سوره ای که دو بار نازل شد!

نامهاى سوره حمد

براى این سوره ده نام گفته‏اند: فاتحه الکتاب- ام الکتاب- ام القرآن- سبع المثانى- وافیه- شافیه- اساس- صلاة- الحمد و هر یک از اسامى مذکور را از ائمه روایت نموده‏اند.

چرا نام این سوره فاتحه الکتاب است؟

«فاتحه الکتاب» به معنى آغازگر کتاب (قرآن) است، و از روایات مختلفى که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده به خوبى استفاده مى‏شود که این سوره در زمان خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز به همین نام شناخته مى‏شده است.
از اینجا دریچه‏اى به سوى مساله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى‏شود و آن اینکه بر خلاف آنچه در میان گروهى مشهور است که قرآن در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به صورت پراکنده بود، بعد در زمان ابو بکر یا عمر یا عثمان جمع‏آورى شد قرآن در زمان خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) به همین صورت امروز جمع‏آورى شده بود، و سرآغازش همین سوره حمد بوده است، و الا نه این سوره نخستین سوره‏اى بوده است که بر پیامبر ص نازل شده، و نه دلیل دیگرى براى انتخاب نام فاتحة الکتاب براى این سوره وجود دارد.
مدارک متعدد دیگرى در دست است که این واقعیت را تایید مى‏کند که قرآن به صورت مجموعه‏اى که در دست ماست در عصر پیامبر ص و به فرمان او جمع‏آورى شده بود.

محل نزول سوره حمد

مشهور در میان مفسرین این است که سوره حمد در مکه نازل گردیده است، ولى از بعضى دیگر نقل شده است که این سوره در مدینه نازل شده است. نظریه اول صحیح‏تر به نظر مى‏رسد و دو دلیل ذیل این نظریه را تأیید مى‏کند:
1- سوره حمد همان «سبع مثانى» است که در سوره «حجر» اسمى از آن به میان آمده است، آن جا که مى‏گوید: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ. (سوره حجر/ آیه 87)
امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: اگر سوره حمد هفتاد مرتبه به شخص مرده‏اى خوانده شده، و خداوند متعال روح او را به بدنش برگرداند، عجبى در این امر نباشد.
سوره «حجر» که این آیه در آن سوره آمده و نزول سوره حمد و سبع مثانى را بازگو مى‏کند، از سوره‏هایى است که حتما در مکه نازل گردیده است، بنابراین باید نزول سوره حمد نیز در مکه باشد.
2- دلیل دوم بر مکى بودن سوره حمد این است که دستور نماز در مکه آمده است و این مطلب نیز در میان تمام مسلمانان قطعى و روشن است که در اسلام، نمازى که بدون سوره حمد خوانده شود، سابقه ندارد و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در این باره مى‏فرماید: «لا صلاة الّا بفاتحة الکتاب» نمازى بدون سوره حمد وجود ندارد و این حدیث به طریق شیعه و سنى نقل گردیده است، بنابراین مسلما این سوره در مکه نازل گردیده است و مسلمانان از آغاز اسلام، نمازشان را با این سوره مى‏خوانده‏اند.
بعضى از مفسرین نظریه سومى را اختیار نموده‏اند و آن این است که سوره حمد به جهت عظمت و اهمیتى که دارد، دو بار نازل شده است: یک بار در مکه و یک بار دیگر در مدینه. این نظریه هم در حد خود خالى از اعتبار و احتمال نیست، تنها این که دلیلى در دست نیست که آن را ثابت و تأیید کند و شاید به علت همان دو بار نازل شدن، این سوره «سبع مثانى» نامیده شده است و شاید هم این نامگذارى علت دیگرى دارد و آن این که، این سوره در هر نماز دوبار خوانده مى‏شود: یک بار در رکعت اول، بار دیگر در رکعت دوم این است که سبع مثانى نام یافته است.

آهنگ این سوره‏

سوره حمد
این سوره اساسا با سوره‏هاى دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد به خاطر اینکه سوره‏هاى دیگر همه بعنوان سخن خدا است، اما این سوره از زبان بندگان است، و به تعبیر دیگر در این سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است.
آغاز این سوره با حمد و ستایش پروردگار شروع مى‏شود. و با ابراز ایمان به مبداء و معاد (خداشناسى و ایمان به رستاخیز) ادامه مى‏یابد، و با تقاضاها و نیازهاى بندگان پایان مى‏گیرد. انسان آگاه و بیدار دل، هنگامى که این سوره را مى‏خواند، احساس مى‏کند که بر بال و پر فرشتگان قرار گرفته و به آسمان صعود مى‏کند و در عالم روحانیت و معنویت لحظه به لحظه به خدا نزدیکتر مى‏شود.
این نکته بسیار جالب است که اسلام بر خلاف بسیارى از مذاهب ساختگى یا تحریف شده که میان «خدا» و «خلق» واسطه‏ها قائل مى‏شوند به مردم دستور مى‏دهد که بدون هیچ واسطه با خدایشان ارتباط برقرار کنند!.
این سوره تبلورى است از همین ارتباط نزدیک و بى‏واسطه خدا با انسان، و مخلوق با خالق، در اینجا تنها او را مى‏بیند، با او سخن مى‏گوید، پیام او را با گوش جان مى‏شنود، حتى هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربى در این میان واسطه نیست.
از امام محمدباقر(علیه السلام) نقل مى‏کنند که: اگر کسى را سوره حمد بهبودى و عافیت نبخشد، چیزى او را بهبودى نخواهد بخشید.

