شفاعت تفضّلی در قرآن

 قرآن کریم در موضوع شفاعت مطالب مختلف و متنوعی مطرح نموده است. در برخی از آیات شفاعت بطور مطلق نفی شده است و گاهی نیز شفاعت سودمند را برای گروهی خاص انکار می کند. در گروهی از آیات شرایطی را برای شفیع و فرد مورد شفاعت بر می شمارد. در برخی از آیات گروهی از شفیعان را نام می برد و در برخی دیگر شفاعت بعضی را شدیداً مورد انکار قرار می دهد. با توجه به تنوع و اختلاف آشکاری که در ظاهر بیان و محتوای آیات ملاحظه می شود، لازم است این آیات را در کنار هم مورد مطالعه قرار داد. آیات قرآنی در موضوع شفاعت در دو گروه عمده قرار می گیرند:
آیات نافی شفاعت آیات فراوانی که در این گروه قرار دارند به طرق مختلفی موضوع شفاعت را مطرح و نفی کرده اند. در آیه ای خاص، شفاعت بطور مطلق انکار شده است: «یا ایها الذین امنوا انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یأتی یوم لا بیع فیه و لا خله و لا شفاعه و الکافرون هم الظالمون» (بقره، ۲۵۴). بنابراین آیه در روز قیامت هیچ گونه شفاعتی وجود ندارد.
در برخی از آیات خدا شفاعت مورد نظر یهودیان را منتفی می داند. قوم یهود به شفاعتی بی قید و شرط معتقد بودند، از نظر آنها تنها انتساب به پیامبر موجب می شود آن پیامبر درباره اقوام و خویشان خود شفاعت کند. این پندار یهودیان مبتنی بر آن بود که خود را امتی برگزیده و ممتاز دانسته و لذا معتقد بودند تنها یهودیان به بهشت وارد می شوند و آتش هم تنها ایام معدودی آنها را عذاب می کند. «قالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله و احباؤه» (مائده، ۱۸). البته قوم یهود تنها درباره یهودیان چنین نظری داشت و در مقابل، مسیحیان نیز تنها خود را پسران و دوستان خدا می دانستند. از سوی دیگر نژاد پرستی اهل کتاب مانع از آن بود که دیگران را جزء نجات یافتگان بدانند: «و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هوداً او نصاری» (بقره، ۱۱۱) «و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدوده» (بقره، ۸۰). قرآن کریم در مقابل این طرز فکر نژاد پرستانه یهود گاهی چنین افکاری را تنها آرزوهای دور و دراز آنها می داند «تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (بقره، ۱۱۱) و گاهی به صراحت وجود هر گونه شفیع و یاوری را در روز قیامت برای ایشان انکار می کند: «یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین و اتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعه و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون» (بقره، ۴۸) " ۷ ".
برخی از آیات قرآنی نیز شفاعت بت ها را نفی می کند. این گونه آیات بیانگر آن است که هیچ گونه شافعتی بر عهده بت های دست ساخت شما نهاده نشده است و از این رو هیچ یک از توقعات شما از طریق بت ها بر آورده نمی شود: «ما نری منکم شفعاؤکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکاء» (انعام، ۹۴) و نیز آیه «ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل او لو کانوا لا یملکون شیئاً و لا یعقلون» (زمر، ۴۳) در همه این آیات شفاعتی که برخی ها با همان ملاک های غلطی که در نظام دنیایی دارند، برای آخرت توهم نموده اند نفی شده است. لذا چنین آیاتی هرگز نمی تواند نافی شفاعت صحیح که با عدل و حکمت الهی سازگار است بشمار آید.
ملائک تنها کسانی را مورد شفاعت قرار می دهند که خود با داشتن دین صحیح و مورد رضای حق مرتضای حق باشند: «قالوا اتخذ الرحمن ولداً سبحانه بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعلمون. یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یشفعون الا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون» (انبیاء، ۲۸ ۲۶)آیات مثبت و مؤید شفاعت
