر ظهور یافته و ایشان نیز این الفاظ را با گوش جان می‌شنود و عین آن را به مردم ابلاغ می‌نماید. دقیقا مکانیسمی از جنس آنچه در رؤیا برای انسان اتفاق می‌افتد، توضیح اینکه: الفاظی که در خواب، انسان از کسی می‌شنود نه به وسیله حنجره تولید می‌شود و نه به وسیله گوش سر آنها را می‌شنود در عین اینکه واقعا الفاظی تولید و انسان واقعا آنها را می‌شنود پس تنها راه تولید و شنیدن الفاظ، زبان و گوش ظاهر نیست و در پدیده وحی نیز می‌تواند مکانیسمی شبیه آنچه در عالم خواب جاری است د رعالم بیداری اتفاق بیافتد. [با الهام از بیانات ابن سینا در باب تبیین عقلانی امکان تجربه رؤیاهای صادقه در عالم بیداری برای روح انسان به شرط کم شدن مشغله روح در تدبیر جسم به اندازه خواب].35

نظریه سوم؛ بشری بودن الفاظ و مفاهیم قرآن
از جمله کسانی که به این نظریه پرداخته اند؛ محمد مجتهد شبستری است در مقاله "قرائت نبوی از جهان". گرچه آنچه نویسنده خود را دراین مقاله در صدد بیان آن می‌داند، گشودن راهی برای فهم و تفسیر متن مصحف شریف است نه پرداختن نظریه ای در باب الهی یا بشری بودن متن قرآن اما نظریه سوم به عنوان یکی از مهمترین لوازم فهم همگانی قرآن در ضمن بحث ایشان تبلور پیدا نموده. به شکلی که صراحتاً اظهار نموده است: "هم الفاظ و هم معانی[قرآن]از خود او [پیامبر اکرم]بوده گر چه او خدا را معلم خود تجربه می‌کرد"36
در اثبات نظر خود ضمن ارائه شواهدی از قرآن دال بر این نظریه بنیادی ترین استدلال خود را نا ممکن گردیدن "فهم همگانی قرآن" در صورت اسناد این متن به خدا می‌داند.
بیان استدلال: "میان پیامبر اسلام(ص) و قوم وی یک گفتگوی جدی و قابل فهم ازسوی دو طرف با سبک‌های مختلف در گرفته است"37 و با پذیرش دعوت پیامبر به سوی یکتا پرستی و عمل به اوامر و نواهی آیین او در واقعیت عینی زندگی فردی و اجتماعی عرب تحولات بسیار زیادی به وجود آمد به گونه ای که نهایتا به پیدایش یک تمدن و فرهنگ جدید که برخی به درستی آن را معجزه اسلام دانسته اند، منتهی شد، این تحولات غیر قابل انکار گواهی است بر فهم عمومی و همگانی آیات قرآن، آیاتی که به زبان عربی مبین [زبان انسانی]بر مردم عرب عرضه می‌شد.38
بر اساس داده‌های فلسفه زبان تحقق یک متن [از جمله قرآن]بدون یک گوینده انسانی ممکن نیست.39 چرا که: "نمی توانیم فرض کنیم گوینده این متن غیر از انسان است و مثلا گوینده آن خداست و در عین حال این متن را قابل فهم برای همگان اعم از مؤمن و غیر مؤمن بدانیم، غیر مؤمن که به خدا عقیده ندارد چگونه می‌تواند این پیش فرض یا پیش فهم را داشته باشد که گوینده این متن خداست تا این متن را بفهمد"40
برای او که گوینده (خدا) وجود ندارد اصلا کلامی محقق نمی‌شود تا آن را بفهمد، لذا لازمه تحقق کلامی مانند قرآن و قابل فهم و پذیرش گردیدن آن ـ که همه شواهد حکایت از همگانی فهم بودن آن دارد ـ این است که دارای یک گوینده بشری باشد. در این نظریه جایگاه وحی در فرایند تولید متن قرآن به وسیله پیامبر عبارت است از: مددالهی در توانا سازی پیامبر به اینگونه سخن گفتن و این امداد الهی (وحی) که در آیه"مَا کَانَ لِبَشَرٍ أنْ یُکَلِِّمَهُ اللهُ إلَّا وَحْیًا..."بعنوان گونه ای از فعل تکلم به خدا نسبت داده شده لزوماً به معنای تکلم در قالب الفاظ و معانی نیست، چنانچه در آیات دیگری خلق همه موجودات، تکلم خداوند به شمار آمده41 پس تکلم الهی هر چه بوده از نوع ارتباط زبانی ـ انسانی نبوده زیرا مقدمات ارتباط زبانی ـ انسانی در آن ساحت وجود نداشته است.42

بررسی نظریه سوم
بسیاری از تعبیرات قرآنی مانند: تلاوت، قرائت، ترتیل، "کلام الله" خوانده شدن قرآن، مخاطب واقع شدن پیامبر و... که صاحبنظران در اثبات الهی بودن الفاظ مورد تمسک قرار می‌دهند بدون رد استدلال نظریه فوق به گونه ای تفسیر و معنا می‌یابند که در اثبات الهی بودن الفاظ قرآن کارگر نیستند. بنابراین در نقد این نظریه به جای رویکرد اثباتی به وحیانی بودن الفاظ قرآن از طریق تمسک به تعبیرات قرآنی و پرداختن به شواهد ناهمخوان و ناسازگار با این نظریه؛ تلاش می‌شود به ردّ مبانی این نظر یعنی ردّ استدلال مورد اتکای آن پرداخته شود برای این کار ابتدا خلاصه استدلال بیان می‌گردد:
الف) قرآن مورد "فهم همگانی" قرار گرفته به دلیل: 1. ایجاد تحولات معجزه آسای غیر قابل انکار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در زندگی بشردر حد پیدایش یک تمدن و فرهنگ نوین. 2. قابل تدبر و تعقل و در نتیجه قابل فهم معرفی شدن قرآن، به وسیله خود قرآن در آیات دعوت کننده به تفکر و تدبر و تعقل در این کتاب شریف. 3. هدایت، بصیرت، موعظه، بیّنه و نشانه روشن معرفی شدن قرآن از سوی خود قرآن. 4. تلاش علمای بعد از پیامبر تا کنون برای تفسیر و فهم آیات وحی، دلالت بر قابل فهم دانستن آن می‌نماید.
ب) لازمه "فهم همگانی" قرآن مفروض گرفتن گوینده‌ای بشری برای آن است به دلیل اینکه: فرض یک گوینده غیر بشری نظیر خدا و فرشته برای کفار در حکم فاقد گوینده بودن این کلام است که این خود نیز در حکم عدم تحقق این کلام و در نتیجه عدم فهم آن به دلیل فقدان متعلَّق فهم می‌باشد.

نقد استدلال
1. آنچه مورد اجماع موافقین و مخالفین الهی بودن متن قرآن می‌باشد، این است که قرآن مفهوم همگان واقع شده است و این نیز کاملا روش است که مفهومِ همگانی قرار گرفته که اکثریت قریب به اتفاق آنها گوینده قرآن (الفاظ و معانی قرآن) را خداوند می‌دانند.
اگر لازمه فهم قرآن "بشر دانستن گوینده" آن است پس چگونه برای همه افرادی که گوینده آن را خدا دانسته و می‌دانند فهم حاصل شده و می‌شود؟پس لازمه فهم همگانی قرآن لزوما ً مفروض دانستن یک گوینده بشری برای آن نیست، چرا که اکثریت؛ گوینده آن را خداوند دانسته و این پیش فرض مانع فهم آنها از قرآن نگردیده است. بنابراین با این وجود بشری دانستن الفاظ و معانی قرآن به دلیل ارائه شده منتقی می‌نماید مگر اینکه ادعا شود برای این اکثریت فهمی حاصل نگردیده که این خلاف فرض[اجماع] است.
2. لازمه مفهوم بودن قرآن برای همگان "به زبان بشری بودن" آن است و لازمه "به زبان بشری بودن" آن پرداختة بشر بودن آن نیست. فرض کنیم سلیمان نبی در زمان حیات خود پیامی را به زبان فلان گروه از حیوانات برای آنها در کره ای غیر از زمین ارسال می‌نمود. آیا اینکه آن پیام پرداخته موجودی از غیر جنس خودشان بود و طبعاً به زعم آنها وجود خارجی هم نداشت، موجب نا مفهوم بودن آن پیام برای آنان می‌گردید؟ یا صرف به زبان آن حیوانات بودن آن پیام، برای فهم پیام به وسیله آن حیوانات کفایت می‌کرد.
3. اگر نبود خدا برای غیر مؤمن، موجب عدم تحقق کلام خدا و درنتیجه محقق نشدن فهمی از کلام خدا به خاطر نبودن متعلَّق فهم می‌گردد. نبودن خدا برای غیر مؤمن به معنی نبودن "پیامبر خدا" نیز هست و با اسناد متن قرآن به "پیامبر خدا" معضل ِ نبودن گوینده و درنتیجه عدم تحقق متن قرآن و عدم حصول فهم همگانی از آن همچنان باقی است. بنابراین اسناد قرآن به "پیامبر خدا" هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. مگر اینکه ادعا شود پیامبر "متن قرآن" را به مردم عرضه می‌کرد، بدون اینکه ادعای رسالت نماید برای همین مردم نیز سخنان وی (متن قرآن) را به عنوان کلام یک بشر عادی فهم می‌کردند که این ادعا با متن قرآن موجود که ادعای نبوت در آنها موج میزند در تناقض است.
4. اگر بپذیریم که پیامبر اسلام(ص) تنها از موضع یک انسان معمولی نه یک رسول الهی، الفاظ و مفاهیم قرآن را با مردم در میان می‌گذاشت مگر جز این است که بخش قابل توجهی از محتوای قرآن را بحث در رابطه با خدا، رسالت رسولان خدا، جانشینان آنها، عالم غیب، حیات بعد از مرگ و اموری از این دست تشکیل می‌دهد؟ اموری که فقط یک نمونه آنها نظیر معاد حدود یک چهارم آیات قرآن را به خود اختصاص داده است. اگر قبول نداشتن چیزی در حکم عدم وجود آن باشد پس این مقولات که برای غیر مؤمنین وجود ندارد، سخن از آنها برای ایشان، باید در حکم گفتار بدون محتوا باشد و سخن بدون محتوا نیز عین "لا سخنی" است و تحقق پیدا نمی‌کند تا مورد فهم همگانی قرار بگیرد. پس حتی اسناد متن قرآن به پیامبر به عنوان بشری عادی ‌ـ‌ نه سفیر الهی‌ـ‌ به اقتضای داده‌های زبان شناسی، مشکل مفهوم شدن قرآن را حل نمی‌کند.
5. از نظر قائل به نظریه سوم: "برای نبی بنا به تجربه اش، این جملات که او منتقل می‌کند یک گوینده دارد و آن خدا یا فرشته است و اما برای مخاطبان نبی این جملات گوینده ندارد، مخاطبان که نمی‌توانند بدانند در درون نبی چه می‌گذرد؟ آیا کسی با او سخن می‌گوید؟ چگونه سخن می‌گوید؟"43
معدوم انگاشته شدن گوینده متن قرآن (خدا) به وسیله غیر مؤمنین لزوماً مقتضی معدوم بودن او نیست، همینکه این جملات برای پیامبر دارای گوینده‌ای حقیقی نه توهمی به نام خدا یا فرشته است و پیامبر نیز این را به درستی درک می‌کند روشنگر این حقیقت است که گوینده حقیقی قرآن خداست نه پیامبر حتی اگر مخاطبان نبی این امر را درک نکنند. پس اینکه کفار نمی‌توانند بدانند در درون نبی چه می‌گذرد؟ و اینکه چه کسی با او سخن می‌گوید؟ و کیفیت این سخن گفتن چگونه است؟ فقط می‌تواند در پندار آنها در رابطه با گوینده این متن تاثیر منفی بگذارد نه در معدوم شدن گوینده متن در عالم واقع.

نظریه چهارم؛ الهی بودن الفاظ و مفاهیم قرآن
از آنجایی که این نظریه به عنوان نظریه غالب و رایج گرفته شده از قرآن و سنت از دیر باز ریشه در باور عموم مسلمانان داشته؛ نظر مخالفین آن همواره در حد شبهاتی در این زمینه مطرح بوده و هیچگاه قدرت خودنمایی و غلبه و جریان سازی پیدا نکرده اند.
دلایل معتقدین به این نظریه دارای دو بخش اصلی است:
الف) استدلال بر امکان تولید الفاظ و معانی بشری به وسیله یک موجود مجرد و معرفی مکانیسم تولید الفاظ به وسیله خدا و فرشته وحی.
ب) استشهاد به تعابیر به کار رفته در آیات قرآن که ظهور در الهی بودن الفاظ و مفاهیم این کتاب آسمانی دارند تعابیری مانند تلاوت، قرائت، کلام الله نامیده شدن قرآن، تعبیر "بِلِسانٍ عَرَبیٍّ مُبِینٍ" درباره نزول قرآن، مخاطب بودن پیامبر در قرآن، نهی از عجله در قرائت و امر به پیروی از تلاوت جبرئیل.
بدیهی است درک درست تعابیر مطرح شده با اعتقاد یا عدم اعتقاد به امکان تولید الفاظ به وسیله یک موجود مجرد نظیر خدا یا جبرییل رابطه مستقیم دارد و بدون اثبات امکان تولید الفاظ به وسیله یک موجود مجرد، تعابیر یاد شده و پرداختن به بحث "الهی یا بشری بودن متن قرآن" انداختن تیر در تاریکی و تلاش بی ثمر محسوب می‌گردد. نظر به اینکه هر دو قسم دلایل معتقدین به این نظریه در خلال بحث‌های قبلی، در رد دلایل معتقدین به نظریات دوم و سوم اقامه گردید، از تکرار کلام استنکاف نموده و به همین مقدار بسنده می‌گردد.

