شکافتن دیوار کعبه چقدر مستند است؟




با بررسی متون تاریخی به این نتیجه می رسیم که جریان ولادت امام علی ـ علیه‎ السلام ـ و شکافته شدن دیوار کعبه در منابع متعددی از اهل سنت به آن اشاره شده است که برای نمونه به شماری از آنها اشاره کردیم.
چگونه ممکن است هنگام ولادت علی ابن ابیطالب(ع) دیوار کعبه شکافته شده باشد؟
به نقل مورخان و محدثان مشهور، ولادت امام علی ـ علیه السلام ـ در سیزدهم رجب سی سال بعد از عام الفیل در درون خانه کعبه روی داده و جریان از این قرار است که:

«یزید بن قعنب گوید: من و عباس بن عبدالمطلب و گروهی از خاندان عبدالعزی در برابر خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان دیدیم فاطمه بنت اسد، مادر امیرمؤمنان ـ علیه‎ السلام ـ که به آن حضرت حامله بود و نُه ماه از مدت حملش می گذشت و دچار درد زایمان شده بود وارد شد و به درگاه خداوند عرض کرد: پروردگارا!‌ من به تو و پیامبران و کتاب هایی که از جانب تو فرستاده شده اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و باور دارم که او این خانه‌ والا را بنا کرده و به حق این فرزندی که در شکم دارم سوگند می دهم که وضع حمل مرا آسان کنی.

یزید بن قعنب می گوید: در این هنگام دیدم دیوار پشت کعبه شکافت و فاطمه وارد کعبه شد و از چشمان ما ناپدید گشت و دیوار به هم چسبید. برخاستیم که قفل در خانه‌کعبه را باز کنیم، قفل باز نشد، دانستیم که این رویداد به فرمان خدا رخ داده است.

پس از چهار روز که گذشت فاطمه از خانه‌کعبه بیرون آمد و نوزادش امیرمؤمنان ـ علیه‎ السلام ـ را روی دست داشت و گفت: من بر زنان گذشته تاریخ برتری یافته ام زیرا آسیه دختر مزاحم، خدا را به صورت پنهانی در جایی عبادت می کرد که عبادت خدا در آنجا جز از روی ناچاری سزاوار نبود، و مریم دختر عمران آن شاخه خشکیده خرما را با دستش تکان داد تا آنکه خرمایی تازه از آن فرو ریخت و خورد. ولی من وارد خانه خدا شدم و از میوه ها و نعمتهای بهشتی خوردم و وقتی خواستم خارج شوم هاتفی به من گفت: فاطمه! او را علی نام بگذار، چرا که او بلند مرتبه است و خداوند علی اعلی می گوید نام او را از نام خودم مشتق ساختم.

او را به آداب و اخلاق خودم تربیت کردم و از علوم پیچیده خود آگاهش نمودم او کسی است که بت ها را در خانه من می شکند و بر بام خانه ام اذان می گوید و مرا به مجد و بزرگواری یاد می کند. خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و از او فرمان برد و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و فرمانش نبرد.[1]»

شایان ذکر است که: این رویداد با اندکی تفاوت در منابع بسیاری ذکر شده است و از شگفتی های این واقعه مهم تاریخی این است که فاطمه نه از در خانه بلکه با شکافته شدن دیوار آن وارد کعبه گردید تا این رویداد عجیب دلیل و برهانی روشن تر بر معجزه باشد و آیندگان نتوانند آن را پدیده ای تصادفی و اتفاقی قلمداد کنند و جالب این است که پس از گذشت قرن ها از آن رویداد مهم و تجدید ساختمان کعبه و تعمیر آن و پر کردن جای شکاف با نقره، هنوز هم اثر شکاف بر دیوار خانه، خود را نمایان می سازد.[2]

«ولادت امام علی ـ علیه‎ السلام ـ در کتب اهل سنت»

1. حافظ ابو عبدالله محمد بن عبدالله، معروف به حاکم نیشابوری، که همه بزرگان اهل سنت او را مورد اعتماد و استناد دانسته اند در کتاب بسیار معروفش، «مستدرک صحیحین» می گوید: روایات متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب ـ کرّم الله ـ وجهه، را در خانه کعبه به دنیا آورده است.[3]

2. شاه ولی الله احمد بن عبدالرحیم دهلوی، محدث متعصب اهل سنت، در کتاب «ازاله الخفا» می نویسد: «بی گمان روایات متواتر است در این که فاطمه بنت اسد، امیرالمومنین علی بن ابی طالب را در درون کعبه به دنیا آورد، بدون تردید او در روز جمعه سیزدهم رجب، سی سال بعد از عام الفیل، در خانه کعبه به دنیا آمده است، و هرگز پیش از او یا بعد از او کسی در خانه‌کعبه زاده نشده است.»[4]

3. شهاب الدین ابوالثنا، سید محمود آلوسی، صاحب تفسیر آلوسی، در شرح بر قصیده عینیه عبدالباقی افندی عمری می نویسد: ولادت امیرمؤمنان کرم الله وجهه در درون کعبه، در سراسر دنیا مشهور است و در کتابهای هر دو فرقه شیعه و سنی روایت شده است، و هرگز در مورد غیر ایشان چنین فضیلتی ثابت نشده است.[5]

4. نورالدین علی بن محمد بن صباغ مکی، از دانشمندان معروف اهل سنت، مشهور به ابن صباغ مالکی در کتاب «الفصول المهمّه» با سلسله سند از ابن مغازلی، از امام سجاد ـ علیه‎ السلام ـ مبنی بر ولادت امام علی ـ علیه‎ السلام ـ در درون خانه کعبه نقل کرده است که: پیش از او کسی در بیت الله الحرام متولد نشد، و این برتری ویژه اوست از سوی خداوند برای ابراز کرامت و شرافت و شکوهمندی او[6]»

منابعی از اهل سنت که به طور صریح به شکافته شدن دیوار کعبه اشاره کرده اند:

1. محمد شریف خان شیروانی در کتاب «چوتهی کتاب» به ولادت امام علی ـ علیه‎ السلام ـ در درون کعبه و شکافته شدن دیوار کعبه و شنیده شدن صدای هاتف غیبی تصریح کرده است.[7]

2. مولوی حافظ حکیم ظهیر احمد سهسوانی در کتاب «ظهیر البشر» در احوال و فضائل ائمه می نویسد:

«چون خداوند اراده نمود که شرفی بر شرفهای کعبه بیفزاید، دیوار کعبه را بشکافت و فاطمه بنت اسد را به درون کعبه فرا خواند و فاطمه فرزندش علی را در درون کعبه به دنیا آورد.»[8]

3. علامه حسن بن امان الله مولوی عظیم آبادی هندی، درکتاب تجهیز الجیش جریان ولادت امام علی ـ علیه‎ السلام ـ را طبق روایت «بشائر المصطفی» از یزید بن قعنب نقل کرده است.»[9]

4. دکتر محمد شاه قادری، دانشمند و پزشک نامی سرزمین لاهور، در کتاب «مصباح المقربین» تصریح می کند که امیرمؤمنان در درون کعبه متولد شد و تصریح می کند که ما در آنجناب در حال طواف کعبه بود که او را درد زایمان گرفت، دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد به درون کعبه فرا خوانده شد، سپس تأکید می کند که هرگز چنین شرف و فضیلتی به جز امیرمؤمنان برای احدی نصیب و میسر نشده است...[10]

نتیجه گیری:

با بررسی متون تاریخی به این نتیجه می رسیم که جریان ولادت امام علی ـ علیه‎ السلام ـ و شکافته شدن دیوار کعبه در منابع متعددی از اهل سنت به آن اشاره شده است که برای نمونه به شماری از آنها اشاره کردیم.
...................................................
منابع:

[1] . صابری یزدی،‌علیرضا، هزار حدیث در فضائل امام علی ـ علیه‎ السلام ـ ، ترجمه، محمد رضا انصاری محلاتی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1380، صفحات 32،31، محمد بن فتّال نیشابوی، روضه‌ الواعظین، قم، رضی، 1386ق، ج1، ص 76 و ابی محمد الحسن بن محمد دیلمی،‌مؤسسه اعلمی بیروت، ص 211 و علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه ج1، ص 59، و شیخ طوسی، امالی، ص 80، 1313، شیخ صدوق علل الشرایع، ص 56.
[2] . قزوینی، سید محمد کاظم، امام علی ـ علیه السلام ـ،از ولادت تا شهادت، ترجمه: علی کرمی، قم: دلیل، 1379،‌صفحات 43-41.
[3] . حافظ ابی عبدا... محمد بن عبدا.... نیشابوری، مستدرک الصحیحین، حیدرآباد هندوستان، 1324، ج3،‌ص 483، و موسوی همدانی، سید محمد باقر، علی ـ علیه‎ السلام ـ در کتب اهل سنت، تهران، واژه‌آرا، 1380، ص 46
[4] . شاه ولی ا... دهلوی، ازاله الخفا، چاپ هند، ج2، ص 251.
[5] . شهاب الدین ابوالثنا، سید محمود آلوسی، سرح الفریده، در شرح قصیده عینیه عبدالباقی افندی، ص 15 و اردوبادی،‌محمد علی، مولود کعبه، ترجمه عیسی سلیم پور اهری: قم: رسالت، 1378، ص 81.
[6] . ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص 14، و اردوبادی، محمد علی، مولود کعبه، ترجمه عیسی سلیم پور اهری، قم: رسالت 1378 ص 132.
[7] . محمد شریف خان شیروانی، چوتهی کتاب،‌به زبان اردو، ص 123، 1935م، و مولود کعبه ص1.
[8] . مولوی حافظ حکیم ظهیر احمد سهسوانی، «ظهیر البشر» به زبان اردو ص 18 و مولود کعبه ص 218.
[9] . علامه حسن بن امان الله مولوی عظیم آبادی هندی. تجهیز الجیش، چاپ هند، ص 110، و مولود کعبه ص 222.
[10] . دکتر محمد شاه قادری، مصباح المقربین ص 16، چاپ لاهور، مولود کعبه، ص 228.

تصاویر مسجدی که دو قبله دارد



 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری ، امروز شنبه پانزدهم رجب مصادف با سالروز تغییر قبله نخست مسلمانان است.
هنگامی که پیامبر در این مسجد نماز ظهر اقامه کرده بود ، به رکعت دوم که رسیدند، وحی آمد که « ای پیامبر ! صورت خود را به سوی مسجد الحرام بر گردان »؛ و بدین مناسبت به این مسجد ذوقبلتین گویند.





















