برای بندگان خدا امام حسین (ع) در آخرین لظات زندگی خود رو به شمر بن ذیالجوشن فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمیهراسید، دست کم در دنیایتان، آزاده و بزرگمنش باشید.»
پیمان امام حسین (ع) برای دفاع از آخرین و کاملترین دین توحیدی و الهی، هیچگاه نشکست و آن امام همام با ریختن خون خود و همچنین جانفشانیهایی که یاران و اصحاب باوفا و کمتعدادش کردند و اسارتی که زنان و دختران اهل حرمش کشیدند، آبروی تمام بشریت در تمام طول تاریخ شد.
حدود 1400 سال است که قلمهای دوست و دشمن، موافق و مخالف، مسلمان و غیرمسلمان در نگاشتن ظلمهای بیحد و حصر یزیدیان در دشت کربلا در کار است و تا کنون نتوانسته گوشهای از جنایاتی که بر اهل بیت پیامبر رفت را به دوستداران حق و حقیقت و عدالت و آزادیخواهی بشناساند.
شاید دردآورترین بخش از این نوشتهها مربوط شرح شهادت سیدالشهدا (ع) باشد که در هر بخش آن میتوان حزن بی حد را درک کرد. این نوشتار هم گوشهای از مطالب بیان شده در کتابهاب تاریخی و مقاتل است که در دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) چاپ و منتشر شده است که آنها را مرور میکنیم.
امام لباسی را میطلبد که کسی بدان رغبت نکند
«الملهوف»: امام حسین فرمود: «برایم لباسی بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا زیر لباسهایم بپوشم و مرا برهنه نکنند.»
برای امام شلوارکی آوردند. امام نپذیرفت و فرمود: «این لباس خواری است.»
سپس خود امام لباس کهنهای را برداشت و آن را پاره کرد و زیر لباسش پوشید اما هنگامی که شهید شد آن را نیز بردند و امام را برهنه رها کردند.
آنگاه امام شلوارهایی پنبهای را ـ که بافت یمن بود ـ خواست و آن را پاره کرد و پوشید و از آن رو پاره کرد تا آن را نبرند، اما هنگامی که کشته شد، بحر بن کعب ـ که خداوند لعنتش کند ـ آن را هم برد و حسین را برهنه رها کرد.
دستان بحر، پس از این کار در تابستان مانند چوب خشک میشد و در زمستان از آنها چرک و خون تراوش میکرد تا آن که خدای متعال او را هلاک کرد.
«المناقب» ابن شهر آشوب: آنگاه امام حسین (ع) فرمود: «لباسی برایم بیاورید که کسی به آن رغبت نکند و زیر لباسهایم بپوشم تا برهنهام نکنند؛ چرا که من کشته میشوم و لباس و سلاحم را میبرند.»
برای امام شلوارکی آوردند؛ اما نپذیرفت و فرمود: «این لباس اهل ذمه است.»
سپس لباسی بلندتر را که از شلوار، کوتاهتر و از شلوارک بلندتر بود آوردند و امام آن را پوشید.
«تاریخ الطبری» به نقل از ابو مخنف: سلیمان بن ابی راشد، از حمید بن مسلم برایم نقل کرد که: چون حسین با سه یا چهار نفر، تنها ماند شلوار یمانی محکمش را که چشم را خیره میکرد خواست تا آن را زیر لباسش بپوشد. آن را پاره پاره و رشته رشته کرد که پس از شهادتش به غارت نبردند.
یکی از یاران او گفت: «کاش زیر آن، شلوارک می پوشیدی!»
فرمود: «شلوارک لباس خواری است و برای من شایسته نیست که آن را بپوشم.»
اما هنگامی که حسین به شهادت رسید، بحر بن کعب آن را نیز از [تن] ایشان درآورد و ایشان را برهنه رها کرد.
نیز عمرو بن شعیب از محمد بن عبدالرحمان برایم نقل کرد که هر دو دست بحربن کعب در زمستان آب ترشح میکرد و در تابستان مانند چوب خشک میشد.
خداحافظی امام با زنان
«المناقب» ابن شهر آشوب: سپس حسین با زنان، وداع کرد. سکینه، شیون میکرد. امام او را به سینهاش چسباند و فرمود:
«ای سکینه! بدان که پس از من، گریهات طولانی
خواهد بود، هنگامی که مرگ، مرا دریابد.