موقعیت این سوره در زندگى انسان‏

این سوره در زندگى انسان اثر تام و تمام دارد، در این سوره، سخن از رحمت واسعه و ابدى خدا و از معاد و پرستش خدا و مدد خواستن از او و در ردیف پاکان عالم قرار گرفتن است. جامعه انسان بدون حکومت رحمت و عاطفه قابل بقا نیست. انسانها باید برنامه کارشان بر پایه رحمت و تعاون و همکارى باشد نه تضاد و پایمال کردن همدیگر. جهان روزى به سعادت مى‏رسد که زندگى بر پایه توحید و معاد استوار باشد، تا این دو اصل در زندگى بشر حکومت نکند، زندگى ایده‏آل ممکن نخواهد بود.
علم و صنعت بدون توحید، مانند سلاح در دست دیوانه است که نتیجه‏اش تار و مار کردن «هیروشیما» و کشتن هفتاد و هشت هزار و صد و پنجاه انسان در یک ساعت، کشتن یک میلیون الجزائرى بجرم خواستن حق خود، اشغال فلسطین بدست صهیونیسم غاصب، بیرون راندن مردم یک کشور از دیارشان، زنجیر کشیدن ملل ضعیف بدست ابرقدرتها و میلیونها نظائر آنست، آرى «چو دزدى با چراغ آید گزیده‏تر برد کالا».
انسان بى‏توحید، جز چنگیزها، یزیدها، کارترها، رضاخان ها، نصیرى‏ها، محمدرضا خان ها و ... نمى‏تواند باشد، باید پرستش و اطاعت خاص خدا باشد، باید طاغوتها از بین بروند، باید همه به آن مشیت و خدایى که جهان را آفریده است و اداره مى‏کند روى آورد وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ.
اهل اسلام روزى اقلا ده بار این سرود توحید، سرود محکومیت خدایان دروغین، سرود رحمت عالمگیر و سرود پرستش رب العالمین را در نمازها مى‏خوانند و استغاثه مى‏کنند که خدایا ما را از پاکان و از زمره الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ گردان تا در این زندگى پرتلاطم و شرک‏آمیز به ساحل توحید راه یابد «اللهم یا ربنا اهدنا الصراط المستقیم»
در تفسیر برهان (ثواب فاتحه الکتاب) روایاتى نقل مى‏کند، از جمله آنها روایت امام صادق(علیه السلام) است که مى‏فرماید: اگر سوره حمد هفتاد مرتبه به شخص مرده‏اى خوانده شده، و خداوند متعال روح او را به بدنش برگرداند، عجبى در این امر نباشد.
و از امام محمدباقر(علیه السلام) نقل مى‏کند که: اگر کسى را سوره حمد بهبودى و عافیت نبخشد، چیزى او را بهبودى نخواهد بخشید.
و امام صادق(علیه السلام) فرمود: مراد از سبع مثانى در آیه- وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (سوره حجر آیه 87) - سوره حمد است، و آن هفت آیه باشد، و بسم اللّه از آن هفت آیه است، و نام مثانى براى مکرّر شدن این سوره است در هر دو رکعت.
آمنه اسفندیاری

منابع:
ــ تفسیر جامع‏، بروجردى سید محمد ابراهیم‏.
ــ بیان در علوم و مسائل کلى قرآن‏، نجمى / هاشم زاده هریسى‏.
ــ تفسیر نمونه‏، مکارم شیرازى، ناصر.
ــ تفسیر احسن الحدیث‏، قرشى سید على اکبر.
ــ تفسیر روشن‏، مصطفوى حسن‏.

درجات توکل

از آنچه در بحث قبل آمد به خوبى روشن مى‏شود که چرا بعضى توکل قوى‏تر دارند و چرا بعضى مرتبه ضعیف‏ترى از توکل را دارا هستند،  هنگامى که پذیرفتیم توکل زاییده ایمان است، هر قدر ایمان به خدا و صفات پروردگار قوى‏تر گردد، به همان نسبت توکل او بیشتر مى‏شود،  توکل فوق‏العاده ابراهیم زاییده ایمان فوق‏العاده او بود و توکل عجیب امیرمؤمنان على(ع) در «لیلة المبیت‏» (شبى که به جاى پیامبر (ص) خوابید تا حضرتش مخفیانه از مکه به مدینه مهاجرت کند) نیز زاییده ایمان آن حضرت بود، مؤمنانى را نیز مى‏بینیم که در مراحل  متوسط یا پایین ایمانند و به همان نسبت‏بر خدا تکیه دارند.

کسى از امام على بن موسى الرضا ع پرسید: آیه «و من یتوکل على الله فهو حسبه‏» مفهومش چیست؟


امام فرمود: «للتوکل درجات; توکل درجاتى دارد»

سپس افزود: «منها ان تثق به فى امرک کله فى ما فعل بک فما فعل بک کنت راضیا و تعلم انه لم‏یالک خیرا و نظرا، و تعلم ان الحکم فى  ذلک له، فتتوکل علیه بتفویض ذلک الیه;

یکى از آنها این است که در تمام امورت، آنچه را در مورد تو انجام مى‏دهد به او اعتماد کنى و راضى باشى،  و بدانى خداوند در خیر و نظارت بر امور تو فروگذار نمى‏کند، و نیز بدانى که حاکمیت در همه اینها از آن اوست،  و کار خود را به او واگذارى و بر او توکل کنى‏» (46)

(البته آنچه در این روایت آمده بالاترین درجه توکل بر خداست و درجات دیگر با مقایسه با آن روشن مى‏شود).
بعضى از بزرگان علم اخلاق براى توکل سه درجه بیان کرده‏اند:

نخست اینکه اعتماد و اطمینان انسان نسبت‏به خداوند مانند کسى باشد که وکیل لایق و دلسوزى دارد کار خود را به او وامى‏گذارد(بى آنکه اصالت و استقلال خود را فراموش کرده باشد) و این ضعیف‏ترین درجات توکل است!

دوم اینکه حال او در وابستگى به لطف پروردگار مانند حال کودک نسبت‏به مادر باشد، او در ابتداى طفولیت کسى جز مادر رانمى‏شناسد، و به غیر او اعتماد ندارد، و چون او را ببیند، به دامن وى مى‏آویزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثه‏اى براى او پیش آید فورا مادر را  صدا مى‏کند، و به هنگام گریه او را مى‏طلبد. بى شک این درجه‏اى بالاتر از توکل است، زیرا در این حالت انسان غرق عنایات حق است و جز او کسى را نمى‏بیند و در مشکلات غیر  او را صدا نمى‏زند.

مرحله
سوم که از این هم بالاتر است این است که در برابر خدا هیچ گونه اراده‏اى از خود نداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب  اوست، و هر چه او نخواهد مورد بى اعتنایى اوست.

بعضى از دانشمندان توکل ابراهیم(ع) را در این مرحله دانسته‏اند که وقتى برفراز منجنیق، آماده براى پرتاب در آتش مى‏شد، از فرشتگان چیزى نخواست و هنگامى که از او پرسیدند آیا حاجتى دارى، گفت: دارم ولى نه به شما، و هنگامى که به او گفته شد حاجتت را از خدا بخواه و نجات خود را از وى طلب کن گفت: «حسبى من سؤالى علمه بحالى; «علم خداوند به حال من، مرا از سؤال کردن بى نیاز مى‏کند و این درجه از توکل در میان مردم بسیار کم است و مقام صدیقین مى‏باشد و این مخصوص کسانى است که در برابر ذات پاک خدا و «اله‏» مبهوتند و غرق صفات جمال و جلال او هستند.» (47)

5 - راه‏هاى رسیدن به توکل
علماى علم اخلاق براى رسیدن به توکل، راهها‏یی ارائه کرده‏اند که هر کدام عامل مؤثرى براى کسب این فضیلت‏بزرگ اخلاقى است، از جمله: توجه به «توحید افعالى‏» و اعتقاد به این که همه چیز در این عالم مستند به ذات پاک خداست، سرچشمه هستى اوست و کائنات از وجود «ذى جود» او مى‏باشند، مسبب الاسباب اوست و تاثیر هر عاملى به فرمان او مى‏باشد، همه موجودات ریزه خوار خوان نعمت او هستند و از فضل و کرم او بهره مى‏گیرند.