در سال دوم هجری ، هنگامی که پیامبر در نماز ظهر به رکعت دوم رسیده بود ، آیات 142 تا 150 سوره بقره مبنی بر تغییر قبله نازل گشت .
« فول وجهک شطر المسجد الحرام »؛ ای پیامبر ! صورت خود را به سوی مسجد الحرام بر گردان .
آن حضرت دو رکعت نماز باقی مانده از ظهر را به سوی مسجد الحرام اقامه فرمودند . در این مسجد ، به یاد بود این تغییر ، دو محراب به سوی قبله نخستین « بیت المقدس » و قبله دوم ساخته بودند ، لیکن در نوسازی اخیر آنها را برداشته اند .

مسجد قبلتین کجاست ؟




در شمال غربی شهر مدینه، مسجدی وجود دارد که دارای دو محراب است، البته در دو جهت مخالف ـ ‌با اختلافی حدود 180 درجه . تعجب نکنید، 180 درجه!!، مگر می‌شود انسان به جهت و سوی دیگری غیر از مسجد الحرام نماز بگزارد؟!
نمی‌شود به سوی دیگری غیر از کعبه نماز گزارد، اما در این مسجد حادثه مهمی رخ داده است  که از زمان صدر اسلام به مسجد قبلتین ـ دوقبله‌ای ـ معروف گردید و هم اکنون نیز بدین نام معروف است. زائران مسلمان کشورهای اسلامی که برای زیارت قبر پیامبر(ص) و ائمه بقیع(ع) به مدینه می‌آیند، یک روز را به زیارت مساجد مقدس تاریخی، از جمله مسجد قبلتین اختصاص  می‌دهند و جهت ادای نماز تحیت مسجد به آن مکان مقدس مشرّف می شوند.


برای آگاهی کامل از این حادثه مهم، بایستی به تاریخ صدر اسلام برگردیم.
روز دوشنبه، پانزدهم ماه رجب، سال دوم هجرت، پیامبراکرم(ص) به همراه تنی چند از اصحاب به ‌منظور تسلیت گویی به مادری مسلمان به نام «اُمّ بشر» که فرزندش را از دست داده بود به طرف قبیله «بنی‌سَلمه» حرکت می‌کنند. خانه‌های این قبیله در قسمت شمال غربی شهر مدینه قرار دارد؛ «اُمّ بشر» به افتخار رسول خدا گوسفندی ذبح کرد و طعامی تهیه نمود.
هنگام ظهر فرا رسید، پیامبر با همراهان به نماز ایستادند…. ـ توجه داشته باشید که بیت‌المقدس قبله اول مسلمانان بوده و پیامبر اکرم(ص) از زمان بعثت بمدت پانزده سال (سیزده سال در مکّه و دو سال در مدینه) به سوی بیت المقدس نماز می‌گزاردند ـ.
متأسفانه یهودیان مدینه و اطراف آن به پیامبر و مسلمانان طعنه می‌زدند و می‌گفتند: دین شما دین کامل نیست، زیرا قبله شما همان قبله ما یهودیان است!
پیامبر(ص) از گفته آنان آزرده خاطر شد و همواره منتظر امر و دستور الهی بود تا به گونه‌ای از طعنه‌های یهودیان رهایی یابد، واسلام، این دین ابدی و جاودانه از یک قبله مستقل بهره‌مند شود.
آری، انتظار به پایان رسید، هنگامی که پیامبر اکرم(ص) و همراهان در خانه «اُم بشر» مشغول نماز ظهر بودند، جبرئیل براو نازل گردید و خبر جابجایی قبله را آورد:
«قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّینَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ…؛ نگریستن تو را به اطراف آسمان می‌بینم. تو را به جانب قبیله‌ای که می‌پسندی می‌گردانیم؛ پس روی به سوی مسجد الحرام کن…» (سوره بقره، آیه 144)


پیامبر، بی‌درنگ به سمت جنوب روی گردانید و نماز‌گزاران نیز چنین کردند و پشت سر پیامبر(ص) قـرار گرفتند و رکعت باقیمانده را به جانب مسجد الحرام ـ قبله جدید ـ به پایان‌بردند.
به لحاظ جغرافیایی ، بیت‌المقدس و فلسطین نسبت به شهر مدینه، در شمال این شهر می‌باشد و مکه مکرمه در سمت جنوب و به فاصله 420کیلومتری مدینه قرار دارد.
خبر این حادثه مهم در سراسرمدینه و اطراف و نواحی آن پخش شد و مسلمانان از آن پس به سوی قبله جدید ـ مسجد‌الحرام ـ نماز گزاردند.
تعدادی از مردان قبیله بنی‌سلمه، از «اُم بشر» درخواست کردند تا خانه‌اش را بفروشد و به پاس بزرگداشت این واقعه عظیم، مسجدی بنام مسجد قبلتین احداث شود.
«اُمّ بشر» گفت: من خانه‌ام را نمی‌فروشم، آن را هدیه می‌کنم تا شما مسجد بسازید. وآنان اولین بنای مسجد قبلتین را برپا کردند.
پس از گذشت قرنها و تجدید بنای متعدد، هم اکنون مسجد قبلتین با دو گنبد، دو مناره بسیار زیبا و با دو جایگاه ویژه (محرابی زیبا به سوی مسجد الحرام و جایگاه محراب سابق به طرف بیت المقدس) چشمان بینندگان را خیره می‌کند و خاطره عطرآگین صدر اسلام را در ذهن باز‌دید کنندگان خود زنده می‌نماید. 

 

 گروه دین و اندیشه پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری

معرفى اجمالى امام على علیه السلام


مقدمه

 حضرت امیر المؤمنین علیه السلام امام اول شیعیان در روز جمعه 13 رجب سال 30 عام الفیل درون خانه کعبه متولد شد(و جز او کسى در تاریخ بشریت چنین امتیازى ندارد)و در صبحدم روز دو شنبه 21 ماه رمضان 40 هجرى در کوفه شهید شد.مرقد منورش در نجف و عمر مبارکش 63 سال است.
پدر بزرگوارش ابوطالب سرپرست و حامى جان نثار پیامبر و مادرش فاطمه بنت اسد.او به تعبیر مورخین اولین هاشمى است که از دو هاشمى متولد شده است در لیلة المبیت‏با خوابیدن به جاى پیامبر و فداکردن خود موجب نجات پیامبر شد و صداقت و تسلیم بى‏نظیرش او را به مقام برادرى رسول الله صلى الله علیه و آله ممتاز نمود.
ذو الفقارش لبخند شادى و پیروزى را در لحظات حساس بر لبان پیامبر و یارانش مى‏نشاند.ودرایت و تقواى بى‏انتهایش دوست و دشمن را به ستایش واداشت.پس از پیامبر با اعتراف همگان به حقانیت او مدت 25 سال خانه نشین شد و در 5 سال حکومتش نیز ناکثین و قاسطین و مارقین لحظه‏اى او را به حال خود نگذاشتند.

ا مام سجاد علیه السلام فرمود:
الا و ان ابغض الناس الى الله من یقتدى بسنة امام و لا یقتدى باعماله (1) .
هشدار که منفورترین مردم نزد پروردگار،کسى است که شیوه امامى را پیروى کند ولى ازسیره عملى او پیروى ننماید.
براى‏«چگونه بودن‏»نیاز به الگو داریم و نقش الگو در تربیت چنان روشن است که نیازى به بیان و توضیح نیست.
آنچه در این الگوگیرى و اسوه‏یابى و تاسى به اخلاق اولیاء الهى کارساز است،آشنایى با جزئیات صفات ورفتار آنان،نه کلیات.خوشبختانه در کتب حدیث و سیره،نمونه‏هاى رفتارى پیامبر و امامان بصورت ریز و جزئى آمده است که آشنایى با آنها بسیار سودمند است و گامى جهت‏خودسازى و تعالى بخشیدن به جامعه است.
انسان در دید ژرف‏نگر اسلام،بیابانگردى سرگردان و گمگشته‏اى در تاریکزار زندگى نیست.اوکشتى شکسته‏اى شوربخت و نا امید و اسیر موجهاى بیم‏زا و هراس آفرین نمى‏باشد. بلکه موجودى مسؤول است که با مقصد و مقصودى مشخص با زاد و توشه‏اى کامل وراهنمایانى درونى و برونى به سفرى پرداخته که از صحراى عدم آغاز مى‏شود و تا بار یافتن به لقاء الهى ادامه دارد.
تمامى نیروهاى خلقت،انسان را در این سفر صادقانه یارى مى‏کنند و خداوند با لطف بیکران خویش از راههاى گوناگون[به هدایت]پرداخته است و بهترین‏جایگاه جاودانه را در سراى آخرت براى او مهیا کرده است.
انسان براى به دست آوردن نیکبختى خویش و سعادتمندى جامعه و رضایت‏خداوند باید درطول این سفر چگونه زیستن را بیاموزد و این آموزه‏هاى را در زندگى خویش بکار بگمارد.
اسلام عزیز براى پاسخگویى بدین سؤال بسیار اساسى دو شیوه را دنبال کرده است: 


الف:بیان احکام و دستورهاى زندگى از آغاز تا فرجام
ب:ارائه الگوهاى تربیتى و نمونه‏هاى عینى کمال  

بر اساس همین شیوه دوم در قرآن مجید بارها از پیامبران و دیگر انسانهاى والا سخن به میان آمده،و از جنبه‏هاى الگویى آنان ستایش شده تا دیگران نیز به آنان تاسى بجویند.
در مکتب حیاتبخش تشیع(اسلام راستین)معرفى‏این الگوهاى الهى گسترده‏تر است و پیشوایان معصوم که بهترین اسوه‏هاى و الگوهاى زندگى‏اند فرا روى چشمان باز و دلهاى آگاه قرار دارد تا آنانکه مسؤولیت الهى و رسالت انسانى خویش را درک کرده‏اند و تصمیم براى رسیدن به چکادهاى فرازمند فضیلت و کمال دارند با درس گرفتن از آنان زیستنى شرافتمندانه که سعادت دنیا و آخرت را تامین مى‏کند در پیش گیرند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام،اسوه بشریت‏اند و تبعیت عملى از آنان رهنمون کمالجویان است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
ادبنى ربى فاحسن تادیبى(2)
خداوند مرا تادیب کرده و ادبم را نیکو ساخته است.
ویژگى سیره معصومین در این است که مورد پسند و قبول پروردگار است و با اطمینان مى‏توان از آن پیروى کرد.اکنون به عنوان نمونه‏اى از دریاى مواج و گرانقدر روایات،چهل حدیث از سیره هر یک از معصومین علیهم السلام به پیشگاه امت اسلامى عرضه مى‏شود.
امید که همه ما را چراغ راه و رهتوشه سفرى باشد براى رسیدن به سعادت دنیا و نیکبختى آخرت.
در این چهل حدیث،از میان انبوه روایات مربوط به سیره امام على علیه السلام به گزینش پرداخته‏ایم و از آن بوستان باصفا و دل‏انگیز،دسته گلى براى شما چیده و ارمغان آورده‏ایم،
باشد که مطالعه آن،چشم دلمان را روشنتر سازد و رفتار ولى الله اعظم،الگوى زیستن ما شود و رشته جانمان به عشق علوى پیوسته‏تر گردد،تا از این راه به آن‏«مدار حق و عدالت‏»نزدیکتر شویم.