در برخی از آیات قرآنی خداوند متعال به عنوان تنها شفیع معرفی می شود و یا هر گونه شفاعت دیگران نفی می گردد: «لیس لها من دون الله ولی و لا شفیع» (انعام، ۷۰) و «ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل او لو کانوا لا یملکون شیئاً و لا یعقلون قل لله الشفاعه جمیعاً» (زمر، ۴۴) بنا بر این گونه آیات، شفاعت اصیل و استقلالی تنها در مورد خداوند مصداق دارد. یکی از بهترین آیاتی که می تواند وجود شفاعت را تأیید نماید، آیاتی است که بیانگر گفتگوی میان اصحاب یمین و دوزخیان است: «الا اصحاب الیمین. فی جنات یتسائلون عن المجرمین. ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک من المصلین. و لم نک نطعم المسکین. و کنا نخوض مع الخائضین. و کنا نکذب بیوم الدین. حتی اتینا الیقین. فما تنفعهم شفاعه الشافعین» (مدثر، ۴۸ ۳۹). از این آیه چنین استفاده می شود که عدم برخورداری این گروه از شفاعت، به عقاید و نوع اعمالی بر می گردد که در واقع شایستگی و زمینه شفاعت را در آنها از بین برده است و این تعبیر در صورتی رواست که شفاعت در مورد عده ای وجود داشته باشد و اینها به علت موانعی محروم شوند. به عبارت دیگر، نفی این آیه متوجه سودمندی شفاعت است. به علاوه تعبیر «فما تنفعهم شفاعه الشافعین» دلالت بر آن دارد که شفیعان روز قیامت متعدد هستند.
گروهی دیگر از این آیات شرایط شفاعت و یا شرط تأثیر شفاعت را مطرح می نمایند. این آیات بطور تلویحی اصل شفاعت را اثبات می کنند. زیرا اگر شفاعت به طور کلی و نسبت به همگان منتفی بود بیان این شرایط موردی نداشت. از نظر آیات قرآنی شفیع در شفاعت خود باید اذن خدای متعال را داشته باشد (رک: بقره، ۲۵۵؛ یونس، ۳؛ مریم، ۸۷). گاهی نیز پس از نفی شفاعت بت ها، فرشتگان و... گروهی خاص را که عالمانه شهادت به حق می دهند استثنا می کند: «و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم یعلمون» (زخرف، ۸۶). در آیاتی دیگر از همین قبیل، صریحاً اظهار شده است که ملائک تنها کسانی را مورد شفاعت قرار می دهند که خود با داشتن دین صحیح و مورد رضای حق مرتضای حق باشند: «قالوا اتخذ الرحمن ولداً سبحانه بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعلمون. یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یشفعون الا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون» (انبیاء، ۲۸ ۲۶). این آیه پاسخ روشنی به بت پرستان است که فرشتگان را شریک خدا قرار داده و انتظار داشتند آنها شفاعت ایشان را نزد خدای متعال بکنند. (رک: طباطبایی، ج ۱۴، ص ۳۸۹) و سرانجام در آیه ای دیگر خداوند می فرماید ملائک بسیاری در آسمانها وجود دارند که پس از اذن خدا در مورد آنهایی که خدا بخواهد و مرضی حق باشند شفاعت می کنند: «و کم من ملک فی السموات لا تغنی شفاعتهم شیئاً الا من بعد ان یأذن الله لمن یشاء و یرضی» (نجم، ۲۶).
از تمامی آیاتی که در صدد بیان شرایط شفاعت، شفیعان و افرادی که از شفاعت بهره مند می شوند، هستند می توان چنین استفاده کرد که شفاعت امری حتمی است و این آیات بیانگر مشروط بودن آن به شرایطی خاص و تعیین حد و مرزهای آن است.
در آیه ای دیگر خداوند می فرماید ملائک بسیاری در آسمانها وجود دارند که پس از اذن خدا در مورد آنهایی که خدا بخواهد و مرضی حق باشند شفاعت می کنند: «و کم من ملک فی السموات لا تغنی شفاعتهم شیئاً الا من بعد ان یأذن الله لمن یشاء و یرضی» (نجم، ۲۶)اشاره پس از بررسی اجمالی آیات قرآنی که به نحوی ناظر به موضوع شفاعت هستند اشاره به چند نکته مهم، ضروری به نظر می رسد:
۱) بخشی از آیات قرآنی که نافی شفاعت بشمار آمده اند، به گواهی آیات قبل و بعدشان ناظر به نفی شفاعتی است که یهود از سر انحصار طلبی و نژادپرستی برای قوم خود قائل بودند. برخی از این آیات خطاب به قوم یهود است و می توان آنها را راجع به نفی عقاید یهودیان دانست ولی از آنجایی که مورد هرگز مخصوص آیات نیست، باید گفت اینگونه آیات هر گونه شفاعتی را که بی اساس و تنها بر پایه رابطه و نسبت و بدون ضابطه باشد نفی می کند. بر این اساس، بسیاری از شفاعتهایی که برخی از مسلمانان (عوام) به آن اعتقاد دارند توسط همین آیات مردود شناخته می شود.
۲) برخی از آیات نافی شفاعت، ناظر به پاسخگویی به شبهات و ثنیین و بت پرستان است. البته در میان بت پرستان، توده ها از روی عادت جاهلی و به تبعیت از بزرگان خود بت می پرستیدند ولی محققان آنها برای خود دلایلی داشتند. از نظر آنها خدای متعال حقیقتی نامحدود است و انسان هم به او دسترسی ندارد. بنابراین، افرادی به عنوان واسطه، فیض او را به انسانها و سایر موجودات می رسانند. این واسطگان از نظر آنها ملائک، ستارگان و حتی بزرگان بشر هستند. لذا لازم است انسان این ها را بپرستد تا آنها نزد خدای متعال از او شفاعت کنند: «و یعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عندالله» (یونس، ۱۸). البته وثنیین در آغاز برای عبادت این واسطه ها و شفاعت خواهی از آنها، بت هایی به عنوان تمثال می ساختند و در برابر آنها عبادت می کردند، ولی بعدها به همین بت های دست ساخت خودشان به چشم استقلال نگریستند.
