هدیه امام حسین(ع) به میرزا تقی خان امیرکبیر

به نقل از  آیت الله اراکی فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت

پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت

خیر

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت
نه

با تعجب پرسیدم

پس راز این مقام چیست؟

جواب داد

هدیه مولایم حسین است!

گفتم چطور؟

با اشک گفت

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم
منبع: کتاب آخرین گفتارها
 

نمونه هایی از اشعار امام حسین علیه السلام

 



در این متن گزیده برخی از سروده های امام حسین علیه السلام را مرور می کنیم.توصیف فانی بودن همه چیز
سرانجام، همه آنچه در آن هستیم و بدان می پردازیم از به هم پیوستگی رو به پراکندگی و گسستگی می نهد و هرآنچه از حلال و حرام که گرد کردیم عاقبت یا در بین فرزندانمان تقسیم خواهد شد یا در میان افرادی که پیش از مرگ آنها را شایسته پشیزی نمی دیدیم. همه دوستان و آشنایان پس از یک دهه ما را فراموش خواهند کرد، درحالی که بدن ما نیز در آن موقع به صورت استخوان های پوسیده در خواهد آمد. گویی از روی دوستی و مهربانی با همدیگر زندگی نکرده ایم و آنان هرگز چنین یار موافقی نداشته اند.
تشویق به تقوا
ای کسی که فریفته دنیا شده ای، برای چه کسی این همه اموال فراهم می آوری؟ به زودی از دنیا رخت برخواهی بست، در حالی که پس از تو همسرت با اموال به ارث مانده تو تنها خواهد ماند و وصیِ تو را به فراموشی خواهد سپرد، بدون آن که به توصیه های تو وفا کرده باشد و کار آشفته تو را سامان بخشیده باشد. به تحقیق گناهان بسیاری در طول زمان مرتکب شدی که بر اثر آن راه های بیداری و نجات بر تو بسته شد. اکنون تو به غیر از پرهیزگاری هیچ پناه و پشتیبان و هیچ فریادرسی نداری.
درمان گناهان
با مداوا هر دردی را درمان می کنی در صورتی که برای بیماری گناهت هیچ درمانی وجود ندارد، به جز زاری خالصانه به درگاه خداوند رحمان همراه با خواست هراسمندانه و یقینی از روی امید. به جز شب زنده داری طولانی در طلب عفو آن هم در پس پرده قیرگون شب و اظهار پشیمانی در تمام اوقات از گناه [چاره ای نداری]. باشد که فردای قیامت گرامی باشی و شادمانه به مقام رستگاری برسی.
در وصف حضرت عباس
امام حسین علیه السلام پس از شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در حالی که از شدت ناراحتی می گریستند اشعاری به این مضمون می خواندند:

ای برادر، ای نور چشم من، ای پاره قلب من، تو برای من تکیه گاه و پشتیبان استواری بودی. ای فرزند پدرم تو همواره برادرت را به نیکی ها سفارش می کردی تا آن گاه که خداوند متعال شربت گوارای شهادت را قسمت تو کرد. ای ماه تابان من تو در همه گرفتاری ها پشتیبان من بودی. پس از تو زندگانی برای ما گوارا نیست. به زودی در بهشت الهی گردهم جمع خواهیم شد. همانا شکوه ها و دشواری ها و تنگناها را فقط به خداوند باز می گوییم.
اشعار امام حسین علیه السلام در منزل صفاح
وقتی امام حسین علیه السلام با فرزدق در منزل صفاح دیدار کردند، فرزدق از شهادت مسلم بن عقیل خبر داد. امام حسین علیه السلام پس از سخنانی این اشعار را بر زبان جاری ساختند:

دنیا هر قدر هم زیبا باشد، پاداش الهی زیباتر و بزرگ تر از آن است. اگر بدن ها برای مردن آفریده شده اند پس کشته شدن با شمشیر در راه خدا بهتر است. اگر روزی ها تقسیم شده است و به هرکس هر اندازه که مقدّر شده می رسد، پس کم کردن حرص در طلب روزی زیباتر است. اگر انسان اموال را در دنیا باقی می گذارد و می رود، چرا انسان آزاده به آن بخل بورزد. سلام خدا بر شما ای خاندان پیامبر، گویا می بینم که شما به زودی کوچ خواهید کرد. اگر نتیجه رفتار و اعمال انسان ها روزی به خودشان باز خواهد گشت، چه بهتر است که انسان خوش خلق و نیک سیرت باشد.
در توصیف حرّ بن یزید ریاحی
وقتی حرّ در مبارزه با لشکریان به زمین افتاد دوستان او جنازه اش را به طرف خیمه های امام حسین علیه السلام آوردند. او هنوز مختصر رمقی داشت. امام حسین علیه السلام در حالی که با دست مبارکشان صورت او را نوازش می کردند، این اشعار را زمزمه می فرمودند:

چه نیکو آزاده ای است حرّ بن ریاح که توانست تیزی نیزه های دشمنان را صبورانه تحمل نماید. چه آزاده خوبی است که با حسین پیمان بست و در این راه سحرگاه جان خود را تقدیم کرد. به تحقیق رستگار شدند آنهایی که حسین را یاری کردند. آنها با هدایت شدن و اصلاح خودشان به رستگاری بزرگی دست یافتند.
در توحید و ستایش خداوند
او خدایی است که ما را هیچ معبود حقی جز او نیست. او بس مهربان و صاحب منّت و رحمت بر خلایق است. از راه اخلاص و حمد و شکر با قلب و زبان به یگانگی او ایمان دارم. عمر خود را بدون آن که از آفت ها آن را حفظ کنم با سهل انگاری به پایان بردم. اکنون عاجزانه از او درخواست دارم که از من راضی شود؛ چون ندانسته در پی آرزوهای دنیا رفته به خود ستم روا کردم. از گناه و تقصیر و سهل انگاری ها به سوی او بر می گردم و از همه کوتاهی هایی که انجام داده ام توبه می کنم.
در یاد کرد قبر و قیامت
دنیازده خوش خیال به زودی از کاخ های آراسته دنیا به خانه خاک سپرده خواهد شد. در آن جا تنها و جدا از دیگران در حالی که رنگ پریدگی تنهایی و غربت او را فرا گرفته است رها می شود. هراس قیامت دشوارترین کاری است که انسان در موقع فرا خوانده شدن به حساب رسی روز جزا دچار آن می شود. انسان هرکردار و نیک و بدی که انجام داده است در روز قیامت نامه عمل خود مشاهده خواهد کرد. اگر خردمند باشیم هنگام توشه گیری و بهره برداری از قسمت باقی مانده جوانی فرا رسیده است.
ضرورت شتاب کردن در توبه
بر تو لازم است که خود را از هوای نفس در امان نگه داری؛ چرا که هیچ چیز لذّت بخش تر از سامان یابی و خوب شدن نیست. صبحگاهان به گونه ای آماده مرگ باش که گویی تا شب زنده نخواهی ماند. چه بسیار شب رو تن درستی که میان ما بود و نوحه گرانش پیش از بامداد خبر مرگ او را فریاد زدند. پیش از مرگ شتاب کن و در آن کوش که از گناهان بزرگی که کرده ای توبه کنی. صاحب وقار آن نیست که از اصلاح دوری گزیند بلکه باوقار کسی است که همواره برای رستگاری مهیا باشد.
ترغیب به زهد
بدانید رقابت صحیح تنها در زهد و بی رغبتی به دنیاست و در غیر این کار هیچ گونه رقابت و مسابقه شایسته نیست. تمام چیزهای که انسان از دنیا به دست آورده است از ریشه نابودشدنی است و تنها کار نیک است که در نزد خداوند متعال ماندگار است. طولی نمی کشد که پشیمانی انیس تو خواهد شد و آن گاه که از دنیا رانده می شوی آه سرد حسرت خواهی کشید. آیا می دانی که آن روز چه روز سختی است؟ بیندیش تا به این باور دست پیدا کنی که آن روز روز جدایی است؛ آن چنان جدایی که همانندی برای آن نیست؛ زیرا دیگر امیدی به دیدار دیگر در بین نخواهد بود.
انحطاط انسان
برای انسان این ننگ بس است که ببینی از منزلت والای انسانیّت به پستی سقوط و تباهی فرود آمده باشد.