با اشک حسرتت، دلم را آتش مزن
تا آنگاه که روح در بدن دارم
و چون کشته شدم، تو سزامند گریستنی
ای بهترین زنان!»
وصیتهای امام
«اثبات الوصیه»: حسین (ع) ، علی بن الحسین (ع) را که بیمار بود، فرا خواند و اسم اعظم و میراثهای پیامبران را به او وصیت کرد و او را آگاه کرد که علوم و نوشتهها و قرآنها و سلاح را به امسلمه ـ که خدا از وی خشنود ـ باد سپرده و به وی فرمان داده است که همه آنها را به او بدهد.
«الکافی» به نقل از ابوجارود: امام باقر (ع) فرمود: «حسین بن علی (ع) هنگامی که آنچه باید برسد به او رسید، دختر بزرگش فاطمه بنت الحسین را فراخواند و نوشتهای در هم پیچیده و وصیتی آشکار به او داد. علی بن الحسین (ع) درد شکم داشت و با آنان بود؛ اما او را به خودش واگذاشته بودند و فکر نمیکردند که از آن بیماری جان سالم به در برد. فاطمه آن نوشته را به علی بن الحسین (ع) داد و سپس ـ به خدا سوگند ای زیاد ـ که آن نوشته به ما رسیده است.»
گفتم: «خدا مرا فدایت کند در آن نوشته چیست؟»
فرمود: «به خداسوگند، همه نیازهای فرزندان آدم از روز خلقت آدم تا فنای دنیا در آن آمده است. به خدا سوگند در آن حدود هم هست حق [مقدار] دیه یک خراش.»
«الکافی» به نقل از ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع): چون هنگام وفات پدرم علی بن الحسین (ع) فرا رسید، مرا به سینه اش چسباند و سپس فرمود: ای فرزند عزیزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسیدن وفاتش به من وصیت کرد، وصیت میکنم و نیز به آنچه پدرش به وی وصیت کرده است.»
سپس فرمود: «ای پسر عزیزم! مبادا بر کسی ستم کنی که در برابر تو هیچ یاوری جز خدا ندارد!»
اجازه خواستن فرشتگان برای یاری کردن امام
«کمالالدین و تمام النعمه» به نقل از اَبان بن تغلب از امام صادق (ع): چهار هزار فرشته فرود آمدند و قصد نبرد در کنار حسین (ع) را داشتند که به آنها اجازه داده نشد. بالا رفتند تا [از خداوند] اجازه بگیرند؛ اما هنگامی که پایین آمدند حسین (ع) کشته شده بود و آنان پریشان و غبارآلوده تا روز قیامت نزد قبر حسین میگریند.
«الغیبة» نعمانی به نقل از اَبان بن تغلب، از امام صادق (ع) درباره نزول فرشتگان: چهار هزار فرشته نشاندار ـ که با پیامبر خدا (ص) بودند ـ و سیصد و سیزده فرشتهای که در جنگ بدر با پیامبر خدا (ص) بودند و نیز چهار هزار فرشته دیگر، با آنان به آسمان عروج کردند تا اجازه بگیرند که همراه حسین بن علی (ص) بجنگند؛ اما چون بازگشتند، حسین (ع) به شهادت رسیده بود و آنان، پریشان و غبارآلود، تا روز قیامت نزد قبر حسین (ع)، میگریند و همگی آنان، انتظار قیام قائم (عج) را میکشند.
آخرین یاری خواهی امام (ع) برای اتمام حجت
«الملهوف»: هنگامی که حسین (ع)، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا (ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که در کار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا باریدهندهای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟».
پس صدای نالهزنان برخاست.
«مقتلالحسین(ع)» خوارزمی: آنگاه حسین (ع)، به چپ و راستش نگریست و هیچ مردی را ندید. علی بن الحسین، زینالعابدین(ع) ـ که سنش از علی [اکبر] شهید، کمتر و بیمار بود و نسل خاندان محمد (ص) از طریق او استمرار یافت ـ بیرون آمد؛ ولی نمیتوانست شمشیرش را حمل کند و ام کلثوم، پشت سر او فریاد میزد: «ای پسر عزیزم! بازگرد.»