پرورده دامان رسول 

و قال على علیه السلام:
و قد علمتم موضعى من رسول الله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،وضعنى فى حجره و انا ولد یضمنى الى صدره،و یکنفنى الى فراشه،و یمسنى جسده،و یشمنى عرفه،و کان یمضغ الشیى‏ء ثم یلقمنیه،و ما وجد لى کذبة فى قول و لا خطلة فى فعل. نهج البلاغه،الخطب:190
حضرت على علیه السلام مى‏فرماید:
...شما خود در پیوند با رسول خدا صلى الله علیه و آله،هم بدلیل خویشاوندى و هم به سبب موقعیت ویژه من،جایگاه مرا مى‏شناسید.او مرا از روزگارى که نوزادى بودم در دامن خود مى‏نشاند و بر سینه مى‏چسباند،در بستر خویش مى‏خواباند و بدنش را به بدنم مى‏سایید و از عطر دلپذیرش بهره‏مندم مى‏ساخت لقمه را مى‏جوید و در دهانم مى‏گذاشت و هرگز در گفتارم دروغى نشنید و در رفتارم لغزش و سبکسرى ندید.

محرم راز
قال على علیه السلام:
کانت لى من رسول الله صلى الله علیه و آله منزلة لم یکن لا حد من الخلائق انى کنت آتیه کل سحر فاسلم علیه. -و فى حدیث-فان کان قائما یصلى سبح بى فکان ذاک اذنه لى و ان لم یکن یصلى اذن لى.
مسند احمد 1:85-77
و عن ابى سعید الخدرى قال:کانت لعلى من رسول الله صلى الله علیه و آله دخلة لم لا حد الناس.
انساب الاشراف 2:98  25 

 حضرت على علیه السلام فرمود:
موقعیتى که من در محضر پیامبر خدا داشتم براى هیچ کس دیگر نبود.من هر روز سحرمحضر ایشان مى‏رفتم،بهنگام ورود سلام مى‏دادم و پیامبر خدا اجازه ورود مى‏دادند و اگر هم مشغول نماز بودند با ذکر بلند تسبیح اجازه خود را اظهار مى‏نمودند.
ابن سعید خدرى نیز مى‏گوید:
رفت و آمدى که على با پیامبر خدا داشت‏براى هیچ کس دیگر امکان نداشت.

شیوه آموختن 

قال على علیه السلام:
کنت اذا سالت رسول الله صلى الله علیه و آله اعطانى و اذا سکت ابتدانى.المصنف 6:368 ح 32061
حضرت على علیه السلام فرمود:
هرگاه از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سؤال مى‏کردم،خواسته‏ام را پاسخ مى‏داد و اگر من سکوت مى‏کردم او خود پیشگام مى‏شد و از دانش خود بهره‏مندم مى‏ساخت.  


قرآن شناس 

قال على علیه السلام:
و الله ما نزلت آیة الا و قد علمت فیما نزلت و این نزلت،ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لساناسؤلا.
انساب الاشراف 2:98 ح 27
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
بخدا سوگند آیه‏اى از قرآن کریم نازل نشده است مگر اینکه من مى‏دانم در چه موضوعى و درکجا نازل شده است،زیرا پروردگارم به من دلى اندیشمند-ژرف اندیش-و زبانى پرسشگر عنایت کرده است.

در رکاب نور
عن بریدة الاسلمى قال:
کنا اذا سافرنا مع النبى صلى الله علیه و آله کان على علیه السلام صاحب متاعه یضمه الیه فاذاانزلنا یتعاهد متاعه فان راى شیا یرمه رمة،و ان کانت نعل خصفها. بحار الانوار 37:303
بریده اسلمى گوید:
هرگاه که با پیامبر صلى الله علیه و آله به سفر مى‏رفتیم،على علیه السلام مسؤول توشه و بارپیامبر بود،آنها را از خودش‏جدا نمى‏کرد،و هنگامى که در جایى منزل مى‏کردیم توشه و اثاث پیامبر را وارسى نموده و اگر نیاز به ترمیم و اصلاح داشت اصلاح مى‏کرد و اگر کفش و نعلین پیامبر نیاز به تعمیر و دوخت داشت آن را انجام مى‏داد.

پاسدار پیامبر
قال موسى بن سلمة:سئلت جعفر بن عبد الله بن الحسین عن اسطوان على بن ابى طالب  

فقال: ان هذه المحرس،کان على بن ابى طالب علیه السلام یجلس فى صفحتها التى تلى القبر ممایلى باب رسول الله صلى الله علیه و آله یحرس النبى صلى الله علیه و آله. وفاء الوفاء 2:448
موسى بن سلمه مى‏گوید:
از جعفر بن عبد الله در مورد یکى از ستون‏هاى‏مسجد النبى صلى الله علیه و آله که منسوب به حضرت على علیه السلام است پرسیدم،در پاسخ گفت: این همان ستون محرس است که حضرت على بر پاى آن از جانب قبر که در منزل پیامبربوده مى‏نشست و از پیامبر پاسدارى مى‏نمود.

صداقت و امانت 

عن ابى کهمس قال:
قلت لابى عبد الله علیه السلام:عبد الله بن ابى یعفور یقرءک السلام!
قال:علیک و علیه السلام اذا اتیت عبد الله فاقرءة السلام و قل له:
ان جعفر بن محمد یقول لک:
انظر ما بلغ به على علیه السلام عند رسول الله صلى الله علیه و آله فالزمه فان علیا علیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانة. الکافى 2:104 ح 5

ابى کهمس گوید:
به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم:عبد الله بن ابى یعفور بر شما درود فرستاد.
حضرت فرمود:بر تو و بر او درود باد،وقتى پیش او رفتى سلام مرا به او برسان و بگو:جعفر بن محمد مى‏گفت:نیک بنگر هر آن ویژگى که باعث‏شد تا على علیه السلام به آن مقام بلند نزد پیامبر خدا برسد.
خود را ملازم آن خصلت نما.و یقین بدان هر مقامى که على نزد پیامبر یافت تنها و تنها به خاطر راستگویى و امانتدارى بود.

فدایى پیامبر
عن الصادق علیه السلام:...و الله ما اکل على بن ابى طالب علیه السلام من الدنیا حراما قط حتى مضى لسبیله و ماعرض له امران کلاهما لله رضا الا اخذ باشدهما علیه فى بدنه-دینه-و ما نزلت‏برسول الله صلى الله علیه و آله نازلة قط الا دعاه ثقة به و ما اطاق احد عمل رسول الله صلى الله علیه و آله من هذه الامة غیره و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنة و النار یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه. الارشاد:255
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند على بن ابى طالب علیه السلام تا روزى که از این دنیا رفت مال حرامى نخوردو هیچگاه بر سر دو راهى-که هر دو راه مورد خشنودى خدا باشد-قرار نگرفت مگر اینکه پر زحمت‏ترین آنها را برگزید و هر حادثه مهمى که براى پیامبر خدا پیش مى‏آمد-به دلیل اعتمادى که به على داشت-از او کمک مى‏گرفت.و در میان این امت هیچ کس نتوانست همانند على علیه السلام:راه پیامبر را-بى کم و کاست-طى کند و با این همه تلاش و کوشش همواره چون بیمناکان کار مى‏کرد،چشمى به بهشت و چشم دیگر بر آتش داشت،از سویى امیدوار پاداش بهشت و از سوى دیگر هراسناک از کیفر آتش بود.

پشتیبان مظلومان
و قال علیه السلام:
...لم یکن لاحد فى مهمز و لا لقائل فى مغمز،الذلیل عندى عزیز حتى اخذ الحق له،و القوى عندى ضعیف حتى اخذ الحق منه.رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره. نهج البلاغة،الخطب:37
حضرت على علیه السلام فرمود:
در تمامى زندگى من،نقطه سیاهى نیست تاعیب‏جویان و اشاره کنندگان با چشم و ابرو و اشاره کنند و سخنى گویند.خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومند نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم.ما با تمام وجود به قضاى الهى خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم.

مبارزه مکتبى 

و قال علیه السلام:
اما و الله ان کنت لفى ساقتها حتى تولت‏بحذا فیرها،ما ضعفت و لا جبنت و ان مسیرى هذا لمثلها،فلانقبن الباطل حتى یخرج الحق من جنبه.مالى و لقریش؟و الله لقد قاتلتهم کافرین و لاقاتلنهم مفتونین و انى لصاحبهم بالامس کما انا صاحبهم الیوم. نهج البلاغة،الخطب:33
به خدا سوگند،من همواره در زمره پیشتازان این حرکت‏بودم تا روزى که جبهه دشمن تار و مار شد و جاهلیت از صحنه بیرون رفت،بى آنکه کم‏ترین ضعف یا ترسى داشته باشم و امروز نیز در همان راستا قدم بر مى‏دارم و تصمیم دارم باطل را بشکافم تا حق از پهلوى آن بیرون آید.
مرا با قریش چه کار؟که دیروز در موضع کفر بودند و با آنان جنگیدم و امروز نیز که گرفتارفتنه و انحراف شده‏اند به پیکارشان خواهم خاست.من همانگونه که دیروز با آنان برخورد کردم امروز نیز همانم.