همواره بر کارهای ناشایست حریص، امّا بر کارهای شایسته و خوب سست و بی میل است.

با اشاره دست، از بالای تخت قدرتش به همه زیردستان امر و نهی می کند.

باورش این است که چنگ و ساز و دف سبب عبور از پل صراط است.

حقیقت این است که این چنین انسانی تیره بخت و از روی عجز گمراه شده و دلِ پر از هوا و هوس او از شاه رگ حیات ابدی بریده شده است.
درس های عاشورا
فداکاری در راه مکتب
امام حسین علیه السلام با عمل خود به انسان های مؤمن آموخت هنگامی که اساس مکتب با خطر مواجه می شود، باید در راه حفظ آن از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزند. امام حسین علیه السلام وقتی دید زمام جامعه اسلامی به دست فردی مثل یزید افتاده است که به صورت علنی احکام الهی را زیر پا می گذارد قیام کرد و مردم را هم برای مبارزه با یزید فرا خواند و در این راه از جان و مال و فرزندان و یارانش گذشت و اجازه نداد که مرد فاسقی چون یزید احکام الهی را پایمال سازد و فرمود: «ای شمشیرها، اگر دین محمّد صلی الله علیه و آله وسلم جز با قتل من حفظ نمی شود، مرا در بر گیرید». بدین ترتیب عمل آن حضرت الگویی شد برای تمام انسان های مومن که در مواقع به خطر افتادن ارزش های الهی با سرمشق گرفتن از عمل کرد امام حسین علیه السلام در برابر طاغوت ها قیام کرده، جلو تعدی آنها را بگیرند و از این طریق ارزش های دینی را در طول قرون متمادی از خطرها حفظ کنند.
آزاده زندگی کردن
یکی از درس های مهم نهضت عاشورا برای همه انسان ها این بود که صرف نظر از هر عقیده ای که دارند، سعی کنند در زندگی آزاده باشند و تن به هیچ گونه خواری ندهند و تسلیم ستم هیچ ستمگری نشوند. آری، آن هنگام که مرد ستمگری چون یزید او را به بیعت با خود فرا خواند، در جواب او فرمود: «هرگز دست ذلّت به شما نمی دهم و هم چون برده ها تسلیم شما نمی شوم» و بارها جمله «مَوتٌ فی عزٍّ خیرٌ مِن حیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلیلانه است»، را بر زبان جاری ساخته، انسان ها رابه آزادگی دعوت کرد. در کربلا وقتی آن حضرت را بین مرگ و بیعت با ستمگری چون یزید مخیّر ساختند، فرمودند: «این گروه ستم پیشه مرا به انتخاب یکی از دو چیز یعنی جنگ و پذیرش ذلت مجبور کردند. امّا محال است که من به ذلّت تن دهم».
لزوم احیای امر به معروف و نهی از منکر
امام حسین علیه السلام ضمن تبیین این حقیقت که حاکمیّت یزید بزرگ ترین منکر اجتماعی است و در چنین اوضاعی وظیفه انسان آزاده و با تقوا امر به معروف و نهی از منکر است، در نامه ای که به افراد سرشناس کوفه فرستادند این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را گوش زد کردند که می فرمایند: «هر مسلمانی سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می شمارد و پیمان الهی را در هم می شکند و با سنّت رسول خدا مخالفت می کند و در برابر چنین سلطانی با عمل یا گفتار مخالفت نکند، بر خداوند سزاوار است که چنین کسی را داخل آتش جهنم سازد». حضرت در ادامه فرمودند: «آگاه باشید به درستی که اینان (یزیدیان) پیروی از خدا را ترک و تبعیّت از شیطان را بر خود واجب کرده اند. فساد را رواج داده، حدود الهی را تعطیل کرده اند... حلال را حرام و اوامر و نواهی الهی را دگرگون کرده اند. من سزاوارترین شخصی هستم که به این اوضاع اعتراض کنم... و در وصیّتی که به برادرشان محمد حنفیه نوشته اند تصریح دارند: «من برای خودخواهی یا خوشگذرانی و فساد قیام نکرده ام؛ بلکه می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و سیره جدم و راه و روش پدرم را احیا کنم». بر این اساس یکی از درس های مهمّ عاشورا ضرورت احیای دو تکلیف بزرگ الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، است.
بردباری
در جای جای حماسه عاشورا شکیبایی در رفتارها و گفتارهای حماسه آفرینان عاشورا به چشم می خورد. امام حسین علیه السلام وقتی از مکه عازم عراق می شدند در ضمن خطبه ای فرمودند: «رضای الهی رضایت ما اهل بیت است. بر امتحان ها و بلاهای او صبر می کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما عطا می کند» و در یکی از منازل بین راه به همراهانشان فرمودند: «ای مردم هر کدام از شما تحمّل تیزی شمشیر و ضربت نیزه ها را دارد با ما بماند وگرنه برگردد» و در طول این سفر هم خود امام حسین علیه السلام و هم یاران باوفایش در مقابل تمام حوادثِ تلخ شکیبایی را پیشه خود ساختند و به همه انسان در طول تاریخ درس بردباری در راه هدف آموختند. امام حسین در روز عاشورا در اوج نبرد با دشمن به یاران خود فرمودند: «ای بزرگ زادگان و آزادمردان، بردباری را پیشه خود سازید. مرگ پلی است که شما را از سختی ها به سوی بهشت و نعمت های ابدی عبور می دهد».
وفاداری
وفا و عمل به پیمان و ایستادگی بر سر عهد از ویژگی های امام حسین علیه السلام و اصحاب وفادار آن حضرت است. آن حضرت شب عاشورا در توصیف اصحاب خود فرمودند: «هیچ اصحابی وفادارتر و صادق تر از یاران خود نمی شناسم» در توصیف وفاداری خود آن حضرت در زیارت نامه ایشان می خوانیم: «اَشْهدُ انّکَ قد... وَفَیْتَ و اَوفَیتَ؛ شهادت می دهم که تو به عهدی که با خداوند بسته بودی وفا کردی». یکی از صحنه های بزرگ تجلی وفاداری یاران امام حسین علیه السلام برخورد حضرت ابوالفضل علیه السلام با امان نامه ای است که شمر برای آن حضرت و برادرانش آورد. ایشان با ردّ آن می گوید: «من هرگز از دینم دست بر نمی دارم و تا جان در بدن دارم از امام و پیشوایم حسین حمایت می کنم». لذا در زیارت نامه اش وارد شده: «شهادت می دهم که تو به بیعتی که با امام حسین علیه السلام بسته بودی وفا کردی و دعوتش را اجابت نمودی و از دستوراتش اطاعت کردی».
پایبندی به نماز
از جمله درس های مهمّ نهضت عاشورا لزوم پایبندی به نماز و پاسداری از آن است. امام حسین علیه السلام به مسئله اقامه نماز و ترویج فرهنگ آن اهتمام زیادی می فرمودند. در عصر تاسوعا وقتی لشکر عمر سعد تصمیم گرفت که جنگ با امام حسین علیه السلام را آغاز کند، آن حضرت برادرش حضرت ابوالفضل را مأمور ساخت تا از دشمن یک شب مهلت بگیرد و علّت درخواست مهلت را این گونه بیان فرمود: «امشب را به ما مهلت دهند تا به نماز و دعا و استغفار مشغول شویم؛ زیرا خدا می داند که من نماز و دعا و قرآن را دوست می دارم».