علی گفت: «ای عمه! بگذار پیش روی فرزند پیامبر خدا (ص) بجنگم.»
حسین(ع) فرمود: «ای ام کلثوم! او را بگیر و بازگردان تا زمین، از فرزندان خاندان محمد (ص)، تهی نماند».
نبرد انفرادی امام (ع) با دشمنانش
«الارشاد»: هنگامی که جز سه تن از یاران حسین (ع) باقی نماندند، امام (ع) به دشمن، حمله برد و آنان را از خود، دور میکرد و آن سه تن، از او حفاظت میکردند تا آن که آنان نیز کشته شدند. امام (ع) که از زخمهای تن و سرش، سنگین شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشیر میزد و آنها، از چپ و راست او میگریختند.
حمید بن مسلم میگوید: «به خدا سوگند، آن وقت، شکست خوردهای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، اما این گونه استوار و پر دل و جسور مانده باشد. پیادگان، بر او یورش میبردند و او هم بر آنان، یورش میبرد و چپ و راست او، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شکافته میشدند.»
«الملهوف»: راوی میگوید: آن گاه حسین (ع)، دشمن را به نبرد تن به تن فرا خواند و همه کسانی را که به جنگش میآمدند، از میان برمیداشت تا آن جا که تعداد فراوانی از آنها را کشت و در این حال، میفرمود:
«مرگ، از ننگ، بهتر است و ننگ، از ورود به آتش».
یکی از راویان میگوید: «به خدا سوگند، تاکنون شکستخوردهای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند؛ اما اینگونه استوار و پردل مانده باشد. پیادگان، بر او یورش میبردند و او هم بر آنان، یورش میبرد و آنان، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شکافته میشدند.»
او بر آنان، حمله میبرد و درحالی که آنان، بالغ بر سی هزار نفر بودند، از پیش پای او، مانند ملخهای پراکنده، میگریختند و او، دوباره به جای خویش، باز میگشت و میگفت: «هیچ نیرو و توانی، جز از جانب خداوند والا مرتبه بزرگ، نیست».
«الفتوح»: آنگاه، حسین(ع) [دشمن] را به نبرد تن به تن، فرا خواند و همه قهرمانانی را که به جنگ او میآمدند، میکشت تا آن که تعداد فراوانی را از آنها کشت.
شمر بن ذیالجوشن ـ که خدا لعنتش کند ـ پیشاپیش دسته بزرگی، جلو آمد. حسین(ع) با همه آنها جنگید و آنها نیز با او جنگیدند ... آن گاه حسین (ع)، مانند شیر شرزه به آنها حمله برد و در پی کسی نمیرفت، جز آن که او را با ضربه شمشیرش به زمین میانداخت. تیرها از هر سو به طرف او میآمدند و به گلو و سینه او میخوردند. و او میفرمود: «ای امت بدکار! پس از محمد، چه بد کردید در حق امت و خاندانش. هان! شما پس از من، دیگر از کشتن هیچ بندهای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کشتید، کشتن هرکس دیگری بر شما گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید میبرم که خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما به گونهای که نمیدانید، بگیرد».
حُصَین بن نُمَیر سَکونی، بر حسین (ع) بانگ زد: «ای پسر فاطمه! خدا چگونه انتقام تو را از ما میگیرد؟»
حسین(ع) فرمود: «میانتان، ترس و درگیری میاندازد و خونتان را [به دست خودتان] میریزد و آنگاه، عذاب را بر شما سرازیر میکند».
امام(ع) در پی آب
«الاخبار الطوال»: حسین (ع) تشنه شد و کاسه آبی خواست. هنگامی که آن را به دهان برد، حصین بن نمیر، تیری به سوی او انداخت که به دهانش فرو رفت و میان او و آب نوشیدن، مانع شد و حسین (ع)، کاسه را از دست، فرو گذاشت.
هنگامی که دید دشمنان از او پس میکشند برخاست و بر تل و سیل بند کنار فرات، به سوی آب رفت که جلویش را گرفتند و او به همان جا که بود، بازگشت.
«منیرالاحزان»: سپس، نبرد را متوجه حسین (ع) کردند و او را از فراوانی زخمها و ضربهها، مانند تکه گوشتی کردند. امام (ع)، آبی برای نوشیدن میجویید و نمییافت و 72 زخم، برداشته بود.