گناه سازش‏ناپذیرى
قالت فاطمه علیها السلام:
...ما الذى نقموا من ابى حسن؟!نقموا-و الله-منه شدة و طاته و نکال وقعته و نکیر سیفه-و قلة مبالاته لحتفه-و تبحره فى کتاب الله و تنمره فى ذات الله. دلائل الامامة:125،الاحتجاج 1:147
حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
اینان-کارگردانان سقیفه-چه عیبى از ابو الحسن گرفتند؟!که او را براى رهبرى جامعه اسلامى صالح ندیدند!-بخدا سوگند عیب او را بر خورد سخت-و بدون مسامحه و سهل انگارى در برابر حق-و مرگبار بودن رویارویى با او و شمشیر بران و بى‏اعتنایى به مرگ و آگاهى گسترده نسبت‏به کتاب خدا و گردن فرازى در راه خدا دانسته‏اند.

بصیرت،چراغ راه
و قال علیه السلام:
الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله،و ان معى لبصیرتى،ما لبست على نفسى و لا لبس على. نهج البلاغة،الخطب:10
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
آگاه باشید که اینک شیطان هواداران خود را گرد آورده،نیروهاى سواره و پیاده اش را فرا خوانده است.در صورتى که بینش من همواره همراه من بوده و هرگز حقایق را بر خود مشتبه نساخته‏ام و حقیقت نیز بر من مشتبه نشان داده نشده است-نه خود را فریب داده‏ام و نه فریب خورده‏ام-.

عدالت اجتماعى
و قال علیه السلام:
-لما عوتب على التسویة فى العطاء- اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟!و الله ما اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فى السماء نجما،لو کان المال لى لسویت‏بینهم فکیف و انما المال مال الله.
نهج البلاغة،الخطب:124. 

آنگاه که حضرت امیر علیه السلام بدلیل رعایت مساوات در تقسیم بیت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود:
آیا به من امر مى‏کنید و اصرار مى‏ورزید تا پیروزى را به بهاى ستم بر کسانى که سؤولیت‏سرپرستى آنها بر دوشم نهاده شده است‏بدست آورم؟! به خدا سوگند که تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پى هم حرکت مى‏کنند،چنین کار ناروایى نخواهم کرد.اگر این مال ثروت شخصى من بود در تقسیم آن مساوات را رعایت مى‏کردم،چه رسد به اینکه مال،مال الله است.

جنگاور بى باک 

قال علیه السلام:
...و من العجب بعثهم الى ان ابرز للطعان و ان اصبر للجلاد،هبلتهم الهبول!لقد کنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انى لعلى یقین من ربى و فى غیر شبهة من دینى. نهج البلاغة،الخطب:22
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
...و از شگفتیهاى زمانه این است که-شامیان-به‏من پیام داده‏اند که خود را براى مقابله با سرنیزه‏ها آماده کنم و براى ضربه‏هاى شمشیر شکیبا باشم،مادران گریان بسوگشان بنشینند! تاکنون کسى مرا با دعوت به جنگ تهدید نکرده است و از زخمهاى نیزه و شمشیر هراسى نداشتم،چرا که بر یقین به پروردگارم تکیه دادم و دینم را زنگار شبهه نیالوده است.

شیوه نبرد 

...و عرفوا قتلاه-قتلى على علیه السلام فى لیلة الهریر-بضرباته التى کانت على و تیرة واحدة، ان ضرب طولا قد و ان ضرب عرضا قط و کانت کانها مکواة. ارشاد القلوب:248
و فى روایة:کانت لعلى علیه السلام:ضربتان:اذا تطاول قد و اذا تقاصر قط.قالوا:و کانت ضرباته ابکارا اذا
اعتلى قد و اذا اعترض قط. المناقب 2:83
در صبحگاه لیلة الهریر (3) کشته شدگان به دست‏حضرت امیر علیه السلام را از نحوه ضربت‏هاى حضرت باز مى‏شناختند،زیرا ضربت‏ها همه یکنواخت‏بود.اگر شمشیر را از بالا فرود مى‏آورد دو نیم مى‏کرد و اگر از پهلو مى‏زد قطع مى‏کرد.و محل ضربه شمشیر گویى با آهن گداخته داغ شده بود.
و گفته‏اند: همه ضربت‏هاى على علیه السلام همین دو نوع بوده وقتى از حریف بلندتر قرار مى‏گرفت ازبالا مى‏زد و دو نیم مى‏کرد و هنگامى که برابر بود از پهلو مى‏زد و قطع مى‏نمود و گفته‏اند:بر حریف خود بیش از یک ضربه نمى‏زد.

یاور درماندگان
قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
یا على ان الله جعلک تحب المساکین و ترضى بهم اتباعا و یرضون بک اماما.کشف الیقین:310 ح 365
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
یا على،خداى متعال تو را چنین قرار داده که بینوایان را دوست مى‏دارى و آنان را به عنوان پیروان خویش بپسندى و آنان هم تو را به پیشوایى و امامت‏بپسندند.

پیشتاز عمل
قال على علیه السلام:
ایها الناس!انى و الله ما احثکم على طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا و اتناهى قبلکم عنها. نهج البلاغة،الخطب:173
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
اى مردم!بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتى فرا نمى‏خوانم مگر آنکه خود برشما-در عمل به آن-پیشى مى‏جویم و از هیچ گناهى بازتان نمى‏دارم و نهى نمى‏کنم-مگر آنکه پیش از شما،خود را از عمل به آن باز مى‏دارم.

عظمت در سادگى
-دخل ضرار بن ضمرة الکنانى على معاویة فقال له:صف لى علیا،فقال او تعفینی...؟قال:لا اعفیک،قال:اذ لا بد فانه: کان و الله بعید المدى شدید القوى یقول فصلا و یحکم عدلا ینفجر العلم من جوانبه و تنطق الحکمة من نواحیه یستوحش من الدنیا و زهرتها و یستانس باللیل و ظلمته کان و الله غزیر البصیرة طویل الفکرة...یعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب کان و الله کاحدنا یدنینا اذا اتیناه و یجیبنا اذا سالناه و کان مع تقربه الینا و قربه منا لا نکلمه هیبة له. حلیة الاولیاء 1:84
ضرار بن ضمره یکى از اصحاب ویژه حضرت امیر علیه السلام:
بر معاویه وارد شد،معاویه گفت:على را براى من توصیف کن.ضرار با اصرار معاویه لب به سخن گشود و گفت: بخدا سوگند او دست نایافتنى و دور از دسترس و داراى نیروهاى پر توان بود.سخنانى روشنگر مى‏گفت و به عدل حکم مى‏راند،از هر سوى او علم مى‏جوشید و از تمامى رفتار او حکمت مى‏تراوید از دنیا و زیورهاى آن وحشت داشت و به شب زنده‏دارى و خلوت شب انس مى‏ورزید.بخدا سوگند او داراى بصیرتى فراوان و اندیشه‏هایى بلند بود.لباس کوتاه و طعام خشک و بى‏نان خورش را-که نشانه تواضع و فقر بود-دوست مى‏داشت. بخدا سوگند چونان یکى از خود ما بود،هرگاه نزد او مى‏رفتیم ما را به نزدیک خود فرا مى‏خواند و خواسته‏هاى ما را پاسخ مى‏گفت و با این همه مهرورزى و اظهار نزدیکى و یگانگى به دلیل هیبتى که داشت جرات گفتگو با او را نداشتیم.

در بازار
قال زاذان:انه کان علیه السلام یمشى فى الاسواق وحده و هو ذاک یرشد الضال و یعین الضعیف و یمربالبیاع و البقال فیفتح علیه القران و یقرء:تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین. (4) .
المناقب 2:104زاذان مى‏گوید:حضرت امیر المؤمنین به تنهایى در بازار مى‏گشت و گمشده را راهنمایى و ناتوان را کمک مى‏کرد و بهنگام عبور از پیش فروشندگان و کسبه،قرآن کریم را در برابر آنها مى‏گشود و این
آیه را براى آنها مى‏خواند«خانه آخرت-سعادت ابدى-را براى کسانى قرار دادیم که قصد سرکشى و فساد در زمین ندارند و عاقبت-نیک-تنها از آن پرهیزکاران است‏».


بیزارى از ستم 

قال علیه السلام:
و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلت،و ان دنیاکم عندى لاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها، ما لعلى و نعیم یفنى و لذة لا تبقى!
نهج البلاغة،الخطب:222
حضرت على علیه السلام فرمود:
بخدا سوگند اگر اقلیمهاى هفت‏گانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آنها است‏به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى کنم،نخواهم کرد.چرا که این دنیاى شما در نزد من از برگ نیم جویده‏اى در دهان ملخى ناچیزتر است.على را با نعمتهاى فناپذیر و لذت‏هاى گذرا و ناپایدار چه کار!

الگوى زمامدارى 

قال على علیه السلام:
الا و ان امامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه،...فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا،و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا،و لا حزت من ارضها شبرا. نهج البلاغة،الکتب:45
حضرت على علیه السلام فرمود:
بدانید و آگاه باشید که پیشواى شما از دنیاى خود به دو پاره تن پوش و از خوردنیهایش به دوقرص نان بسنده کرد...و خداى را سوگند که از دنیایتان نه زرى اندوخته‏ام و نه از غنائمش ثروتى انباشته‏ام و حتى براى کهن جامه خود تن پوش دیگرى و یا از سرزمین‏هاى شما یک وجب در اختیار نگرفته‏ام.


همدرى با مردم 

و قال علیه السلام:
...هیهات ان یغلبنى هواى و یقودنى جشعى الى تخیر الاطعمة و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولى بطون غرثى و اکباد حرى. نهج البلاغه،الکتب:45
حضرت على علیه السلام فرمود:
هیهات که هو و هوسم بر من چیره شود و شکمبارگى به گزینش طعام‏هاى لذیذ وادارم نماید،در حالى که چه بسا در یمامه و یا حجاز کسانى باشند که امید دستیابى به قرص نانى نداشته و خاطره‏اى از سیرى ندارند و هرگز مباد که من با شکم پر بخوابم در حالى که شاید پیرامون من شکمهاى به پشت چسبیده و جگرهاى سوخته باشد.

همسان با پیامبر 

سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول:
کان امیر المؤمنین علیه السلام اشبه الناس طعمة برسول الله صلى الله علیه و آله کان یاکل الخبز و الخل و الزیت و یطعم الناس الخبز و اللحم. الکافى 6:328
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در نوع غذا شبیه‏ترین افراد به پیامبر خدا صلى الله علیه وآله بود.او خود نان و سرکه و روغن زیتون مى‏خورد و به مردم-مهمانان خود-نان و گوشت مى‏داد.