پس از تامل در این امور، به حالات گذشته خویش بنگرد و ببیند که چگونه خداوند عالم، او را به وسیله نور هستى از ظلمت نیستى خارج 
ساخته و لباس زیباى وجود که ریشه همه موهبتهاست‏بر قامت او پوشانیده است. هنگامى که در رحم مادر، در «ظلمات ثلاث‏»، دست  او از همه جا کوتاه بود، از لطف خداوند بى بهره نبود ; بلکه هر چه نیاز داشت در اختیارش بود.

پس از گام نهادن در فضاى این جهان نیز آنچه مایه حیات و بقاى او بود، از شیر مادر گرفته تا نوازش‏ها و محبت‏هاى او را برایش فراهم
  ساخت. به او آموخت که چگونه پستان مادر را بمکد و چگونه عواطف او را به نفع خود برانگیزد و او را شبانه روز به خدمت‏خود وادار کند ;  در حالى که مادر، از این خدمت‏خسته کننده لذت ببرد و احساس رضایت کند!
هنگامى که این کودک رشد کرده، بزرگ مى‏شود; نعمت‏هاى گوناگون الهى نیز از آسمان و زمین بر او فرو مى‏ریزد و او را غرق الطاف و 
عنایات مى‏سازد.

آرى! هرگاه در این امور بیندیشد، در مى‏یابد که همه چیز از ناحیه خداست و تنها باید بر او توکل کرد و به مضمون آیه شریفه


«و ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من یشآء من عباده و هو الغفور الرحیم; (48)

هرگاه خداوند (براى آزمایش یا کیفر گناه،) زیانى به تو رساند، هیچ کس جز او، آن را برطرف نمى‏سازد و اگر اراده خیرى براى تو کند،  هیج کس نمى‏تواند مانع فضل او شود، به هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند، هر خیرى را) مى‏رساند و او آمرزنده مهربان  است.»

ایمان به این واقعیت‏ها، انسان را به حقیقت «توکل‏» نزدیک مى‏سازد و او را در زمره متوکلان حقیقى قرار مى‏دهد.



----------- پی نوشت ----------------


46- بحارالانوار، جلد 75، صفحه‏336.

47- اقتباس از معراج السعادة، ص‏786 .

48- یونس/107

آثار و پیامدهاى توکل


از آنجا که متوکلان کار خود را به خدا واگذار مى‏کنند، همان خداوندى که قادر بر همه چیز و آگاه از همه چیز است، خداوندى که همه مشکلات براى او سهل و آسان است، نخستین اثر مثبتى که در آنها به وجود مى‏آید مساله اعتماد به نفس و ایستادگى و مقاومت در برابر مشکلات است.

اگر کسى خود را در میدانى در برابر دشمن تنها ببیند هر قدر نیرومند و قوى باشد به زودى روحیه خود و اعتماد به نفس را از دست
مى‏دهد، ولى اگر احساس کند لشکر نیرومندى پشت‏سر اوست احساس توانایى و قدرت مى‏کند، هر چند خودش ضعیف باشد.

در احادیث اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است، در حدیث‏حرز مانندى از امیرمؤمنان على(ع) مى‏خوانیم:


«کیف اخاف و انت املى و کیف اضام و انت متکلى;

چگونه بترسم در حالى که تو امید منى، و چگونه مقهور شوم در حالى که تو تکیه‏گاه من مى‏باشى‏»! (36)

در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) آمده است:


«من توکل على الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم;

کسى که بر خدا توکل کند مغلوب نمى‏شود، و کسى که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمى‏خورد»! (37)

آرى کسى که بر خدا توکل نماید احساس غنا و بى نیازى و عزت مى‏کند همان‏گونه که در احادیث گذشته از امام صادق(ع) خواندیم:


«ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا;

غنا و عزت پیوسته در حرکتند، هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خویش قرار مى‏دهند»! (38)

افزون بر اینها توکل، بسیارى از صفات زشت و رذیله را مانند حرص، حسد، دنیاپرستى، بخل و تنگ‏نظرى را از انسان دور مى‏سازد،
چرا که وقتى تکیه‏گاه انسان خداوند قادر على الاطلاق باشد جایى براى این اوصاف رذیله وجود ندارد. هنگامى که انسان آیه شریفه و من یتوکل على الله فهو حسبه (39) را زمزمه مى‏کند، خود را سرشار از موفقیت و بى نیازى و امکانات مى‏بیند، و همان گونه که در بعضى از ادعیه آمده است:

«اللهم اغننى بالیقین و اکفنى بالتوکل علیک;

خداوندا! مرا با یقین(به ذات پاکت) بى نیاز کن، و با توکل بر خودت همه چیز مرا کفایت فرما»! (40)

از سوى چهارم توکل بر خداوند تو را امید بر دل مى‏پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا مى‏گردد، خستگى راه بر او چیره
نمى‏شود، و در همه حال احساس آرامش مى‏کند، لذا امیرمؤمنان على(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایى مى‏فرماید:

«لیس لمتوکل عناء;

کسى که توکل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»! (41)

از سوى پنجم توکل بر خدا، هوش و قدرت تفکر را مى‏افزاید و روشن‏بینى خاصى به انسان مى‏دهد، زیرا قطع نظر از برکات معنوى این
فضیلت اخلاقى، توکل، سبب مى‏شود که انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشت‏زده نشود و قدرت بر تصمیم‏گیرى را حفظ کند و نزدیک‏ترین راه درمان و حل مشکل را بیابد.