باید توجه داشت آن شفاعتی که بت پرستان از آن واسطه ها متوقع بودند، تنها شفاعت تکوینی بود و آنها هرگز به شریعت و وحی و آخرت و بهشت و جهنم اعتقادی نداشتند. به نظر آنها جهان به طور کلی توسط خدا آفریده شده و همو اداره کلی آن را به عهده دارد ولیکن امور جزئیه ای چون فرستاندن باران و افزایش روزی و... را ارباب جزئی و بت ها یا حداکثر ملائک بر عهده دارند. از این رو برای بهره مندی از نعمتهای دنیایی به همین واسطه ها باید متوسل شد. قرآن کریم در مواضع بسیاری به این اعتقادات بت پرستان اشاره کرده و درباره ناتوان بودن بت ها و قرب خدای متعال به بندگان روشنگری می کند: (رک: حج، ۷۳؛ ق، ۱۶؛ اعراف، ۱۹۵ ۱۹۴)
۳) در برخی از آیات شریفه قرآنی گرچه واژه شفاعت بکار نرفته است ولیکن با ملاحظه قرائن دیگر و با توجه به احادیث معتبر می توان آنها را نیز از جمله آیات مؤید شفاعت بشمار آورد، از جمله: «و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً» (اسراء، ۷۹). به گواهی مفسران قرآن مراد از مقام محمود، مقام شفاعت است. (طبرسی، ج ۶ ۵؛ ص ۵۶۲ ۵۶۱) برخی نیز یکی از مقامات محمود را که موجب ستایش و تمجید تمامی اهل محشر است، مقام شفاعت می دانند. (زمخشری، ج ۲، ص ۲۴۳)
رشید رضا صاحب تفسیر المنار تحت تأثیر استاد خود محمد عبده در تفسیر سوره بقره ضمن برشمردن اصول عامه ای که در این سوره یافته در اصل ۳۲ به موضوع بطلان شفاعت و ثنیه پرداخته و اظهار می دارد آیات زیادی در این سوره بر بطلان چنین شفاعتی دلالت دارد. از نظر او مشرکین عرب قبل از اسلام به نوعی شفاعت تکوینی قائل بودند و به زعم خود با دعا و قربانی کردن و نذر، به درگاه بت های دست ساخت خود یا فرشتگان تقرب می جستند، تا آنها شفاعت ایشان را نزد خدای متعال کرده و آنگاه خدا با پذیرش شفاعت آنها به ایشان خیری برساند یا شری را دفع نمایدعلامه طباطبایی نیز در مقام بحث روایی آیه یاد شده مقام محمود را همان شفاعت می داند. (طباطبایی، ج ۱۳، ص ۲۴۸ ۲۴۷). وی آیه «یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون الا من رحم الله (دخان، ۴۲ ۴۱) را یکی از ادله شفاعت در قیامت می داند. (همان، ج ۱۸، ص ۲۲۵ ۲۲۴) آیه «و لسوف یعطیک ربک فترضی» (ضحی، ۵) نیز از نظر علامه مربوط به شفاعت است و بنا بر روایت معتبری امید بخش ترین آیات قرآنی بشمار می آید. (همان، ج ۲۰، ص ۵۲۷ ۵۲۶)
۴) رشید رضا صاحب تفسیر المنار تحت تأثیر استاد خود محمد عبده در تفسیر سوره بقره ضمن برشمردن اصول عامه ای که در این سوره یافته در اصل ۳۲ به موضوع بطلان شفاعت و ثنیه پرداخته و اظهار می دارد آیات زیادی در این سوره بر بطلان چنین شفاعتی دلالت دارد. از نظر او مشرکین عرب قبل از اسلام به نوعی شفاعت تکوینی قائل بودند و به زعم خود با دعا و قربانی کردن و نذر، به درگاه بت های دست ساخت خود یا فرشتگان تقرب می جستند، تا آنها شفاعت ایشان را نزد خدای متعال کرده و آنگاه خدا با پذیرش شفاعت آنها به ایشان خیری برساند یا شری را دفع نماید. (رشید رضا، ج ۱، ص ۱۲۱) به نظر وی مشرکین اهل کتاب و مؤمنین (از مسلمانان) علاوه بر چنین اعتقادی نجات از جهنم را هم از شفیعان خود خواستند. (همانجا) رشید رضا در موضعی دیگر کسی را که با اعتماد به عفو و شفاعت مرتکب کبائر می شود، همانند کسی می داند که در ملأ عام جرمی را مرتکب شود و هنگامی که مأموران در صدد دستگیری او هستند، اعتراض کند و بگوید امیر پس از صدور حکم مرا بخشیده است.
به نظر صاحب المنار بدیهی است که همه چنین کسی را احمق خواهند شمرد. (همان، ص ۳۰۰) بر اساس چنین مقدماتی رشید رضا همچون محمد عبده همه آیات و روایاتی که به نحوی درباره شفاعت نظر تأییدی دارند متشابه و هر مسلمان را موظف به ایمان به ظاهر آن می داند، هر چند به کنه و حقیقت آن واقف نبوده باشد. با تأمل در اشکالاتی که افرادی چون صاحب المنار درباره شفاعت مطرح کرده اند به خوبی آشکار می شود که آنها از ابتدا قادر به تصویر شفاعت صحیح نبوده اند و در این باره دچار سوء فهم و برداشت نادرست شده اند. 