سفره سبز
قال ابو عبدالله:
یا حنان!اما علمت ان امیر المؤمنین علیه السلام لم یؤت بطبق الا و علیه بقل؟قلت:و لم جعلت فداک؟فقال:لان قلوب المؤمنین خضرة و هى تحن الى اشکالها. الکافى 6:362
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
اى حنان!آیا نشنیده‏اى که براى امیر المؤمنین علیه السلام‏سفره طعامى آورده نمى‏شد مگراینکه سبزى بهمراه داشت؟
حنان مى‏گوید:گفتم:چرا چنین بود فدایت‏شوم؟
فرمود:زیرا دل مومنان همواره سر سبز است و به همرنگ خود گرایش دارد.


کشاورزى
قال الصادق علیه السلام:
کان امیر المؤمنین صلوات الله علیه یضرب بالمر و یستخرج الارضین.الکافى 5:74
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بیل مى‏زد و زمینهاى بایر را آماده زراعت مى‏نمود. 


نخل امید 

قال ابو عبد الله علیه السلام:
ان امیر المؤمنین علیه السلام کان یخرج و معه احمال النوى فیقال له:یا ابا الحسن ما هذامعک؟
فیقول:نخل ان شاء الله.
فیغرسه فلم یغادر منه واحدة.الکافى 5:75
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
گاهى امیر المؤمنین علیه السلام به سوى صحرا مى‏رفت‏و همراه خود بارى از هسته خرمامى‏برد،به حضرتش گفته مى‏شد:این چیست که بهمراه دارى؟ مى‏فرمود:هر دانه از اینها یک نخل است انشاء الله.
آنگاه مى‏رفت و همه آنها را مى‏کاشت و دانه‏اى از آنها رد نمى‏خورد.

ساده زیستى
قال علیه السلام:و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها،و لقد قال لى قائل:الا تنبذها عنک؟فقلت اعزب عنى،فعند الصباح یحمد القوم السرى. نهج البلاغه،الخطب:158
حضرت على علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند تن پوش خود را چندان وصله‏کرده‏ام که از وصله کننده‏اش شرم دارم.روزى گوینده‏اى به من گفت:آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟و من گفتم:دور شو،که بامدادان فردا،شب روان را ستایش کنند.
پیرهن از رخ وصال خجل
کفن از گریه غسال خجل
شب روان مست ولاى تو على
جان عالم به فداى تو على شهریار

پرهیز از تکلف
قال الصادق علیه السلام:
-کان على علیه السلام-یمشى فى نعل واحدة و یصلح الاخرى لا یرى بذلک باسا.الکافى 6:468
حضرت صادق علیه السلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السلام با یک لنگه نعلین راه مى‏رفت و لنگه دیگر را تعمیر مى‏کرد ومانعى در این کار نمى‏دید.

بیاد مرگ
و عن على علیه السلام:انه کان اذا مر بالقبور قال:السلام علیکم یا اهل الدار فانا بکم لا حقون.ثلاث مرات.
دعائم الاسلام 1:239
هرگاه که حضرت على علیه السلام بر گورستان گذر مى‏کرد سه بار مى‏گفت:درود بر شماهایى که در این خانه ساکنید.ما نیز بى‏گمان به شما خواهیم پیوست.

فهرست فضائل 

قال رسول الله صلى الله علیه و آله.من اراد ان ینظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى تقواه و الى ابراهیم فى حلمه و الى موسى فى هیبته و الى عیسى فى عبادته فلینظر الى على بن ابى طالب علیهم السلام. ارشاد القلوب:217
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر که مى‏خواهد به آدم و علم او و نوح و تقواى او و ابراهیم و دور اندیشى-بردبارى-او و موسى و هیبت او و عیسى و عبادت او بنگرد،به على بن ابى طالب بنگرد.

سیماى مردان 

و قیل:کان-على علیه السلام-کانما کسر ثم جبر،لا یغیر شیبه،خفیف المشى،ضحوک السن.اسد الغابة 4:123
مى‏گویند:على علیه السلام همانند آن بود که گویى شکسته و مجددا ترمیم شده باشد-چهره‏اى درهم تکیده داشت و یادآور مشکلاتى بود که تحمل نموده و تجربه اندوخته بود-آن حضرت موى سپید خود را رنگ نمى‏زد،سبکبال و بى تکلف راه مى‏رفت و همواره لبخند بر لب داشت.

پیمان با فرشتگان
قال الصادق علیه السلام:ان علیا علیه السلام کان اذا اصبح یقول:مرحبا بکما من ملکین حفیظین املى علیکما ماتحبان ان شاء الله فلا یزال فى التسبیح و التهلیل حتى تطلع الشمس و کذلک بعد العصر حتى تغرب الشمس. بحار الانوار 84:267 ح 38
حضرت صادق علیه السلام فرمود:حضرت امیر المؤمنین علیه السلام هر بامداد-در خطاب به دو فرشته نویسنده اعمال-مى‏فرمود:مرحبا بر شما دو فرشته بزرگوار و یاد داشت کننده اعمال-به خواست‏خدا امروز نیز-آنچه دوست دارید بر شما املا خواهم کرد،و به دنبال این تعهد به ذکر:«سبحان الله و لا اله الا الله‏»مشغول مى‏شد تا خورشید طلوع مى‏کرد.و هنگام عصر نیز تا غروب آفتاب،به همان ذکرها مى‏پرداخت.

نماز،امانت الهى
فى تفسیر القشیرى:انه کان علیه السلام اذا حضره وقت الصلاة تلون و تزلزل فقیل له:مالک؟فیقول:جاء وقت امانة عرضها الله تعالى على السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان.(5) المناقب 2:124
در تفسیر قشیرى آمده است:هرگاه وقت اداى نماز مى‏رسید،رنگ چهره امیر المؤمنین علیه السلام تغییر مى‏یافت و برخود مى‏لرزید.وقتى به او مى‏گفتند:این چه حالت است؟مى‏فرمود:هنگام اداى امانتى رسیده است که بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و آنها از حمل آن سرباز زدند و انسان این باز امانت را بر داشت.

اخلاص در عبادت
قال الصادق علیه السلام:کان امیر المؤمنین علیه السلام اذا توضا لم یدع احدا یصب علیه الماء قال:لا احب ان اشرک فى صلاتى احدا. علل الشرایع 1:323
حضرت صادق علیه السلام فرمود:حضرت امیر المؤمنین علیه السلام:بهنگام وضو گرفتن اجازه نمى‏داد کسى برایش آب بریزدو مى‏فرمود:دوست ندارم در نمازم به درگاه خدا کسى را شریک قرار دهم.

بهداشت فردى
قال ابو عبد الله علیه السلام:کانت لامیر المؤمنین علیه السلام خرقة یمسح بها وجهه اذا توضا للصلاة ثم یعلقها على و ید ولا یمسها غیره. المحاسن 2:207 ح 1618
حضرت صادق علیه السلام فرمود:حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را پارچه‏اى-دستمالى-بود که بهنگام وضو صورت خود رابا آن خشک مى‏کرد و سپس آن را بر میخى مى‏آویخت و جز خود حضرت کسى به آن دست نمى‏زد.

نماز خانه
قال الصادق علیه السلام:کان على علیه السلام قد جعل بیتا فى داره لیس بالصغیر و لا بالکبیر لصلاته و کان اذا کان اللیل ذهب معه بصبى لیبیت معه فیصلى فیه.المحاسن 2:452 ح 2557 

حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در خانه خود اتاقى را که نه کوچک بود و نه بزرگ،اختصاص به نماز خود داده و هر شب کودکى را براى خوابیدن بهمراه خود مى‏برد و در همانجا نمازهایش را مى‏خواند.

نقش نگین 

قال عبد خیر:کان لعلى علیه السلام اربعة خواتیم یتختم بها:یاقوت لنبله،و فیروزج لنصرته،و الحدیدالصینى لقوته،و عقیق لحرزه-و کان نقش الیاقوت:لا اله الا الله الملک الحق المبین،و نقش الفیروزج:الله الملک الحق،و نقش الحدید الصینى:العزة لله جمیعا،و نقش العقیق ثلاثة اسطر: ما شاء الله،لا قوة الا بالله،استغفر الله.
الخصال:199
عبد خیر مى‏گوید:على علیه السلام چهار انگشتر داشتند که به دست مى‏کردند:یاقوتى براى نجابت وبزرگى-فرزانگى-و فیروزه براى پیروزى و حدید چینى براى نیرومندى و عقیق را نیز براى مدر پناه نماز
قال ابو عبد الله علیه السلام:کان على علیه السلام اذا هاله شیى‏ء فزع الى الصلاة.ثم تلا هذه الایة:و استعینوا بالصبر والصلاة...(6) الکافى 3:480
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هرگاه حضرت امیر از موضوعى نگران و هراسناک مى‏شد به نماز پناه مى‏برد.سپس حضرت صادق علیه السلام این آیه را خواند:«از شکیبایى و نماز یارى بجویید...».
حافظت.نقش نگین یاقوت:«لا اله الا الله الملک الحق المبین‏»و نقش فیروزه:«الله الملک الحق‏»و نقش حدید:«العزة لله جمیعا»و در نگین عقیق سه سطر نقش بسته بود:«ماشاء الله لا قوة الا بالله استغفر الله‏»

در پناه نماز
قال ابو عبد الله علیه السلام:
کان على علیه السلام اذا هاله شیى‏ء فزع الى الصلاة.ثم تلا هذه الایة:و استعینوا بالصبر والصلاة...(6)
الکافى 3:480
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هرگاه حضرت امیر از موضوعى نگران و هراسناک مى‏شد به نماز پناه مى‏برد.سپس حضرت صادق علیه السلام این آیه را خواند:«از شکیبایى و نماز یارى بجویید...».

هزار رکعت 

قال ابو عبد الله علیه السلام:...ان علیا علیه السلام فى آخر عمره کان یصلى فى کل یوم و لیلة الف رکعة.
الکافى 4:154
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آخر عمر خود شبانه روز هزار رکعت نماز مى‏خواند.

جوینده رضاى حق
عن ابن عباس:کان على علیه السلام یتبع فى جمیع امره مرضاة الله و لذلک سمى المرتضى.المناقب 3:110
ابن عباس مى‏گوید:
على علیه السلام در تمامى کارهاى خود همواره در پى رضایت الهى بود و به همین جهت‏«مرتضى‏»نامیده شد.  