از این رو در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى‏خوانیم:


«من توکل على الله اضائت له الشبهات و کفى المؤونات و امن التبعات;

کسى که بر خدا توکل کند تاریکى شبهات براى او روشن مى‏شود، و اسباب پیروزى او فراهم مى‏گردد و از مشکلات رهایى مى‏یابد»! (42)

3- اسباب توکل


توکل مانند سایر فضایل اخلاقى، اسباب و سرچشمه‏هاى متعددى دارد ولى مى‏توان گفت: عمده‏ترین اسباب توکل ایمان و یقین به ذات پاک خدا و صفات جمال و جلال اوست.
هنگامى که انسان به علم الیقین از قدرت و علم خدا با خبر باشد، و در پهنه هستى همه چیز و همه کس را ریزه‏خوار خوان نعمت او
بداند و به مفهوم «لامؤثر فى الوجود الا الله‏» آشنا باشد، روح و جان و دل خویش را در گرو این امر بداند، و جهان را صحنه الطاف بیکران الهى ببیند، به یقین به او توکل مى‏کند، خویش را به او مى‏سپارد، در کاستى‏ها و مشکلات به دامان لطف او چنگ مى‏زند، و پیروزى نهایى را(پس از به کارگیرى تلاشهاى خود) از خدا مى‏خواهد. و به تعبیر دیگر توکل میوه شجره «توحید افعالى‏» است، همان شجره مبارکه‏اى که ریشه آن ثابت و شاخه‏هایش بر فراز آسمانهاست و هر زمان میوه‏هاى تازه‏اى بر شاخسار آن ظاهر مى‏شود که از مهمترین آنها میوه توکل است!

در آیات قرآن و احادیث اسلامى نیز مکرر به این جمله اشاره شده از جمله:


در هفت آیه از قرآن مجید، جمله و على الله فلیتوکل المؤمنون آمده است‏یعنى افراد با ایمان تنها بر خدا باید تکیه کنند، این تعبیر مکرر به خوبى رابطه میان ایمان و توکل را آشکار مى‏سازد.

امام امیرمؤمنان على(ع) نیز مى‏فرماید:


«التوکل من قوة الیقین;

توکل زاییده قوت و یقین است‏»! (43)

و در تعبیر دیگرى مى‏فرماید:


«اقوى الناس ایمانا اکثرهم توکلا على الله سبحانه;

آن کس که ایمانش قوى‏تر است توکلش بر خداوند سبحان بیشتر خواهد بود»! (44)

و در حدیثى از «اصبغ بن نباته‏» از امیرمؤمنان على(ع) مى‏خوانیم که در سجده چنین مى‏فرمود:


«و اتوکل علیک توکل من یعلم انک على کل شى‏ء قدیر;

بر تو توکل مى‏کنم توکل کسى که مى‏داند تو بر هر چیز توانا هستى‏». (45)

این نکته قابل توجه است که معمولا افراد ترسو و جبان اهل توکل نیستند چرا که توکل، ظلمت ترس و جبن را از روح و جان انسان
برطرف مى‏سازد. اگر این مساله را هم بشکافیم باز به همان مساله یقین و ایمان قوى مى‏رسیم، زیرا هر قدر ایمان قوى‏تر شود، ترس و جبن از انسان دورتر مى‏گردد.

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطالعه پیامدهاى توکل و آثار مثبت آن و بررسى حالات متوکلان على الله و تاریخچه زندگى
آنان، روح توکل را در انسان قوى‏تر و این شجره طیبه را در وجود او بارورتر مى‏سازد.

----------- پی نوشت ----------------

36- بحارالانوار، جلد 91، صفحه‏229.

37- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه‏3659، حدیث‏22547.

38- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‏126.

39- طلاق،3.

40- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14.

41- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 72، حدیث 7451.

42- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 414، حدیث 8985.

43- غررالحکم، حدیث‏699.

44- همان مدرک، حدیث 3150.

45- بحارالانوار، جلد83، صفحه‏227.


«توکل‏» در احادیث اسلامى

«توکل‏» در احادیث اسلامى  


در روایات اسلامى اهمیت فوق العاده‏اى به این ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا که آثار و برکاتى براى آن بیان گردیده که براى کمتر صفتى مى‏توان یافت، روایات زیر را که از میان آنها گلچین کرده‏ایم و دقایق لطیفى که در آن است نمونه خوبى براى این مقصود محسوب مى‏شود:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم:

«من سره ان یکون اقوى الناس فلیتوکل على الله;

کسى که دوست دارد قوى‏ترین مردم باشد بر خدا توکل کند»! (17)  

 

 2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(ع) آمده است:

«فى التوکل حقیقة الایقان;

حقیقت‏یقین در توکل است‏»! (18)

3- در حدیث پرمعناى دیگرى در داستان ابراهیم(ع) در تفسیر على بن ابراهیم مى‏خوانیم:

هنگامى که ابراهیم(ع) را در منجنیق گذاشتند . عمویش آزر آمد و یک سیلى محکم به صورت او زد و گفت: از مذهب توحیدیت ‏بازگرد!(ابراهیم اعتنایى به او نکرد) در این هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنیا فرستاد تا نظاره‏گر این صحنه باشند، همه موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهیم(ع) را کردند، از جمله زمین گفت:

«پروردگارا! بر پشت من بنده موحدى جز او نیست و هم اکنون در کام آتش فرومى‏رود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشکلش را حل مى‏کنم، جبرئیل در منجنیق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهیم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟
ابراهیم گفت: «به تو نه! اما به پروردگار عالم آرى!»
در اینجا بود که جبرئیل انگشترى به او داد که این جمله‏ها(که در واقع دستور نجات بود) بر روى آن نوشته شده بود:

لا اله الا الله محمد رسول الله، الجات ظهرى الى الله، اسندت امرى الى الله، و فوضت امرى الى الله!

(این جمله‏ها که مفهوم واقعیش همان توکل همه جانبه بر خدا بود، کار خود را کرد، و هنگامى که ابراهیم(ع) به میان آتش پرتاب شد به تعبیر روایت:

«اوحى الله الى النار کونى بردا، فاضطربت اسنان ابراهیم من البرد حتى قال: و سلاما على ابراهیم;

در این هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد که سرد شو! آتش آن چنان سرد شد که دندانهاى ابراهیم به هم مى‏خورد، سپس خطاب آمد و سلاما على ابراهیم سرد و سالم باش براى ابراهیم

(در این هنگام آتش به محیطى آرام‏بخش مبدل گشت) و جبرئیل در کنار ابراهیم قرار گرفت و با او به گفتگو نشست‏».

نمرود از فراز جایگاه خود چنین گفت:


«من اتخذ الها فلیتخذ مثل اله ابراهیم;

اگر کسى مى‏خواهد معبودى براى خود برگزیند همانند معبود ابراهیم(ع) را انتخاب کند»! (19)

آرى توکل بر خداست که آتش‏ها را به گلستان مبدل مى‏کند، توکلى همچون توکل ابراهیم که حتى از دست زدن به دامان جبرئیل احساس دورى از خدا مى‏کند و معتقد است‏باید آب را از سرچشمه گرفت تا صاف‏تر و زلال‏تر باشد!

