کوفه میا حسین جان، کوفه وفا ندارد...

پس از تولد، عقیل او را به حسین (ع) سپرد تا در گوشش اذان عشق بگوید. عقیل و مادرش علّیه قرار گذاشتند او را همچون عباس، فدائی حسین (ع) تربیت کنند. امام (ع) او را برگزید که از حقیقت نامه‌های کوفه خبر دهد. ترس یزید از حضور تأثیرگذار مسلم، عبیدالله را به کوفه روانه کرد. دستور داد سر از تنش جدا کردند و از بالای دارالاماره به پائین انداختند و اینگونه حقیقت نامه‌ها بر امام (ع) افشا شد. رشید مرد هاشمیان در آن زمان حدوداً 48 ساله بود. ...


































 پایگاه اطلاع رسانی حج

تصاویری از چشمه آبی که گرداگرد قبر حضرت ابوالفضل در طواف است

تصاویری از چشمه آب زلالی که صدها سال است گرداگرد قبر اصلی حضرت ابوالفضل العباس در زیر حرم مطهرش در کربلا طواف می‌کند و این است اجر تشنه‌ماندن او بر لب فرات به احترام تشنگی برادر .... ...


















تصاویری ازمزار شهیدی از کربلا که زائران دو بار بر او سلام میکنند

پیرمرد بود، اما خانه‏ نشینی را انتخاب نکرد. می‏توانست گوشه‏ ای بنشیند و خود را به سجاده‏ای بچسباند و زندگی‏اش را با رکوع و سجود به پایان برساند.

 

 اما او مردی نبود که مرگ بستر را انتخاب کند. رکوع و سجودِ بی‏ولایت، برای او مرگ تدریجی بود.

 

آن مرد پیر، چه جنگ‏ها که در رکاب امیرالمؤمنین نکرده بود و چه زخم‏ها که از تیغ‏ها و زبان‏های مخالفان نخورده بود.

 

پیرمرد بود، و از یاران قدیمی‏اش جدا افتاده. احساس می‏کرد که از بعضی از رفقایش عقب مانده است. از رفقایی مانند «میثم تمار». همان که از عشق علی (ع)، سر به دار شد و سر و دست و زبان خود را در این نرد عشق، فدای یار کرد.

 

پیرمرد بود، ولی در عشق‏ورزی گوی سبقت از جوانان ربوده بود. تا شنید مولایش حسین (ع) به کوفه نزدیک شده است، مرکبش را زین کرد و به راه افتاد. شب‏ها حرکت می‏کرد و روزها استراحت می‏نمود تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، خود را به کاروان عشق رساند.

 

سخن از حبیب است؛ «حبیب بن مظاهر». قهرمان کهنسال کربلای حسین (ع). بزرگ طایفه‏ی بنی‏اسد، که بزرگ قبیله‏ی فداکاران شد و اسوه جاودانه‏ی پیرغلامان اهل بیت (ع).

 

و سلام بر شهیدی که زائران حسینی «دو بار» بر او سلام می کنند ؛ هم هنگام ورود به آستان حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) و هم هنگام خروج از آستان ، چرا که قبر مطهرش در درگه آستان منور مولاست!

 























حرم سید الشهدا(ع) در گذر تاریخ

حرم مطهر امام حسین(ع) در بخش مرکزی شهر کربلا و در موقعیت جغرافیایی 32 درجه و 37 دقیقه شمالی و 44 درجه و 1 دقیقه و 56 ثانیه شرقی قرار دارد ، مساحت حرم تقریبا 13000 متر مربع و محیط آن 500 متر می باشد .

حرم دارای 10 درب می باشد که اولین آنها که جنوبی ترین آنها می باشد باب القبله بوده و بقیه آنها به صورت پادساعتگرد به نام های باب الرجا، باب قاضی الحاجات، باب الشهداء ، باب الکرامه ، باب السلام، باب السدره، باب السلطانی، باب الراس الشریف و باب الزینبیه(س) می باشد که رو به تل زینبیه باز می شود.

در داخل حرم علاوه بر مزار عرفانی امام حسین(ع) ، مزار حضرت علی اکبر(ع) در پایین پای امام حسین(ع) ، حضرت علی اصغر (ع) در آغوش امام (علت 6 گوشه شدن ضریح همین قرار گیری مزار علی اکبر(ع) در زیر پای امام می باشد) ، شهدای کربلا در پایین پای حضرت علی اکبر(ع) ، حبیب بن مظاهر در ضلع جنوبی حرم و مزار ابراهیم مجاب در شمال غربی حرم قرار دارند.