«بستان الواعظین»: حسین (ع) به هنگام شهادتش آبی طلبید، اما از او باز داشتند و تشنه به شهادت رسید و بر خدا وارد شد تا از شراب بهشتی، سیرابش کند.
«الملهوف»: نبرد را متوجه او کردند و او بر آنان، و آنان بر او حمله میبردند و او با وجود آن، آبی برای نوشیدن میجویید و نمییافت.
«الفتوح»: دشمنان بر او حمله بردند و پیوسته، او بر آنان و آنان بر او حمله میبردند و او در این میان، آبی میجست تا از آن بنوشد و هر بار که به تنهایی به سوی فرات، یورش میبرد، به او حمله میکردند تا او را از آب، باز دارند.
«الارشاد»: هنگامی که شمر بن ذی الجوشن، شجاعت حسین (ع) را دید سواران را فرا خواند و در پشت پیادگان قرار گرفتند و به تیراندازان فرمان تیر داد. آنان، او را تیر باران کردند و از فراوانی تیرها، مانند خارپشت شده بود. امام (ع) عقب کشید و آنان در برابر موضع گرفتند.
«مثیرالاحزان»: هنگامی که حسین (ع) از شدت جراحات زمینگیر شد و دیگر توان حرکت نداشت. شمر، فرمان داد که او را تیر باران کنند.
«الفتوح»: تیرها را از هر سو به طرف حسین (ع) میآمدند و به گلو و سینه او میخوردند. و او میفرمود: «ای امت بدکار جه بد جانشینانی برای محمد، در میان امت و خاندانش بودید. هان! شما از من، دیگر از کشتن هیچ بندهای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کشتید کشتن هر کس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونهای که نمیدانید، بگیرد.»
«تاریخ الطبری» به نقل از سعد بن عبیده: حسین (ع) جلو آمد و با نمایندگان ابن زیاد، گفتوگو کرد. گویی اکنون به ردای خط دار او مینگرم، هنگامی که با آنان، سخن گفت، بازگشت. مردی از قبیله بنی تمیم ـ که به او عمر طُهَوی میگفتند ـ تیری به سوی او انداخت گویی اکنون آن تیر را میبینم که میان شانههایش به رادیش آویخته است.
اصابت تیری به پیشانی امام
«الفتوح»: هر گاه حسین (ع) به تنهایی به سوی فرات یورش میبرد، به او حمله میکردند تا او را از رسیدن به آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان ـ که کینهاش ابو حُتوف بود ـ تیری انداخت و بر پیشانی حسین (ع) نشست. حسین (ع) تیر را کند و آن را انداخت. خون به صورتش و محاسنش سرازیر شد.
سپس حسین (ع) گفت: «خدایا! تو میبینی که من از دست این بندگان نافرمان و طغیانگرت، در چه حالی هستم. خدایا! یک یک آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرق هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی زمین، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!»
اصابت تیری به سینه امام
«مقتلالحسین» خوارزمی: حسین (ع) که بر اثر نبرد، کمتوان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانیاش خورد.
خون از پیشانیاش، سرازیر شد. پارچهای را گرفت تا خون از پیشانیاش پاک کند که تیری با پیکان سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست.
حسین (ع) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خدا.»
آن گاه، سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: «خدای من! تو میدانی که آنان، مردی را میکشند که جز او، فرزندی پیامبری بر روی زمین نیست.»
سپس، تیر را گرفت و آنان را از پشت خود، بیرون کشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین (ع) دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پر شد، آنان را به آسمان پاشید. قطرهای از آن بازنگشت ... دوباره، دستش را به زخم نهاد و چون از خون پر شد، بر سر و محاسنش کشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدم محمد (ص) را با خضاب خون، دیدار کنم و بگویم ای پیامبر خدا! فانی و فلانی، مرا کشتند.»
اصابت تیری به گلوی امام
«الامالی» صدوق به نقل از عبدالله بن منصور، از امام صادق (ع)، از پدرش امام باقر (ع)، از جدش امام زین العابدین (ع): حسین (ع) به چپ و راست نگریست و کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: «خدایا! تو میبینی که با فرزند پیامبرت چه میکنند.»