نتیجه گیری:
بر اساس شواهد و تعابیر به کار رفته در آیات، الفاظ قرآن کریم دارای ساختار وحیانی می‌باشند و از طریقی غیر از طریق متعارف بشر در تولید الفاظ (استفاده از حنجره) به وسیله خداوند ـ با واسطه یا بی واسطه ـ و از طریق مکانیسم تمثل تولید و برای عرضه به بشریت در اختیار پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته اند.

پی‌نوشت‌ها:
1 . توبه/6.
2 . شوری/51.
3 . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، 7/189.
4 . راغب اصفهانی،ابوالقاسم حسین ابن محمد ابن فضل، المفردات فی غریب القرآن،سید غلامرضا خسروی حسینی، بیوک چیت چیان،3/427.
5 . معرفت،محمد‌هادی، تلخیص التمهید فی علوم قرآنی، 1/10.
6 . یوسفی اشکوری؛ حسن؛"قرآن کلام خدا نقدی بر محمد مجتهد شبستری" پایگاه اطلاع رسانی اصلاح.
7 . همان، مجله آیین، 11، 86.، 11، 64؛ و پایگاه اطلاع رسانی اصلاح.
8 . مدیریت مطالعات سیاسی معاونت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 17 اندیشه عصر جاهلی نقدی بر نظریات دکتر سروش پیرامون انکار وحیانیت قرآن،.
9 . شعر/ا193و194.
10 . بقره/97.
11 . بقره /97.
12 . ابوزید، نصر حامد، معنای متن، مرتضی کریمی نیا، نصر حامد، 517.
13 . هندی، سید احمد خان، تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، سید محمد تقی فخر داعی گیلانی.
14 . شعرا195-193.
15 . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، محمد جواد حجتی کرمانی، 15/418.
16 . همان1/311.
17 . معرفت،محمد‌هادی، تلخیص التمهید فی علوم القرآن، 59.
18 . مریم97- دخان58.
19 . طبرسی، شیخ ابو علی فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،هاشم رسولی محلاتی، 6/116.
20 . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، محمد جواد حجتی کرمانی، 14/116.
21 . معرفت،محمد‌هادی، تلخیص التمهید فی علوم القرآن،ص58.
22 . یوسفی اشکوری؛ حسن؛"قرآن کلام خدا نقدی بر محمد مجتهد شبستری".
23 . مدیریت مطالعات سیاسی معاونت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، اندیشه عصر جاهلی نقدی بر نظریات دکتر سروش پیرامون انکار وحیانیت قرآن.
24 . شوری/51.
25 . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، محمد جواد حجتی کرمانی،444.
26 . همان 2/445.
27 . همان2/446.
28 . مدیریت مطالعات سیاسی معاونت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، اندیشه عصر جاهلی نقدی بر نظریات دکتر سروش پیرامون انکار وحیانیت قرآن.
29 . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، محمد جواد حجتی کرمانی،2/445.
30 . شعرا/ 193.
31 . همان15/413.
32 . مریم/17.
33 . همان.
34 . همان14/53.
35 . ابن سینا، حسین بن عبد الله، اشارات و تنبیهات، حسن ملکشاهی، 1/467.
36 . یوسفی اشکوری؛ حسن؛"قرآن کلام خدا نقدی بر محمد مجتهد شبستری".
37 . همان.
38 . همان.
39 . همان.
40 . همان.
41 . یس/82.
42 . یوسفی اشکوری؛ حسن؛"قرآن کلام خدا نقدی بر محمد مجتهد شبستری".
43 . مجتهد شبستری،"قرائت نبوی از جهان"، فصلنامه مدرسه، 6، 1386؛ پیشین.

پژوهشگاه قرآنی ام الکتاب
نویسنده: حمید آرمین

نگاهى به اهداف و آثار ازدواج در قرآن‏


یکی از بناهاى پر اهمیت اجتماع، ازدواج و تشکیل خانواده است در این ‏واحد‎ ‎اولیه اجتماعى سنگ بناى تعلیم و تربیت نهاده می‌شود و انسان در ‏عرصه ازدواج به‎ ‎آرامش و تکامل می‌رسد‎.‎
در این مقاله سعى شده است که با نگاهى اجمالى به اهداف و آثار ‏ازدواج از نظر‎ ‎قرآن کریم به تبیین اهمیت این سنت حسنه پرداخته شود. ‏مطلب را با هم از نظر‎ ‎می‌گذرانیم‎:‎

مفهوم ازدواج‎ ‎
ازدواج، در عرف و شرع، پیمان زناشویى است که بر اساس آن، براى مرد ‏و زن در‎ ‎برابر هم، تعهدات اخلاقى و حقوقى پدید می‌آید که سرپیچى (از ‏بسیاری) از آنها، عقوبت‎ ‎و کیفر در پى خواهد داشت‏‎. ‎
در هر آیینی، ازدواج با قوانین و مقررات ویژه‌اى صورت می‌گیرد و اسلام به‎ ‎آداب و رسوم دیگر اقوام احترام گذاشته است: «لکل قوم نکاح» از پیمان ‏زناشویى در‏‎ ‎قرآن به «نکاح» نیز تعبیر شده، و به دو معنا به کار رفته ‏است:‏
‏1. آمیزش (بقره/230؛ نساء/6) ‏
‏2. عقد ازدواج (نور/32)‏
‎ نیاز روح به کانون آرامش، با اهمیت‌تر‎ ‎از نیاز جنسى است. همسر ‏شایسته در پیش آمدهاى زندگی، راه وصول به آرامش و سعادت را‏‎ ‎نزدیک ‏می‌کند

اهداف و آثار ازدواج‎ ‎
حکمت‌ها و آثار مهمى بر ازدواج ترتب دارد، و قرآن در آیاتى به آنها پرداخته‏‎ ‎است. در برخى موارد، هر چند زن و مرد با یکدیگر زندگى می‌کنند، ‏اهدافى که باید در‏‎ ‎زندگى آنان حاکم باشد، از میان می‌رود و دو طرف ‏بدون آن که بهره‌اى از زندگى مشترک‏‎ ‎ببرند، با یکدیگر زندگى می‌کنند ‏برخى گفته‌اند: هر جا نشانه‌هاى الفت و حکمت‌های‎ ‎زوجیت چه در دنیا و ‏چه در آخرت برقرار باشد، قرآن واژه زوجیت را به کار برده است‎.‎‏(روم/ 21 ‏فرقان/74 زخرف/70 بقره/25 یس/56)‏
و هرگاه جاى این نشانه‌ها و حکمت‌ها را‎ ‎بغض و خیانت یا تفاوت عقیده زن ‏و مرد با یکدیگر پر می‌کند، قرآن از کلمه «امرأه»‏‎ ‎استفاده کرده است ‏‏(یوسف/30 تحریم/10و 11).‏
همچنین آن جا که حکمت زوجیت (بقاى نسل‏‎ ‎انسان) از میان برداشته ‏می‌شود، باز قرآن واژه «امرأه» را به کار برده است‎ ‎‏(ذاریات/25 مریم /4 و ‏‏5 آل عمران/40). ‏
بدین سبب دوباره وقتى این حکمت سر برمی‌آورد‎ ‎و ثمره زوجیت به بار ‏می‌نشیند، باز قرآن تعبیر را عوض کرده کلمه «زوج» را به کار‎ ‎می‌برد. در ‏آیه 40 آل عمران، زکریا به خدا خطاب می‌کند که همسرم نازا است: «و‎ ‎امرأتى عاقر»؛ ولى وقتى دعاى او اجابت می‌شود، قرآن می‌فرماید: «و ‏اصلحنا له زوجه».‏

‏1- حفظ انساب‎:‎
ازدواج و رعایت مقررات آن، نسب را حفظ می‌کند. در‎ ‎اسلام، حفظ نسب، ‏پایه احکام و حقوق فراوانى است. بعضى از احکام فقهی، بر شناخت‏‎ ‎رابطه فرزند با پدر و مادر یا بر شناخت نسبت‌هاى فامیلى دیگر، مبتنى ‏است. تبعیت‎ ‎فرزند از پدر و مادر در کفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در ‏بردگى و حریت، ربابین‏‎ ‎پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول ‏نبودن شهادت پسر بر ضد پدر، وجوب‎ ‎قضاى نمازهاى میت بر پسر بزرگتر، ‏مسائل ارث، ولایت پدر و جد، حقوق طرفینی مانند حق‏‎ ‎حضانت و نفقات، ‏عقوق والدین و اطاعت از آنها و مسائل اخلاقى مانند صله رحم، هبه به‎ ‎اقارب، عقیقه فرزند و مسائل فراوان دیگری، بر حفظ انساب متوقف است. ‏و از این جا به‎ ‎اهمیت ازدواج و مراعات حدود آن نیز پى می‌بریم. حفظ ‏نسب، حکمت عده زن بین دو ازدواج‎ ‎شمرده شده است. انتظار زن برای ‏ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدت چهار ماه و ده‎ ‎روز (بقره/ 234)، ‏عده زن به مدت سه دوره پاکى پس از طلاق (بقره/ 228) و انتظار زن‎ ‎باردار براى ازدواج مجدد تا هنگام وضع حمل (طلاق/4) همه این مقررات ‏گویای اهمیت حفظ‏‎ ‎نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء/ ‏‏24)، و حرمت زنا (اسراء/32) نیز برپایه‎ ‎حکمت حفظ نسب قرار داده شده ‏است‎. ‎

‏2- برخوردارى از سکون و آرامش‏‎:
نیاز روح به کانون آرامش، با اهمیت‌تر‎ ‎از نیاز جنسى است. همسر ‏شایسته در پیش آمدهاى زندگی، راه وصول به آرامش و سعادت را‏‎ ‎نزدیک ‏می‌کند: «و من ایاته أن خلق لکم من أنفسکم أزوجا لتسکنوا الیها...»، ‏‏«...و‎ ‎جعل منها زوجها لیسکن الیها...»‏
برخی مفسران، مقصود از لباس را در آیه 187 بقره، سکون و آرامش ‏دانسته‌اند؛‎ ‎همان گونه که خدا شب را لباس (مایه آرامش و سکون) ‏دانسته: «و جعلنا الیل لباس لکم و‎ ‎انتم لباس لهن» نیز به سکون و ‏آرامشی که با همسر حاصل می‌شود، اشاره خواهد داشت‎.
یکی از بناهاى پر اهمیت اجتماع، ازدواج و تشکیل خانواده است در این ‏واحد‎ ‎اولیه اجتماعى سنگ بناى تعلیم و تربیت نهاده می‌شود و انسان در ‏عرصه ازدواج به‎ ‎آرامش و تکامل می‌رسد‎

‏3- حفظ نوع بشر‎:‎
طبق بیان قرآن، ازدواج وسیله‌اى براى تولید و بقای‎ ‎نسل در انسان و ‏حیوان است: «... جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا‎ ‎یذروکم ‏فیه‎...» ‎
گرچه جمله «یذروکم فیه» تکثیر نسل انسان را بیان داشته است، در این ‏جهت،‎ ‎میان انسان و چهارپایان و گیاهان فرقى نیست. در جاى دیگرى ‏می‌فرماید: پروردگار، شما‎ ‎را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را نیز از او ‏خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان‎ ‎بسیارى را پراکنده ساخت: «... و بث ‏منهما رجالاً کثیرا و نساء...». ‏
در آیه 72 نحل‏‎ ‎می‌فرماید: از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‌ها قرار ‏داد «... و جعل لکم من‎ ‎ازواجکم بنین و حفده». قرآن، بقاى نسل انسان و ‏اجتماع مدنى را به ازدواج منوط‏‎ ‎می‌داند و روى آوردن به زنا و لواط را نابود ‏کننده راه بقاى نسل می‌شمارد: «و لا‎ ‎تقربوا الزنى انه کان فاحشه و ساء ‏سبیلا»، «ائنکم لتأتون الرجال و تقطعون السبیل»؛‎ ‎زیرا با رواج راه‌هاى ‏نامشروع، رغبت به نکاح کم می‌شود؛ جاذبه‌اش از بین رفته، فقط‎ ‎بار ‏تامین مسکن و نفقه و به دنیا آوردن اولاد و تربیت آنان، باقى می‌ماند. در‏‎ ‎نتیجه، آسان‌ترین راه‌هاى اشباع غرایز که نامشروع است، رایج می‌شود و ‏هدف بقاى نسل،‏‎ ‎رنگ می‌بازد‎.‎

‏4- داشتن فرزندان صالح‎:‎
یکی از خواسته‌هاى غریزى انسان، نیاز فطرى به‏‎ ‎پدر و مادر شدن ‏شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین می‌شود؛‎ ‎زیرا اصل تولید و تکثیر، از راه‌هاى غیر مشروع نیز ممکن است؛ ولى در ‏سایه ازدواج،‎ ‎نسلى داراى اصل و نسب پدید می‌آید. قرآن در آیاتی، فرزند ‏را زینت زندگى دنیا شمرده‏‎ ‎که بیان‌گر رغبت انسان به داشتن فرزند و ‏برقرار شدن رابطه پدر یا مادر و فرزند است‎ ‎‏«المال و البنون زینه الحیوه ‏الدنیا». داشتن فرزند به صورت ثمره ازدواج، با تعبیرهای‎ ‎گوناگونى در قرآن ‏آمده است. در آیه 223 بقره از این که می‌گوید: «نساوکم حرث لکم‎ ‎فاتوا ‏حرثکم انى شئتم...»، یادآور می‌شود که بکوشید از این فرصت بهره گیرید ‏و با‎ ‎پرورش فرزندان صالح و شایسته که به حال دین و دنیاى شما مفید ‏باشد، اثر نیکى برای‎ ‎خود از پیش بفرستید. «... و قدموا لانفسکم...». در ‏آیه 187 بقره پس از آن که از‏‎ ‎آمیزش با همسر سخن به میان آمده است، ‏می‌فرماید: «... و ابتغوا ما کتب الله لکم‎..‎‏.»‏‎ ‎که به نظر بسیارى مقصود، ‏طلب فرزند است. در موارد متعددى از قرآن، خداوند برای‎ ‎داشتن فرزند ‏صالح، خوانده شده است. در آیه 189 اعراف از قول پدر و مادر نقل می‌کند‎ ‎که عرضه می‌دارند اگر فرزند صالح نصیبشان شود، شکرگزار خواهند بود: ‏‏«دعوا الله‎ ‎ربهما لئن اتیتنا صالحا لنکونن من الشکرین...». در چند جا، ‏درخواست حضرت زکریا (ع‎) ‎مطرح شده است که از خداوند، فرزندى که ‏لیاقت جانشینى او را داشته: «... فهب لى من‏‎ ‎لدنک ولیا»، و مورد رضایت ‏پروردگار باشد: «... و اجعله رب رضیا» را خواسته است. در‎ ‎سوره آل ‏عمران، پس از مشاهده شایستگی‌هاى مریم (ع) پروردگارش را ‏می‌خواند: خداوندا‎! ‎از طرف خود، فرزند پاکیزه‌اى نیز به من عطا فرما: «... ‏هب لى من لدنک ذریه طیبه انک‏‎ ‎سمیع الدعاء»‏‎.‎