در داخل حرم همچنین قبور عده ای از علما در نزدیکی قبور شهدا و تعدادی از پادشاهان شیعه از جمله برخی پادشاهان قاجار و امیرکبیر، در رواق شمالی قرار دارند.
اولین بنا و نشانه های حرم امام حسین(ع) توسط بنی اسد و سپس مختار ایجاد شد اگرچه بارها آثار حرم امام حسین(ع) توسط بنی امیه و بنی عباس و سایر حکومت های ضدشیعی از بین رفت.

در دوران متوکل عباسی ملعون بیشترین جسارات به حرم امام حسین(ع) صورت گرفت ، متوکل ضمن انهدام مرقد مطهر، با گذاشتن نگهبانان در راههای ورودی دستور داد هر زائری را در مسیر یافتند او را دستگیر کرده یا وی را می کشتند یا به شدت تنبیه می کردند.

پادشاهان آل بویه را می توان به عنوان اولین سازندگان اصلی حرم امام حسین(ع) و ائمه نام برد .



صفویان در سال 907 بر تخت سلطنت ایران نشستند و بهترین دوران آبادی عتبات، پس از روزگار آل بویه، در دورانی است که صفویان قدرت را در اختیار داشتند ( از سال 907 تا 1135) صفویان هر از چندی که بر عراق تسلط می یافتند، تمامی تلاش خود را برای بازسازی و تعمیر و گسترش عتبات به کار می گرفتند. نام صفویان و بعدها قاجار در جای جای عمارات عتبات نشان از حضور جدی آنان در عتبات و حرم ائمه (ع) دارد.

در دوره شاه اسماعیل ، شاه طهماسب، شاه عباس اول و شاه صفی در دوره های کوتاهی که عثمانی ضعیف می شد، عراق در اختیار دولت صفوی بود و هر بار، بر طبق اسناد و منابع موجود، مهمترین دغدغه آنان رسیدگی به امور حرمین امامان و فراهم کردن تسهیلات برای زایران بود.

در روزگار نادرشاه هم توجه ویژه ای به عتبات وجود داشت و گفته شده است که همسر او گوهر شاه خانم – دختر شاه سلطان حسین - مبالغ هنگفتی ( 20 هزار نادری) برای تعمیر و تزیین حرم حسینی ارسال نمود.

در دوره قاجار، همان احساس وجود داشت. روابط آنان با عثمانی ها در این دوره بهتر بود و آنان می توانستند اقدامات بهتر و گسترده تری در مقایسه با زمان صفویان، انجام دهند.



در زمان حمله وهابی ها به کربلا به رهبری (( سعود بن عبدالعزیز)) در سال 1216 حرم صدماتی جدی دید ، گنبد مطهر تخریب و بسیاری از شیعیان توسط وهابیون به شهادت رسیدند، تمام اموال حرم به تاراج رفت و صدمات زیادی به شهر وارد شد ، در کوچه و بازار خون محبان حسین(ع) جاری گشت به گونه ای که مردم این واقعه را کربلای دوم نامیدند.

پس از حمله وهابیون به حرم حسینی(ع) ، اهمیت تجدید بنای گنبد و صحن در دوره محمد شاه چندان بود که حتی بعد از این خرابی، در سال 1217- 1219 همچنان او را به عنوان بانی بنای جدید می شناختند.

در دوره فتحعلی شاه، نه تنها سلطان قاجار بلکه برخی از درباریان از جمله زنان درباری مبالغ هنگفتی هزینه تزیین حرم حسینی کردند. همسر فتحعلی شاه در سال 1232 ایوان مقابل قبر را طلاکاری کرد. در سال 1337 همین زن، مناره های حرم حسینی را طلاکاری کرد.

در سال 1991 میلادی ( 1370 ه.ش) حزب منحوس بعث به دستور صدام ملعون در جریان انقلاب شیعیان حملات وحشیانه ای به حرم شد، عده ای از شیعیان به شهادت رسیدند و بخشی از حرم و گنبد مطهر تخریب شد به طوری که آثار برخی از گلوله ها و جنایت بعثیون هنوز بر روی دیوارهای حرم قابل مشاهده است.



در حال حاضر حرم حسینی(ع) با تلاش شیعیان مخلص ایرانی و عراقی و با همت ستاد بازسازی عتبات عالیات،  در حال بازسازی و مسقف شدن می باشد و از برنامه های آتی برای حرم طرح توسعه حرمین شریف است که طبق چشم انداز توسعه به شعاع 500 متر از حرمین شریف امتداد خواهد داشت.

قابل ذکر است طلا کاری گنبدها و مناره ها بارها و بارها به فرمان شاهان ایرانی و به هنر و توانایی هنرمندان ایرانی شکل گرفت. این تحول در نسبت های قابل مقایسه با حکمرانی بقیه کشورهای اسلامی آنقدر چشمگیر بود که به قطع می توان تأثیرات شکل گرفته را بخشی از توسعه و هنرنمایی سبکهای ایرانی در دوره خود دانست.