ظهر عاشورا وقتی عمرو بن کعب به حضرت عرض کرد: هنگام نماز است، امام علیه السلام فرمود: «نماز را به یاد ما انداختی، خداوند تو را از جمله نمازگزارانی که به یاد خدایند قرار دهد. از دشمن بخواهید دست از جنگ بردارد تا نماز به جای آوریم».
نترسیدن از مرگ
امام حسین علیه السلام در روزگاری که ارزش های اصیل اسلامی نظیر شهادت طلبی، در نتیجه حاکمیّت یزیدیان به فراموشی سپرده می شد، آنها را از نو در جامعه زنده کردند و عشق به شهادت را به مانند فرهنگی حیات بخش در نهاد انسان های مؤمن و آزاد جانشین ترس از مرگ ساختند.

نقل شده است وقتی در شب عاشورا امام حسین علیه السلام به اصحاب و برادران و فرزندان خود فرمودند: «فردا همه شما کشته خواهید شد»، قاسم بن حسن علیه السلام ـ که جوان کم سن و سالی بودند ـ نگران بودند که نکند فیض بزرگ شهادت به لحاظ کمی سن شامل حال او نشود. لذا از آن حضرت سؤال کرد حتی من هم؟ امام حسین علیه السلام برای امتحان از حضرت قاسم پرسیدند: «مرگ را چگونه می بینی؟» این نوجوان پاک سرشت در جواب فرمودند: «مرگ در ذائقه من شیرین تر از عسل است».
جوان مردی و فرزانگی
در تمام صحنه های نهضت عاشورا و نیز در رفتار امام حسین علیه السلام صداقت و جوان مردی موج می زند. نمونه بارز آن برخورد امام با حر و سپاهیان اوست. در مسیر کربلا در منطقه «شراف» وقتی حرّ با لشکریانش جلو کاروان امام حسین علیه السلام را گرفت، با وجود این که لشکریان حرّ جان او و اصحابش را تهدید می کردند، وقتی امام حسین احساس کردند که آنها تشنه اند به همراهان خود دستور دادند همه آنها را سیراب کنند؛ حتی آن حضرت با دست خود مشک آب را در دهان بعضی از سربازان حرّ قرار می دادند.
ادب و بزرگواری
از درس های مهمّ و ماندگار عاشورا ادب و بزرگواری است که در رفتار تک تک همراهان امام حسین علیه السلام در طول این سفر به چشم می خورد؛ برای مثال وقتی حرّ متوجّه کار نادرست خود شد، با ادب وصف ناپذیری به خدمت امام علیه السلام رسید و از آن حضرت طلب گذشت کرد. هم چنین در گفتار حضرت عباس علیه السلام می بینیم که ایشان همواره از امام حسین علیه السلام که برادرشان بود با عنوان «سیّدی و مولای» یاد می کرد. هم چنین وقتی رفتار حضرت زینب علیه السلام را مشاهده می کنیم ادب و بزرگواری را در اوج خود می بینیم. آری او دو پسر خود را در رکاب برادر، فدای اسلام کرد، ولی نه تنها در موقع انتقال جنازه فرزندانش از خیمه بیرون نیامد، بلکه از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام یک بار هم کلمه ای درباره فرزندانش بر زبان نراند و همیشه یاد و نام سالار شهیدان را گرامی می داشت و از این طریق درس ادب و بزرگواری می آموخت.
ظلم ستیزی
امام حسین علیه السلام با قیام خود در برابر یزیدیان، به انسان ها درس ظلم ستیزی و عدم سکوت و تسلیم در برابر زورمندان و ستمگران دادند و به آنها آموختند اگر قادر به کوتاه کردن دست ستمگران نیستند، دست کم سکوت نکنند و از طریق افشاگری به رسوا کردن طاغوت ها بپردازند. لذا آن حضرت به محض این که خبردار شدند که یزید به عنوان خلیفه مسلمانان زمام امور جامعه اسلامی را در دست گرفته است شروع به مخالفت با او کردند و سپس با هدف هدایت مردم به افشای یزید پرداختند. از جمله می فرمودند: «یزید مرد فاسقی است. شراب می نوشد، انسان های بی گناه را به قتل می رساند و به صورت علنی مرتکب فسق و فجور می شود».
دلاوری
امام حسین علیه السلام در راه هدفی که داشت از هیچ پیشامدی بیم به دل راه نداد هیچ مانعی او را از پیکار با دشمنان مأیوس نساخت. در نبرد با نیروهای نظامی یزید چون شیر خروشید. نقل کرده اند که در روز عاشورا هر لحظه بیش از پیش چهره مبارکش برافروخته تر می شد و با تمام وجود به مبارزه می پرداخت و در ضمن رجزهایی که می خواند به دشمن اعلام می کرد: «هرگز سر تسلیم در برابر خواسته های شما فرود نمی آورم و به خدا قسم با شما دست بیعت نخواهم داد و هرگز از جنگ با شما نمی گریزم». تا لحظه ای که جان در بدن داشت کسی را یارای نزدیک شدن به خیمه های او نبود. وقتی با دلاوری و یک تنه به لشکریان یزید حمله می کرد، انبوهی از افرادِ تا دندان مسلح از ترس پا به فرار می گذاشتند.
درس امام شناسی
حضرت امام حسین علیه السلام خطاب به مردم کوفه می نویسد: «به جانم سوگند، امام و پیشوای مردم کسی است که بر اساس قرآن حکم کند و به قسط قیام کند و از دین حق پیروی نماید و در راه خدا، خویشتن دار باشد». آن حضرت با این پیام به رهبریِ طاغوت هایی که بر خلاف قرآن و حق و عدالت رفتار می کنند و همواره اسیر خواهش های نفسانی خود هستند خط بطلان کشیدند و به جهانیان اعلام کردند که هرگز حاضر به قبول چنین پیشوایانی نشوند؛ چرا که آنها مردم را به سوی گم راهی می کشانند و از خیر دنیا و آخرت محروم می سازند.
حفظ مقدسات اسلامی