‏5- مودت و رحمت‎:‎
از دیگر آثار ازدواج، مودت و رحمت است: «و جعل بینکم‎ ‎موده و رحمه...» ‏آن چه در آغاز زندگى مشترک بین زن و شوهر، یگانگى برقرار می‌کند،‎ ‎و ‏اثر آن در مقام عمل ظاهر می‌شود، مودت است؛ ولى پس از گذشت ‏زمان و رسیدن دوران‎ ‎ضعف و ناتوانی، رحمت جاى مودت را پر می‌کند. ‏رحمت و مودت به تعبیر قرآن، دو نشانه‎ ‎الهى و ضامن به پا ماندن بناى ‏زندگى و تداوم وحدت است؛ البته رحمت در همان آغاز‎ ‎زندگى نیز در ‏زندگى نقش دارد. گاهى زحمات و خدمات بلاعوض و ایثارگرانه بدون هیچ‎ ‎گونه چشم داشتى حتى گاهى با برخورد سرد از طرف مقابل، از انسان ‏سر می‌زند. در اینجا‏‎ ‎براى حفظ نظام خانوایکى از خواسته‌هاى غریزى انسان، نیاز فطرى به‏‎ ‎پدر و مادر شدن ‏شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین می‌شود؛‎ دگی، مودت رنگ می‌بازد؛ ولی ‏رحمت جایگزین آن می‌شود‎.‎
یکی از خواسته‌هاى غریزى انسان، نیاز فطرى به‏‎ ‎پدر و مادر شدن ‏شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین می‌شود؛‎

‏6- ارضاى غریزه جنسی‏‎:‎
غریزه جنسی، نیرویى است که در زن و مرد قرار‏‎ ‎داده شده و ازدواج، ‏وسیله‌ای مُجاز براى اطفاى نیروى شهوت و پاسخى به این غریزه‏‎ ‎خدادادى است: «و الذین هم لفروجهم حفظون ¤ الا على ازواجهم او ما ‏ملکت ایمانهم‎ ‎فانهم غیر ملومین» ‏
در حدیث آمده است: میان لذت‌هاى مادى و جسمانى در دنیا و آخرت،‏‎ ‎هیچ کدام به پایه لذت زناشویى نمی‌رسد؛ سپس امام به آیه 14 آل ‏عمران استشهاد می‌کند‎ ‎که در میان شهوات گوناگون، علاقه به زن را ‏مقدم داشته است: «زین للناس حب الشهوت من‎ ‎النساء و البنین و ‏القناطیر المقنطره...» در آیه 187 بقره می‌فرماید: خداوند‎ ‎می‌دانست که ‏شما به خود خیانت می‌کردید و آمیزش با همسر را که ممنوع شده بود، ‏انجام‎ ‎می‌دادید؛ بدین سبب، ممنوعیت برداشته شد: «... علم الله انکم ‏کنتم تختانون انفسکم‎ ‎فتاب علیکم و عفا عنکم فالن باشروهن...». این ‏آیه، به نیاز غریزى جنسى اشاره دارد‏‎ ‎که به رغم ممنوعیت شرعی، مردم ‏به سوى آن کشیده می‌شوند؛ البته این امر نمی‌تواند‎ ‎انگیزه اصلى و ‏هدف نهایى ازدواج باشد؛ زیرا غریزه جنسى در زن و مرد، دوره محدودی‎ ‎دارد و اگر غرض از ازدواج، فقط این جهت باشد، باید زوجین هنگام ناتوانى ‏جنسی،‎ ‎یکدیگر را رها کنند یا زن و مردى که توانایى جنسى خویش را از ‏دست داده‌اند، هیچ گاه‎ ‎پیمان زناشویى نبندند‏‎.‎

‏7- بازداشتن از گناه‎:‎
یکی از آثار ازدواج براى زن و مرد، ایجاد زمینه‏‎ ‎تقوا و دورى از گناهان است. ‏با اشباع غریزه جنسى در زن و مرد، زمینه گناهان شهوت‏‎ ‎انگیز از میان ‏می‌رود. این که در قرآن از کسى که ازدواج کرده، به «مُحصن و محصنه» ‏تعبیر شده: «فاذا احصن...»، به جهت این است که زن و مرد، با ازدواج در ‏حِصن سنگر‎ ‎مستحکمى قرار می‌گیرند و خود را حفظ می‌کنند تا ‏وسوسه‌هاى شهوانى در آنان اثر‏‎ ‎نگذارد؛ بلکه ازدواج، زمینه گناهان دیگر ‏را نیز از بین می‌برد؛ زیرا پذیرفتن‎ ‎مسئولیت تامین و تربیت اولاد، انسان را ‏به استفاده بهینه از عمر وا می‌دارد و برای‎ ‎گناه و معاشرت‌هاى گمراه ‏کننده جایی باقى نمی‌ماند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من‎ ‎تزوج فقد احرز ‏نصف دینه» با ازدواج، نیمى از دین صیانت می‌شود. ‏
در روایتى دیگر آمده‏‎ ‎است: بدترین مردم، کسانی‌اند که در تجرد به سر ‏می‌برند. در تفسیر آیه 187 بقره «هن‎ ‎لباس لکم و انتم لباس لهن» برخى ‏گفته‌اند: آن گونه که انسان، با لباس از سرما و‎ ‎گرما و حشرات و ‏آسیب‌هاى جلدی، محافظت می‌شود، زن و مرد، با ازدواج، یکدیگر را از‎ ‎گناه حفظ می‌کنند. در آیه 28 نساء حکمت تشریع ازدواج این گونه بیان ‏شده است: «یرید‎ ‎الله ان یخفف عنکم...»؛ زیرا پیروى از شهوات و در دام ‏گناه افتادن، براى انسان،‏‎ ‎وزانت و سنگینى می‌آورد و تشریع ازدواج و ‏فراهم شدن امکان آن براى کسى که نمی‌تواند‎ ‎با زنان آزاد ازدواج کند، از ‏فساد و گناه جلوگیرى می‌کند و انسان از عواقب آن در‎ ‎امان می‌ماند و این ‏نوعى توسعه براى انسان شمرده می‌شود‎.‎

‏8- توسعه رزق‎:‎
نگرانی از تنگ دستی، یکى از بهانه‌هایى است که برای‎ ‎گریز از ازدواج، ‏مطرح می‌شود. قرآن، این گونه به انسان امیدوارى می‌دهد: از فقر و‎ ‎تنگ ‏دستى جوانان و مجردان نگران نباشید و در ازدواج آنها بکوشید چرا که اگر ‏فقیر‎ ‎باشند، خداوند از فضل خویش، آنان را بى نیاز می‌سازد: «و انکحوا ‏الایمى منکم و‏‎ ‎الصلحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من ‏فضله...» برخى گفته‌اند:‏‎ ‎مفاد این آیه، وعده خداوند به غنا و بى نیازى ‏است براى کسانى که تشکیل خانواده‏‎ ‎دهند. روایاتى نیز این معنا را تایید ‏می‌کند. ‏
یکی از آثار ازدواج براى زن و مرد، ایجاد زمینه‏‎ ‎تقوا و دورى از گناهان است. ‏با اشباع غریزه جنسى در زن و مرد، زمینه گناهان شهوت‏‎ ‎انگیز از میان ‏می‌رود
در حدیثی، امام صادق (ع) ترک ازدواج‎ ‎به سبب ترس از گرسنگى را سوء ‏ظن به پروردگار دانسته است؛ زیرا پس از وعده قرآن به‎ ‎توسعه رزق، ‏نگرانى در این زمینه، جز بدگمانى به خدا نیست. با توجه به اینکه افرادی‎ ‎در جامعه، پس از ازدواج، نه تنها ثروتمند نمی‌شوند، بلکه بر فقرشان ‏افزوده می‌شود و‎ ‎اگر این آیه، متضمن وعده خداوند باشد، خلف وعده لازم ‏می‌آید و خلف وعده قبیح است،‏‎ ‎گروهى برآنند که براى وعده در این آیه ‏باید معلق بر مشیت الهى در تقدیر گرفته شود؛‏‎ ‎یعنى پس از ازدواج، اگر ‏خدا بخواهد، آنان را بى نیاز می‌کند، چنان که در آیه 28‏‎ ‎توبه، براى وعده ‏الهى به غنا و بی نیازى به مشیت خدا تصریح شده است: «و ان خفتم‎ ‎عیله فسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء...» اشکال شده است: همان ‏طور که غنا و بی‎ ‎نیازى متاهلان، به مشیت منوط است، غنا و بى نیازى ‏مجردها و کسانى که همسر ندارند‏‎ ‎‏(بلکه هر پدیده‌ای) نیز به مشیت ‏توقف دارد، پس این چه وعده‌اى است که خدا، برای‎ ‎ازدواج داده است؛ ‏زیرا همان گونه که متاهل‌ها، بر اثر مشیت الهی، به دو گونه (فقیر‎ ‎و ‏غنی) تقسیم می‌شوند، مجردها نیز چنین هستند و اتفاقاً این وعده ‏درباره مجردان در‎ ‎قرآن آمده است: «و ان یتفرقا یغن الله کلا من سعته»... ‏اگر وضعیتى پیش آید که زن و‏‎ ‎شوهر نتوانند با هم زندگى کنند و از هم ‏جدا شوند، خداوند هر دو را با فضل و رحمت‎ ‎خود بى نیاز خواهد کرد‏‎.‎
پاسخ اشکال آن است که بسیارى از مردم خیال می‌کنند، ازدواج و ‏فراوانى عائله،‏‎ ‎سبب فقر، تجرد، سبب پس انداز و ثروت می‌شود. آیه در ‏صدد آن است که این توهم را از‎ ‎دل‌ها بزداید و غفلت از رزاق حقیقى را ‏بردارد و به ما بفهماند که گاه، برکت و‎ ‎فراوانی، در مال انسان (با وجود ‏عائله‌مند بودن) ایجاد می‌شود، و گاهى هم انسان (در‎ ‎عین کم عائله ‏بودن و مجرد زیستن) هر چه می‌کوشد، در معیشت او پیشرفتى حاصل ‏نمی‌شود. افزون بر آن که پذیرفتن مسئولیت تامین زن و فرزند، در او ‏مسئولیت پدید می‌آورد.
در حدیثی، امام صادق (ع) ترک ازدواج‎ ‎به سبب ترس از گرسنگى را سوء ‏ظن به پروردگار دانسته است
وقت‎ ‎را از بین نمی‌برد و از عمر خویش استفاده ‏بهینه می‌کند و با کسب معاش بر عزت و‎ ‎اعتبار خویش می‌افزاید، ‏بنابراین، آیه «ان یکونوا فقراء یغنهم الله» بیان می‌دارد‎ ‎که گاهى با ازدواج، ‏فقر از زندگى رخت برمی‌بندد، نه آن که همیشه با ازدواج، فقر‎ ‎برطرف ‏می‌شود وگرنه این آیه با آیه «و لیستعفف الذین لا یحدون نکاحا» تنافض ‏می‌یافت‎.‎‏ فخر رازى معتقد است که آیه «ان یکونوا فقراء یغنهم الله» در ‏مقام وعده الهى نیست؛‏‎ ‎بلکه مفاد آیه آن است که نباید ترس از فقر، مانع ‏ازدواج شود؛ زیرا مال فناپذیر است‎ ‎و آن چه ارزش و بقا دارد، فضل خدا ‏است که باید در پى آن بود که از انباشتن ثروت‏‎ ‎بهتر است. «قل بفضل الله ‏و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون».‏
آثار دیگرى نیز بر ازدواج مترتب است؛ مانند حرمت برخى از زنان از جمله ‏مادر‎ ‎زن و خواهر زن و... که در ازدواج‌هاى ممنوع خواهد آمد. اثر دیگر ‏ازدواج، ایجاد‎ ‎حقوق زوجیت است که بحث آن مجال دیگری می‌طلبد‎. ‎  

نویسنده: مصطفى اسدی

دین گریزی، عوامل و راه حل‌ها در پرتو قرآن

 

نویسنده: محمد بهرامی

مقایسه دین گریزی به مثابه یک آسیب اجتماعی با دیگر آسیب های اجتماعی اهمیت درخور توجه این آسیب و نقش ویژه آن در پدیداری دیگر آسیب های اجتماعی را به اثبات می رساند؛ به گونه ای که فزونی و کاستی دین گریزی، افزایش و کاهش آسیب های اجتماعی را در پی دارد. افزایش دین گریزی، بالا رفتن آمار طلاق، اعتیاد، فساد و بزه کاری را در پی دارد و کاهش آن از آمار این گونه آسیب ها می کاهد.
نقش دینداری و دین گریزی در دیگر آسیب های اجتماعی از دید جامعه شناسان و روان شناسان نیز پنهان نمانده است؛ آنها به قدرت بازدارندگی دین در برابر هنجار شکنی و آسیب رسانی اعتراف دارند و دین را عامل مهمی در برقراری زندگی سالم اجتماعی می دانند. گوستاو یونگ دین را مانند گرسنگی و ترس از مرگ، واقعی می خواند و نبود روحیه دینی در انسان را عامل بروز اختلالات و تشویش های روانی معرفی می کند،1 و کابریل تارد از سرنوشت انسان ها در جامعه ای که دین در آن حضور ندارد و توان ایستادگی آنها در برابر خواسته های مخرب بدون حضور دین احساس نگرانی می کند.2
افزون بر این، تجربه و پژوهش های جدید نیز نشان از گرفتاری کمتر دینداران به هنجارشکنی و بزهکاری دارد:
«جوانان کاتولیک که از دامن مادران مستغرق در مذهب برخاسته اند نسبت کوچکی را در میان بزهکاران حائز بوده اند؛ در صورتی که جوانانی که در دامن مادرانی تربیت شده اند که به طور نامنظم به کلیسا می رفتند یا اصولاً به کلیسا نمی رفتند نسبت بالاتری را دارا بودند.»3
بنابراین دین گریزی به عنوان یک آسیب اجتماعی شایسته بحث و بررسی است. در این بررسی نخست معنی شناسی دین انجام می شود، و آن گاه پیشینه، عوامل و راهکارهای رودر رویی با این آسیب اجتماعی بیان گردد.