4- امام صادق(ع) در تعبیر دیگرى مى‏فرماید:

«ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطناه;

توانگرى و عزت پیوسته در حرکتند هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى‏کنند». (20)
یعنى قلبى که کانون توکل بر خداست هم احساس بى نیازى از ماسوى الله مى‏کند و هم احساس عزت و قدرت، چرا که تکیه بر قدرتى کرده که بالاتر از همه چیز است، تکیه‏گاهى بى نیاز از همه کس و همه چیز و قدرتى شکست ناپذیر.

5- در حدیث دیگرى همین معنى با تعبیر لطیف دیگر از امام باقر(ع) نقل شده است، فرمود:

«من توکل على الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم;

هر کسى که توکل بر خدا کند مغلوب نمى‏شود و کسى که به دامن لطف خداوند چنگ بزند شکست نمى‏خورد». (21)
6- در حدیث دیگرى از امام على بن ابى طالب آمده است که فرمود:

«من توکل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب;

کسى که بر خدا توکل کند مشکلات در برابر او خاضع، و اسباب براى او سهل و آسان مى‏گردد». (22)

چگونه چنین چیزى نباشد در حالى که «مسبب الاسباب‏» ذات پاک خداست و همه چیز سر بر فرمان او دارد.

7- در حدیث دیگرى از همان حضرت به این نکته اشاره شده است که توکل نه تنها در عوامل برونى اثر مى‏گذارد که در درون انسان نیز مؤثر است و او را از چنگال وسوسه‏ها و شبهات نجات مى‏دهد، فرمود:

«من توکل على الله اضائت له الشبهات;

کسى که توکل بر خدا کند شبهات براى او روشن مى‏شود». (23)

8- باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنین نقل شده:

«یا ایها الناس توکلوا على الله و اتقوا به فانه یکفى ممن سواه;

اى مردم توکل بر خدا کنید و به او اعتماد داشته باشید چرا که انسان را از غیر خود بى نیاز مى‏کند». (24)
9- جابر بن یزید جعفى مى‏گوید هیجده سال در خدمت امام باقر(ع) بودم هنگامى که مى‏خواستم از محضرش خارج شوم با او وداع کردم و گفتم سخن سودمندى به من بفرمایید،

فرمود: اى جابر! بعد از هیجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مى‏کنى؟

عرض کردم: «نعم انکم بحر لاینزف و لایبلغ قعره;

آرى شما اقیانوس بى پایانى هستید که هیچ کس به قعر آن نمى‏رسد».

امام(ع) فرمود: به شیعیانم سلام برسان و بگو میان ما و خداوند متعال خویشاوندى نیست و تنها وسیله تقرب به او اطاعت است...

«یا جابر من هذا الذى سئل الله فلم یعطه؟ او توکل علیه و لم یکفه؟ او وثق به فلم ینجه؟;

چه کسى از خدا(از روى ایمان و اخلاص) چیزى خواسته است که به او نداده؟ یا توکل بر او کرده و کفایت امر او ننموده؟ یا به او اعتماد کرده، و او را رهایى نبخشیده است‏»؟ (25)

در این حدیث توکل بر خدا، اعتماد بر ذات پاک او، و دعا، به عنوان سه وسیله نجات و پیروزى ذکر شده است. آرى چنین کسى آب را از سرچشمه گرفته و نیازى به این و آن ندارد.

10- این بحث را با حدیثى از لقمان حکیم پایان مى‏دهیم هر چند سخن در باره اهمیت توکل و اثرات آن در زندگى مادى و معنوى انسانها بسیار فراتر از اینهاست، او به هنگام پند دادن به فرزندش فرمود:

«یا بنى! توکل على الله ثم سل فى الناس، من ذا الذى توکل على الله فلم یکفه؟!;

فرزندم! بر خدا توکل کن سپس از مردم بپرس آیا کسى هست که توکل به خدا کرده باشد و خداوند او را بى نیاز نکند و مشکل او را حل نکرده باشد»؟! (26)

شکوه و عظمت این فضیلت‏بزرگ انسانى یعنى توکل بر خدا در احادیث‏بالا به قدرى آشکار است که ما را از هرگونه توضیح بیشترى بى نیاز مى‏سازد، و به عکس از دست دادن توکل بر خدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به دیگران صفت رذیله‏اى است که انسان را از اوج عزت و افتخار و قدرت و استقلال به پایین مى‏کشد، و از او فرد ضعیف و ناتوانى مى‏سازد که قادر بر هیچ کار مهمى نیست.

----------- پی نوشت ----------------

17- کنزالعمال، حدیث‏5686، جلد3، صفحه 101.

18- غررالحکم.

19- تفسیر على بن ابراهیم، جلد 2، صفحه‏73 و 72(با تلخیص).

20- اصول کافى، جلد 2، صفحه 65.

21- میزان الحکمة، جلد 4، حدیث‏22547.

22- غررالحکم، شماره 9028.

23- همان مدرک، شماره 8985.

24- بحارالانوار، جلد 55، صفحه 265.

25- بحارالانوار، جلد 78، صفحه‏183.

26- میزان الحکمة، جلد 4، حدیث 22661.


آیه ی «الرجال...» در پرتو روایات

بررسی آیه ی «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ» با رویکرد به تفاسیرشیعی