پى‏نوشتها:1- الکافى،8:234،ح 312.
2- میزان الحکمه،ج 1 ص 78.
3- یکى از حمله‏هاى نبرد صفین که حدود 24 ساعت درگیرى ادامه داشت،و شب آن واقعه،
لیلة الهریر نام گرفته است.
4- القصص/83.
5- الاحزاب/72.
6- البقره/42.
7- چهل حدیث (سیره علوى)تالیف: محمود لطیفى 

تهیه و تنظیم:میناطراویان

دانش على (ع)

 اگر در دانش و آگاهى او نظرى بیفکنیم،وى را دانشمندى متأله خواهیم دید که در میان مردم فریاد مى‏زند:«پیش از آنکه مرا از دست بدهید مشکلات خود را از من بپرسید.»چه کسى را مى‏توان سراغ کرد که بر بالاى منبر و در برابر دیدگان هزاران تن،دهان به گفتن چنین سخنى بگشاید و بیم آن نداشته باشد که اگر کسى پرسش کرد نتواند پاسخ آن را بگوید و در مقابل مردم شرمنده و خجل شود؟
کسى جرئت بازگفتن چنین سخنى را ندارد،مگر آنکس که بر نفس خویش اعتماد و جواب هر پرسشى را که از او مى‏شود در آستین داشته باشد.آیا این دانش و آگاهى او تنها در یکى از علوم یا در چند علم منحصر است؟آیا بدون آنکه مؤید به تأیید الهى بوده و به خود کاملا مطمئن باشد مى‏تواند جسارت مطرح کردن این ادعا را داشته باشد؟در جایى که این سخن عنوان مى‏شود عقل در احاطه کامل نسبت به پرسشها،ناتوان و ضعیف است.با این وصف از آن حضرت پرسشهایى مى‏شود و ایشان بر روى همان منبر پاسخ آنها را باز مى‏گوید.از وى درباره مسافت میان مشرق و مغرب مى‏پرسند و او پاسخ مى‏دهد که این مسافت برابر با مسیرى است که خورشید آن را در یک روز مى‏پیماید.این پاسخى استوار و قانع‏کننده و بهترین جوابى است که در چنین مقامى داده شده است.همچنین از آن حضرت درباره فاصله میان حق و باطل پرسیده‏اند و وى فرمود:فاصله میان حق و باطل چهار انگشت است.حق آن است که بگویى به چشم خود دیدم و باطل آن است که بگویى به گوش خود شنیدم.
از وى درباره دو تن سؤال شد که یکى از آن دو پنج قرص نان و دیگرى سه قرص نان داشت،مهمانى بر آنها وارد شد و هشت تکه نان را خوردند و در عوض به آنان هشت درهم پرداخت کرد.على (ع) درباره تقسیم هشت درهم بین آن دو چنین داورى کرد که یک درهم به کسى که سه قرص نان داشته است باید پرداخت.نان در واقع 24 تکه مى‏شده که 9 تکه آن متعلق به کسى بوده که سه گرده نان داشته که هشت تاى آن را خود و یکى را میهمان خورده است و 15 تکه باقى مانده به آن دیگرى تعلق داشته که داراى 5 قرص نان بوده و هشت تاى آن را خود و هفت تاى دیگر را میهمان تناول کرده است.حال آنکه اگر ماهرترین افراد در مسائل حساب توانسته بودند این مسئله را پس از تأمل بسیار و دیدن صورت مسئله درست حل کنند،براى آنان افتخارى به شمار مى‏آمد.زنى را نزد عمر حاضر کردند که کودک خود را در شش ماهگى به دنیا آورده بود .عمر دستور داد تا آن زن را سنگسار کنند.اما على (ع) به وى گفت:من با استفاده از قرآن این حکم تو را اشتباه مى‏دانم.چرا که خداوند فرموده است:«حمل جنین و از شیر گرفتن او سى ماه است». (1) و از سوى دیگر مى‏فرماید:«مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مى‏دهند». (2) بنابراین اگر مدت شیر دادن طفل دو سال تمام و مدت باردارى و از شیر گرفتن نوزاد سى ماه باشد،برابر این آیه زمان باردارى 6 ماه خواهد بود.او بدین ترتیب این حکم را ثابت کرد به گونه‏اى که صحابه و تابعین و علما تا این زمان،مطابق آن عمل مى‏کنند.همچنین زن دیوانه‏اى را به جرم زنا،نزد عمر بردند.عمر دستور داد تا آن زن را تازیانه بزنند.اما على (ع) فرمود :پیامبر تکلیف را از دیوانه،تا زمانى که بهبود نیافته،ساقط کرده است.آن‏گاه عمر گفت:خداوند بر تو گشایش کند!نزدیک بود با زدن تازیانه به این زن خود را در معرض هلاک قرار دهم.همچنین زن باردارى را به جرم زنا پیش عمر حاضر کردند.عمر به سنگسار کردن زن فرمان داد.على (ع) به او فرمود:تو براى سنگسار کردن این زن دلیل دارى،اما براى رجم جنینى که این زن در شکم دارد چه حجتى دارى؟او را واگذار تا بزاید و براى فرزندش کفیلى بیابد و آن گاه بر او حد جارى کن.عمر گفت:با مشکلى روبه‏رو نشدم مگر آنکه ابو الحسن على (ع) براى حل آن در کنار آن مشکل بود.
ابو الاسود دئلى نزد آن حضرت آمد و ایشان را از اشتباهى که در قرائت قرآن پیش آمد مطلع کرد.آن حضرت براى حل این مشکل اصول علم نحو را در همان کلمات معروف بیان کرد و به او گفت:«بر این نحو که مى‏گویم بنویس»آن‏گاه ابو الاسود خود نیز مطالبى بر آنها افزود و بدین وسیله زبان عربى به خاطر تدوین علم نحو توسط على (ع) از دستبرد حوادث ایام تا به امروز در امان ماند.
دلاورى على (ع)
چون به شجاعت و دلاورى آن حضرت که زبانزد همگان است بنگریم،درمى‏یابیم که او از سن بیست سالگى یا اندکى بیشتر در جنگها مباشرت داشته،و حال آنکه با جنگاوریى که على (ع) از خود به نمایش گزارد،نام شجاعان پیش از خود را به بوته فراموشى سپرد و نیز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گیتى پاک کرد.خواهیم دید که على (ع) در شجاعت بر تمام مردم برترى دارد،این امر آن‏چنان بدیهى و روشن است که سخن گفتن و ایراد شواهد براى اثبات آن بر انسان زشت و قبیح جلوه مى‏کند.آنچه على در جنگ کرد،تا روز قیامت به عنوان ضرب المثل به جاى خواهد ماند.براى اثبات شجاعت آن حضرت همین قدر کافى است که وى در هیچ میدانى از دشمن گریزان نشد و خود را در مقابل لشگریان آنان نباخت و با کسى گرم کارزار نشد،مگر آنکه او را بکشت و هرگز ضربه‏اى بر دشمن وارد نکرد که بخواهد دومین ضربه را نیز بر او بزند.ضربات او بس سهمناک بود.هرگز از پیش دشمنى نمى‏گریخت.چون به مبارزه‏اى فراخوانده مى‏شد باک نمى‏داشت.اینها همه از امور حیرت‏آورى است که جز براى پسر ابو طالب فراهم نشد.و چه بسا که بتوان شجاعت وى را بیش از اینها مورد توصیف قرار داد.او خود مى‏فرمود :«با کسى به نبرد نپرداختم مگر آنکه من و او در میدان بودیم.»یکى از موارد افتخار اعراب،ایستادگى در برابر على (ع) در صحنه‏هاى پیکار بود.آنان و دار و دسته‏شان افتخار مى‏کردند که على (ع) با ایشان به جنگ پرداخته است.حى بن احطب سید قبیله بنى نضیر یکى از کسانى است که‏بر این امر بالیده و گفته است:«اینها کشتگانى شریف به دست انسانى شریفند.»خواهر عمرو بن عبدود در شعرى که در رثاى برادرش سروده است،به کشته‏شدن وى به دست على (ع) مى‏بالد.هنگامى که حسان در یکى از سروده‏هایش به قتل عمرو بن عبدود بالید،یکى از مردان قبیله بنى عامر در جواب او اشعارى گفت که برخى از ابیات آن چنین است:
1.دروغ گفتید و به خانه خدا سوگند که ما را نکشتید
اما به خاطر تیغ برنده على (ع) بر خود ببالید
2.به شمشیر پسر عبد الله یعنى احمد در جنگ‏
و به پنجه نیرومند على (ع) بدین حال دست یافتند،پس کوتاه کنید
3.على است آنکه در فخر مقامى والا دارد
پس بیهوده ادعا مکنید و پست و کوچک شوید (گم شوید)
مشرکان کارزار على (ع) را مورد ستایش قرار مى‏دادند و آن را افتخارى براى على به شمار مى‏آوردند و با این وجود،علت افتخار ایشان،تنها آن بود که على کشنده آنهاست.مسافع بن جمحى در سوگ عمرو و کشته شدن او به دست امیر المؤمنین (ع) شعرى سروده که یکى از ابیات آن چنین است:
على پیروز شد و من به مانند این افتخار دست نیافته‏
و با مردى چنین قدرتمند روبه‏رو نشده بودم
هبیرة بن ابى وهب در رثاى عمرو و قتل او به دست على (ع) چنین مى‏سراید:
از تو اى على،این دلیرى که در میدان به خرج دادى در جاى دیگرى ندیدم‏
و من بر نجد مقدم،همچون پیرى متوقف شدم.
به چه پیروزى شگفتى دست یافتى که همین براى فخر تو بس است و تا زمانى که زنده‏اى از خوارى و زبونى در امان مى‏مانى.
سعید بن عاص نیز به على (ع) بالید و گفته است:من خوشحال نیستم جز آنکه مى‏بینم کشنده پدرم پسر عموى او یعنى على بن ابى طالب است.
همچنین پدر على (ع) وى را در زمانى که کودکى بیش نبود،در واقعه شعب ابو طالب،در بستر پیامبر خوابانید و آن حضرت (ع) با طیب خاطر به استقبال خطرى بس بزرگ رفت.
شجاعت والاى آن حضرت را همچنین مى‏توان شب هجرت پیامبر از مکه به مدینه،ملاحظه کرد.وى بدون هیچ ترس و نگرانى خود را در معرض خطرى عظیم قرار داد.در حالى که مردان مکه خانه پیامبر را به محاصره خود درآورده بودند،تا کسى را که در بستر خفته است به قتل برسانند .