گروه دین و اندیشه پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری 

نگاهی به زندگی زیبای حضرت قمر بنی هاشم(س)

نگاهی به زندگی زیبای حضرت قمر بنی هاشم(س) پر از درس های پر مغز و ادب است.
بارقه آشنایی
علی به طرف مسجد به راه افتاد. درب شبستان مسجد که رسید برادرش عقیل را دید که طبق معمول در سجاده اش نشسته بود.
عقیل در نسب شناسی مهارت خاصی داشت، و افراد برای حل مسائل خود به او مراجعه می کردند. علی(ع) منتظر ماند تا مردم رفتند، آنگاه نزد برادر رفت.
ـ سلام برادر. می خواهم همسری انتخاب کنم تا برایم فرزند شجاعی بیاورد. اگر بتوانی قبیله ای را به من معرفی کنی تا از میان آن همسری برگزینم. عقیل گفت: برادرجان تو که خود دانای عربی چرا از من می پرسی؟ علی(ع) فرمود: آمده ام با تو مشورت کنم.
عقیل اندکی تأمل کرد سپس گفت: قبیله کلاب مردان شجاعی دارد همه آنها از دلاوران روزگارند. بین آنها زنی را می شناسم به نام فاطمه دختر حزام بن خالد، زن خوبی است.
علی کسی را برای خواستگاری فاطمه فرستاد مراسم خواستگاری و ازدواج برگزار شد. فاطمه به خانه علی آمد. در این زمان حسن و حسین مریض بودند. وی به خوبی از آنها پرستاری کرد و سعی نمود جای خالی مادر را برای فرزندان علی پر کند.
خانه علی روشن می شود
دیری نپائید که دیگربار خانه علی با تولد نوزادی روشن شد. همان طور که علی می خواست فرزندش آثار دلاوری و شجاعت در وجود او نمایان بود.کودک علی بسیار خوش اندام و زیبا بود. بعدها به خاطر این زیبایی وخوش اندامی به او لقب ماه بنی هاشم دادند. علی کودک را به دست گرفت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. آداب ولادت را به جای آورد. نگاه معناداری به کودکش کرد؛ اشک چشمان او را فرا گرفت.
حسن و حسین هم به نوبت برادر خود را دیدند آنها هم خوشحال بودند که خداوند برادری نصیب آنها نموده است. حالا وقت آن رسیده که نامی برای فرزند معین کنند. علی کودکش را عباس نامید یعنی شیری که در میدان نبرد همه از او فرار می کنند.
کودکی ابوالفضل
از خردسالی قوی و نیرومند بود و همیشه کمک کار پدر بود. در آبیاری نخلستان ها و حفر قنوات و آبادانی مزارع، نهایت کوشش را داشت و به بینوایان و ایتام کمک می کرد و به بیوه زنان رسیدگی می کرد. در بسیاری از جنگ ها با پدر شرکت می نمود. رابطه او با برادرانش حسن و حسین بسیار صمیمی و دوستانه بود. او بارها از پدرش شنیده بود که به او می گفت: روزی باید به یاری برادرت حسین بشتابی بیشتر با او باش و او را کمک کن.
ادب ابوالفضل
او همیشه حسن و حسین را از خود بالاتر و برتر می دانست. به آنها به دیده احترام نگاه می کرد. آنها را با احترام خاصی صدا می زد. زیرا آنها را از فرزندان فاطمه زهرا(س) و فرزندان پیامبر(ص) می دانست و خود را کوچک تر از آن می دانست که خود را برادر آنها بنامد. به خواهرش زینب بسیار احترام می کرد.
من شرم دارم....
روزی عباس مشغول بازی بود علی فرزندش را صدا زد به او گفت: فرزندم بگو یک. عباس گفت: خدا یکی است. حضرت فرمود: بگو دو. عباس از این که این جمله را بگوید خودداری کرد. وقتی علی علت را پرسید عباس که کودکی 5 ساله بود گفت: پدرجان من شرم دارم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. علی (ع) از هوش و ذکاوت فرزندش غرق در شادی شد و پیشانی فرزندش را بوسید.
جوان نقابدار
لشکر معاویه آب را بر سپاه امیرالمؤمنین در کارزار صفین قطع کرده بود. علی(ع) قصد داشت سربازان را برای بازکردن راه آب، تهییج و تحریک کند. دراین میان جوان رشیدی از لشکر علی در حالی که نقابی بر چهره داشت، بیرون آمد. آثار شجاعت و دلیری در رفتار او نمایان بود. چند قدم جلو رفت تا در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت با صدای بلند خطاب به سپاه دشمن فریاد زد: شجاع ترین شما کیست؟ چه کسی جرأت دارد جلو بیاید تا تکلیف کار روشن شود؟