معنی شناسی دین در قرآن
در مجموعه آیاتی که دین و مشتقات آن را در خود جای داده است، جزا، طاعت، باور، اسلام، آخرت و… در شمار معانی دین قرار گرفته است.
این معانی چند گانه با ارجاع برخی به بعضی و ادغام تعدادی در یکدیگر، به دو معنی تقلیل می یابد:

1. قیامت یا آخرت؛ مانند:
«و إنّ علیک لعنتی إلی یوم الدین» ص/78
«وقالوا یا ویلنا هذا یوم الدین» صافات/20
«والذین یصدّقون بیوم الدین» معارج/26

2. مجموعه ای از باورها، رفتارها و مناسک
این مفهوم از دین به گروه، ملت، باورها و رفتارهایی ویژه وابسته نیست. در نگاه قرآن، مشرکان در شمار دینداران هستند؛ چنان که یهودیان نیز با باورها و رفتارهایی متفاوت دیندار شناخته می شوند و هر دو گروه حساسیت های خاص خود را دارند، از سرنوشت دین خود می هراسند و به سختی از آن دفاع می کنند:
«لکم دینکم و لی دین» کافرون/6
«إنّ الذین فرّقوا دینهم» انعام/159
«إنّی أخاف أن یبدّل دینکم» مؤمن/26
«لاتؤمنوا إلاّ لمن تبع دینکم» آل عمران/73
قابلیت اطلاق دین بر باورها و رفتارهای گوناگون، ادیان را به الهی و غیرالهی تقسیم می کند:
«أفغیر دین الله یبغون» آل عمران/83
همچنین نظر داشت این باورها و مناسک گوناگون «وابستگی به یک موجود برتر» را هستهٌ اصلی دین نشان می دهد. مشرکان با وجود تفاوت های بسیار رفتاری و اعتقادی با دیگر دینداران به یک موجود برتر وابستگی نشان می دهند.
هرچند در آیات قرآن دین به الهی و غیرالهی تقسیم می شود؛ اما دینی که به حق و قِیم توصیف شده و خواست ابراهیم، یعقوب، یوسف، نوح و محمّد(ص) دانسته شده تنها دین اسلام است و دیگر ادیان چنین ویژگی هایی ندارند.
نتیجه: دین به معنای مجموعه ای از باورها و رفتارها با محوریت یک موجود برتر است و دین گریزی به معنای فرار برخی دینداران از دین خویش. بنابراین می توان مطلق دین گریزی را به بحث و بررسی نشست؛ چنان که می توان یک دین خاص مانند اسلام را محور بحث قرار داد و از گریز عده ای از مسلمانان از اسلام و عوامل این گریز و راه حل های رودر رویی با این گریز بحث کرد.

پیشینه دین گریزی
دین گریزی به بلندای عمر دین پیشینه دارد. از زمان پیدایش نخستین دین، برخی دین را برنتافتند و گروهی سر بر آستان آن نهادند، اما پس از چندی از آن گریختند. این گریز و عوامل آن در گذشته تاریخ بسیار محدود و انگشت شمار بود، هم دین گریزان در اقلیت بودند و هم عوامل دین گریزی در شمار قرار نمی گرفت. نگاهی به تاریخ پر از فراز و نشیب به دین نشان می دهد دین باوری به تقلیل می رود و دین گریزی رشد می کند، تا آنجا که در چند سده اخیر دین گریزی سرعت چشمگیری یافته، اروپای مسیحی غیرمسیحی می نماید، دین بر شئون زندگی اروپاییان حاکم نیست، دین تافته ای جدا بافته از دیگر نهادهای اجتماعی لحاظ نمی شود، و بسیاری از دول اروپایی تاب تحمل وجود واژه دین را در قانون اساسی اروپای متحد ندارند و خواهان حذف این واژه هستند.
دین گریزی در آیات قرآن نیز پیشینه ای بلند و واقعیتی انکارناپذیر دارد. برای نمونه شماری از یهودیان از دین موسی می گریزند و گوساله پرستی پیشه می کنند (طه/85ـ88). برخی از اهل کتاب باعلم به درستی آیات خدا کافر می شوند (آل عمران/70). و چند نفر از مسلمانان از دین خویش می گریزند و به اهل مکه پناه می برند(آل عمران/86).

عوامل دین گریزی
در پرتو مطالعات تطبیقی میان قرآن کریم و دانش جامعه شناسی عوامل بسیاری را می توان برای دین گریزی جست وجو کرد. ما در این میان سیزده مورد را برشمرده ایم که از قرار زیرند:

1. محیط
یکی از عوامل مهم دین گریزی، محیط خانوادگی، کاری، اجتماعی و فرهنگی می تواند باشد. نشانگر این تأثیر و تأثر، پیدایش و رشد دین گریزی در برخی محیط ها و کاهش آن در دیگر محیط ها است. دین گریزان بیشتر به خانواده ها، دانشکده ها و… خاصی وابسته هستند؛ به گونه ای که شماری ازآنها اگر در محیط های متفاوتی قرار گیرند در شمار دین گریزان قرار نمی گیرند.
چنان که محیط ناسالم در این دین گریزی تأثیرگذار است؛ در برنتافتن دین نیز بسیار نقش آفرین است. برای نمونه در برخی از آیات، وابستگی به باورها و عادات پیشینیان عامل اصلی نپذیرفتن دین شمرده شده است.
در تعدادی از این آیات، نقش محیط در گریز از رفتارها و مناسک مطلوب دین دیده می شود. کافران که در محیط فرهنگی و اجتماعی خاصی زیسته اند و آداب و رسوم خاصی یافته اند در برابر فراخوان پیامبران از باورها و عادت های پیشینیان خود سخن می گویند:
«و إذا قیل لهم اتّبعوا ماأنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا» انبیاء/53
«و إذا قیل لهم تعالوا إلی ما أنزل الله و إلی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا» مائده/104
«وإذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آباءنا» اعراف/28
این آیه قرینه است که دیگر آیات نیز از تأثیر محیط بر رفتارها می گویند.
در دسته ای دیگر از آیات، تأثیر محیط بر گریز از باورها و عقاید دینی آمده است:
«قالوا أجئتنا لتلفتنا عمّا وجدنا علیه آباءنا» یونس/78
«فقال الملأ الذین کفروا من قومه ما هذا إلاّ بشر مثلکم یرید أن یتفضّل علیکم و لوشاء الله لأنزل ملائکة ما سمعنا بهذا فی آباءنا الأوّلین» مؤمنون/24

2. دوستان و مربیان
عامل دیگر دین گریزی، دوستان، مربیان و احبار هستند. نظر سنجی ها از تأثیر شگرف دوستان بر یکدیگر، مربیان بر دانش آموزان و کاهش اعتماد فرزندان به والدین و حرف شنوی از ایشان حکایت دارد. از سویی حدود 80? از والدین به نوعی فرزندان خویش را ناسازگار می خوانند. و از سویی دیگر نوجوانان به رفتارها و باورهای والدین خرده می گیرند و حاضر به پیروی از ایشان نیستند.4
قوم موسی بیشتر تحت تأثیر سامری قرار گرفتند و از دین موسی گریختند(طه/85ـ88). در آخرت نیز دوزخیان عذر به درگاه خدا می برند و دوستان ناشایست را عامل دین گریزی خود معرفی می کنند:
«یا ویلتی لیتنی لم أتّخذ فلاناً خلیلاً» فرقان/28
«و کنّا نخوض مع الخائضین» مدثر/45
چنان که دوستان و مربیان در گریزان ساختن دینداران از دین خویش سهم دارند در پذیرا نشدن ایشان دین حق را نیز نقش آفرین هستند. برای نمونه فرزند نوح(ع) تحت تأثیر محیط و دوستان از دین گریخت و از شمار خاندان و نجات یافتگان بیرون رفت(هود/46). شماری از کافران با الگوگیری از بزرگان خود به دین گریزی کشانده شدند:
«اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31
«وقالوا ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلّونا السبیلا» احزاب/67

3. فشار و خشونت
یکی از عوامل مهم آسیب های اجتماعی اجبار و اکراه بر انجام برخی رفتارها و کردارها بوده و هست. اجبار، خشونت و سخت گیری پیامدهای بسیار ناگواری دارد که لج بازی، پنهان کاری، دروغ و انتقام، تنها بخشی از نتایج سوء این عامل هستند5. خشونت دیدگان بیشتر از دیگران دگرآزاری می کنند، بیشتر انتقام می گیرند و با رغبت بیشتری هنجار شکنی می کنند6. گری گوری می گوید: کتک خورده ها در آینده یا افرادی بی اراده و شل و ول بار می آیند و یا آدم های قلدری که با نگاه به گذشته در پی انتقام گیری هستند.7
جامعه شناسان نیز اجبار و لزوم نهفته در هنجارهای آتی را زمینه ساز ناسازگاری و هنجارشکنی عده ای می دانند.8 دین گریزی نیز چونان دیگر آسیب های اجتماعی از این عامل بی بهره نمانده است. خشونت هایی که به نام دین انجام می گیرد و الزام هایی که در جهت دین آوری صورت می پذیرد گروهی را در صف دین گریزان آورده است و در نگاه ایشان تصویر دین، تصویری خشن و همراه با فشار، تهدید و ارعاب می گردد. بسیاری از کودکان در دوران نوجوانی وجوانی، تهدید و گاه تنبیه والدین به انجام فرائض و ترک برخی رفتارها را شاهد بوده اند، و در محیط تحصیلی کاستن از نمره انضباط، تحقیر و تهدید را تحمل کرده و به اجبار در نماز جماعت و دیگر مراسم دینی شرکت کرده اند، و سپس در محیط کار و فعالیت به نام دین، بست و بندهای بسیار را تجربه می کنند.
در نظرگاه قرآن نیز مهربانی، خویشتن داری و آسان گیری بر مردم، عامل جذب آنان، و سخت گیری و فشار، عامل گریز از دین معرفی شده است:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم» آل عمران/159
با این نگاه، قرآن از پیامبران، نرم گویی با سردمداران کفر و فساد را می طلبد و ایشان را از درشت گویی باز می دارد:
«فقولا له قولاً لیناً لعلّه یتذکّر أو یخشی» طه/44
و احکام را به گونه ای تشریع می کند که دینداران در سختی گرفتار نیایند: «لایکلّف الله نفساً إلاّ وسعها».

4. ناکارآمد دیدن دین
یکی از عوامل دین گریزی ناکارآمدی دین است. انسان عصر جدید از تنهایی، انزوا، اضطراب و… بسیار آزار می بیند.
هری استاک سالیوان می گوید:
در عصر فروید دغدغه اصلی سرکوب جنسی بود و در عصر جدید مشکل اصلی انسان تنهایی است.9
گوستاو یونگ می نویسد:
«ما در عصر بزرگ ترین آشوب ها و بی قراری ها به سر می بریم؛ در عصر کشمکش های عصبی، اغتشاش های ذهنی و سردرگمی دیدگاه ها و باورها».10
فروم می گوید:
زندگی ما توأم با آشفتگی و سرگردانی روحی است که به گونه ای خطرناک به حالت دیوانگی نزدیک شده است.11
فشارهای روانی بر انسان معاصر به اندازه ای است که 80? بیماری های جدید از فشارهای روانی ناشی می شود.
این انسان با این دغدغه ها و مشکلات روحی و روانی، دین را عاملی برای نجات خویش می بیند و به سمت دین می رود. براین اساس یونگ برای دین خصلتی روان درمان گرانه قائل است و دین را معنی بخش وجود انسان و رهایی بخش او از مشکلات می شناساند.12 و مالینوفسکی نیز چونان یونگ می اندیشد.13 و با همین تصور مشرکان بت پرستی می کردند و از بت های خود انتظار یاری داشتند:
«واتّخذوا من دون الله آلهة لعلّهم ینصرون» یس/74
این نیاز انسان را برخی از طراحان دین، شناسایی کرده با طرح ادیان جدید، خود را رهایی بخش انسان از مشکلات روحی و روانی معرفی می کنند. نورمن ویت سنت پیل طرّاح یکی ازاین ادیان می گوید:
با اطمینان به نفس و حرارت و نگرش مثبت و به کمک پروردگار می توانی مشکلات شخصی خویش را حل کنی و قادر متعال علاج نگرانی است.14
در ژاپن نیز ادیان جدید، مهاجرین به شهرها را که نسبت به سایر ژاپنی ها از تنهایی، غم و اندوه بیشتری رنج می برند نشانه می گیرند و در جذب و پذیرش آنها بسیار موفق جلوه می کنند، آنها این اطمینان را به پیروان خویش می دهند که دین پذیرفته شده رهایی بخش و آرامش آفرین است.
وقتی انسان با این رویکرد به سمت دین می رود و در شمار دینداران قرار می گیرد از دین آرامش و سعادت و رهایی از تنهایی را می طلبد. اگر دین نتواند این خواسته را برآورده سازد گریز از چنین دینی طبیعی است.
برخی دین گریزی ها در دوران معاصر از آن جهت است که دین گریزان دین را فاقد راهکارهای مناسب برای برون رفت ازغم، غصه، اندوه و اضطراب می دانند، آنها تصویر می کنند دین نه تنها ایشان را از تنهایی و اضطراب نمی رهاند، بلکه با توصیه به گریه، بر سر و سینه کوفتن و خویشتن آزاری، غم و غصه و اندوه آنها را تشدید می کند.