شجاعت دیگر او در زمانى است که پس از هجرت پیامبر که به همراه فواطم (فاطمه بنت اسد،فاطمه دختر پیغمبر،و فاطمه دختر حمزه) آشکارا از مکه به طرف مدینه در حرکت شد و او را در این سفر به جز ابن ام ایمن و ابو واقد لیثى که آنان نیز در مقابل جماعت قریش کارى از دستشان برنمى‏آمد،کس دیگرى همراهى نمى‏کرد.در این حال با هشت تن از سواران قریش برخوردند که پیشاپیش آنان جناح برده حرب بن امیه قرار گرفته بود.جناح در حالى که بر اسب سوار بود با شمشیر بر على (ع) حمله برد،آن حضرت پیاده بود و از ضربت او جا خالى کرد و چون جناح از طرف کتف خم شده بود آن حضرت با ضربتى سنگین او را به دو نیم کرد،آن چنان که آن ضربت تا کوهه زین اسب وى رسید و آن را شکافت و باقى مشرکان با دیدن این صحنه هر یک پا به فرار گذاشتند.
در روز بدر،آن حضرت ولید بن عتبه را کشت و در کشتن عتبه و گروهى از سران مشرکان شرکت و دخالت داشت.روایت کرده‏اند که على (ع) نیمى از کشتگان یا بیشتر آنان را به تنهایى به دیار عدم فرستاد و نیم دیگر را باقى مسلمانان به همراهى ملائکه مسومین به قتل رساندند .
در روز احد،آن حضرت مطابق با صحیح‏ترین روایات،پرچمداران مشرکان را که گفته‏اند هفت یا نه تن بوده‏اند به قتل رساند و مشرکان با به قتل رسیدن آنها از معرکه جنگ گریزان شدند.به طورى که اگر تیراندازان از فرمان پیامبر اکرم (ص) سرپیچى نمى‏کردند،جنگ به سود مسلمانان پایان مى‏یافت.تمام کسانى که در این روز از لشگر مشرکان به قتل رسیدند،بیست و هشت تن بودند که هجده تن آنان را على (ع) کشته بود و وقتى که مسلمانان،به جز اندکى از آنها،متوارى شدند،على (ع) در کنار پیامبر باقى ماند و از وجود آن حضرت (ص) محافظت کرد و هرگاه مشرکان،بر او یورش مى‏بردند پیامبر وى را آگاه مى‏کرد و على (ع) آنان را پراکنده مى‏ساخت.وى چنان از مشرکان کشت که جبرئیل از آن در شگفت شد و گفت:«اى پیامبر !این طریق یارى کردن است»و آن گاه ندا داد (شمشیرى مانند ذوالفقار و مردى همچون على (ع) نیست.)
در واقعه خندق،هنگامى که عمرو بن عبدود و همراهان او پیشروى مى‏کردند و از خندق گذشتند،على (ع) به همراه تنى چند از مسلمانان آمدند تا شکافى را که مشرکان براى پیشروى از آن استفاده کرده بودند،مسدود کنند.هیچ کس از مسلمانان،به جز على (ع) ،بر انجام این کار بى‏باک نبود .وقتى عمرو همنبردى براى خود طلبید،همه مسلمانان به هراس افتادند و در پاسخ به عمرو خاموش ماندند.گویى بر بالاى سر آنان پرنده مرگ به پرواز درآمده بود.عمرو با دیدن این وضع شروع به توبیخ و سرزنش آنان کرد.پیامبر خطاب به مسلمانان فرمود:چه کسى به نبرد با عمرو خواهد رفت؟و هر کس با عمرو به نبرد پردازد،خداوند ورود به بهشت را براى او تضمین مى‏کند.کسى برنخاست جز على (ع) و گفت:اى پیامبر (ص) من با عمرو نبرد خواهم آزمود.اما پیامبر به او فرمود:بنشین!او عمرو است.پیامبر سه مرتبه دیگر همنبردى براى عمرو درخواست کرد و بار سوم به على گفت:«اگر چه او عمرو است اما تو مى‏توانى به جنگ او بروى.»على (ع) در جنگ با عمرو بر او دست یافت و او را کشت.با کشته شدن عمرو کسانى که همراه وى از خندق گذر کرده بودند متوارى شدند.على (ع) به تعقیب آنان پرداخت و بعضى از آنها را به دیار عدم رهسپار کرد و با این کار خود هیبت مشرکان را در هم کوبید و«خداوند کافران را با همان خشم و غضبى که به مؤمنان داشتند،بدون آنکه به غنیمتى دست یابند،بازگرداند و خدا خود جنگ را (به واسطه وجود على (ع)) از مؤمنان کفایت فرمود». (3)
در جنگ خیبر على (ع) به درد چشم گرفتار آمد،به گونه‏اى که نه صحرا را مى‏دید و نه کوه را.از این روى پیامبر دو تن از مهاجران را به جنگ دشمنان فرستاد،اما آنان شکست خورده و بازگشتند.یکى از آن دو به دوستانش دشنام مى‏داد و آنان نیز او را دشنام مى‏دادند و دیگرى دوستان خود را سرزنش مى‏کرد و آنان او را سرزنش مى‏کردند.آن‏گاه پیامبر فرمود :فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد که دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نیز دوستدار اویند.او حمله برنده‏اى است که از میدان نمى‏گریزد و از معرکه بازنمى‏گردد،مگر آنکه خداوند بر او گشایشى قرار دهد.سپس على (ع) را فراخواند و در چشم او از آب دهان خود ریخت و بهبود یافت.چون فردا شد پیامبر پرچم را به على (ع) سپرد.مرحب (از مردان نیرومند یهودیان خیبر) در حالى که بر سر کلاهخودى گذارده بود و بر تن زرهى داشت،با على رو به رو شد.على (ع) با ضربت شمشیرى آن کلاهخود را همچون تخم‏مرغى درهم شکست و زره و سر او را پاره کرد تا آنکه شمشیر به فلک او رسید و همه لشگریان صداى این ضربه را شنیدند.آن حضرت در این جنگ در قلعه خیبر را که بیست مرد از آن محافظت مى‏کردند،از جاى کند.و آن را همچون پلى بر روى خندق قرار داد.چون مسلمانان از کار جنگ بازمى‏گشتند افراد زورمند این در را اندکى جابه‏جا کردند و هفتاد تن آمدند تا آن در را به حالت اول بازگردانند اما نتوانستند و آن گاه مى‏بینیم که على (ع) درى را که هفتاد نفر نتوانستند بلند کنند به عنوان سپرى براى خود مى‏گیرد.به راستى در جهان کدام مرد شجاعى است که تا این حد به شجاعت و دلیرى رسیده باشد؟
در جنگ حنین على (ع) در کنار پیامبر قرار گرفت.و این در حالى بود که همه مسلمانان از کنار او متوارى و پراکنده شده بودند.به جز ده تن که نه تن از آنان از قبیله بنى هاشم بودند.على و عباس و پسر عباس در بین این نه تن قرار داشتند.در این جنگ على (ع) ابو حرول و چهل تن دیگر از آنان را به دیار عدم روانه کرد.و با فرار مشرکان،و به لطف ثبات قدم على و آن عده قلیل،مسلمان دوباره بازگشتند.مسلمین با دیدن پایمردیهاى على (ع) ،استقامت کردند،چرا که از آنان،شجاعتى همچون دلاورى که على به خرج مى‏داد،دیده نمى‏شد.امیر المؤمنین (ع) در تمام پیشامدها و جنگها از مقامى شامخ برخوردار بود.
در جنگهاى جمل و صفین و نهروان،آن حضرت شخصا شرکت داشت و پهلوانان نامدار را از میان برداشت و با مردان زورمند آنان به جنگ پرداخت.
در جنگ جمل هر دو لشگر روبه‏روى هم ایستادند و نیزه‏هاى آنها در قلب یکدیگر مى‏نشست .هر سپاهى که آهنگ رفتن به سوى شتر عایشه را مى‏کرد،کشته مى‏شد.از صداى بر هم خوردن شمشیرها صدایى همچون صدایى پتک به گوش مى‏رسید.چون جنگ به اوج خود رسید،آن حضرت به تنهایى به طرف شتر،که با پارچه‏اى سبز پوشانده شده بود و مهاجرین و انصار گردش را گرفته و اطراف آن فرزندانش بودند،یورش برد.آن گاه بر آنان تاخت و بر قلب لشگریان جمل زد و با آنان در کار نبرد شد،سپس بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود با زانویش راست کرد.یاران و پسرانش گفتند:ما به تو کمک خواهیم کرد.اما على هیچ پاسخى به آنان نداد و حتى نگاهى به ایشان نکرد و آن‏گاه دوباره چون شیرى ژیان،خروشید و براى بار دوم به تنهایى به خیل دشمن زد .مردان جنگى دشمن از ترس رویارویى با على (ع) مى‏گریختند و از چپ و راست او عقب مى‏نشستند،تا آنکه زمین از خون کشتگان،رنگین شد.آن حضرت دوباره به میان یاران خود بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود،راست کرد و به پسرش محمد بن حنفیه فرمود:اى پسر حنفیه!در میدان نبرد چنین باید جنگ کرد.کسانى که در اطراف آنان بودند خطاب به امیر المؤمنین عرض کردند اى امیر المؤمنین!چه کس خواهد توانست کارى را که تو مى‏کنى،انجام دهد؟
یوم الهریر یکى از فرازهاى حساس جنگ صفین است.بعض روایان گفته‏اند:«به خدایى که محمد را برانگیخت سوگند که ما رئیس هیچ گروهى را،از زمانى که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است،ندیده‏ایم که یک روز بتواند مانند على (ع) عمل کند.او،بنا بر آنچه حسابگران شمرده‏اند بیش از پانصد تن از نام‏آوران عرب را کشت،وى با شمشیرى کج و ناراست به سوى سپاه دشمن خارج مى‏شد و مى‏گفت«از خداوند و از شما پوزش مى‏طلبم».ما او را در میان مى‏گرفتیم و از وى مراقبت مى‏کردیم ولى او به ناگاه از دست ما به در مى‏شد و بر قلب لشگریان دشمن،تاخت مى‏آورد.به خدا سوگند ما هیچ شیرى را قوى‏تر و نزدیک‏تر از او به دشمن ندیدیم.