 

تهیه و تنظیم: میناطراویان

ویژگی مثل های قرآن

 قرآن در عین این که در بیان مثلها از فرهنگ محیط تاثیر نمی پذیرد، ولی مثل های آن پیوسته متناسب با اهدافی است که در هر محیطی آن را تعقیب می کند.
انسان از محیطی که در آنجا پرورش یافته، تأثیرپذیر می باشد ، و فرهنگ محیط در سخنان او از شعر و نثر جوانه می زند و افراد آگاه از ویژگی های ملت ها ، زادگاه سخنان را به خوبی تشخیص می هند.
شخصیت انسان خود را در گفتار و رفتار او پنهان می سازد ، به عبارتی زاییده مثلثی است که یک ضلع آن را عامل محیط تشکیل می دهد ، و دو ضلع دیگر آن « عامل وراثت » و « تعلیم و تربیت » است.
● اثرپذیری قرآن از محیط
قرآن سخن آدمی نیست که از محیط تاثیر بپذیرد ، او سخن خدا است که آفریدگار انسانها و محیط و فرهنگ و آنچه در جهان امکانی نام هستی دارد ، می باشد .
انتظار این که قرآن از فرهنگ محیط مکی و یا مدنی متأثر گردد ، اندیشه باطل است که گاه و بیگاه دامنگیر خاورشناسان مغرض می گردد و برخی از افراد را فریب می دهد .
در قرآن مسأله اثرپذیری از محیط کاملا بی اساس است ، بلکه اگر سخنی هست مربوط به جای دیگر است ، و آن این که هدف قرآن از مثل های ابداعی و ابتکاری ، بیان یک اندیشه نامحسوس در قالب محسوس است تا آن حقیقت نامرئی در لباس یک واقعیت مرئی ، برای مخاطبان جلوه کند .
● شرایط حاکم بر مکه !
پیامبر گرامی در محیط مکه گرفتار شرک مشرکان ، و نیایش آنان در برابر سنگ و فلز و چوب بود . از این جهت وحی الهی باید در مثل های هدایت گرانه خود ، در صدد معالجه این بیماری باشد ، و مثل هائی مطرح کند که ناظر به تحقیر خدایان دروغین آنها می باشد تا از این طریق مشرکان را به زشتی پندار و کردار خود متوجه سازد.
البته این نه به آن معنا است که تمام مثل های آیات مکی بر محور نکوهش از بت پرستی دور می زند ، بلکه مقصود این است که مثل های آیات مکی به گونه ای است که می خواهد بیماری های فراگیر و حاکم بر محیط مکه را مداوا کند ، خواه این بیماری بت پرستی باشد یا رباخواری ، کشتن اولاد بی گناه باشد ، یا خرافه گرائی.
● شرایط حاکم بر مدینه غیر از شرایط حاکم بر مکه بود !
پیامبر در مدینه گرفتار نفاق منافقان وانسانهای دو چهره، و یهود لجوج و معاند بود که پیوسته هر دو گروه به کارشکنی پرداخته و برای رهبر و پیروان او مشکلاتی پدید می آوردند.
از این جهت مثل های هدایت گرانه که در آیات مدنی وارد شده است ، بیماری های مخصوص این محیط را نشانه گرفته ، و پیوسته کوشیده است تلاش های منافقان را بی اثر و یا کارهای ریاکارانه را بیهوده جلوه دهد.
در این مثل ها دیگر مسأله بت پرستی و تحقیر بت ها یا نکوهش امثال اینها مطرح نیست تا مثل ها به معالجه این نوع از بیماری ها بپردازد.
کسانی که غیر خدا را اولیای خود برگزیده اند ، بسان عنکبوتند که خانه برای خود بتند و سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است، اگر می دانستند همچون لانه عنکبوت برای این که سخن ما خالی از شاهد و گفتار نباشد ، نمونه ای از مثل های مکی و نمونه ای دیگر از مثل های مدنی را ارائه می کنیم که هر یک بیماری محیط را نشانه گرفته و در صدد علاج آن برآمده اند.
قرآن در تحقیر خدایان دروغین مثلی را می زند و آن این است که دل بستن به این خدایان دروغین بسان دل بستن عنکبوت به لانه سست خویش می باشد که کوچکترین مقاومت و ایستادگی در برابر حوادث ندارد ، چنانکه می فرماید:
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ؛ کسانی که غیر خدا را اولیای خود برگزیده اند ، بسان عنکبوتند که خانه برای خود بتند و سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است ، اگر می دانستند ».(عنکبوت / ۴۱ )
چه مثلی زیباتر و چه تشبیهی روشن تر از این، لانه عنکبوت در نظر او از دوام و استحکامی برخوردار است ، اما در برابر یک باد ملایم از جای کنده می شود ، و با افتادن قطره آبی پاره می گردد ، و با نزدیک شدن شعله آتش از هم می پاشد .