5. شک و تردید
یکی دیگر از عوامل دین گریزی شک و تردید نسبت به آموزه ها و سنت های دینی است. این عامل در عصر جدید که دوران گرداب های سهمگین شک و تردید است بسیار بیشتر از گذشته جلوه می کند. گرداب شک و تردید چنان گسترده و فراگیر است که هیچ آموزه ای از آن بی نصیب نمانده است.
کارل گوستاو یونگ می گوید:
«من در مجموع خیال می کنم اغراق نیست وقتی که می گویم انسان امروزین از لحاظ روان شناختی دچار شکی کم و بیش مرگبار شده و در نتیجه غریق شک و تردید گشته است».15
انسان امروز به تمامی باورها و اعتقادات و مناسک پیشینیان به دیده شک و تردید می نگرد، او تفاوتی میان معارف مقدس و نامقدس نمی بیند و شک و تردید خویش را در تمام حوزه ها می گستراند.
این شک و تردیدها وقتی در قالب پرسش درآیند و جواب شایسته گیرند بسیار خجسته و ارزشمند می نمایند و دینداری را مستحکم می سازند، اما وقتی پرسشی نشوند یا پاسخ بایسته نگیرند بسیار ویرانگر می شوند؛ به ویژه آن گاه که پرسشگر، دین را نابردبار در برابر پرسش های خود ببیند. پیامبر امّی می ماند؛ مبادا برخی از مسلمانان در وحیانی بودن قرآن شک و تردید کنند و دین گریز شوند:
«و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطّه بیمینک إذاً لارتاب المبطلون» عنکبوت/48
و شک و تردید شماری از مسلمانان، آنها را به دین گریزی می کشاند، تا جایی که به خدا و روز واپسین به دیده تردید می نگرند:
«إنّما یستئذنک الذین لایؤمنون بالله و الیوم الآخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون» توبه/45
چنان که شک و تردید عامل مهمی در گریز دینداران از دین است؛ این شک و تردید عامل مهم در عدم پذیرش دین حق است. بنی اسرائیل به جهت شک و تردید دین موسی را برنتافتند و گفتند:
«یا موسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة» بقره/55
و درباره ایشان می خوانیم:
«إنّهم لفی شکّ منه مریب» هود/110
قوم عاد در حقانیت دین هود شک و تردید داشتند و خواستار نشانه بودند و بدون نشانه پذیرای دین نمی شدند و از خدایان خویش دست برنمی داشتند:
«یا هود ما جئتنا ببینة و ما نحن بتارکی آلهتنا عن قولک و ما نحن لک بمؤمنین» هود/53
قوم صالح خود را در شک و تردید می دیدند و از اینکه صالح(ع) با این شک، آنها را به دین خویش می خواند شگفت زده بودند:
«أتنهانا أن نعبد ما یعبد آباؤنا و إنّنا لفی شکّ ممّا تدعونا إلیه مریب» هود/62
یوسف(ع) نیز نشانه ها می آورد، اما گروهی گرفتار شک و تردید یا به بهانه شک و تردید دین او را بر نمی تابند:
«و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شکّ ممّا جاءکم به» مؤمن/34
قوم نوح، عاد، ثمود و… نیز به فراخوان پیامبران به دیده شک می نگرند:
«و قالوا إنّا کفرنا بما أرسلتم به و إنّا لفی شک ممّا تدعوننا إلیه مریب» ابراهیم/9
و از ایشان معجزه می خواهند:
«فأتونا بسلطان مبین» ابراهیم/10
فرعون نیز به موسی شک داشت و او را دروغگو می خواند:
«إنّی لأظنّه کاذباً» مؤمن/37
از این جهت به هامان گفت برای من برجی بلند بساز تا از فراز آن به خدای موسی که دربارهٌ او شک دارم دست یابم:
«و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحاً لعلّی أبلغ الأسباب أسباب السموات فأطّلع إلی إله موسی» مؤمن/36ـ37
و همین شک و تردید عامل نپذیرفتن اسلام از سوی عده ای است:
«أم یقولون افتراه» سجده/2
«و ماکنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطّه بیمینک إذًا لارتاب المبطلون» عنکبوت/38
کافران، اسلام را ساختگی می دیدند و نسبت به وحی تردید داشتند:
«ء أنزل علیه الذکر من بیننا بل هم فی شکّ من ذکری» ص/8
چنان که نسبت به آخرت و دین پیامبر اسلام نیز در تردید بودند:
«بل هم فی شکّ منها» نمل/66
«قل یا أیها الناس إن کنتم فی شکّ من دینی» یونس/104
«یا أیها الناس إن کنتم فی ریب من البعث» حج/5
این شک و تردیدها نسبت به وحی، پیامبر، آخرت و… عامل اصلی گریز عده ای از اسلام و فرارشان از جهاد است:
«إنّما یستئذنک الّذین لایؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یتردّدون» توبه/45

6. ناسازگارنمایی با عقل
نیازهای انسان به دو گروه تقسیم می شود: 1. نیازهای فطری، 2. نیازهای غیرفطری.
نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی خواهی، تعلق پذیری و عشق، احترام و خودشکوفایی در شمار فطریات هستند.
آبراهام مزلو نیازهای شناختی را نیز از شناخت های فطری می خواند:
«شواهد تاریخی قابل ملاحظه ای نشان می دهد که مردم با به خطر انداختن زندگی شان به دنبال دانش بوده اند. از این رو این نیاز را بالاتر و برتر از نیازهای ایمنی خود قرار داده اند.»16
در نگاه عده ای این نیازهای شناختی خاستگاه دین است. برای نمونه اگوست کنت، هربرت اسپنسر، ادوارد تایلی و جیمز فریزر، خاستگاه دین را عواطف نمی دانند؛ به باور آنها انسان های اولیه دانش خواه بودند و ذهن آنها بسیار عقلایی. این گروه ریشه فعالیت های دینی و مناسک را در باور داشت ها و اندیشه ها جست وجو می کنند و ریشه دین را در خرد بشری می جویند.
بنابراین وقتی گروهی دینی را پذیرا می شوند انتظار ناسازگاری آن دین با خرد را ندارند که اگر چنین تنشی میان عقل و دین رخ نماید آنها از دین به سود عقل چشم می پوشند.
برخی از دین گریزی ها در میان جوانان و دیگر اقشار جامعه از سر ناسازگار دیدن دین با عقل است. عده ای در جهان اسلام، شبیه خوانی، تعزیه خوانی، معجزات، شیطان، جنّ، تفاوت مرد و زن در دیه، ارث و… را بر نمی تابند و آنها را با عقل ناسازگار می خوانند، چنان که در میان مسیحیان نیز شماری تثلیث، رخدادهای زمان تولد مسیح، عشاء ربّانی و تأثیر قطعه نانی تبرّک شده و جرعه ای شراب در خوشبختی را که از باورهای مسیحیان است با عقل ناسازگار می شناسند و برخی یهودیان نیز بی بندوباری سلیمان، کشتی گرفتن یعقوب با خدا، فریاد و فغان ایوب و هوسرانی داود را ـ آن گونه که تورات می گوید ـ با خرد ناسازگار می شناسند.

7. ناسازگارنمایی با علم
در نگاه عده ای علم و دین ناسازگار با یکدیگرند و تلاش های فراوانی که در راستای آشتی این دو انجام شده ناکام است. دین نظریات نوآمد علمی را بر نمی تابد. چنان که تصور اینکه یک نفر هم دیندار باشد وهم دانشمند، امکان پذیر نیست. استیون وینبرگ، فیزیک دان، به عنوان نماینده برجسته این گروه می گوید:
«هر چه علم، عمیق تر به سرشت اشیاء نگاه کند کمتر به نظر می رسد جهان نشانی از یک خدای «علاقه مند» را در برداشته باشد».17
اینشتین، همفکر وینبرگ نیز خدای شخصی اسلام، مسیحیت و یهودیت را پذیرفتنی نمی داند.
یکی از نمونه های برجسته ناسازگاری علم و دین، نظریه تکامل داروین است. این نظریه با آنچه ادیان به عنوان هدفداری جهان مطرح می کنند کاملاً در ناسازگاری است. وینبرگ می گوید:
«ناسازگاریی که نظریه تکامل با دین می آفریند از فیزیک بیشتر است؛ چه اینکه این نظریه، عقیده به یک خدای ذوالعنایه را به چالش می کشد. برداشت وینبرگ به باور پیروان داروین نیز صحیح می نماید؛ چنان که هائیکل، کارل مارکس، نیچه، فروید و… نیز با الحاد سازگار است».18
همچنان که ناسازگار دیدن دین با علم از عوامل مهم دین گریزی است؛ تهی دیدن دین از علم و بی ثمر بودن آن نیز از عوامل دین گریزی شناخته می شود. برای نمونه کافران از آن جهت از اسلام می گریختند که قرآن را اساطیر می شناختند، و از علم تهی می دانستند. درنگاه آنها اساطیر از واقعیت تهی است و ثمره ای جز سرگرمی ندارد، اما علم فواید بسیار دارد و انسان را در رسیدن به خواسته ها و آرزوها یاری می کند:
«إن هذا إلاّ اساطیر الأوّلین» انعام/25
رشید رضا در تفسیر این آیه می نویسد:
«یعنی أنّهم لایعقلون ممّا فی القرآن من أنباء الغیب فی قصص الأمم مع رسلهم، إلا أنّها حکایات و خرافات تستطر و تکتب کغیرها، فلا علم فیها و لا فائدة منها».19
این نمونه و نمونه های دیگر با فرض بهانه بودن نیز حکایت از آن دارد که کافران اسطوره را بر نمی تابند و آن را با علم ناسازگار می شناسند.
امروزه نیز برخی از اهل کتاب به جهت ناسازگاری کتاب مقدس با یافته های علمی از آن می گریزند. موریس بوکای می نویسد:
«در مورد عهد عتیق نیـازی بود از کتاب نخست آن یعنی سفر پیدایش پا فراتر نهم، تا به تأکیداتی آشتی ناپذیر و غیرقـابل توجیه با معلومات قطعی علمی روبرو شوم».20
ییاتی گورسگی می گوید:
«در انجیل ها چه از جهت تاریخی و چه از لحاظ جغرافیایی مطالب نادرست فراوان به چشم می خورد».21
نمونه هایی از دین گریزی در جهان اسلام نیز دیده می شود. برای نمونه کسروی برخی از آیات را با علم ناسازگار می بیند و از اسلام می گریزد و برخی از جامعه شناسان و روان شناسان نیز از آن جهت که وحی، شیطان، جن و فرشته را در خور آزمایش و تحلیل و بررسی علمی نمی دانند از دین می گریزند و یا به تحلیل علمی وحی و شیطان و موضوعاتی از این دست می پردازند؛ تحلیلی که در نظرگاه دینداران عین دین گریزی است.

8. فقر
یکی از عوامل مهم و کلیدی در بروز ناهنجاری های اجتماعی، فقر است. برای نمونه 85 تا 90? جرایم در ایتالیا توسط افراد خانواده های فقیر انجام می شود در صورتی که این خانواده ها 60? کل جمعیت را تشکیل می دهند. تحقیقات دکتر سیریل برت در کتاب بزهکار جوان نیز جرایم فقرای لندن را 19? وجمعیت آنها را 8? کل جمعیت لندن می خواند.22
نقش فقر در پدیداری آسیب های اجتماعی در دین گریزی نیز دیده می شود؛ به گونه ای که بخشی از دین گریزی ها در خانواده های ضعیف یا بسیار ضعیف است. تأثیرگذاری فقر بر پدیداری آسیب های اجتماعی و هنجارشکنی در جایی است که فقر منفی انگاشته شود، اما اگر مثبت دیده شود و امتحان الهی قلمداد گردد به دین گریزی و هنجارشکنی و آسیب رسانی نمی انجامد.
افزون براین نقش فرد در پدیداری فقر نیز بسیار مهم جلوه می کند. فقری که از تنبلی و سستی فرد پدید می آید در مقایسه با فقری که در یک حکومت دینی پدید می آید بسیار کمتر به دین گریزی می انجامد. فقری که در یک حکومت دینی پدیدار می شود به حساب دین گذاشته می شود و زمینه های گریز از دین را فراهم می سازد، اما اگر همین فقر در یک حکومت سکولار رخ دهد، دین گریزی نمی آورد.
تأثیر فقر بر دین گریزی در آیات قرآن نیز دیده می شود:
«الشیطان یعدکم الفقر» بقره/268
شیطان مسلمانان را از فقر می ترساند، شاید ایشان از فقهر بهراسند و دین گریزی پیشه کنند. در برابر، خداوند وعده آمرزش و فزونی می دهد:
«و الله یعدکم مغفرة منه و فضلاً» بقره/268
و تهی دستان را از فضل خویش بهره مند می سازد:
«إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله» نور/32
و بر این اساس در روایات می خوانیم:
«کاد الفقر أن یکون کفراً».