در ماجرای عاشورا گرچه تمام رفتارهای امام حسین علیه السلام و یاران غیورش با هدف حفظ اساس دین و احکام الهی تحقق پیدا می کرد، امّا در عین حال تک تک موضع گیری های آن حضرت و همراهانشان بر اهمیّت موضوع یا حکم خاصی را تأکید می کرد که می تواند برای پیروان امام حسین علیه السلام بسیار آموزنده باشد؛ به عنوان مثال از آن جا که در فرهنگ اسلامی مکه و بیت اللّه الحرام از احترام و منزلت بسیار والایی برخوردار است، وقتی امام حسین علیه السلام احساس می کنند که ماموران مخفی یزید ممکن است او را در کنار خانه خدا ترور کنند و بدین وسیله قداست حَرَم الهی شکسته شود، فورا از مکه خارج می شوند و می فرمایند: «به خدا سوگند، اگر در خارج از مکه کشته شوم خیلی بهتر از آن است که در داخل مکه در کنار کعبه کشته شوم». امام خمینی رحمه الله در این باره می فرمایند: «سیدالشهدا در مکه نماند که مبادا به ساحت قدسی مکه جسارت بشود».
درس حفظ عفاف و پاسداری از حجاب
از درس های مهمّ عاشورا پاسداری از حجاب است که برای بانوان جامعه اسلامی بسیار آموزنده و در عین حال هشداردهنده است. وقتی در عصر عاشورا لشکریان بی شرم یزید خیمه ها را آتش زدند و از غارت لباس های خانواده شهدا و حرم اهل بیت علیه السلام نیز چشم پوشی نکردند، بُعد دیگری از رسالت زنان قهرمان کربلا، یعنی حفظ عفاف و حجاب نمود بیشتری پیدا کرد. بانوان هریک به گونه ای در این باره به انجام وظیفه می پرداختند. نقل می کنند وقتی که مردم گرد آمده بود که اسرای اهل بیت را تماشا کنند، ام کلثوم خطاب به آنها فرمود: «ای مردم! آیا شرم نمی کنید برای تماشای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که پوشش مناسبی ندارند جمع شده اید؟» حضرت زینب علیهاالسلام در کاخ یزید خطاب به او می فرمایند: «یَابنَ الطُلَقاءِ، آیا این کار تو که زنان و کنیزانت را در جای امن و دور از چشم مردم قرار داده ای و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را با پوشش نامناسب در شهرها می گردانی، که همه به آن ها نگاه کنند عادلانه است؟!»
درس توحید
در یک کلام حادثه کربلا کتابی سرشار از معارف اسلامی، و اصلی ترین درس آن درس توحید است. در رفتار سیدالشهدا و یاران بزرگوارش توحید عملی به زیبایی تمام جلوه گر شده است. آنان اثبات کردند که اگر امر بین رضای خداوند و رضای غیر خدا دایر شود، به آسانی از هرچه غیر خداست چشم می پوشند و در سایه رضای او قرار می گیرند. این است درس جاوید تاریخ عاشورا برای همه موحدان عالم.
منبع :گلبرگ ، فروردین 1381، ویژه نامه محرم

 

اول صفر ؛ ورود اسرای کربلا به سرزمین شام

حوادث سال ۶۱ هجری
پس از آن که امام حسین(ع) و یاران باوفای آن حضرت در صحرای کربلا به دست لشکریان سفاک عمر بن سعد به شهادت رسیدند، خانواده آنان به اسارت درآمده و در روز یازدهم محرم آنان را از کربلا به کوفه و سپس شام منتقل کردند.

پس از آن که امام حسین(ع) و یاران باوفای آن حضرت در صحرای کربلا به دست لشکریان سفاک عمر بن سعد به شهادت رسیدند، خانواده آنان به اسارت درآمده و در روز یازدهم محرم آنان را از کربلا به کوفه و سپس شام منتقل کردند.

عبیدالله بن زیاد که استاندار کوفه و بصره و عامل یزید بن معاویه در عراق و فتنه گر اصلی واقعه کربلا و از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) بود، دستور داد اسیران را با همان حالت اسارت و در پوشش نامناسب وارد مجلس کنند تا به خیال خود خدشه ای به جایگاه والای اهل بیت وارد کند .
پس از چند روز اقامت اسیران در کوفه آنان را روانه شام کردند تا در مجلس یزید بن معاویه حاضر کنند.
کاروان اسرا هنگام حرکت به سوی شام از شهرها و روستاهای بسیاری عبور کردند و در بسیاری از این مناطق مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسین(ع) و اسارت خانواده آن حضرت سوگواری و قاتلان آن حضرت را لعنت می کردند.
اول ماه صفر سال ۶۱ هجری قمری، اسیران و سرهای شهیدان واقعه کربلا وارد دمشق، مقر حکومت یزید بن معاویه شدند.

مدتی که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهای گوناگونی برای آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسین(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب(س) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا با یزید و خطبه به یادماندنی امام سجاد(ع) در حضور یزید، درباریان و اهالی دمشق در مسجد اموی بود.

این افشاگریها و مبارزه های پنهان و آشکار اهل بیت در حالت اسیری، یزید را نزد مسلمانان بی مقدار و بی اعتبار کرد و پس از مدتی، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هواداری از امام حسین(ع) تغییر داد.

یزید ناچار شد به جرم و جنایت خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه اعتراف کرده، از امام زین العابدین(ع) عذرخواهی و پس از مدتی آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره عودت دهد.