سیوطی با روایت از بیهقی، می‌گوید: زنی از انصار به نام «اسماء بنت یزید» به محضر رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت یا رسول ‌الله صلی الله علیه و آله! من به عنوان نماینده ی زنان جهان به خدمتتان رسیده‌ام. جانم فدایت یا رسول‌الله صلی الله علیه و آله! من یقین دارم که زبان حال همه ی زنان در شرق و غرب عالم همین است که عرض می‌کنم: خداوند عالم، شما را به حق برای کافه ی انسان‌ها- زنان و مردان عالم- مبعوث نموده و ما نیز به تو و پروردگار تو ایمان آوردیم؛ اما این سؤال همه ی ما زنان است: خداوند جبهه و جهاد را بر شما مردان واجب فرموده که اگر مجروح شدید، پاداش مجاهدان به شما تعلق می‌گیرد و اگر کشته شدید، «أحیَاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ»(آل‌عمران: 169) می‌گردید؛ اما ما زنان با آنکه در خدمت شوهران خود هستیم و از فضیلت جبهه و جهاد محرومیم، در برابر اجر مجاهدان و شهیدان راه حق، چه به دست می‌آوریم؟ (سیوطی، 1417ه‍.ق، 152).
در حدیث دیگری با همان سند،اسماء در ادامه ی سخن می‌گوید:... ما زنان در چهاردیواری خانه‌های شما محدود بوده و پاسدار خانه و زندگی شما مردان هستیم و نیازهای جنسی شما را برآورده می‌نماییم و فرزندان شما را به دنیا می‌آوریم؛ در عین‌ حال، شما مردان به برتری‌ هایی دست یافته‌اید و ما زنان از آنها بی‌بهره‌ایم؛ چرا که شما حق شرکت در میدان‌ های کارزار، جمعه و جماعت، عیادت بیماران، تشییع جنازه و شرکت در مراسم حج و عمره ی مستحبی و... را دارید و ما زنان از شرکت در آنها محرومیم، و از سوی دیگر ما هنگام مسافرت، نگهبان اموال شماییم و کارهای خانه‌تان را انجام می‌دهیم و امر منزل شما را اداره می‌نماییم و فرزندانتان را تر و خشک کرده، تربیت می‌کنیم. بفرمایید چه پاداشی در برابر این همه کار نصیب ما می‌شود؟رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله به حاضران در مسجد رو کرد و با تعجب پرسید: تاکنون گفتاری بهتر و زیباتر از گفتار این زن در مورد حقوق زنان شنیده‌اید؟ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله، عرض کردند: ما تاکنون نه تنها چنین سخنی پرمغز و منطقی از هیچ زنی نشنیده‌ایم، بلکه باور نمی‌کردیم که زنی چنین منطقی داشته باشد. آن‌گاه رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به آن زن رو کرد و فرمود: اکنون به عنوان نماینده من (در میان زنان در شرق و غرب عالم) این پیام را به همه ی آنان برسان: هر یک از شما که به خوبی از عهده ی وظایف شوهرداری برآید و به دنبال خشنودی شوهر خود باشد و دستورات وی را با میل و رغبت اجرا نماید، معادل همه ی پاداش‌های شوهرش در محضر حضرت احدیت اجر خواهد داشت. آن‌ گاه آن زن با خرسندی از بیان ارجمند رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله تکبیرگویان جلسه را ترک نمود(سیوطی، 1417ه‍.ق، ج2، ص153/ علامه طباطبایی، [بی‌تا]،
ج4، ص350-351).(1)
سیوطی از ابن‌ ابی شیبه و احمد بن حنبل از معاذ بن جبل روایت می‌نماید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر به بشری فرمان سجده می‌دادم، یقیناً به زنان دستور می‌دادم به شوهران خود سجده نمایند؛ و از بیهقی نقل شده است رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله پاداش خانه‌داری زنان را معادل پاداش مجاهدان را در راه خدا می‌دانست (سیوطی، پیشین/ علامه طباطبایی، پیشین).
بنابراین روایات و اخبار در این مقوله آن ‌قدر فراوان است که از تواتر معنی برخوردار بوده، فریقین بر آن تأکید دارند و مجامع حدیثی شیعه و سنی مالامال از آن است. زیباترین آنها سخنی است که از امام‌ کاظم علیه السّلام روایت شده است. حضرت علیه السّلام می‌فرمایند: «جهاد المراة حسن التبعل»؛ و از امیرمؤمنان علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «ان المراة ریحانة و لیست بقهرمانه» (علامه طباطبایی، همان)؛ همچنین رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله پاداش
زنان باردار را معادل پاداش روزه‌داران شب زنده‌دار می‌داند و می‌فرماید: پاداش درد زایمان او را کسی جز خدا نمی‌داند و در برابر هر بار که فرزندش از سینه او می‌مکد، پاداش احیای یک نفس- که معادل احیای همه ی جمعیت کره زمین است- را داراست (نظام نیشابوری،1409ه‍.ق، ج5، ص33-36).(2)

نقد و بررسی حدیث اسماء بنت یزید

از مطالعه این حدیث، نکات مهمی از حقوق زنان مستفاد می‌گردد:
1. زنان عصر رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله با توجه به وظایف خانه‌داری، فرزندداری و شوهرداری- سه رکن اساسی و مهم در نهاد خانواده- در چهارچوب پاسداری از حقوق شوهر و فرزندان، از حضور در مجالس رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله و مسئولان حکومتی و احقاق حقوق ممنوع نبوده‌اند؛ همچنین از چنان آزادی اندیشه و اظهارنظری در چهارچوب شریعت اسلامی در ارتباط با حقوق نوع خویش برخوردار بوده و آن ‌را بی‌پرده بیان می‌کرده‌اند که هرگز یک ‌صدم آن آزادی، در عصر حاضر در هیچ‌جای دنیا وجود ندارد.(3)
2. از مجموع اخبار وارد شده در تفسیر آیه ی کریمه و آیات مربوط به نظام حقوقی زنان در شرع مقدس اسلامی استفاده می‌شود که بهترین و مفیدترین راهکار در زندگی یک زن مسلمان آن است که: تمام تلاش خود را در تدبیر امور
خانه‌داری، شوهرداری و تربیت فرزندان خویش به کار گیرد. اگرچه این سه رکن اساسی از دیدگاه دین مقدس اسلام بر زنان واجب نیست، اما با ترغیب و تشویق و تحریص استحبابی زنان بر آن سه رکن در یک جَوّ دینی، آمیخته به تقواپیشگی، پافشاری شده است؛ فضایی که در آن تمام افراد سعی و تلاش دارند همه ی کارهای خود را برای جلب رضایت خشنودی خدا سامان دهند و دستاوردهای اخروی را به دنیا ترجیح می‌دهند؛ محیطی که در آن پرورش و رشد زنان بر پایه ی ارزش‌های اخلاقی- انسانی همچون پاکدامی، حیا و محبت بر فرزندان و علاقه به اداره منزل پایه‌ریزی شده و در راه پایداری این سنت‌ها و قوانین مقدس دینی و فطری، قدم برمی‌دارند.
3. این علاقه و دلمشغولی، زنان پاکدامن را به پایداری و پاسداری از عواطف و احساسات پاک فطری خویش وامی‌دارد و اینکه: آنها کار در محیط منزل و تربیت فرزندان صالح را بر کار در محیط بیرون از منزل، در میان مردان بیگانه ترجیح می‌دهند.
4. استمرار این وضع و اعمال این سنت حسنه، در میان خانواده‌های مسلمان باعث شد براساس آن، کارهای شاق و سخت بیرون منزل، بر عهده ی مردان و کارهای ظریف در عین‌ حال معجزه‌آسای درون خانه مانند تربیت فرزندان و گرم نگاه داشتن محیط منزل برای همسر و فرزندان بر عهده ی زنان باشد.
5. اینکه جبهه و جهاد و میدان‌داری حرکت‌های آزادی‌بخش از وظایف اختصاصی و ویژه ی مردان بوده و شرکت در آن برای زنان لازم نیست و این از ضروریات دین اسلام و مورد اتفاق مذاهب اسلامی است(شهید اول و دوم، [بی‌تا]، ص129).
6. دین مقدس اسلام محرومیت از شرکت در میدان‌های کارزار را برای زنان نادیده نگرفته، بلکه آنها را در میدان دیگر، حتی مقدس‌ تر از میدان جبهه و جنگ
مردان قرار داده است(علامه طباطبایی، [بی‌تا]، ج4، ص350).(4)
این یک حقیقت قرآنی است که ارزش یک همسر در همسرداری قرآنی و ارزش یک مادر در تربیت فرزندانی قرآنی و ارزش یک بانو در اداره ی یک خانه قرآنی است؛ خواه اینکه انسان معاصر آن حقیقت را درک کرده و به آن عمل نماید و خواه از درک حقیقت و ارزش آن ناتوان شده، بر خلاف آن عمل نماید. آمار نابسامانی‌ها در تمامی عرصه‌های زندگی زنان، مردان، جوانان و نوجوانان دلیل بر حقانیت حرف ماست(5) و امروز هم فراوانند خانواده‌هایی که به این ارزش‌ها افتخار می‌نمایند و در ربودن گوی سبقت از یکدیگر به رقابت برخاسته‌اند.
7. بنابراین، جانبازی در میدان‌های معرکه از دیدگاه اسلام بر خانه‌داری و تربیت صحیح اولاد و همسرداری قرآنی، در صورتی‌ که هردو برای رضای خداوند عالم باشد، هیچ امتیازی ندارد؛ همان‌گونه که قضاوت، والیان و حکام در هر عرصه‌ای که برای خدمت به مردم مسلمان تلاش می‌نمایند، هیچ امتیازی بر وظایفی که زنان در جامعه ی اسلامی، در محیط خانه انجام می‌دهند، ندارند؛ چرا که فرمود: «إنَّ اللهَ لاَیُضِیعُ أجرَ المُحسِنِینَ» (توبه: 120)، (هود: 115/یوسف: 90/کهف: 30).
8. این ارزش‌ها در جامعه‌ای رشد می‌کند که دولت و ملت در راستای ارزش‌های قرآنی بسترسازی مناسبی نموده باشند؛ چرا که در جامعه ی فاسد، رشد و تعالی امکان‌پذیر نیست، مگر آنکه جامعه را- چون بت‌شکنان بزرگ الهی- با خود همراه کنی و بستر مناسبی برای رشد ارزش‌های قرآنی تدارک ببینی(علامه طباطبایی، [بی‌تا]، ج4، ص347-352).