9. روان پریشی
یافته های جدید علمی نشان از بیماری شمار زیادی از آسیب رسانان و هنجارشکنان دارد. این یافته ها، دستگاه ها و نهادهای مسئول را ناگزیر از فراخوان روان پزشکان و مددکاران اجتماعی ساخته است، تا آنجا که امروزه بیشتر زندان ها و ندامتگاه ها از خدمات این گروه ها بهره می گیرند و در اصلاح زندانیان و درمان آنها می کوشند.
دین گریزی نیز مانند بسیاری از آسیب های اجتماعی متأثر از این بیماری ها می باشد. خاستگاه شناسی دین گریزی گروهی از دین گریزان، نشان از بیماری شدید آنها دارد؛ به گونه ای که ایشان در برابر دین، مانند سنگ یا شدیدتر از سنگ می نمایند:
«ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة أو أشدّ قسوة» بقره/74
«و أما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً إلی رجسهم» توبه/125
«فتری الّذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم» مائده/52
عناد، دشمنی، تکبر، حسد و… برخی از بیماری های دین گریزان است. شماری از بنی اسرائیل خودبزرگ بینی داشتند، خویش را برتر از طالوت می دانستند، رهبری او را بر نمی تافتند، از جهاد سرباز می زدند:
«و قال لهم نبیهم إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً قالوا أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه» بقره/247

10. سخنگویان دین
کنش های رفتاری و گفتاری ناشایست برخی سخنگویان دین و مسئولین حکومتی یکی دیگر از عوامل دین گریزی است. برخی سخنگویان دینی وضعیت فرهنگی و اجتماعی رضایت بخشی ندارند، این عده در مواجهه با دیگران نفرت آفرینی می کنند و ایشان را دین گریز می سازند، دین را در قالب پوسیده و فرهنگی و اجتماعی و خاص خود می برند و با خرافه سازی و جعل و تحریف دین، چهره ای نامطلوب و زننده از دین ترسیم می کنند و با انگشت نهادن روی برخی روایات که بیشتر ساختگی می نمایند تاب تحمل مخاطب را می ربایند.
برای نمونه برخی از دین گریزی ها در غرب، نتیجه نفرت مردم از کشیشان بود. مردم امتیازات این گروه و تنگ نظری و قدرت طلبی و ثروت برخی از اسقف ها را بر نمی تافتند و با دین گریزی در برابر ایشان واکنش نشان می دادند. در آیات قرآن نیز برخی از نشانه های نقش دانشمندان اهل کتاب در دین گریزی آمده است:
«یا أیها الذین آمنوا إنّ کثیراً من الأحبار و الرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله» توبه/34
گروهی از علمای اهل کتاب با در هم آمیختن ساخته های خویش با دین، با هدف مادی دین را با زندگی و خرد ناسازگار نشان می دهند و زمینه های دین گریزی را فراهم می سازند:
«فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79
«یا أهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم» نساء/171
در جهان اسلام نیز برخی سخنگویان چنین نقشی دارند؛ آنها با رفتار زشت، دنیاطلبی، گناه، خشونت و باورهای خویش مردم را به اصل دین بدین می کنند و ایشان را به وادی دین گریزی می برند؛ در صورتی که آیات یاد شده به علمای اهل کتاب محدود نمی شود، بلکه سخنگویان اسلام نیز مشمول این آیه هستند و باید از سوق دادن مردم به دین گریزی بپرهیزند.

11. خواسته های نفسانی
عده ای دین را بر نمی تابند؛ از آن جهت که آموزه های پیامبران با بی بند وباری و ولنگاری ایشان ناهمخوان است و بر زیاده خواهی ها و آزادی های جنسی ایشان قید و بند می زند:
«و لقد آتینا موسی الکتاب و قفّینا من بعده بالرسل و آتینا عیسی بن المریم البینات و أیدناه بروح القدس أفکلّما جاءکم رسول بما لاتهوی أنفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون» بقره/78
این گروه دین را بر نمی تابند و هوای نفس را معبود خود قرار می دهند:
«أرأیت من اتّخذ إلهه هواه» فرقان/43
شیطان را الگو می گیرند، هنجارشکن می شوند، فساد و تباهی می کنند و از گمراه ترین مردم هستند:
«و من یتّبع خطوات الشیطان فإنّه یأمر بالفحشاء و المنکر» نور/21
«و من أضلّ ممّن اتّبع هواه» قصص/50
پیروی از این اسیران هوی و هوس نامطلوب و ناپسند است و خطر دین گریزی را در پی دارد:
«و لاتتّبع أهواءهم عمّا جاءک من الحقّ» مائده/48
و پیروان این عده از سوی خدا سرپرستی و یاری نخواهند شد:
«و لئن اتّبعت أهواءهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لانصیر» بقره/120

12. تهاجم دینی
هجوم رسانه ای شدید بر ضد دین و متولیان دین، یکی دیگر از عوامل دین گریزی است. دین ستیزان با امکانات گستردهٌ اقتصادی، رسانه ای و اطلاع رسانی، به طرح ایسم هایی می پردازند که دین را بر نمی تابند. آنها با ناکارآمد نشان دادن دین و به چالش کشیدن باورها، رفتارها و مناسک دینی و پخش شایعات درباره شخصیت های دینی سهم زیادی در دین گریزی دارند. برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای جذاب و در عین حال هدفمند این گروه، دین را افیون ملت ها، عامل عقب ماندگی، انحطاط و استبداد معرفی می کند.
تهاجم را نیز می توان به عنوان یک عامل دین گریزی در آیات قرآن ردیابی کرد. برخی از شیوه های دین ستیزان در قرآن عبارتند از:

یک. تخریب شخصیت ها
دین ستیزان برای راندن مردم از دین، پیامبران را نابردبار، قدرت طلب، تمامیت خواه، مجنون، ساحر، گمراه و… معرفی می کنند:
«قالوا یا شعیب أصلوتک تأمرک أن نترک ما یعبد آباؤنا أو أن نفعل فی أموالنا ما نشاء إنّک لأنت الحلیم الرشید»
«قالوا أ جئتنا لتلفتنا عمّا وجدنا علیه آباءنا و تکون لکما الکبریاء فی الأرض» یونس/78
«قالوا سحران تظاهرا» قصص/48
«ما هذا إلاّ بشر مثلکم یرید أن یتفضّل علیکم» مؤمنون/24
«و یقولون أئنّا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون» صافات/36
«و قال الکافرون هذا ساحر کذّاب» ص/4

دو. تخریب کتاب آسمانی
روش دیگر دین ستیزان زیر سؤال بردن قرآن بود:
«یقول الذین کفروا إنّ هذا إلاّ اساطیر الأولین» انعام/25
«أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات» هود/13

13. گستردگی بی ضابطه شریعت
یکی دیگر از عوامل دین ستیزی نشان دادن اسلام به عنوان دینی پرشریعت است. عده ای اصرار دارند دین اسلام را پرشریعت ترین دین معرفی کنند و با تنگ نظری و سخت گیری برخی از مباحات را تحریم کنند و هر روز قید و بندی جدید به نام دین بر انسان تحمیل کنند؛ در صورتی که این گسترش نه تنها امتیازی برای مسلمانان و اسلام نیست، بلکه برخی از مسلمانان را به رودر رویی با شریعت می کشاند. از سوی دیگر جمعیت قابل توجهی موسیقی گوش می دهند، پوشش کامل اسلامی ندارند، ظواهر دینی را رعایت نمی کنند و… این عده وقتی بسیاری از رفتارها و گفتارهای خود را با دین در ناسازگاری می بینند و با برخی از سخت گیری های فرادینی نیز روبرو می شوند، به سمت دین گریزی و رهایی از دغدغه های دینداری می روند.

راه حل های دین گریزی
دین گریزی مانند دیگر آسیب های اجتماعی قابل پیشگیری و درمان است. با راهکارهایی می توان از دین گریزی پیشگیری کرد و در صورت رخداد به درمان آن پرداخت.

مرحله پیشگیری
در این مرحله سه راهکار اساسی وجود دارد:

1. معرفی شایسته و بایسته دین
معرفی درست دین یکی از راه های مهم جلوگیری از دین گریزی است. اگر دین باوران دین را خرد گریز نشان ندهند، آموزه ها و باورهای دینی را با شواهد و نشانه های بسیار عرضه کنند و شک و تردید را از مخاطبان بگیرند، نوید بخشی دین را فریاد کنند و از سعادت آفرینی دین سخن گویند و دین را ناسازگار با علم نشان ندهند، از ناحیه اصل دین، شاهد دین گریزی مردم نخواهیم بود.
در این رهگذر، چهار محور بایسته تر به نظر می رسد که عبارتند از:

الف. طرح خردمندانه دین
بخشی از دین گریزی ها از ناسازگار دیدن دین با خرد آدمی پدید می آید. برای پیشگیری از این تصور، باید از آیات قرآن در طرح دین الگو گرفت و دین را همان گونه که قرآن معرفی می کند طرح و عرضه داشت. وقتی به آیات قرآن مراجعه می کنیم خردمندان و صاحبان فکر و اندیشه را بسیار مقرّب و پرمنزلت می بینیم:
«قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» زمر/9
دین را با تعقل و تدبر در آمیخته می یابیم و نشانه هایی چونان زنده شدن گاو بنی اسرائیل را در جهت واداشتن انسان به اندیشه می بینیم:
«کذلک نفصّل الآیات لقوم یعقلون» روم/28
«کذلک یبین الله لکم آیاته لعلّکم تعقلون» بقره/242
«کذلک یحی الله الموتی و یریکم آیاته لعلّکم تعقلون» بقره/73
«إنّا أنزلناه قرآناً عربیاً لعلّکم تعقلون» یوسف/2
«کتاب أنزلناه إلیک مبارک لیدّبّروا آیاته و لیتذّکر أولوا الألباب» ص/29
در این راستا پدیداری دین با نشانه های بسیاری همراه است و تصور تعقل گریزی از ساحت دین برچیده شده، پیامبران معجزه می آورند، باورها در قالب عقلی ریخته می شود، شکل منطقی می یابد و پیامبر اسلام صاحب برهان معرفی می شود:
«أ فی الله شکّ فاطر السموات و الأرض» ابراهیم/10
«لوکان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا» انبیاء/22
«فلمّا جنّ علیه اللیل رأی کوکباً قال هذا ربّی فلمّا أفل قال لاأحبّ الآفلین. فلمّا رأی القمر بازغاً قال هذا ربّی فلمّا أفل قال لئن لم یهدنی ربّی لأکوننّ من القوم الضالّین. فلمّا رأی الشمس بازغة قال هذا ربّی هذا أکبر فلمّا أفلت قال یا قوم إنّی بریء ممّا تشرکون» انعام/76ـ77
«قال إنّی علی بینة من ربّی» انعام/57
در تشریع احکام نیز سازگاری میان عقل و تشریع به روشنی دیده می شود و احکام بر پایه مصالح و مفاسد و نیازها شکل می گیرد، به گونه ای که اگر عقل قادر بر فهم تمام این مصالح و مفاسد باشد هیچ گونه ناسازگاری از خود بروز نمی دهد و تسلیم بی قید و شرط این احکام و مقررات اجتماعی اسلام خواهد شد.
در برابر این دین، صاحبان خرد و اندیشه، تسلیم، و نابخردان نابردبارند. آنها دین را به هیچ روی بر نمی تابند و آن را به سخره می گیرند:
«صمّ بکم عمی فهم لایعقلون» بقره/171
«و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أو لوکان آباءهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون» بقره/170
«و إذا نادیتم الی الصلوة اتّخذوها هزواً و لعباً ذلک بأنّهم قوم لایعقلون»(مائده/58)
قرآن از این نابخردان برهان می خواهد: «قولوا قولاً سدیداً»(احزاب/70) و آنها ناتوان نشان می دهد.

ب. اطمینان سازی دین
شماری از دین گریزی ها از تردید و شک در باورها و رفتارهای دینی بر می خیزد. دراین موارد طرح دین همراه با نشانه ها و دلایل اطمینان آور، بهترین راهکار شناخته می شود.
مخاطبان پیامبران الهی با شک و تردید در آورده های پیامبر می نگریستند:
«و إنّا لفی شکّ ممّا تدعوننا إلیک مریب» ابراهیم/9
آنها خواهان معجزه بودند:
«فأتوا بسلطان مبین» ابراهیم/10
و قوم هود به وی می گویند:
«یا هود ما جئتنا ببینة و ما نحن بتارکی آلهتنا عن قولک و ما نحن لک بمؤمنین» هود/53
پیامبران در برابر این عده با معجزات و دلایل و براهین روشن، آورده های خویش را اثبات می کردند و شک و تردید را از اذهان مخالفان می زدودند. و اگر می بینیم عده ای هم چنان از شک و تردید خود سخن می گفته اند به دلیل آن بوده که علاقه ای به رهایی از شک و تردید نداشتند.

ج. آرامش بخشی دین
آرامش بخشی و سعادت آفرینی دین در مقایسه با دیگر کارکردهای دین بسیار کم رنگ جلوه می کند. این کاستی عده ای را به این توهم کشانده که دین سعادت آفرین نیست یا آرامش بخشی آن از ایسم های جدید کمتراست.
رودررویی با این توهم، طرح فلسفه دین به خصوص با این رویکرد را بایسته می سازد. از این رهگذر، دین در آیات قرآن آرامش آفرین است:
«ألابذکر الله تطمئنّ القلوب» رعد/28
انسان ها را از تاریکی به سوی نور رهنمون می کند:
«الله ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور» بقره/257
ترس، اضطراب، دلهره و اندوه را از فضای زندگی دینداران دور می کند و ایشان را در امنیت و آرامش قرار می دهد:
«فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/38
در راستای سعادت آفرینی دین، کتاب های آسمانی هدایتگرند و سعادت را به ارمغان می آورند:
«و أنزل التوراة و الإنجیل من قبل هدی للناس» آل عمران/4
«یا أیها الناس قد جاءکم موعظة من ربّکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین» یونس/57
آرامش آفرینی دین به باورهای دینی محدود نمی ماند، بلکه عبادات، مناسک و تمامی شریعت اسلام نیز تولید آرامش می کند:
«من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالح فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون» مائده/69
«من عمل صالحاً من ذکر أو انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة» نحل/97
نتیجه: الهام گیری از این گونه آیات و بهره وری از یافته ها و دانش های جدید در توضیح و تبیین کارکرد باورها و رفتارهای دینی، چهره ای جدید برای دین می سازد؛ تصویری که در میان نسل پر دغدغه و پر اضطراب امروز طرفداران بسیاری دارد. اگر نقش دین به صورت کلی و کارکرد بخش های گوناگون آن به صورت جزئی برای نسل امروز تبیین گردد و تأثیر دین در جهت زدودن ترس، دلهره و اضطراب گفته شود شاهد دین گریزی دست کم از این ناحیه نخواهیم بود.