بردبارى على (ع)
در بردبارى و گذشت،على از همه مردمان گوى سبقت را ربوده بود.براى اثبات این گفته،کافى است بالاترین مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حکم و عبد الله بن زبیر ملاحظه کنیم.او در جنگ جمل بر مروان دست پیدا کرد.با آنکه این شخص از دشمن‏ترین مخالفان على (ع) بود،اما على از وى درگذشت.همچنین آن حضرت بر عبید الله بن زبیر که یکى از سرسخت‏ترین دشمنانش بود و به على آشکارا ناسزا مى‏گفت،دست یافت و او را اسیر کرد ولى وى را مورد عفو قرار داد و به او گفت:«برو!نمى‏خواهم تو را ببینم .»و سخنى بیشتر از این بر زبانش نراند.سعید بن عاص نیز پس از واقعه جمل در مکه به دست على (ع) گرفتار آمد ولى آن حضرت به او سخنى نگفت و از او کناره گرفت و هیچ کس از شرکت‏کنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادى آن حضرت در شهر ندا مى‏داد:«هر کس که از میدان گریخته،تعقیب نمى‏شود.با مجروحان کارى نیست و هیچ اسیرى کشته نخواهد شد و آن کس که سلاح خود را بر زمین گذارد امان خواهد یافت.»و دقیقا شیوه پیامبر (ص) را در فتح مکه در پیش گرفت.
در جنگ صفین ابتدا مردم شام،راه آب را بر او و یارانش بستند و ایشان را از دسترسى به آب بازداشتند.اما زمانى که زمام جنگ به دست على و یارانش افتاد،به وى گفتند:آیا آب را بر روى سپاه شام ببندیم،همان طور که خود آنها چنین کردند؟آن حضرت پاسخ داد:خیر سوگند به خداوند«هرگز کردار آنها را در پیش نخواهم گرفت»و پیوسته به سپاهیانش سفارش مى‏کرد کسانى را که از میدان کارزار مى‏گریزند،تعقیب نکنند و مجروحى را به قتل نرسانند.
عدالت على (ع)
اگر به عدل او نظر شود مى‏بینیم که او در این عرصه نیز همتایى ندارد.ابن اثیر در کتاب اسد الغابه گوید:زهد و عدالت على را نمى‏توان در دیگران سراغ کرد.پیش از این نیز سخن مؤلف استیعاب را در این باره در شرح منش و خلق و خوى على ذکر کردیم.به راستى درباره عدالت خلیفه‏اى که حتى نانى را که از اصفهان براى او آورده بودند،و آن را مانند مالى که تقسیم کرده بود،به هفت تکه قسمت کرد و هر قسمت را به کسى داد،چه مى‏توان گفت؟!او در تقسیم بیت المال بین خود و دیگران هیچ تفاوتى نمى‏گذاشت و بین مردم اصل مساوات را پیش چشم مى‏گذاشت.
فصاحت على (ع)
در فصاحت و بلاغت،او پیشواى فصحا و سرور بلغاست.در این باره همین بس که گفته‏اند:گفتار على،پس از سخن پیامبر،بالاتر از کلام مخلوق و پایین‏تر از کلام خالق است.معاویه،دشمن سرسخت او،مى‏گوید:«به خدا سوگند،سنت فصاحت در قریش فقط توسط على بنیان گذاشته شد.براى هیچ یک از صحابه یک دهم یا نیمى از آن،سخن فصیح را،جمع‏آورى نکرده‏اند.بر ما قبیح است اگر بخواهیم شواهد و دلایلى درباره اثبات فصاحت على (ع) ارائه دهیم.و این کار مانند آن است که کسى براى اثبات روشنایى خورشید درخشان بخواهد دلیل و شاهد اقامه کند.
هیچ چیز در نزد خرد درست نمى‏نماید اگر قرار باشد که روز براى اثبات خود به دلیل و شاهد نیازمند باشد و در این باب چه دلیلى رهنماتر از گفتارى است که در کتابهایى همچون نهج البلاغه،و دیگر کتب از آن حضرت باقى مانده است.البته در بحثهاى بعدى درباره نهج البلاغه به طور مستقل،گفت‏وگو خواهیم کرد.
زهد على (ع)
اگر نظرى به زهد على بیفکنیم دچار حیرت و واماندگى خواهیم شد.مردى که سرزمینهایى همچون عراق،فارس،حجاز،یمن و مصر،البته به جز شام،در زیر حکومت اوست.همچون فقرا لباس خشن در بر مى‏کند،غذاى ناگوار مى‏خورد و مى‏گوید:اى دنیا!دیگران را فریب ده....
او پس از مرگ جز هفتصد درهم از خود به جاى نگذاشت که آن را براى خرید خدمتکارى براى خانواده‏اش کنار گذاشته بود.اموالى را که در بیت المال بود تقسیم مى‏کرد و آن گاه دستور مى‏داد تا آنجا را بروبند.و سپس در همان مکان نماز مى‏گزارد،به این امید که آن مکان فرداى قیامت در پیشگاه خداوند شاهد و گواه او باشد.در طول زندگیش هرگز غذاى سیرى نخورد .در زهد به چنان مرتبه‏اى رسیده بود که دنیا در نظر او کم‏بهاتر از برگ کوچکى در دهان ملخى جلوه مى‏کرد.چنانکه ابن عباس در موقع حرکت به بصره گفت:فرمانروایى بر دنیا اسلام براى او کمتر از کفشى که بیش از سه درهم نمى‏ارزید،بها نداشت.جز آنکه وى مى‏خواست حقى را اقامه کند و باطلى را از بین ببرد.
سخاوت و بخشندگى على (ع)
او بخشنده‏تر از ابرهاى پرباران بهارى بود و در این میدان نیز هماوردى براى او نمى‏توان سراغ کرد.شعبى در این باره گفته است:على (ع) بخشنده‏ترین مردمان بود.معاویه سرسخت‏ترین دشمن آن حضرت،نیز گفته بود:اگر على انبارى پر از زر و اتاقى انباشته از کاه مى‏داشت،پیش از آنکه کاه را ببخشد،زر را مى‏بخشید.بیت المال را مى‏رفت،در آن نماز مى‏گزارد و مى‏گفت :اى زرد و اى سپید (طلا و نقره) !غیر از مرا بفریبید.
با آنکه بر همه امپراطورى اسلامى،به جز شام،فرمانروایى داشت،از خود میراثى بر جاى نگذاشت .و جز او،کس دیگرى به مضمون آیه نجوا (4) عمل نکرد.از دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد و هرگز به نیازمندى پاسخ رد نگفت.
حسن خلق على (ع)
اخلاق نیکوى او زبانزد مردمان است.تا آنجا که دشمنانش که نتوانسته‏اند بر او خرده‏اى بگیرند،این صفت را عیبى براى آن حضرت برشمرده‏اند!یاران وى در این باره گفته‏اند:او همچون یکى از ما و در میان ما مى‏زیست.نرم خو،و بسیار متواضع و آسان گیر بود و با این وجود ما در برابر او مانند اسیرى بودیم که دستهایش بسته و بر بالاى سرش شمشیرى گرفته بودند و از هیبت او هراس داشتیم.
فکر و تدبیر على (ع)
على (ع) از خوش فکرترین و درست‏ترین مردم در رأى و اندیشه به شمار مى‏رفت.هم اوست که به عمر اشاره کرد تا تاریخ هجرى را براى مسلمانان وضع کند.و عمر را از بازگرفتن زیور آلات خانه کعبه بازداشت.هنگامى که ایرانیان آماده شده بودند تا بر کشور اسلامى یورش برند على بود که به خلیفه گفت:به تنهایى نزد ایرانیان روانه نشود!زیرا اگر آنان او را ببینند نمى‏شناسند و خواهند گفت:این مرد سردار عرب است و اگر بر او دست یابید و او را بکشید،همه اعراب را از بین مى‏برید.و این اندیشه حرص ایشان را بر تو سخت‏تر مى‏گرداند و باعث شدت عمل آنان مى‏شود.وى همچنین به عمر پیشنهاد کرد،به خاطر اینکه مبادا رومیان و حبشیان جرئت حمله پیدا کنند،مردم شام و مردم یمن را بدین جنگ روانه مکن و نیز مردم مکه و مدینه را حرکت مده،تا مبادا اعراب از گوشه و کنار بر تو بشورند.على بود که مى‏فرمود :پیروزى در جنگ بسته به زیادى افراد نیست،بلکه وابسته به بصیرت و تیزهوشى است.او به عمر گفت:به جاى فرستادن لشگر از شام و یمن،لشگرى را از بصره گسیل دارد تا برخى از آنان مراقب زنان و فرزندان و دسته دیگر مراقب مردم اهل کتاب آن شهر باشند تا مبادا شورش کنند و عده دیگرى را به طرف برادرانشان،براى کمک به میدان نبرد بفرستند.عمر نیز این پیشنهاد را پذیرفت.در زمان عثمان نیز على (ع) از هر گونه کمک فکرى به او مضایقه نمى‏کرد و اگر عثمان به اجراى آنها تن درمى‏داد،صلاح و سلامت خود را تضمین کرده بود.
عبادت على (ع)
على (ع) عابدترین مردمان بود.پیشانى او به خاطر سجده‏هاى طولانیش همچون زانوى اشتر پینه بسته بود.و دعاهایى که از او به دست ما رسیده،در اثبات این ادعا کافى است.امام زین العابدین (ع) ،با آن عبادتهاى فراوان و طولانى،عبادت خود را بسى کوچک‏تر و کمتر از عبادت على بن ابیطالب قلمداد مى‏کرد.از شگفتى احوال آن حضرت،آن است که در شخصیت وى صفاتى متضاد با هم جمع آمده است.از یک طرف مى‏بینیم در جنگها،تاخت و تاز مى‏کند و با هماوردان،به نبرد مى‏پردازد.،دلیر مردان عرب را بر خاک و خون مى‏نشاند و قلبى سخت و خویى جنگجو داشته است،اما از سویى دیگر،با وجود دارا بودن این خصوصیات،عابدترین مخلوقات الهى هم بوده است.شب را با نماز و عبادت و خضوع و گریه و زارى به درگاه پروردگار سپرى مى‏کرد و با آن روحیه جنگاورى در عین حال،خوش خلق‏ترین مردم و نازکدل‏ترین و نرم خوترین آنان به شمار مى‏آمد.
پى‏نوشتها:
1ـ سوره احقاف آیه 15.ـم.
2ـ سوره بقره آیه 233.ـم.
3ـ مضمونى است از آیه 25 سوره احزاب.ـم.
4ـ آیه 12 سوره مجادله.ـم.
منبع کتاب :سیره معصومان 3