بتان و هم چنین هر پایگاهی غیر خدا مانند قدرت و ثروت ، عشیره و اولاد ، بسان لانه عنکبوت است که در یک چشم به هم زدن فرو می ریزد و اثری از آن باقی نمی ماند .
در این آیه مکی ، تحقیر شرک و خدایان دروغین مورد هدف قرار گرفته درحالی که در مثل های مدنی بیماری خاص آن محیط ، مورد تعرض قرار گرفته است .
● چارپایی که کتاب حمل می کند !
مثل های مدنی از مبارزه با شرک فارغ بوده، گاهی نادانی یهودان رانشانه می گیرد. درباره عدم بهره گیری آنان از توراتی که در اختیار دارند، مثل یاد شده در زیر را مطرح می کند:
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ؛ و حال کسانی که مکلف بر تورات شده اند، ولی حق آن را ادا نمی کنند، بسان درازگوشی است که کتابهائی بر او حمل می کنند ». (جمعه / ۵ )
یهود مدینه خصوصیات و ویژگی های پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله را در تورات می خوانده اند و پیوسته از ظهور آن حضرت خبر می دادند ، ولی آنگاه که آن حضرت با آن ویژگیها و نشانه ها ظاهر گردید به جای این که در ایمان به وی پیشقدم باشند ، به انکار نبوت آن حضرت پرداخته و تورات را مخفی و پنهان کردند ، چنانکه می فرماید: « وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکَافِرِینَ ؛ و هنگامی که از جانب خداوند کتابی که مؤید آنچه نزد آنان است، بر ایشان آمد، و از دیرباز در انتظارش بر کسانی که کافر شده بودند، پیروزی می جستند، ولی همین که آنچه (که اوصافش) را می شناختند، بر ایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد ». (بقره / ۸۹ )
با طرح این دو مثل روشن شد در عین این که قرآن از فرهنگ محیط تأثیر نمی پذیرد ، ولی مثل های آن پیوسته متناسب با اهدافی است که در هر محیطی آن را تعقیب می کند .
و حال کسانی که مکلف بر تورات شده اند، ولی حق آن را ادا نمی کنند، بسان دراز گوشی است که کتابهائی بر او حمل می کنند راز نام بردن قرآن از موجودات پست
قرآن به خاطر هدف هدایت، گاهی از موجوداتی نام می برد که در انظار مردم از حقارت خاصی برخودارند مانند سگ و درازگوش ، مگس و پشه. در شرایطی که خدا می خواهد خدایان دروغین مشرکان راتحقیر کند و آنها را بی ارزش معرفی کند ، لازم است آنها را به چنین جاندارانی تشبیه کند که همگان بر حقارت آنها اتفاق دارند ، و این نوع تشبیه و تمثیل را باید لازمه بلاغت شمرد نه وسیله انتقاد .
قرآن در آیه ای درباره بی ارزش بودن معبودان دروغین چنین می فرماید: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ؛ ای مردم مثلی زده شده است که به آن گوش فرا دهید ، کسانی را که غیر از خدا می خوانید هرگز نمی توانند مگسی را بیافرینند ، هرچند در این کار دست به دست هم بدهند ، و هرگاه مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را بازپس بگیرند هم عبادت گران ناتوانند و هم معبودان آنها ».(حج / ۷۳ )
چه تحقیری بالاتر از این که معبودان دروغین آنها را ناتوان تر از مگس پست معرفی می کند تا آنجا که یارای مقابله با مگس را ندارند، و اگر مگس چیزی از آنها ربود ، قدرت پس گیری را فاقد می باشند.
این نوع مثل ها مایه دلخوری مشرکان و دیگران می گشت و لذا به پیامبر اعتراض می کردند که هدف از این مثل ها چیست ، و چنین می گفتند: « مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ؛ (می گفتند) منظور خدا از این مثلها چیست . مثل هایی که گروهی را گمراه و گروهی را هدایت می کند البته تنها فاسقان از آن گمراه می گردند ».( بقره / ۲۶)
● نتیجه گیری
قرآن در این گونه تمثیل ها در مقام بیان عظمت خلقت و یا جلالت و قدرت خدا نیست و گرنه در این موارد آفرینش آسمان ها و زمین و ستارگان و کهکشان ها را مطرح می کرد ، بلکه هدف تحقیر بت ها و خدایان باطل است ، و در این مورد حتماً باید از این تمثیل ها کمک گرفته شود.  البته باید به این نکته واقف بود که ؛ در عظمت آفرینش این نوع حشرات جای سخن نیست ، ولی مقصود از تشبیه چیزی دیگر است و آن ناتوانی آن حیوانات در دفاع از خود و دیگری است.