الارشاد (شیخ مفید)، منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، زندگانی چهارده معصوم (ع) ترجمه اعلام الوری و لهوف سید بن طاووس

 

دانستنى هایى از ماه صفر

ماه صفر در تاریخ قمرى 

ماه صفر، دومین ماه سال قمرى است. تاریخ قمرى همانند سایر تاریخ ‌هاى رایج، از دوازده ماه تشکیل یافته و اسامى آن ها بدین ترتیب است: محرم، صفر، ربیع الاوّل، ربیع الثّانى، جمادى الاولى، جمادى الثّانیه، رجب، شعبان، رمضان، شوّال، ذوالقعده و ذوالحجّه.
این تاریخ، پیش از اسلام، در میان مردم جزیرة العرب رواج داشت و تاریخ رسمى آنان بود.
پس از ظهور دین مبین اسلام، تاریخ قمرى به عنوان یک تاریخ مذهبى و ملى، مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت.
در عصر خلافت عمر بن خطاب (دومین خلیفه مسلمانان) با پیشنهاد حضرت على علیه السّلام و تصویب خلیفه وقت، هجرت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از مکه معظمه به مدینه منوره، مبداء تاریخ قمرى اسلامى قرار گرفت. بدین جهت، این تاریخ را، تاریخ هجرى قمرى نامیده اند.
گفتنى است که تاریخ قمرى بر اساس گردش ماه (قمر) بر دور زمین محاسبه مى گردد. به این صورت که ماه، هنگامى گردش خود را از هلال آغاز مى کند تا به پایان رساند و به هلال بعدى وصل شود، یک ماه پدید مى آید و با دوازده بار تکرار این گردش، یک سال قمرى شکل مى گیرد.
هر ماه قمرى، مدتش 29 روز و 12 ساعت و 43 دقیقه است و تعداد روزهاى یک سال قمرى، 354 روز است.
اما تاریخ ‌هاى دیگر، مانند: هجرى شمسى، فرس قدیم، میلادى و غیره، بر اساس گردش زمین بر دور خورشید محاسبه مى گردد و تعداد روزهاى آن ها، 365 روز و 6 ساعت است. به همین جهت میان تاریخ قمرى و تاریخ شمسى، در حدود یازده روز در هر سال فاصله است.

علل نامگذارى ماه هاى قمرى 

ابن عساکر در کتاب گرانسنگ «تاریخ دمشق» به نقل از ابوعمروبن علاء درباره علل نام گذارى ماه هاى قمرى گفته است: إنّما سُمّى المحرّم لا ن القتال حرم فیه، و صفر لا ن العرب کانت تنزل فیه بلادا یقال لها صفر، و شهرا ربیع کانوا یربعون فیها، و جمادیان کان یجمد فیها الماء، و رجب کانوا یرجبون فیه النّخل، و شعبان شعب فیه القبائل، و رمضان رمضت فیه الفصال من الحرّ، و شوّال شالت الا بل باءذنابها للضرب، و ذوالقعدة قعدوا فیه عن القتال، و ذوالحجّة کانوا یحجّون فیه، فامّا اوّل السّنة فالمحرّم.
یعنى: ماه محرم، بدین جهت نامیده شده است که جنگ و درگیرى در آن حرام شده است، و ماه صفر بدین لحاظ نامیده شده است که عرب ها در این ماه بر زمین هایى، منزل مى گزیدند که به آن ها صفر گفته مى شد، و دو ماه ربیع (اوّل و ثانى) بدین جهت نامیده شده اند که عرب ها در این دو ماه زندگى بهارى در پیش مى گرفتند، و دو ماه جمادى (اوّل و آخر) بدین جهت نامیده شده است که عرب ها در این ماه براى درختان خرما ستون هایى قرار مى دادند تا بر اثر زیادى محصول خرما، شاخه ها و درختان خرما نشکند، و شعبان از این جهت نامیده شده است که قبیله ها در آن از یکدیگر پراکنده و جدا مى شدند، و رمضان از این جهت نامیده شده است که در آن، فصل هاى سال به شدت گرما مى رسند، و شوال بدین جهت نامیده شده است که شتر، دم خود را براى زدن بالا مى برد (کنایه از آمادگى عرب ها براى ضربه زدن به یکدیگر)، و ذى قعده به این سبب نامیده شده است که مردم در این ماه به خاطر حرمت جنگ و خون ریزى، خانه نشین مى شوند، و ذى الحجّه بدین سبب نامیده شده است که عرب ها در این ماه، به حجّ خانه خدا مى پرداختند. و اما نخستین ماه سال، ماه محرم است.
صفر به معناى خالى نیز آمده است. ممکن است علت نامگذارى این ماه بدین جهت باشد که عرب ها پس از تحمل سه ماه حرام و خوددارى از قتل و غارت و خون ریزى، با آغاز ماه صفر به جنگ و غارتگرى مى پرداختند و روستانشینان و ساکنان کم جمعیت بادیه ها از ترس هجوم غارتگران و جنایتکاران، اسباب و اثاث خویش را جمع کرده و به جاهاى امن کوچ مى نمودند و روستاها و بادیه هاى خود را خالى مى کردند.

حرمت ماه صفر در نزد قریش 

اهالى حجاز، به ویژه قبیله معروف «قریش» پیش از ظهور اسلام، نسبت به زیارت خانه خدا و حرام دانستن چهار ماه از ایّام سال قمرى که از سنت هاى بر جاى مانده از حضرت ابراهیم علیه السّلام و فرزندش اسماعیل علیه السّلام بود، مرتکب تحریف و تغییر در احکام الهى و عمل نمودن به هواهاى نفسانى خود مى شدند.
آنان چون مردمى جنگجوى، قبیله گرا و فاقد تشکیلات حکومتى و دولت بودند، در بیشتر سال به تاراج دارایى ها، جنگ و خون ریزى یکدیگر و سایر ساکنان شبه جزیره مى پرداختند و امنیت جامعه را به کلى از میان مى بردند.
از سوى دیگر ناچار بودند که به خاطر پاى بندى به سنّت آبا و اجدادى خویش، چهار ماه حرام را تحمل کنند و در این مدت از جنگ و خون ریزى و غارتگرى دست بردارند.
پس از مدتى، تحمل سه ماه حرام (یعنى: ذى قعده، ذى حجه و محرم) که پشت سر هم بودند، بر آنان دشوار آمد و در صدد تغییر آن برآمدند.
آنان تصمیم گرفتند که حرمت ماه ذى قعده و ذى حجه را نگه دارند و این دو ماه را جهت زیارت خانه خدا براى ساکنان شبه جزیره در امنیت نگه دارند، ولى بر خلاف سنت ابراهیمى، حرمت ماه محرم را شکسته و آن را براى خود مباح سازند و در این ماه، بسان ماه هاى دیگر سال به جنگ و غارتگرى بپردازند و به جاى آن، ماه صفر را حرام نمایند.
بدین جهت، مدتى ماه صفر در نزد آنان، از جمله ماه هاى حرام بوده است.
هم چنین آنان دست کارى دیگرى در ماه هاى حرام کرده بودند و آن عبارت بود از این که هر ماه حرام را دو سال حرام مى دانستند و ماه هاى دیگر را حلال مى شمردند. به عنوان مثال، دو سال پشت سر هم، ماه محرم را ماه حرام و ماه زیارت مى دانستند و ماه هاى دیگر را براى خویش مباح مى نمودند و سپس دو سال بعد، ماه صفر را ماه زیارت و ماه حرام مى دانستند و سایر ماه ها را حلال و مباح مى شمردند. تا این که حج آنان در حجة الوداع که آخرین سفر زیارتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مکه معظمه بود،مصادف شد با ماه ذى الحجّه، و در این ماه مسلمانان حج واجب و زیارت خانه خدا را به جاى آوردند و به دستور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این ماه براى همیشه ماه زیارتى خانه خدا و حج واجب تعیین گردید.