قبیله بنی کلاب، میان حسین (ع) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد که به گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (ع) تیر را گرفت و بیرون کشید.
سپس، خون را با کف دستش میگرفت و هنگامی که پر میشد، به سر و صورتش میمالید و میگفت: «خدای را مظلوم و خونی، دیدار خواهم کرد.»
«الملهوف»: سپس سنان نیز تیری به سوی امام حسین (ع) انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (ع) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنار هم گرفت و هر گاه از خونش پر میشدند، سر و صورتش را با آن، خصاب میکرد و میفرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حق عصب شدهام، دیدار خواهم کرد.»
«الفتوح»: سنان بن انس نخعی، تیری به سوی حسین (ع) انداخت. تیر، بر گلویش نشست. صالح بن وهب یَزَنی هم نیزهای به پهلوی حسین (ع) زد. حسین (ع) از اسبش به زمین افتاد. سپس، راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید. کف دستانش را کنار هم میگرفت و هر گاه از خونش پر میشدند، آنها را به سر و صورتش میمالید و میگفت: «این گونه خدایم را با خونم و با حق غصب شدهام، دیدار خواهم کرد.»
اصابت تیر بر دهان امام (ع)
«الکامل فی التاریخ»: تشنگی حسین (ع) شدت گرفت. نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد. حصین بن نمیر، تیری به سوی ایشان انداخت که به دهانش اصابت کرد. حسین (ع) خون با دستش میگرفت و به سوی آسمان، پرتاب میکرد. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری که با پسر دختر پیامبر میکنند، به تو شکوه میبرم. بارخدایا! یکایکاشان را به شمار آور و یکایک آنان را بکش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار.»
نیز گفتهاند، کسی که به حسین تیر انداخت مردی از قبیل بنی اَبان بن دارِم بود.
«تذکرةالخواص» به نقل از هشام بن محمد: حصین به تمیم، تیری به سوی حسین (ع) انداخت که به لبهایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. حسین (ع) در حالی که میگریست میگفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم میکنند، به تو شکوه میبرم.»
سپس، تشنگیاش شدت گرفت.
«المناقب» ابن شهر آشوب به نقل از ابن عُیَینَه: دو تن از قاتلان حسین (ع) را دیدم یکی از آنها ...، ظرف آب را میگرفت و آن را تا آخر، سر میکشید؛ اما سیراب نمیشد. این، از آن رو بود که [روز عاشورا] دید که حسین (ع) ظرف آبی را نزدیک دهان برد، از آن مینوشد پس تیری به سوی او انداخت. حسین (ع) فرمود: «خداوند تو را از در دنیا و آخرت، سیراب نکند.»
«مجابو الدّعوة» ابن ابی الدنیا به نقل از محمد کوفی: مردی از قبیله ابان بن دارم به نام زرعه در کشتن حسین (ع) حاضر بود. او تیری به سوی حسین (ع) انداخت که به گلویش اصابت کرد. حسین (ع) خون را میگرفت و به سوی آسمان میپاشد. این، از آن رو بود که حسین (ع) آبی طلبید تا بنوشد و هنگامی که آن مرد تیر زد، میان او و آب، جدایی انداخت [و نتوانست آب بنوشد].
حسین (ع) گفت: «خدایا! او را تشنه بدار. خدایا! او را تشنه بدار»
یکی از شاهدان مرگش برایم نقل کرد که: آن مرد، از احساس حرارت در شکمش و سردی پشتش، فریاد میکشید و جلوی او، یخ و بادبزن و در پشت او، آتشدان بود و میگفت: «به من آب بدهید. تشنمگی مرا کشت!»
کاسه بزرگی برایش میآورند که در آن شربت یا آب و شیر بود و اگر پنج تن از آن مینوشیدند، سیراب میشدند؛ ولی او مینوشید و دوباره میگفت: «به من آب بدهید. تشنگی مرا کشت!»
سرانجام شکمش، [به سبب بسیار نوشیدن آب] مانند شکم شتر شکافته شد.
سخن گفتن زینب (س) با عمر بن سعد
«تاریخ الطبری» به نقل از عبدالله بن عمار: زینب دختر فاطمه (س) و خواهر حسین (ع) بیرون آمد ... و این گونه میگفت: «کاش آسمان، خراب میشد و بر زمین میافتاد!»