پایگاه آفتاب

تهیه و تنظیم: میناطراویان

ضرورت و راه های مدیریت در قرآن

ضرورت و راه های مدیریت در قرآن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با توجه به اهمیت و جایگاه مدیریت در نظام اسلامی بر آن شدیم تا از منظر قرآن، به تبیین و تشریح نگاه عادلانه و عاقلانه آیات نورانی از کلام حق بپردازیم. باشد تا با الگوپذیری مدیران حکومتی در عرصه عمل نیز بتوانیم تئوری های مدیریتی اسلام را پیاده نماییم و به ویژه مردم عزیز کشورمان را از برکات این نوع مدیریت بهره مند سازیم.

تعاریف

مدیریت قرآنی، مدیریت علمی است، یعنی مدیریت افاضل، مدیریت عالمانه، مقصود از مدیریت علمی اصطلاح رایجی نیست که در غرب بر مدیریت استثمارگرانه اتلاق می شود.

مدیریت قرآنی، مدیریت متمرکز است، باز هم توضیحا تذکر دهم که مقصود از متمرکز آن مدار بستگی نیست که به نوعی از مدیریت هایی گفته شود که روح خودگردانی و مسئولیت پذیری را در افراد میرانده از بین می برد. بلکه مقصود از متمرکز، وحدت مرجع تصمیم گیری، انسجام و هماهنگی بین نیروها و برقراری رابطه ارگانیک بین واحدها و بخش های تابعه در حوزه مدیریت است.

مدیریت قرآنی، مدیریتی است مشاوره جویانه، در عین اینکه گفتیم مدیریت قرآنی و اسلامی، متمرکز است و بنابراین شورایی به معنی مصطلح نیست اما مشاوره جویانه است. «و شاور هم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله» (آل عمران/ ۱۵۹)

مدیریت قرآنی، مدیریت باز و آزاد است، این خصیصه دیگر مدیریت قرآنی است، در این زمینه مرحوم دکتر بهشتی جمله زیبا و پرباری دارد، می فرماید:

بهترین مدیریت بر طبق معیارهای قرآنی و اسلامی ، مدیریتی است که به عناصر و افراد امکان بدهد که خودشان را بر اساس معیارهای اسلامی اداره کنند، خودگردانی بر اساس معیارهای قرآن، این روح سیاست اداری در نظام اسلام است.

ضرورت مدیریت از دیدگاه قرآن

نخستین بحث «ضرورت مدیریت از دیدگاه قرآن» است. ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی، از بدیهیات بوده و هیچ نیازی به استدلال و برهان ندارد، زیرا زندگی اجتماعی هر چند در مجموعه ای بسیار اندک و کوچک، بدون داشتن مدیر و سازماندهی خاص، سامان نیافته و به سرعت از هم پاشیده و متلاشی خواهد شد و اگر مدیری از سر ضرورت، از اجتماع فاصله می گرفت، نخست برای خود جانشینی تعیین می نمود تا در غیاب او، زندگی اجتماعی آن،دچار تزلزل و لغزش نشده و به راه خود ادامه دهد. در قرآن کریم در این زمینه نمونه هایی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱) جانشینی هارون برای حضرت موسی (ع)

هنگامی که حضرت موسی (ع) تصمیم گرفت به جانب کوه طور حرکت کند نخست، برادرش هارون را به عنوان جانشین و مدیر اجتماع خویش، برگزید. خداوند متعال در قرآن کریم، سخن حضرت موسی (ع) را چنین نقل می فرماید:«موسی به برادر خود هارون گفت: تو اکنون پیشوای قوم و جانشین من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد مباش.» (اعراف /۱۴۲)

آنچه به روشنی از این آیه شریفه استفاده می شود این که هرگز حتی برای یک لحظه نمی توان امت را بدون امام و مدیر، رها کرد.

۲) جانشین حضرت علی (ع) برای رسول خدا (ص)

آن حضرت در سال دهم هجری، عازم مکه شد و پس از انجام مناسک حج، به سوی مدینه عزیمت کرد. اما وقتی به سرزمین سوزان و داغ «غدیر خم» رسید، از جانب خداوند فرمانی بسیار مهم مبنی بر جانشین نمودن علی (ع) بعد از خود، دریافت نمود.

«ای پیامبر، آنچه از خداوند متعال بر تو نازل شد، به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکرده ای و خداوند تو را از شر آزار مردمان (منافق و دو رو محفوظ خواهد داشت» (مائده/۶۷)

دو اصل مهم در مدیریت قرآنی

الف) شایسته سالاری

بر اساس جایگاه مدیریت، نوع مسئولیت مدیران با یکدیگر فرق دارد، آنان که مدیریت قضایی دارند، مردم برای رفع اختلافات به آنها مراجعه می کنند و گاهی اختلاف مردم بر سر اموال، رفتار یا گفتار است، که در این صورت لازم است قاضی درست داوری کند و حق هر صاحب حقی را به او برساند.گاهی نوع مدیریت در امور سیاسی و اجتماعی و یا در جهت رهبری و امامت است که در این موارد لازم می شود که مدیر هر کسی را در جایگاه خودش قرار دهد. چون هر پست و ریاستی برای صاحب منصب خاصی متناسب تر است و آنکه مدیریت اداره ای را دارد، این امانتی است که باید به او برسد.