برخورد قرآن کریم با تحریف هاى مشرکان قریش 

قرآن کریم که کامل ترین کتاب آسمانى است، تحریف هاى پدید آمده از سوى مشرکان قریش در تغییر و تبدیل ماه حرام و دست کارى در احکام الهى را به رسمیت نشناخت و آن را محکوم کرد.
در سوره مائده، خطاب به مؤ منان فرمود: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا لا تُحِلّوُا شَعائِرَ اللّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ...
اى کسانى که ایمان آورده اید، شعائر الهى و ماه حرام را بر خود حلال و مباح نسازید.
در سوره توبه، این موضوع را به صورتى روشن تر بیان کرد و کردار مشرکان و کافران را تقبیح نمود: إ نَّمَا النَّسیئىُ زِیادَةٌ فِى الْکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروُا یُحِلُّونَهُ عاما وَ یُحَرِّمُونَهُ عاما لِیوُا طِئوُا عِدَّةَ ما حرَّمَ اللّهُ، فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ.
همانا فراموشى (نسبت به ماه هاى حرام) در کفر (عصرجاهلیت) بسیار بود که به واسطه آن گمراه مى شدند آنانى که کفر را پیشه خود کرده بودند. به طورى که (آن ها را) در سالى حلال و در سال دیگر حرام مى شمردند تا پایمال کنند شمار آن چه (از ماه ها) را که خدا حرام کرده است. پس آنان، مباح مى کردند آن چه را که خدا حرام کرده بود. (بدین ترتیب) کردار زشتشان برآنان آراسته مى گردید.
قرآن کریم بسان سنّت ابراهیمى، تنها ماههاى ذى قعده، ذى حجّه، محرّم و رجب را حرام و ماه هاى زیارت دانسته است.

ماه صفر در نزد شیعیان 

شیعیان إثنى عشرى و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگوارى سال مى دانند. زیرا در ابتداى این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیرى وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحى و روانى و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طورى که یکى از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختى هاى طاقت فرسا، در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.
بنا به روایت علماى شیعه و برخى از علماى اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامى اسلام حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت على بن موسى الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگوارى مى پردازند. در بسیارى از مراسم ها و محافل مذهبى، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامى مى دارند و در آن ها به عزادارى مشغول مى باشند.
ولیکن، اکثر مورخان اهل سنت، رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در ماه ربیع الاول مى دانند. بدین جهت براى این ماه برنامه ویژه اى ندارند.

اعمال عبادى ماه صفر 

هر یک از روزهاى سال، روز خداست و انسان مى تواند در آن روز براى موفقیت خویش، تلاش کند و براى نزدیکى به خداى سبحان و فراهم آورى خرسندى وى، عبادت کند، تصدّق نماید و خدمت به مردم کند.
ماه صفر نیز این چنین است. اگر انسان، طالب رضاى الهى باشد و در این راه بکوشد، به توفیقات الهى دست پیدا مى کند و درهاى رحمت، نعمت و سرافرازى را به روى خود مى گشاید. در مقابل، اگر از یاد خدا غافل بماند و در پى هوى و هوس هاى نفسانى باشد و از شیطان لعین پیروى کند، طبعا از توفیقات الهى دور مى گردد و درهاى نقمت، بدبختى و سیاه روزى را به روى خود مى گشاید و زمینه عذاب الهى در روز قیامت را براى خویش فراهم مى کند.
با این حال، در برخى از منابع آمده است که ماه صفر، معروف به نحوست است.
محدث جلیل القدر حضرت آیت الله شیخ عباس قمى (ره) هم در مفاتیح الجنان، در بخش اعمال ماه صفر، و هم در وقایع الایّام، به این موضوع اشاره کرده است.
در این جا، متن گفتار این محدث بزرگ را از وقایع الا یّام بیان مى کنیم:
بدان که این ماه (صفر) معروف به نحوست است و شاید سبب آن، واقع شدن وفات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است در آن، هم چنان که نحوست دوشنبه به این سبب است. و یا به جهت آن است که این ماه، بعد از سه ماه حرام (ذى قعده، ذى حجّه و محرم الحرام) واقع شده که در آن سه ماه، حرب و قتال نبوده و در این ماه، شروع به قتال مى نمودند و خانه و منازل از اهلش خالى مى شد. و این هم یک سبب است در وجه تسمیه آن، به صفر.
به هر حال، از براى رفع نحوست، هیچ چیز بهتر از تصدقات و ادعیه و استعاذات وارده نیست. و اگر کسى خواهد محفوظ بماند از بلاهاى نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعایى را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصة الاذکار» ذکر فرمود:
یا شدید القوى، و یا شدید المحال، یا عزیز، یا عزیز، ذلّت بعظمتک جمیع خلقک، فاکفنى شَرّ خلقک، یا محسن، یا مجمل، یا منعم، یا مفضل، یا لا اِله الّا اءنت، سبحانک إ نّى کنتُ مِن الظّالمین، فاستجبناله و نجّیناهُ من الغمّ، و کذلک ننجىِ المؤ منین، و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین.سیّد، در «اقبال» دعایى براى هلال این ماه روایت کرده است.

برگرفته از کتاب روزشمار تاریخ اسلام "ماه صفر"، تالیف سید تقی واردی

 

با امام حسین علیه السلام در محضر قرآن


1. عشق به قرآن در دوران کودکى 

امام حسین علیه السلام از کودکى به قرآن عشق فراوانى داشت، زیرا آیات فراوانى از قرآن در خانه شان بر رسول خدا(ص) نازل گشت و بدون تردید، امام حسین علیه السلام متاثر از فضاى قرآن حاکم بر خانواده بود. ایشان از سنین کودکى به قرائت، حفظ، تفسیر و تاویل قرآن اهمیت زیادى مى داد. به چند نمونه از آنها که در تاریخ به ثبت رسیده، دقت کنید:

الف ـ فراگیرى سوره توحید

از امام حسین علیه السلام سوال شد: از رسول خدا چه شنیدى؟ فرمود: شنیدم که مى فرمود:

"خداوند کارهاى مهم و بزرگ را دوست مى دارد و کارهاى پست و حقیر را نمى پسندد... و او"قل هوالله احد" و نمازهاى پنجگانه را به من آموخت."