عمر بن سعد، به حسین (ع) نزدیک شده بود. زینب (ع) به او گفت: «ای عمر بن سعد! آیا اباعبدالله را میکشند و تو، نگاه میکنی؟!»
گویی اشکهای عمر را میبینیم که بر گونهها و محاسنش روان است. آن گاه، عمر از او روی گرداند.
«الارشاد»: خواهر امام، زینب (س) به درگاه خیمه آمد و عمر بن سعد بن ابی وقاص را ندا داد: «وای بر تو، ای عمر! آیا اباعبدالله را میکشند و تو نگاه میکنی؟»
عمر، پاسخش را نداد. زینب (ع) بانگ زد: «وای بر شما! آیا مسلمانی میان شما نیست؟! هیچ کس، پاسخی به او نداد.»
سخنان زینب (س) هنگام شهادت برادر
«الملهوف»: زینب (ع) از در خیمه بیرون آمد و فریاد میزد: «وای، ای برادر! وای، ای سرو من! وای، ای خاندان من! کاش آسمان، خراب میشد و به زمین میافتاد و کوهها، خاک و در دشتها، پراکند میشدند!»
هجوم بردن به خیمهها
«تاریخالطبری» به نقل از ابو مخنف: سپس شمر بن ذی الجوشن، با تنی چند (حدود ده) تن از پیادگان سپاه کوفه، پیشروی کردند و به سوی خیمهای که اثاث و خانواده حسین (ع) در آن بود، رفتند و میان او و خیمههایش، مانع شدند.
حسین (ع) فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمیهراسید، دست کم در دنیایتان، آزاده و بزرگمنش باشید. خیمه و خانواده را از دستبرد اراذل و اوباشتان دور بدارید.»
ابن ذیالجوش گفت: «این حق برای تو هست، ای پسر فاطمه!»
«مثیرالاحزان»: حسین (ع) پیوسته میجنگید تا آن شمر بن ذیالجوشن آمد و میان او و خیمهاش، مانع شد. امام (ع) فرمود: «به زودی خیمهام برای شما مباح خواهد شد؛ ولی نابخردان و سرکشانتان را از آن، بازدارید و اگر دین ندارید، دست کم در دنیا، آزاده باشید.»
شمر به او گفت: «ای فرزند فاطمه! چه میگویی؟»
فرمود: «میگویم من با شما میجنگم و شما با من میجنگید؛ ولی زنان که گناهی ندارند.»
شمر گفت: «این حق برای تو هست.»
«حمیدرضا حاجیبابایی»، وزیر آموزش و پرورش، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، با تأکید بر اهمیت توجه به دروس قرآن و دینی در پایههای مقاطع تحصیلی مختلف گفت: در برنامه درس ملی که ویژه تمام کتب درسی آماده شده، درس قرآن و دینی نیز به طور خاص مورد توجه قرار گرفته است. وزیر آموزش و پرورش با اشاره به اینکه برنامه درس ملی برای کتب درسی در حال حاضر آماده شده است، عنوان کرد: با آماده شدن برنامه درس ملی کارهای نهایی و جمعبندی این طرح بهزودی به اتمام میرسد تا براساس این برنامه تغییر و تحول در کتابهای درسی بهویژه کتابهای قرآنی و دینی اعمال شود. وی در پاسخ به خبرنگار ایکنا، مبنی بر گلهمندی برخی مؤسسات قرآنی از وزارت آموزش و پرورش در استفاده نکردن از تجربیات و طرحهای قرآنی این مؤسسات افزود: مؤسسات و مراکز قرآنی در صورتی که چنین ادعایی داشته و گمان میکنند که میتوانند تجربیات و طرحهای قرآنی خود را برای بهبود آموزشهای قرآنی و کتابهای درسی قرآن در اختیار ما قرار دهند، به سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش مراجعه کرده و آمادگی خود را اعلام کنند.