د. طرح سازگاری دین و علم
در مرحله پیشگیری از تصور ناسازگاری علم و دین، نخست باید اهمیت علم و دانش در نگاه دین را به بحث نشست. و در مرحله دوم قلمرو علم و دین را از یکدیگر باز شناخت. فهمی از دین که گسترهٌ قلمرو آن تمامی دانش ها و علوم باشد با علم بسیار ناسازگار می افتد. فهمی که فیزیک، شیمی، زیست شناسی، نجوم، زمین شناسی و… را در قلمرو دین بیاورد چندان مورد رضایت نیست. دانشمندان این فهم را بر نمی تابند و از ناسازگاری گسترده آن با یافته ها و دانسته های جدید سخن خواهند گفت.
برای نمونه وقتی طنطاوی قرآن را دریای معارف و دانش های بشری می بیند و با این نگاه به تفسیر می نشیند ناگزیر از طرح و عرضه نظریات و تئوری هایی خواهد شد که به هیچ روی با یافته های جدید علمی سازگار نمی افتد. وقتی او از نظریه انفجار بزرگ می گوید و سدیم را منشأ جهان هستی می خواند بسیاری از دانشمندان را به رودر رویی با خود می کشاند و آنها را به دین گریزی رهنمون می سازد. این دانشمندان تصویری از عالم سدیم ندارند و آن را در هاله ای از ابهام می دانند و قرآن را ناسازگار با علم می بینند.

2. پیاده سازی و عملیاتی کردن دین
عملیاتی کردن رهنمودهای اقتصادی، سیاسی اجتماعی قرآن و سالم سازی جامعه و افراد بر اساس الگوی ارائه شده در قرآن یکی از راهکارهای پراهمیت در راستای پیشگیری از دین گریزی است که خود در چند محور می گنجد:

توصیه های اقتصادی
این پیاده سازی، دین گریزی برخاسته از فقر و تهاجم را ازمیان می برد. در این رهنمودها از سویی کار، تلاش و تولید بسیار پراهمیت نشان داده شده است:
«و أن لیس للانسان إلاّ ما سعی» نجم/39
و از سویی دیگر دینداران باید بخشی از درآمد خود را به عنوان زکات، صدقه و انفاق به مستمندان و نیازمندان بپردازند:
«وأنفقوا فی سبیل الله» بقره/195
«إن تقرضوا الله قرضاً حسناً یضاعفه لکم» تغابن/17
«من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له» حدید/11
«للفقراء الذین أحصروا فی سبیل الله» بقره/272

توصیه های سیاسی اجتماعی
خشونت، اجبار و سخت گیری در اسلام ناپسند است. در توصیه های اسلام، اکراهی در پذیرش دین نیست:
«لا إکراه فی الدین» بقره/258
پیامبر تنها بشیر و نذیر است:
«و ما أرسلناک إلاّ مبشّراً و نذیراً» اسراء/105
آن حضرت وظیفه یا حق فشار و اکراه ندارد:
«فإن تولیتم فإنّما علی رسولنا البلاغ المبین» تغابن/12
رسول اسلام نباید سخت گیری کند. سخت گیری مردم را از ایشان می گریزاند:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم» آل عمران/159
بر اساس این رهنمودها سخت گیری بر شهروندان، تحمیل خواسته ها و ایجاد محدویت های فراگیر با روح حاکم بر آیات قرآن سازگار نیست. به قیاس اولویت، در خانواده نیز سخت گیری و فشار بر اعضای خانواده مطلوب نیست. وظیفه پدر و مادر، معرفی دین و بیان واجبات و محرمات و فلسفه آنهاست، نه واداشتن فرزندان به نماز، روزه، یا بازداشتن آنها از شنیدن موسیقی، یا حرام های دیگر.
فرزندانی که همواره در باید و نباید و امر و نهی زیسته اند پس از رهایی از سلطه پدر و مادر یکسره سرکش می نمایند و به واجبات و محرمات وقعی نمی نهند و بسیار بیشتر از دیگران، دین گریزی دارند.

3. انسان سازی
بیماری های روحی و روانی گروهی از دینداران، انحراف عده ای از سخنگویان دین و آلودگی محیط، در شمار عوامل دین گریزی قرار دارند. برای پیشگیری از این شکل دین گریزی ناگزیر از زدودن زمینه های بیماری، انحراف و آلودگی هستیم.
در نگاه قرآن، باورها و عبادات، در فرایند پیشگیری بسیار موفق جلوه می کند:
«إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر»
«کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلّکم تتّقون» بقره/183
افزون بر این، فساد، بغی، حسد، تکبر و… از صفات رذیله خوانده شده و انسان ازگرفتاری به این صفات پرهیز داده شده است.
در این راستا سخنگویان دین نیز از تحریف دین، سرپوش نهادن بر حقایق، دنیامداری، کج روی، ناشایست رفتاری و گفتاری باز داشته شده اند، سازگاری گفتار و رفتار از آنها خواسته شده، از غلو در دین و خرافه سازی نهی شده اند و حق اجبار و اکراه از آنها گرفته شده است:
«فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79
«یا أهل الکتاب لاتغلو فی دینکم» نساء/171
«یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون» صف/2
«لا إکراه فی الدین»
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک» آل عمران/159
افزون بر این در مرحله پذیرش نیز باید سخت گیری ها بیشتر باشد. شایسته نیست هر نازیباروی از همه جا رانده ای بر مسند آموزگاران دینی نشیند و سخن از دین بگوید. معلمان دینی باید از میان بهترین ها انتخاب شوند، چنان که سخنگویانی که خدا بر می گزیند از بهترین ها هستند. پیامبران الهی همگی نیک رفتار و خوش گفتار و از عیوب و آفت های آفرینشی به دور بوده اند.

مرحله درمان
اگر در مرحله پیشگیری راهکارها ناموفق جلوه کند و دین گریزی شکل گیرد باید با راهکارهایی به درمان دین گریزی نشست. راهکارهای درمان دین گریزی بسته به عوامل دین گریزی متفاوت است. درمان دین گریزی ناشی از فقر، متفاوت با دین گریزی ناشی ازخشونت و فشار است، چنان که در انواع دیگر دین گریزی راهکارها بسیار متفاوت می نماید، بنابراین هرشکل دین گریزی درمان خاصی را می طلبد و ناگزیر از بحث و بررسی انواع دین گریزی هستیم.

دین گریزی برخاسته از ناسازگار دیدن عقل و دین
این شکل از دین گریزی با روشهایی قابل درمان است:

1. سازگار ساختن دین و عقل
دراین شیوه ناگزیر از ارزش گذاری هر یک از دین و عقل هستیم. آیا یک دریافت عقلی از آن چنان ارزش و منزلتی برخوردار است که یک فهم از دین را به نفع آن کنار نهیم و در موارد ناسازگاری، حکم عقل را مقدم داریم و فهم از دین را توجیه کنیم؛ یا دریافت های عقلی شایسته چنین عزت واحترامی نیستند و باید فدای فهم های دینی گردند؟!
پیشینه فهم دین، نشان از قربانی شدن برخی فهم های دینی در مواردی و شماری از دریافت های عقلی در مواردی دیگر دارد. در قسمت متافیزیک و مقولات فرامادّی، عقل قدرت یکه تاز است و فهم دین را در موارد ناسازگاری از صحنه بیرون می کند، و در مقولات دیگر فهم دین حاکم می گردد و عقل ناتوان معرفی می شود! در بحث خداشناسی و نبوت و… عقل حاکم می گردد و به نفع حکم عقل، فهم، اصلاح و توجیه می شود، اما در بخش رفتارها، زندگی، حکومت داری و… فهم دینی حاکم می شود و عقل ناتوان از دریافت مصالح و مفاسد معرفی می شود. عقلی که در متافیزیک پرقدرت می نماید و در فهم دین نیز کارآ است به ناگهان در سایر موضوعات و زمینه ها زمین می خورد و از ناتوانی و ضعف آن سخن گفته می شود. در صورتی که اگر عقل ضعیف است در فهم دین نیز ضعیف خواهد بود، در نتیجه فهم ما از دین نیز استواری لازم را نخواهد داشت و معیاری برای جلوگیری از نابایسته گویی و کج روی برخی از تفسیرگران نمی شود.
افزون بر این اگر عقل ناتوان است این عجز در متافیزیک بیشتر از جهان فیزیک است؛ چه آنکه در این محدوده انجام پروسه آزمون و خطا امکان پذیر است و می توان در جریان این پروسه از درستی یا نادرستی شماری از دریافت های عقلی اطمینان یافت و در صورتی نادرستی به سوی دریافت های دیگری حرکت کرد، اما در متافیزیک چنین امکانی نیست.
بنابراین باید در حد امکان از گسترهٌ قلمرو ناسازگاری کاست و احکام عقلی آزمون شده و مثبت را مقدم بر فهم های خاص از دین داشت. وقتی یک فهم نتیجه نمی دهد و پیامدهای ناگواری با خود به همراه می آورد، باید دوباره فهمی دیگر به کار زد، باید فهمی ساخت که با عقل درگیر نشود و خشم همگان را با خود نیاورد. چنان که حکم عقل در مورد عصمت پیامبران بر فهمی خاص از دین مقدم می شود، حکم عقل در سیاست، اقتصاد، حکومت داری، حقوق و… نیز باید مقدم گردد.
با این رویکرد، زن از زمین ارث می برد، دیه اهل کتاب برابر با مسلمانان می گردد، بسیاری از دیدگاه های فقهی تغییر می کنند و…
در تمام این موارد بازیگر اصلی عقل است، اما وقتی این نقش را بر نمی تابند با عناوین دیگری بازنگری و نواندیشی و دوباره فهمی را انجام می دهند.
بر این اساس در آیات قرآن دین خرافه زدایی می شود و باورهای خرد گریز از ساحت دین پاک می شود. خطاب به عیسی(ع) می خوانیم:
«أ أنت قلت للناس اتّخذونی و أمّی إلهین من دون الله»
و عیسی(ع) در پاسخ می گوید:
«سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحقّ» مائده/116
و در راستای مبارزه با خردگریزی، دین یهود و مسیحیت پالایش می شوند و اعتقاد به اینکه عزیر و مسیح پسران خدا هستند، از ساحت دین پاک می شود و فرزندخواندن برای خداوند باور بی دینان معرفی می شود:
«و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنّی یؤفکون» توبه/30

دین گریزی برخاسته از شک و تردید
در درمان این شکل از دین گریزی راهکار نخست قرآن تشویق افراد به بیرون ریختن شک و تردید در قالب پرسش است:
«فإن کنت فی شکّ ممّا أنزلنا إلیک فسئل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک» یونس/94
«فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون»
وقتی شک و تردید در قالب پرسش درآید امکان پاسخ گویی صاحب نظران فراهم می شود، اما وقتی برون ریزی نشود و پاسخ نیابد رسوب می گیرد و بستر مناسبی برای دین گریزی می گردد.
برون ریزی شک و تردید در عصر جدید نسبت به اعصار گذشته بسیار آسان تر و کم خطرتر است. در گذشته هراس از انگ و بد نام شدن و… اجازه برون ریزی را به افراد نمی داد، اما امروزه رایانه و دیگر ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی، نگرانی را از افراد گرفته است. افراد به آسانی تمامی شک و تردیدهای خویش را در سایت ها و وبلاگ ها رها می سازند، خود را یکسره تخلیه می کنند و هیچ نگرانی به خود راه نمی دهند.
راهکار دوم پاسخ گویی، مستند سازی دوباره و بهینه سازی مستندات و بازگویی پیرایش شده باورها است.
پیامبر اسلام به کسانی که نسبت به دین آن حضرت شک و تردید دارند درس خداشناسی می دهد:
«قل یا أیها الناس إن کنتم فی شکّ من دینی فلاأعبد الذین تعبدون من دون الله و لکن أعبد الله الّذی یتوفّاکم و أمرت أن أکون من المؤمنین و أن أقم وجهک للدین حنیفاً و لاتکوننّ من المشرکین. و لاتدع من دون الله ما لاینفعک و لایضرّک فإن فعلت فإنّک إذاً من الظالمین» یونس/104ـ106
همچنین آنان که در وحیانی بودن قرآن شک و تردید دارند مورد توجه قرار می گیرند و پاسخی کوبنده دریافت می کنند:
«و إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله» بقره/23
«قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله» یونس/38
«قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات» هود/13
آفرینش انسان و مراحل زندگی پاسخ کسانی می شود که در آخرت شک دارند:
«یا أیها الناس إن کنتم فی ریب من البعث فإنّا خلقناکم من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من علقة ثمّ من مضغة مخلّقة و غیرمخلّقة…» حج/5
حضرت صالح(ع) به کمک معجزه شک زدایی و تردید شکنی می کند:
«و إنّنا لفی شک ممّا تدعونا إلیه مریب. قال یا قوم أرأیتم إن کنت علی بینة من ربّی و آتانی منه رحمة فمن ینصرنی من الله إن عصیته فما تزیدوننی غیرتخسیر. و یا قوم هذه ناقة الله لکم آیة فذروها تأکل فی أرض الله» هود/62ـ64
در مرحله پاسخ گویی، انتخاب وسیله مناسب بسیار تأثیرگذار است. کتاب نویسی و مقاله نویسی هر چند شیوه های مناسبی برای انتقال پاسخ هستند، اما در مقایسه با روش های اطلاع رسانی نوین مانند وبلاگ نویسی چندان سودمند نیستند. مراجعه به اینترنت بیشتر از کتاب و مطبوعات است و رساندن پاسخ به شخص پرسشگر، آسان تر.
افزون بر این وبلاگ نویسی مشکلات و دردسرهای چاپ و انتشار کتاب و مجله را ندارد و امکان تعامل و گفت وگو را بیشتر فراهم می آورد.