و شنیدم که مى فرمود:

"هر که خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا مى برد و هر که نیت خود را براى خدا خالص کند، خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هر که به آنچه نزد خدا است، اطمینان کند، خدا او را بى نیاز کند و هر که بر خدا بزرگى کند، خدا او را خوار سازد."(1)

امام زین العابدین علیه السلام مى فرماید: در شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و براى آنها خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود مى فرمود: خداى را ستایش مى کنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس مى گویم در خوشى و ناخوشى. بار خدایا! تو را سپاس مى گزارم که ما را به نبوت گرامى داشتى و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودى و گوشى شنوا و چشمى بینا و دلى آگاه به ما عطا کردى؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.

ب ـ پرسش تاویل برخى آیات از رسول خدا(ص)

اسماعیل بن عبدالله روایت کرده است: هنگامى که آیه"و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله"؛ (و خویشاوندان در کتاب خدا بعضى مقدم بر بعضى دیگرند) نازل شد، امام حسین علیه السلام مى فرماید: تاویل این آیه شریفه را از پیامبر(ص) سوال کردم.

پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: سوگند به خدا که منظور پروردگار در این آیه جز شما نمى باشد. و"اولوا الارحام" شمایید. پس اگر من از دنیا رفتم، پدرت على از هر کس به جانشینى من شایسته تر است و هر گاه پدرت على درگذشت، برادرت حسن به جانشینى او سزاوارتر است و هر گاه حسن از دنیا رفت، تو به جانشینى او لایق ترى.

عرض کردم: اى رسول خدا! چه کسى پس از من به جانشینى من سزاوارتر است؟

فرمود: فرزندت على، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسى، سپس فرزندش على، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش على، سپس فرزندش حسن؛ پس هر گاه حسن از دنیا رفت، غیبت در نهمین فرزند تو رخ مى دهد و این نُه امام، از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان از سرشت من است.(2)

د ـ شفا یافتن به برکت سوره حمد

علامه مجلسى مى نویسد: از امیرمومنان علیه السلام نقل شده که فرمود: وقتى امام حسین علیه السلام بیمار شد، مادرش فاطمه(س) او را نزد پیامبر(ص) برد و عرض کرد: یا رسول الله! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسى است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستى که خداوند متعال سوره اى را بر شما نازل نکرده، مگر این که در آن، حرف"فا" مى باشد. و هر فایى از آفت است؛ جز سوره حمد که در آن، حرف فاء نیامده است. پس ظرف آبى طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن آب را بر حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کارى، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر(ص) چنین کرد و امام حسین علیه‌السلام عافیت یافت.(5)

2. عشق به آیات قرآن

اگر چه شنیدن تمام آیات قرآن براى امام حسین علیه السلام لذت بخش بود، اما گاهى شنیدن برخى آیات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابا عبدالله علیه السلام مى دانست و بس.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که على ابن ابى طالب علیه السلام در حالى که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه"انا انزلناه فى لیله القدر" را قرائت کرد. امام حسین عرض کرد: پدر جان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک تو، شیرینى ویژه اى دارد! امام على علیه‌السلام در پاسخ فرمود: اى فرزند رسول خدا و اى فرزندم! من از این سوره خاطره اى دارم که تو از آن خبر ندارى؛ چون این سوره نازل شد، جد تو پیامبر خدا(ص) مرا به حضور طلبید و آن را بر من قرائت کرد. سپس دست برشانه راست من زد و فرمود: اى برادر و وصى من و اى سرپرست امت من پس از من، و اى ستیزگر با دشمنان من تا روزى که برانگیخته شوند! این سوره پس از من براى توست و سپس در شان فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهاى امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت براى تو بازگو مى کند. این سوره در قلب تو و اوصیاى تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد علیه السلام نورى درخشان دارد.(6)

3. عشق به تلاوت قرآن کریم

همانگونه که گفته شد، امام حسین علیه السلام از دوران کودکى به این کتاب آسمانى علاقه شدیدى داشت و همواره در تمام زندگى اش از قرآن سخن مى گفت و لحظه اى از آن جدا نبود؛ حتى در آن روزهایى که براى دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام علیه السلام چه در مدینه و چه در بین مکه و مدینه و در راه عزیمت از مکه به کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به میان می آورد و با ابراز عشق به آن، میزان علاقه خود را به حاضران و آیندگان نشان مى داد که به چند مورد از آنها اشاره مى کنیم:

الف ـ قرائت قرآن در بیابان سوزان

ابن عساکر از یزید الرشک، از شخصى که با امام حسین علیه السلام گفت وگو داشته، نقل کرده است: (در منزل ثعلبیه) چشمم به چادرهایى افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم: این چادرها از آن کیست؟ گفتند: امام حسین علیه السلام. پس به نزد او آمدم و او را پیرمردى یافتم که مشغول تلاوت قرآن بود و اشک از چشمانش بر گونه ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا! براى چه به این جا آمدى، و در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمى شود، چه مى کنى؟

فرمود: این نامه هاى اهل کوفه است که به من نوشته اند و نمى بینم مگر آن که همان ها قاتل من هستند. پس اگر چنین کردند، هیچ حرمتى براى خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بى حرمتى، از آنها کسى را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند...(7)

ب ـ مهلت خواستن امام در عصر عاشورا

تمام مورخان اسلامى ذکر کرده اند که در عصرتاسوعا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیدالله بن زیاد، به محل استقرار امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش نزدیک شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنى هاشم فرمود: اگر مى توانى آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداى خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خداى متعال مى داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم...(8)

و با این بیان، حضرت یک شب را مهلت گرفت و بار دیگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.

ج ـ خطبه شب عاشورا

امام زین العابدین علیه السلام مى فرماید: در شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و براى آنها خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود مى فرمود: خداى را ستایش مى کنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس مى گویم در خوشى و ناخوشى. بار خدایا! تو را سپاس مى گزارم که ما را به نبوت گرامى داشتى و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودى و گوشى شنوا و چشمى بینا و دلى آگاه به ما عطا کردى؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.(9)

د ـ در چادرهاى حسینى چه گذشت؟

در شب عاشورا در میان خیمه هاى یاران امام، جنب و جوش فوق العاده اى به چشم مى خورد. برخى سلاح خود را براى جنگ آماده مى ساختند؛ عده اى مشغول عبادت و مناجات و راز و نیاز با پروردگار بودند و بعضى هم با قرآن انس گرفته بودند.