در این باره قرآن می فرماید:«خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبشان بازگردانید و چون در میان مردم به داوری نشینید به عدالت داوری کنید. » (رعد/۱۱)

ب) پرهیز از خود ستایی

از زمینه های گسترش فرهنگ تملق «خودستایی» است. اگر مدیری پیوسته از خود گفت، این خودستایی زمینه ساز گرد آمدن افراد متملق نزد اوست. بر این اساس است که در قرآن و روایات از این خصیصه نیز به شدت نکوهش شده است.

«آیا ندیدی کسانی را که خودستایی می کنند؟ بلکه خدا هر کس را بخواهد ستایش می کند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد.(نساء/۲۹)

این همان روحیه عجب، غرور و خودبینی است که تدریجا خود را به صورت خودستایی نشان داده و سرانجام، سر از تکبر و برتری جویی در می آورد:

«خودستایی نکنید، خداوند اهل تقوا را بهتر می شناسد.» (نجم/۳۲)

نبی گرامی اسلام(ص) فرمود:آن کس که بگوید من بهترین مردم هستم، پس او از بدترین مردم است و کسی که بگوید من بهشتی هستم، پس او در آتش است.» (راوندی/ نوادر، ص ۱۱)

در روایتی از امام علی (ع) می خوانیم: زشت ترین راستی ها خودستایی است. (معانی الاخبار/ص ۲۴۳)

البته در جایی که ستودن خود، زمینه اثبات حق یا دفع باطل گردد مورد تایید و گاهی وظیفه است و مواردی که امامان (ع) در این زمینه دارند، قطعا در راستای همین اهداف است.

اهمیت مباحث بینشی در مدیریت قرآنی

تحقق اصول صحیح در مدیریت بدون مباحث بینشی، ممکن نیست و بدون عقیده و ایمان و باورهای متکامل فکری اسلام نمی توان انتظار سلامت و سعادت را داشت.

مدیریت ها به روش و متد کار مدیران بستگی کامل دارند و مدیران برای حرکت صحیح، چگونه بودن و چگونه ساختن به مباحث بینشی محتاجند. تا چرایی کار و مدیریت را درک نموده و با مشکلات آن به درستی مقابله کنند. انسان الهی با باورهای دینی، معتقد است که همه بایدها و نبایدها را خدای انسان آفرین مشخص فرموده و به صورت وحی الهی و قرآن متکامل فرو فرستاده است.

در مدیریت اسلامی، «مباحث بینشی» نقش کلیدی دارند. زیرا راه و رسم مدیریت صحیح، و روشهای برخورد با دیگران، همه به نوع بینش و گرایش مدیر مربوط می شود که حضرت امیرالمومنین (ع) در نامه های گوناگون، نهج البلاغه و روش گزینش مدیران را توضیح داده و معیارها را بر اساس تقوی، ایمان، عدالت، امانت داری، ترس از معاد، قدرت و توانایی لازم، قاطعیت لازم و مسئولیت پذیری معرفی می فرماید.

حضرت یوسف که پیشنهاد مدیریت اقتصادی خود را به پادشاه مصر مطرح می کند به دو اصل اساسی اشاره می فرماید:«مرا برای خزینه داری مملکت و اداره اقتصادی کشور منصوب کن زیرا من راه های حفظ و نگهداری را می دانم.» (یوسف/۵۵)

الف) تخصص در مدیریت اقتصادی «علیم»

ب) تعهد و احساس مسئولیت نسبت به مسائل اقتصادی کشور.» (حفیظ)

یعنی تنها علم مدیریت اقتصادی و تخصص کافی نیست و تعهد بدون تخصص نیز کارساز نمی باشد که این دو اصل ارزشمند به مباحث بینشی وابسته است.»

منابع:
۱ اصول مدیریت از دیدگاه قرآن و احادیث
۲ مدیریت اسلامی
۳ مدیریت از دیدگاه قرآن و حدیث
۴ امام علی (ع) و مدیریت
روزنامه جوان ( www.javandaily.com )

 

 