در میان سپاه معاویه شخص شجاعی بود به نام ابوشعثاء. او از جنگجویان روزگار خود بود. معاویه او را صدا زد و به او گفت: به میدان برو و این جوان را از پای درآور، تا عبرتی برای دیگران باشد. ابوشعثاء گفت: در شأن من نیست که با چنین جوانی روبرو شوم من فرمانده ای هستم که توان مقابله با هزار نفر را دارم. ولی فرزندانی دارم که یکی از آنها را می فرستم تا کار این جوان را تمام کند. فرزند او به میدان رفت تا با جوان سپاه علی بجنگد. بعد از مدتی درگیری فرزند ابوشعثاء کشته می شود. ابوشعثاء فرزند دیگرش را روانه می کند او هم بعد از دقایقی هلاک می گردد. جوان نقابدار هفت فرزند ابوشعثاء را می کشد. آثار خشم و غضب در چهره ابوشعثاء آشکار می شود. شمشیرش را برداشته به میدان می رود جنگ سختی درمی گیرد. اما بعد از دقایقی هم دیدند که جسد ابوشعثاء غرق در خون بر روی زمین افتاده و جوان نقابدار فریاد می زند: آیا کسی هست به جنگ من بیاید؟
همه متعجب شده اند و انگشت به دهان گرفته اند. مگر این جوان کیست که چنین رشادتی از خود نشان داد؟ لحظاتی بعد وقتی کسی یارای مقابله با جوان را نداشت او به خیمه سپاه برگشت همه خود را به او رسانیدند تا او را بشناسند اما او به طرف علی امیرالمؤمنین حرکت کرد. آیا او با علی(ع) نسبتی دارد؟ وقتی نقاب از چهره برگرفت دیدند او، عباس فرزند علی(ع) است. آری او فرزند فاتح خیبر است که توانست چنین مردانه بجنگد. علی فرزند خود را در آغوش کشید و صورتش را غرق بوسه کرد.
در کنار برادر
عباس همیشه سعی می کرد در کنار برادرش حسین باشد و او را یاری کند. وقتی امام حسین (ع) را برای بیعت فرا خواندند حضرت عباس از جمله کسانی بود که آماده نبرد شد و تا دارالاماره مدینه برادرش را همراهی کرد و وقتی امام از مدینه به مکه حرکت نمودند به همراه امام حرکت کرد و برادرش را تنها نگذاشت. عباس، حسین را امام خویش می دانست و به همین جهت در یاری او کوتاهی نمی کرد.
اعلام وفاداری
شب عاشورای حسینی، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در سخنرانی مفصلی تمای یاران خویش را آزاد گذاشتند و فرمودند: هر کدام می توانید از فرصت تاریکی شب استفاده کنید و جان خود را برهانید. آنها با من کار دارند اگر مرا بگیرند کاری با شما ندارند. وقتی سخنان امام حسین(ع) تمام شد حضرت عباس بلند شد و با سخنانی وفاداری خود را به برادر و امام خویش اعلام کرد. فرمود: ما هیچ گاه تو را تنها نمی گذاریم و تا آخر با دشمنان تو می جنگیم.
عبادت و بندگی ابوالفضل
فرزند از رفتارهای پدر و مادر تأثیر می پذیرد. عباس فرزند امیرالمؤمنین است هم او که عبادت های شبانه اش معروف است. عباس اهل عبادت بود، اهل تقوی و بندگی. آن چنان در این عرصه پیشتاز بود که در سن 34 سالگی هنگام شهادت ، اثر سجده در پیشانی مبارکش به خوبی نمایان بود.
زیارت حضرت ابوالفضل
در زیارت ایشان می خوانیم: سلام بر تو ای بنده صالح مطیع خدا و پیامبر و امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهم السلام. سلام و رحمت و مغفرت و برکات و رضایت خدا بر تو باد.
مقام حضرت عباس
حضرت سجاد(ع) می فرمایند: خداوند عمویم عباس را رحمت کند برادرش را بر خود ترجیح داد و خود را فدای برادر کرد. همانا عمویم عباس نزد خداوند مقامی دارد که در روز قیامت تمام شهدا به آن غبطه می خورند.
سخن امام صادق(ع)
امام صادق(ع) درباره ایشان فرمودند: عموی ما عباس دارای بصیرت عمیق در دین و ایمان محکم و استوار بود. با اباعبدالله الحسین(ع) جهاد کرد تا آنکه شهید شد.