این مقام عالی وزارت ادامه داد: در صورتی که مؤسسات و مراکز قرآنی علاقهمند به سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی مراجعه کرده و طرحهای خود را ارائه دهند، به طور قطع از این طرحها و تجربیات استفاده خواهیم کرد. وی در این بخش از سخنان خود با بیان اینکه کتابهای درسی قرآن و دینی در مقاطع مختلف تحصیلی باید پرورشدهنده دانشآموزان باشد و آنان را به تفکر و اندیشه وادارد، افزود: برای تألیف کتابهای درسی، بهویژه کتابهای درسی قرآن، دینی و معارف، باید تلاش شود تا دانشآموزان به اندیشه و نوآوری کشیده شوند. حاجیبابایی با یادآوری اینکه برنامه درس ملی در حال آماده شدن است، ادامه داد: پس از تصویب برنامه درس ملی شاهد تحولات بیشتری در حوزه کتابهای درسی قرآن، بهویژه کتابهای قرآن و دینی، خواهیم بود. وزیر آموزش و پرورش در پایان با بیان اینکه برای تألیف و تدوین کتابهای درسی قرآن و دینی نیازمند بهرهگیری از تجربیات و نظرات مؤسسات و مراکز قرآنی فعال در این حوزه هستیم، گفت: با توجه به اهمیت بهرهگیری از تجربیات مؤسسات قرآنی در آموزش قرآن به کودکان و نوجوانان، در حال حاضر از تجربیات مؤسسات خصوصی در این عرصه بهره میگیریم. |
قصههای قرآن را میتوان در قالب واحد درسی ارائه کرد به گفته مدرس دانشگاه شیخ بهایی اصفهان میتوانیم قصههای قرآنی را در قالب چند واحد درسی و با حضور استادانی که در این حوزه تخصص دارند، ارائه کنیم. | ||
«خسرو احتشامی»، مدرس دانشگاه شیخ بهایی اصفهان، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، با تأیید این که ادبیات قرآنی باید به صورت مستقل در دانشگاههای مادر تدریس شود، گفت: دانشگاههایی مثل تهران و اصفهان که دانشگاه مادر به شمار میآیند میتوانند سردمدار تدریس این گونه دروس قرآنی باشند. |
|
به گفته مدرس دانشگاه شیخ بهایی اصفهان میتوانیم قصههای قرآنی را در قالب چند واحد درسی و با حضور استادانی که در این حوزه تخصص دارند، ارائه کنیم. | ||
|
|
خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)
شناخت اهداف تربیتی پیامبران توحیدی، شناخت روانشناسی کودک و نوجوان و شناخت جامعه از جمله گامهایی است که باید برای تربیت قرآنی فرزندان برداشته شود. محمود حکیمی در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، با اشاره به اهمیت ترییت کودکان و نوجوانان براساس مفاهیم و آموزههای قرآنی، اظهار کرد: تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان امروزه بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد و البته باید مورد توجه خانوادهها، معلمان، مربیان، نویسندگان، هنرمندان و مسئولان قرار بگیرد. حکیمی با یادآوری اینکه تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان باید از سوی معلمان و مربیان مورد توجه خاص قرار بگیرد، عنوان کرد: معلمان و مربیان برای تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان باید ابتدا خود از اهداف تربیتی پیامبران توحیدی که قصههای آنان در این کتاب آسمانی آمده است، آگاه باشند تا بتوانند براساس این اهداف توحیدی آموزههای قرآنی را به دانشآموزان منتقل کنند. وی با بیان اینکه معلمان و مربیان باید از سه زمینه تربیتی آگاه بوده و این زمینهها را برای تربیت قرآنی فرزندان مورد توجه قرار دهند، افزود: آگاهی از سرمایههای ارزشمندی که خداوند در وجود انسان به ودیعه گذاشته، مانند: قوه عقل، وجدان اخلاقی و سرشت خداگرایانه، از جمله زمینههایی است که باید از سوی معلمان و مربیان در تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان مورد توجه قرار گیرد. حکیمی با بیان اینکه دومین زمینه برای تربیت قرآنی شناخت روانشناسی کودک و نوجوان است، اظهار کرد: بیشک در صورتی که مربیان و معلمان قرآن از روانشناسی کودک و نوجوان آگاه باشند، در نهایت میتوانند پیامهای قرآنی را از طریق داستان و یا جلسات تفسیر قرآن به دانشآموزان و شاگردان خود بیاموزند و به شکل اثرگذاری عمل کنند. وی ادامه داد: شناخت روانشناسی کودک و نوجوان سبب میشود تا پیامهایی که از سوی معلمان و مربیان قرآنی به دانشآموزان منتقل میشود در رفتارهای آنان اثرگذار بوده و در نهایت نتیجه آموزهها و مفاهیم قرآنی که از سوی معلمان به دانشآموزان منتقل شده در رفتار آنان مشاهده شود.