احساس آرامش بخش نبودن دین
برای مقابله با احساس آرامش بخش نبودن دین، در مرحله نخست باید نگاه یک بعدی به دین شکسته شود و دین به عنوان یک مجموعه سازوار درآید و تمام ابعاد آن برجسته گردد. نگاه یک سویه به دین و طرح یک سویه باید و نبایدها، بکن و نکن ها، کیفر، تازیانه، سنگسار، تبعید و… دین را ناکارآمد و ناسازگار با امید و عشق و سعادت نشان می دهد. دینی که تنها سنگسار، شلاق، و امر و نهی آن به گوش برسد و نمود یابد جز گریزاندن پیروان نتیجه ای نمی دهد. با کمک دین می توان عشق را در دینداران حیات بخشید، به آنها امید داد، سعادت بخشی دین را برجسته ساخت و آرامش بخشی آن را نشان داد و بایدها و نبایدها و امر و نهی ها را در راستای آرامش بخشی و سعادت آفرینی دین به بحث گرفت.
شروع حرکت در طرح دین بسیار مهم است، آنچه اکنون گاه در عرصه طرح دین دیده می شود نتیجه ای جز گریز ندارد. در طرح دین الگوبرداری از قرآن بسیار ارزشمند و راهگشاست. در قرآن نخست باور سازی می شود و پس از فراهم آمدن بستر مناسب، تکالیف و امر و نهی آغاز می شود و سخن از مجازات گفته می شود.
در مرحله دوم باید دین را در برابر ایسم ها و ادیان نوپیدا تقویت کرد، آرامش بخشی و سعادت آفرینی دین را در مقایسه با دیگر مدعیان بالا برد و روش های نوآمد سعادت آفرینی را مستند سازی کرد و با آن یافته ها نگاهی دوباره و چندباره به دین داشت، و در هر رفت و برگشت می توان چیزهایی از دین آموخت و بر آموزه ها و راهکارها افزود و هدف مهم و اساسی دین را تحقق بخشید؛ چنان که در مورد سایر دانش ها نیز نگاه دوباره دریچه های جدیدی فرا روی ما می گشاید.

ناسازگار دیدن علم و دین
بهترین درمان دین گریزی برخاسته از ناسازگار پنداری علم و دین، پاسخ ازموارد ناسازگار است. در موارد ناسازگار، گاه یافته علمی در سطحی نیست که بتواند در برابر دین ایستادگی کند و ناسازگاری به وجود آورد، و گاه فهم از دین به گونه ای نیست که ناسازگاری رخ نماید. در این گونه موارد تصور ناسازگاری باطل می نماید. اما اگر یافته های قطعی و علمی نماید و فهمی از دین نیز استوار جلوه کند در این صورت آن فهم خاص از دین را به کمک یافته علمی می توان اصلاح کرد یا ناتمام خواند؛ چه اینکه در نگاه قرآن، تمامی موجودات و مخلوقات کلمه خدا هستند و کلمات الهی تنها واژگان قرآن نیستند.
«و جعلها کلمة باقیة فی عقبه» زخرف/28
«إذ قالت الملائکة یا مریم إن الله یبشّرک بکلمة منه اسمه المسیح بن مریم» آل عمران/45
«فنادته الملائکة و هو قائم یصلّی فی المحراب أنّ الله یبشّرک بیحیی مصدّقاً بکلمة من الله» آل عمران/39
«إنّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته»
«و یرید الله أن یحقّ الحقّ بکلماته» انفال/7
«و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلماته» بقره/124
افزون بر این در نگاه قرآن، آیات الهی تنها به آیات قرآن محدود نمی شود، بلکه چنان که بخشهایی از قرآن آیه نامیده می شود (بقره/106و آل عمران/7) تمامی موجودات و مخلوقات وهستی نیز از آیات الهی به شمار می آیند.
بنابراین وقتی ناسازگاری رخ می دهد این ناسازگاری میان فهم ما از یک دسته واژه ها و دریافت و شناخت ما از دیگر آفریدگان (کلمات و آیات الهی) رخ می دهد. با این فرض باید آیه های قرآن ناسازگار با علم را به کمک این آیات و کلمات دوباره فهمی کرد.
به عبارت دیگر نقش این مخلوقات در تفسیر کلمات قرآن مانند نقش آیات محکم در تفسیر آیات متشابه است؛ با این نگاه، آیات محکم بخشی از آیات قرآن و تمامی موجودات و مخلوقات خدا خواهد بود و در این صورت آیات و کلمات محکمی که در بیرون قرآن قرار دارد در هر نوع ناسازگاری قوی تر از آیات و کلمات قرآن هستند، چه اینکه ابزار وآلات ما در دریافت و شناخت موجودات هستی از روش ها و ابزار فهم آیات توان بیشتری دارد. فهم ما از آیات ظنی است، ولی ابزار و آلات علم و روش های آن نتیجه قطعی یا دست کم نتیجه مطمئن تری با خود می آورد.
بنابراین وقتی نشانه ها و قرائن بسیاری از درستی اصل تکامل حکایت دارد، به کمک این اصل می توان به تفسیر و توجیه آیاتی پرداخت که ناسازگار با تکامل می نماید. اگر برخی آیات به ظاهر حرکت زمین را بر نمی تابد و خورشید مرکزی را نتیجه می دهد، می توان با آیه و کلمه خدا (حرکت زمین) که محکم می نماید و یک یافته علمی است به توجیه آیات ناسازگار نشست. و اگر از آیه شریفه «الذی جعل لکم الأرض فراشاً»(بقره/22) عده ای مسطح بودن زمین را نتیجه گرفته اند، می توان با آیه و کلمه خدا «کروی بودن زمین» به تفسیر دوباره آیات ناسازگار نشست و کروی بودن زمین را نتیجه گرفت.
تقدم یک یافته بر فهمی خاص از دین هرچند ممکن است تزلزل شدیدی در خداشناسی ایجاد کند و تصور ما در مورد خداوند را مخدوش سازد، اما با بازسازی و بهینه سازی باورها می توان هم چنان دیندار ماند؛ چنان که در میان دینداران اختلافات شدیدی در مورد خدا و صفات اوست و این اختلافات آنها را از شمار دینداران بیرون نمی سازد. افزون بر این، چنان که عقل در مواردی لزوم پالایش اعتقادات را به وجود آورده و می آورد، علم نیز می تواند چنین نقشی داشته باشد و برخی باورها را نادرست نشان دهد و ما را ناگزیر از تجدید نظر در فهماندن نماید. اگر نظریه تکامل، نظم مورد نظر دینداران را زیر سؤال می برد، می توان هم چنان دینداری را ادامه داد و از روش های دیگری خدا را اثبات کرد.

دین گریزی برخاسته از خشونت
در درمان این دین گریزی نخست باید چهره خشن دین را از ذهن دین گریزان پاک کرد و دین را آیین مهر و محبت نشان داد. اگر شخص دین گریز، خشونت، فشار، تهدید و ارعاب را خود سری والدین، متولیان تعلیم و تربیت و مسئولان ببیند؛ و نه خواست دین، گریز او از افراد و برخی جریانات خواهد بود، نه دین.

دین گریزی برخاسته از فقر
اگر رهنمودهای اقتصادی قرآن عملیاتی نشود، بیکاری گسترده شود و درصد بالایی از نیروی کار در شمار بیکاران قرار گیرند و در نتیجه راهکارهای فقرزدایی با انبوه مستمندان و نیازمندان نتیجه ندهد، در این صورت حکومت برای جلوگیری از دین گریزی و دیگر آسیب های اجتماعی ناگزیر از ایجاد اشتغال، پرداخت مستمری به بیکاران و بهینه سازی و نوسازی اقتصاد است؛ چنان که پیامبران در برابر مردم چنین احساسی داشتند و خواستار امنیت جانی و اقتصادی مردم بودند و دراین مسیر سختی ها و مشکلات را با جان و دل می خریدند:
«و إذ قال ابراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات» بقره/126
افزون بر این، حکومت در برابر مستمندان مسئول است و باید با پرداخت مستمری و دیگر پرداخت ها و یارانه ها از تأثیر فقر بر دین گریزی بکاهد.

دین گریزی برخاسته از محیط و دوستان
زیستن در محیط هایی که محصول مهم آن دین گریزی است به آسانی امکان پذیر نیست. این محیط ها ناخودآگاه افراد را تحت تأثیر شدید قرار می دهد و آنها را ناخواسته به سمت دین گریزی می برد. در چنین مواردی نخستین مرحله درمان، جداسازی دین گریزان از محیط است؛ چه اینکه زیست در این محیط ها درمان را ناموفق می سازد و همیشه دور و تسلسل درمانی به وجود می آورد، از درمان فرد به بهسازی محیط، و از بهسازی و درمان محیط به درمان فرد. وقتی فرد درمان شود زیست او در محیط آلوده گرفتاری دوباره در دام دین گریزی می آورد و درمان محیط و بهسازی محیط با زیست دین گریزان در این محیط امکان پذیر نیست.
مرحله جداسازی فرد از محیط در آیات قرآن نیز دیده می شود؛ مسلمانان از محیط ناسالم مکه هجرت می کنند و دین گریزان در آخرت به دلیل هجرت نکردن محاکمه می شوند و کیفر می بینند:
«قالوا ألم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها» نساء/97
حضرت نوح(ع) نیز برای رهایی فرزند خویش از دین گریزی در پی جداسازی او از دوستان ناباب و دین ستیز بود:
«و نادی نوح ابنه و کان فی معزل یا بنی ارکب معنا و لاتکن من الکافرین» هود/42
مرحله دوم درمان، پاک سازی محیط است؛ دراین مرحله نیز جداسازی دین گریزانی که آگاهانه به این وادی رفته اند از دین گریزانی که ناخودآگاه در این آسیب گرفتار آمده اند ضروری است. دسته نخست با راه حل هایی که در مرحله پیش گیری و درمان گفته شد درمان پذیرند؛ اما دین گریزان دسته دوم با جداسازی از محیط به دین باوری بر می گردند.

پی نوشت ها:
1. مورنو، آنتونیو، یونگ، خدایان و انسان مدرن، ترجمه داریوش مهرجویی، 99.
2. کی نیا، مهدی، مبانی جرم شناسی، 2/243.
3. همان، 2/250.
4. احمدی، احمد، روان شناسی نوجوانان و جوانان، 35.
5. آیزنبرگ، نانسی، رفتارهای اجتماعی کودکان، ترجمه بهار ملکی، 111.
6. همان، 152.
7. گری گوری، روان شناسی نوجوانان و جوانان، ترجمه مهدی تقی زاده، 263.
8. فرجاد، آسیب شناسی اجتماعی، 14.
9. بولتون، رابرت، روان شناسی روابط انسانی ترجمه حمیدرضا سهرابی، 25.
10. مورنو، آنتونیک، یونگ، خدایان و انسان مدرن، 100.
11. همان.
12. همیلتون، جامعه شناسی دین، 117.
13. همان، 86.
14. دین و چشم اندازهای نو، مقاله دین و نیازهای فرد، 122.
15. یونگ، انسان امروزین در جستجوی روح فرد، 182.
16. مزلو، ابراهام، 347.
17. جان اف هات، علم و دین، ترجمه بتول نجفی، 59.
18. همان، 91.
19.محمد رشید رضا، تفسیر المنار، 7/348.
20. گورسکی، ل. پیاتی، مبانی مسیحیت، 181.
21. بوکای، موریس، قرآن و عهدین، 34.
22. شیخاوندی، داور، جامعه شناسی انحرافات، 199.

نویسنده: محمد بهرامی

تمدید مهلت ارسال آثار

بنا به آخرین خبر منتشر شده از سوی دبیرخانه دومین دوسالانه تذهیب های قرآنی، نسبت به درخواست مکرر هنرمندان گرامی، مهلت ارسال آثار تا تاریخ 4 بهمن ماه 89 تمدید گردید. 
آدرس سایت: 

مراد از "سدرة المنتهی‌َ" در آیة شریفة 14 سورة "نجم‌" چیست‌؟

سدر همان درخت کُنار است‌. کُنار درختی تناور و خاردار است که بلندیش تا 40 متر می‌رسد. می‌گویند تا دو هزار سال عمر می‌کند، میوة آن به شکل سنجد و بعد از رسیدن سرخ یا زرد رنگ و شیرین می‌شود. امّا این‌که مراد از "سدرة المنتهی‌" در آیه 14 سوره نجم چیست‌، از آیات و روایات همین قدر استفاده می‌شود که "سدرة المنتهی‌" محلی است و یا درختی که در انتها واقع شده‌، امّا انتهای چه چیزها معلوم نیست‌.(ر.ک قاموس قرآن‌، سید علی‌اکبر قرشی‌، مدخل "سدر".) در تفسیر نمونه در این باره آمده است‌: "سدره‌" درخت پر برگ و پر سایه‌ای است که در اوج آسمان‌ها، در منتهی الیه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبیا و اَعمال انسان‌ها قرار گرفته است‌. آن‌، در جایی است که ملائکه از آن فراتر نمی‌روند و جبرییل در سفر معراج‌، هنگامی که به آن رسید، متوقّف شد. پیامبراکرم‌فرموده است‌: "من‌، بر هر یک از برگ‌های آن‌، فرشته‌ای دیدم که ایستاده بود و خداوند را تسبیح می‌کرد." آن حضرت نیز فرموده است‌: "من به سدرة‌المنتهی رسیدم و دیدم در سایه هر برگی از آن‌، امّتی قرار گرفته‌اند.". این تعبیرها نشان می‌دهد که سدرة‌المنتهی درختی شبیه آن‌چه در زمین می‌بینیم‌، نیست‌.(تفسیر نمونه‌، همان‌، ج 22، ص 497 ـ 498.)