از ضحاک بن عبدالله مشرقى نقل شده است که در شب عاشورا، هر چند لحظه یک بار، گروهى سوارکار از لشکریان عمربن سعد به عنوان ماموریت و نظارت به پشت خیمه هاى حسین بن على علیهماالسلام مى آمدند و به وضع این خیمه نشینان سر مى کشیدند. یکى از آنان صداى امام را که این آیه شریفه را مى خواند، شناخت: (ولا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین ما کان الله لیذر المومنین على ماانتم علیه حتى یمیزالخبیث من الطیب...)(10)

آنان که کفر ورزیدند، گمان نبرند مهلتى که به آنان مى دهیم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت مى دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذابى است ذلت بار. خداوند مومنان را بر این وضعى که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را از نیک و ناپاک را از پاک جدا سازد.

آن مرد با شنیدن این آیه، گفت: به خدا سوگند! افراد نیک، ما هستیم که خدا ما را از شما جدا کرده است."بریر" جلو آمد و به او پاسخ داد: اى مرد فاسق! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوى ما برگرد و از این گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماییم افراد پاک. آن مرد از روى استهزاء گفت:"و انا ذلک من الشاهدین؛ من نیز بر این شهادت مى دهم"، آن گاه به سوى اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.(11)

4. تشویق معلم قرآن

امام علیه السلام به خاطر علاقه شدیدى که به قرآن داشت، به معلمان قرآن بسیار ابراز علاقه مى کرد و در موردى، یک معلم قرآن را آن قدر تشویق کرد که مورد اعتراض دیگران قرار گرفت.

ابن شهرآشوب روایت مى کند که عبدالرحمن سلمى به یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام سوره حمد را آموزش داد. وقتى فرزند امام آن را در نزد پدر خواند، امام حسین علیه السلام به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد.به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت!

امام در پاسخ فرمود: این عطا و بخشش چگونه مى تواند با تعلیمى که او مى دهد، برابرى کند!؟(12)

5. قرآن در سیره امام حسین علیه السلام

زندگى امام حسین علیه السلام بزرگترین و بهترین نشانه تجلى آیات قرآن کریم است؛ چرا که قرآن همراه آنها و آنان همراه با قرآن بودند و هرگز جدایى بین قرآن و عترت، قابل تصور نیست. این حقیقت زمانى که به نشانه هاى آن توجه کنیم، جایگاه خود را مى یابد:

الف ـ امام حسین علیه السلام در کنار سفره بینوایان

عیاشى در تفسیر خود از مسعده روایت کرده که روزى امام حسین علیه السلام از کنار فقرا و تهیدستان مى گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه هاى نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود.

حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داد و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت فرمود:"ان الله لایحب المستکبرین"؛ (13) خداوند مستکبران را دوست نمى دارد.

سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم؛ حال، شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: آرى، اى فرزند رسول خدا! چنین مى کنیم. پس همراه امام حسین علیه السلام به سوى منزلش روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: هر چه در منزل کنار گذاشته اى، براى ما بیاور.(14)

ب ـ آزادى در برابر یک شاخه گل

علامه مجلسى از اربلى، از انس نقل مى کند: نزد امام حسین علیه السلام بودم که یکى از کنیزان آن حضرت در حالى که شاخه گلى در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستى. عرض کردم: او را در برابر یک شاخه گل بى ارزش و کم بها آزاد مى کنى؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده است که مى فرماید:"و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها"(15) و آزادگى او بهتر است از آنچه که او آورده بود.(16)

ج ـ گذشت به خاطر شنیدن آیه عفو

همچنین نقل شده است که روزى یکى از بردگان حضرت، جنایتى که موجب تنبیه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تادیب کنند. او گفت: اى آقاى من!"والکاظمین الغیظ"(17)؛ امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: اى مولاى من! "والعافین عن الناس"(18)؛ حضرت فرمود: از تو گذشتم. براى بار سوم گفت: اى مولاى من!"والله یحب المحسنین"(19)؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستى. و از این پس، حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو مى دادم، خواهد بود.(20)

د ـ اخلاق کریمانه در پرتو قرآن

عصام بن المصطلق گوید: وارد مدینه شدم؛ وقتى حسین بن على علیه السلام را دیدم، هیبت و عظمت او حسد و کینه درونى ام را نسبت به پدرش على علیه السلام شعله ور ساخت. بدین جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ گفت: آرى. پس شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش.

امام حسین علیه السلام نگاهى مهرجویانه به من افکند و فرمود: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم"خذالعفو وامر بالعرف واعرض عن الجاهلین و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم. ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون و اخوانهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون".(21)

با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن) و هر گاه وسوسه اى از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطانى شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) در این هنگام بینا مى گردند. و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهى پیش مى برند و باز نمى ایستند.

سپس به من فرمود: صدایت را کوتاه کن و آرام تر سخن گوى؛ خداوند من و تو را ببخشاید. اگر از ما چیزى طلب مى کردى، به تو کمک مى کردیم و اگر عطا و بخششى مى خواستى، به تو مى دادیم و اگر راهنمایى مى خواستى راهنمایى ات مى نمودیم.

عصام گوید: از تندروى هایى که کرده بودم، سخت پشیمان شدم.

امام فرمود:"لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هوارحم الراحمین"(22)؛ امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست، خداوند شما را مى بخشد و او مهربان ترین مهربانان است. سپس فرمود: تو از شامیان هستى؟ عرض کردم: آرى. فرمود:"شنشنهاعرفها مناخزم"(23) خدا ما و تو را زنده بدارد. نیازهایت را از ما بخواه که مرا در بهترین گمانت خواهى یافت.

عصام گوید: آن چنان شرمنده شدم که زمین با آن همه وسعتى که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد. از آن پس، هیچ کس در نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.(24)

پی نوشت ها:

1 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 31.

2 ـ کفایه الاثر، ص 175.

3 ـ اسرا / 36.

4 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 629.

5 ـ بحارالانوار، ج 92، ص 261.

6 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)،ص 637.

7 ـ وقائع الطریق من مکه الى کربلا، ج 3، ص 226.

8 ـ قصه کربلا، ص 243/ لهوف سید ابن طاووس، ص 38.

9 ـ ارشاد مفید، ص 214.

10 ـ آل عمران / 178 و 179.

11 ـ سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص 209، به نقل از تاریخ طبرى.

12 ـ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66.

13 ـ نحل / 23.

14 ـ تفسیر عیاشى، ج 2، ص 257/ بحارالانوار، ج 44، ص 189.

15 ـ نساء / 86.

16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.

17 تا 19 ـ آل عمران / 134.

20 ـ بحارالانوار،ج 44، ص 195.

21 ـ اعراف / 202 ـ 199.

22 ـ یوسف / 92.

23 ـ مثلى است معروف و در جایى که اصل و سبب و ریشه ماجرا معلوم است، به کار برده مى شود.

24 ـ الامام الحسین فى المدینه المنوره، ج 1،ص 353.

برگرفته از مطالب رادیو قرآن