تهیه و تنظیم: مینا طراویان

ماه ربیع الاول و ولادت دو موسس و دو معمار بشریت


1- ماه ربیع الاول است و ولادت دو موسس و دو معمار بشریت، رسول اعظم و پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی و صادق آل محمد، که صلوات و رحمت خدا بر آنان باد. پیامبر اکرم (ص) در دوازدهم یا هفدهم ربیع الاول به دنیا آمد وامام ششم در هفدهم این ماه. حضرت رسول در مکه به دنیا آمد و نام پدرش عبد الله بود و نام مادرش «آمنه» و حضرت صادق در مدینه به دنیا آمد، پدر «باقر العلوم علیه السلام» بود ومادرش «فاطمه» و هر دو بزرگوار بیش از 60 سال در این جهان زیستند و هر دو در مدینه بدرود حیات گفتند و در همان سرزمین به خاک سپرده شدند.
2- بزرگداشت این دو معصوم بزرگوار به ویژه در ایام ولادت، علاوه بر تعظیم شعائر «و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب» و توقیر و تکریم آنان «فالذین آمنوا و عزروه و نصروه» فرصتی است برای شناخت بهتر و جامع تر و دقیق تر شخصیت آنان و تقرب به آنان و تبعیت و اطاعت آگاهانه و عارفانه و عاشقانه از آنان، روزهای ولادت این بزرگواران «ایام الله» است و خداوند حکیم دستور تذکار ایام الله و «ذکر هم بایام الله» می دهد و به وضوح اعلام می دارد، در این تذکار آیات و نشانه های سودمند و آموزنده برای صابران و شاکران «ان فی ذلک لایات لکل صابر شکور» وجود دارد. آری، آری زندگی سراسر رحمت پیامبر و امام ششم با خود درس های آموزنده و سازنده دارد.
3- انسان های جهان موجود از جهت نگاه، ایده، برنامه، کارنامه، موفقیت ها، ناکامی، محبوبیت و مقبولیت، متفاوتند، برخی تاریخ مصرف دارند و برخی علی الدوام در حال تلاش و تعالی اند وماندگار تاریخ می باشند، بدین جهت، که مقتدا شدند و اسوه «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» و باید در هر حال و در هر زمان و مکان به آنان اقتدا «فبهدا هم اقتده» نمود. اینان انسان های فرا زمانی می باشند و به دلیل همت بلند و حمیت دینی و هدایت توفیقی خداوند «علاوه بر هدایت تکوینی و خرد بشری و هدایت دینی» توانستند در طول و عرض و عمق تاریخ نفوذ نمایند و زمان و مکان و دل ها را محبوب خویش سازند. قرنها از ولادت رسول الله و ولادت «صادق آل رسول»می گذرد که درباره این دو موسس مکتب و مذهب، سخن گفته می شود و مکتوب می گردد و تعلیم و تعلم درباره این دو استاد و مدرس و معلم بشری در مساجد و مدارس و دانشگاه ها، انجام می گیرد، ولی هنوز ناشناخته اند، چون فضل و فیض خداوندی بر آنان عظیم «و کان فضل الله علیک عظیما»، است و بزرگ.
4- در معرفی رسول اکرم «اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک، لم اعرف حجتک» و مولود ربیع الاول، میدان بحث و مدارک معرفی بسیار است، که قرآن مجید و نهج البلا غه امام علی و صحیفه سجادیه امام چهارم و تاریخ مکتوب توسط دانشمندان و اندیشمندان از موافق و مخالف گوشه ای از این عرصه وسیع می باشند. در قرآن کریم آمده، حضرت رسول «خاتم النبیین» است، هم به معنای خاتم پیامبران و هم به معنای زینت رسولا ن الهی، حضرتش در عین مردمی بودن و از مردم بودن و برای مردم بودن و در بین مردم بودن «من انفسکم، الیکم، معکم، فیکم» جایگاه والا ی قرب الهی «ثم دنی فتدلی، فکان قاب قوسین اوادنی، نجم 8» دارد و مظهر و مظهر اسمای حسنای خداوندی «والله الا سما الحسنی فادعوه بها، اعراف180»می باشد، باید از طریق این عزیز خدا، به خداوند نزدیک شد و مقام قرب یافت و از عالم ملک به ملکوت رسید و از عالم ناسوت به لا هوت راه یافت.
پیامبر اعظم آن قدر بزرگ و بزرگوار است که خداوند حکیم و عزیز، وی را شاهد و نذیر و مبشر، و داعی به سوی خود، و چراغ روشنگر «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا، احزاب46» معرفی می نماید و از مومنان به قرآن می خواهد، وی را باور دارند و تکریم و توقیر نمایند و یاری کنند و از قرآن وی تبعیت نمایند تا در زمره و جرگه مفلحان و راه یافتگان به قله قرار «فالذین آمنوا به وعزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه، اولئک هم المفلحون، اعراف157» گیرند.
5-مولود دیگر هفدهم ربیع الا ول، امام ششم و موسس مذهب جعفری شد و لقب «صادق» یافت تا هر فکر و فرهنگ و فقه و فلسفه ای را بر حضرت عرضه نمود و صدق و درستی آن را از وی گرفت، حضرتش توفیق یافت، دانشگاه تاسیس نماید و چهار هزار شاگرد را در آن آموزش دهد و از آنان بخواهد به کوفه و بصره و مکه و قم و اهواز و یمن و مصر بروند و مکتب اهل بیت را برای مردم بازگویند وباز نویسند و مقایسه دین الهی و بشری را در متن دستور قرار دهند تا نور از ظلمت و بصیرت از گمراهی، هدایت از ضلا لت باز شناخته شود و سره و خالص و زلا ل و نورانی و حقیقت معلوم همگان گردد. از امام ششم «370هزار حدیث» در اختیار داریم که هر حدیثی با خود مسائل بسیار دارد که با داشتن «فقه الحدیث» می توان به حقایق بسیاری دست یافت.

تهیه و تنظیم:مینا طراویان