این نویسنده کودک و نوجوان در بخش دیگری از سخنان خود، سومین زمینهای را که برای تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان باید از سوی معلم مورد توجه قرار گیرد، شناخت جامعهای دانست که معلم و شاگردانش در آن زندگی میکنند. حکیمی با بیان اینکه شناخت درست از جهان و نیازهای معنوی جامعه از جمله مسائل مهمی است که باید از سوی معلمان و مربیان برای تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان مورد توجه قرار گیرد، به تبلیغات وسیعی که از سوی مشرکان و دشمنان اسلام از زمان ظهور اسلام وجود داشته است، اشاره کرد و ادامه داد: معلمان و مربیان، باید با شناخت درست جهان و نیازهای معنوی جامعه در مقابل این تبلیغات منفی که از سوی دشمنان بر ضد اسلام و قرآن وجود دارد، ایستادگی کرده و کودکان و نوجوانان را در مقابل این تبلیغات بیمه کنند. وی با یادآوری اینکه در قرن 21 تمام تلاش دشمنان اسلام بر آن است که اسلام را مظهر خشونت معرفی کنند، گفت: معلمان و مربیان قرآن باید با شناخت آیات قرآن، مفاهیم و آموزههای تربیتی مورد نیاز کودکان و نوجوانان و همچنین مفاهیم مرتبط با مهرورزی و محبت را استخراج کرده و در قالبهای مختلف داستانی، هنری و ... عرضه کنند. وی در بخش دیگری از سخنان خود به نقش نویسندگان و هنرمندان در تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان اشاره کرد و افزود: در دنیای امروز که دشمنان اسلام تبلیغات وسیع خود را برضد اسلام گسترش دادهاند، هنرمندان و نویسندگان آگاه ما باید با استخراج مفاهیم و آموزههای قرآنی مورد نیاز کودکان و نوجوانان در مقابل تبلیغات منفی دشمنان ایستادگی کرده و آموزهها و مفاهیم قرآنی را به زبان هنر و قصه برای فرزندان این مرز و بوم بیان کنند. حکیمی یادآور شد: معلمان، نویسندگان و هنرمندان باید توانایی آن را داشته باشند که به کودکان و نوجوانان بیاموزند که تمامی مفاهیم و آموزههای قرآنی براساس محبت و مهرورزی بوده و میتواند نقش مؤثری در بهبود زندگی و رفع نیازهای آنان داشته باشد. وی در این بخش از سخنان خود انتقال آموزههای اهل بیت(ع) را در تربیت کودکان و نوجوانان بسیار مؤثر دانست و عنوان کرد: تبیین زندگی و سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) از سوی نویسندگان و هنرمندان میتواند اقدام مؤثری در جهت تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان باشد. |
خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)
قرآن کلام جاودان حبل المتین است
قران کتاب زندگی آیین دین است
از فاتحه تا یوسف و ازهود و کوثر
جمله تورا هادی به راه مسلمین است
رو کن به قران تاظفر آن توباشد
قران پناه و تکیه گاه مومنین است
هر مومنی کاو خواند از قران سحرگاه
روحش خدایی و توانش آهنین است
می کن تمسک تو به آیات الهی
از خلقت جانان من مقصود این است
معیار تشخیص کلام حق ز باطل
قران نوای بینوایان زمین است
روکن بدین دارالشفاء تازنده مانی
نفرین برآن بی عقل و روحی که ظنین است
همچون نبی از آیتش می کن حفاظت
خفته نمانی دشمن ما در کمین است
از ظاهرش بگذر به عمقش کن تفکر
قران رهابخش تو از خاک و زمین است
در هر کلامش صد هزاران پند باشد
قران چراغ راه مردان یقین است
جان «وفا» با زورقی در بحر قرآن
سیر و سفر باید که قران حکم دین است
شعر از:مهدیقلی گودرزی -رئیس اداره آموزش و پرورش ناحیه ۳ اصفهان