قیمومت در حقوق مدنی

در قوانین دولت جمهوری‌ اسلامی‌ ایران، خواه در قوانین مدنی و خواه در قوانین کیفری، به طور کلی قیمومت مردان بر زنان به هر دو معنی آن پذیرفته شده و این با زیربنای فقهی شیعه، یعنی قرآن، سنت، عقل و دیگر ادله، تطبیق داده شده است؛ و این مسئله در جای ‌جای فقه و قوانین موضوعه جمهوری ‌اسلامی‌ ایران از جمله قانون اساسی، مطرح شده است:
1. مانند عبادات مستحبی که بدون اذن شوهر از زنان پذیرفته نمی‌شود.
2. در قضا، مرجعیت، ولایت و حکومت، ذکوریت شرط شده است.
3. در بحث ازدواج دختر باکره که اذن پدر شرط است (قانون مدنی، ماده1043، اصلاحی70/8/14) و نکاح کودکان که پدر و جد پدری بر آن ولایت دارند (قانون مدنی، ماده1041) و به کودکان و دیوانگانی که دیوانگی آنان متصل به بلوغ باشد، که پدر بر هر دو گروه ولایت دارد؛ اما اگر مادر برای فرزندان خود بدون اطلاع آنها همسری انتخاب نماید، عقد وی فضولی خواهد بود(شهید اول و دوم، [بی‌تا]).
4. بحث قسم، نشوز: خروج از اطاعت شوهر (شهید اول و دوم، تحریرالروضه، [بی‌تا]، قانون مدنی، ماده1109 و1108، ص233)، وجوب نفقه، مشروط بر تمکین کامل زوجه است(شهید اول و دوم، [بی‌تا]، قانون مدنی، ماده1108، ص233).
5. به اجماع همه ی مذاهب اسلامی طلاق در اختیار مردان است، مگر آنکه زن در ضمن عقد از مرد وکالت بلاعزل داشته باشد(شهید اول و دوم، [بی‌تا]، قانون مدنی، ماده1052، ص352، ماده1138، صص227 و228 و238، ماده1133، ص237).
6. احکام ظِهار، لِعان و ایلاء از احکام مخصوص مردان است(شهید اول و دوم، همان).
7. احکام قصاص دیه که دیه ی زن یک ‌دوم دیه ی مرد است و در صورت قصاص مرد در قتل زن، باید نصف دیه ی وی پرداخت شود(شهید اول و دوم، [بی‌تا]، قانون مجازات اسلامی، ماده209، ص460/ قانون مدنی، دیات، ماده301، ص481).

نتیجه

از نقد و بررسی آرا و گفته‌های دانشمندان حوزه قرآنی (لغت‌شناسان، مفسران، فقیهان، حقوق‌ دانان، قرآن‌پژوهان و محدثان)، چنین نتیجه گرفته می‌شود که:
الف)در نظام اسلامی، مردان بر اساس برتری‌های موهبتی و اکتسابی در عرصه‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر بسترهای بشری بر زنان قیمومت دارند.
ب) عامل موهبتی، ذاتی و آفرینشی است، و اکتسابی است به دلیل لیاقت‌هایی که از خود نشان داده است. موارد حاکمیت فوق عبارتند از:
1. جنبه ی عقلانیت در تدبیر امور و فزونی یقین و باورهای دینی، اعتقادی و عملی؛
2. برتری شهادت در همه ی محاکم قضائی، در همه ی عرصه‌های مالی، حقوقی، حق‌الله و حق‌الناس؛
3. داشتن حق تصرف در اموال به جز موارد استثنا؛
4. وجوب جهاد، نمازجمعه، نمازجماعت، عیادت مریض و مانند آنها و معافیت زنان از آن؛
5. وجوب پرداخت مهر و نفقه بر مردان؛
6. حق ازدواج با بیش از یک همسر همزمان و محرومیت زنان از آن؛
7. در اختیار داشتن حق طلاق؛
8. فزونی مردان در ارث و دیه؛
9. اختصاص مقام شامخ نبوت، وصایت و امامت، حکومت دینی و قضاوت بر مردان؛
10. نیاز فطری و طبیعی زنان به سرپرستی مردان در امور فردی، اجتماعی و وجوب اطاعت از شوهران؛
11. برتری‌های مدیریتی، فیزیکی و روحی در برابر ناملایمات و حوادث بزرگ؛
12. عدم وجوب قصاص مردان در جنایات مادون نفس در صورت عدم افراط و تفریط در معاشرت و زناشویی؛
13. وجوب حفظ و حراست و تأمین امور مادی و معنوی و روحی زنان و کودکان بر مردان؛
14. بدون به کاربستن قوانین اسلام ناب، امور جهان بشریت به نحو شایسته، امکان‌پذیر نمی‌باشد؛
15. زنان بر اساس موهبت و اکتساب از نظر عواطف و احساسات مادری، همسری و خانوادگی نقش بسیار بزرگی در عرصه‌های خانوادگی و اجتماعی دارند که هرگز از عهده ی مردان برنمی‌آید؛
16. حیطه و قلمرو قیمومت در امور اجتماعی، رهبری، حکومت، قضا، امور دفاعی و... مربوط به امور مشترک این قشر بوده و منافاتی با آزادی‌های فردی و استقلال زنان در میدان عمل ندارد؛
17. قوامیت در روابط زناشویی تنها به مسائل آن مربوط بوده و زن در چارچوب میثاق مقدس و الهی ازدواج، باید حقوق همسرش را رعایت نماید؛
18. مردان در چارچوب قوانین ارجمند خانواده باید حقوق همسر خود را رعایت نمایند؛
19. رکن رکین وظایف محوله ی بانوان که خانه‌داری، شوهرداری و فرزندداری است، بر اساس اصول اسلام با همه فعالیت‌ها و تلاش‌های مردان در عرصه‌های مختلف برابر بوده، بلکه در صورت رعایت حقوق همسر و خانواده بر آن فزونی دارد؛
20. از نظر اسلام برای یک بانوی مسلمان، پس از اسلام، عملی مقدس‌تر از ازدواج و ایفای نقش سه‌گانه ی همسرداری، خانه‌داری و فرزندداری در عرصه ی خانواده، وجود ندارد؛
21. مدیریت داخلی خانواده به بانوان سپرده شده است و زنان در این عرصه، جانشین و قائم‌ مقام همسران خود می‌باشند؛ و همین ‌امر است که بهشت را زیر پای آنان قرار داده و مقام مقدس مادری و همسری را به آنها ارزانی داشته است؛
22. جهاد زنان (حسن‌التبعل) شوهرداری نمونه، قرار داده شده است؛
23. در عین ‌حال هیچ ‌یک از امور فوق به جز رعایت حقوق زناشویی شوهران بر زن واجب نمی‌باشد و زن می‌تواند دربرابر فعالیت در منزل و تربیت فرزندان، از مرد حقوق و کارمزد طلب نماید، و این امر از اجر و پاداش اخروی او نمی‌کاهد؛
24. قوانین موضوعه ی دولت جمهوری ‌اسلامی، بر اساس اصول کتاب و سنت وضع شده و قیمومت را به مردان داده است.
منابع: * قرآن‌کریم.
1. آلوسی، سید محمد بغداد؛ روح‌المعانی؛ بیروت: دارالتراث العربی، [بی‌تا].
2. آملی، سید حیدر؛ تفسیر المحیط‌ الاعظم و البحر ‌الخضم؛ چ3، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1422ق.
3. ابن‌ عباس، عبدالله؛ غریب‌القرآن؛ بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة، 1413ق (چاپ شده در حاشیه ی تفسیر الدُّر المنثور سیوطی).
4. ابن‌ کثیر شامی؛ تفسیر القرآن ‌العظیم؛ بیروت: دارابن حزم،1420ق.
5. ابن‌منظور مصری؛ لسان‌العرب؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، [بی‌تا].
6. ابوالسعود؛ ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم؛ عربستان سعودی: مطبعة الریاض، [بی‌تا].
7. ثمالی، ابوحمزه؛ تفسیر القرآن ‌الکریم؛ تحقیق عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین و محمدهادی معرفت؛ بیروت: دارالمفید، 1420ق.
8. استرآبادی، محمد بن علی؛ آیات‌الاحکام؛ تهران: مکتبة المعراجی، [بی‌تا].
9. بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی ‌تفسیر القرآن؛ تهران: بنیاد بعثت، 1416ه‍.ق و چاپ سنگی، 1295ق.
10. بروجردی، سید محمد ابراهیم؛ تفسیر جامع؛ چ6، تهران: صدر، 1366ش.
11. بغوی، حسین‌ بن مسعود؛ معالم ‌التنزیل؛ مصر: دارالعلم، 1402ق.
12. بلاغی، محمدجواد؛ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن؛ قم: بنیاد بعثت، 1420ق.
13. بلخی؛ مقاتل ‌بن سلیمان شیعی؛ تحقیق دکتر عبدالله شحاته؛ بیروت: دارالاحیاء التراث، 1423ق.
14. بیضاوی قاضی؛ تفسیرالبیضاوی؛ ترکیه: دیار بکر: المکتبة الإسلامیة، [بی‌تا].
15. تستری، ابومحمد سهل ‌بن عبدالله؛ تفسیر التستری؛ تحقیق محمد باسل و عیون ‌السود؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1423ق.
16. ثقفی تهرانی، محمد؛ تفسیر روان جاوید؛ چ3، تهران: برهان، 1398ق.
17. جزیری، عبدارلحمن؛ الفقه علی‌ المذاهب الاربعة؛ بیروت: دار ابن حزم، 1422ق.
18. جوهری، اسماعیل‌ بن حماة؛ صحاح‌ اللغة؛ مصر: مطبعة الخانجی، 1980م.
19. حبری کوفی، ابوعبدالله حسین ‌بن حکم؛ تفسیر الحبری؛ بیروت: مؤسسة آل ‌بیت علیهم‌ السَّلام، لاحیاءالتراث، 1408ق.
20. حجتی، سیدمحمدباقر؛ اسباب‌ النزول؛ چ6، تهران: دفتر نشر فرهنگ‌اسلامی، 1377ش.
21. حسینی جرجانی، سیدامیرابوالفتح؛ آیات‌الاحکام؛ تهران: نوید، 1404ق.
22. حسینی شاه‌ عبدالعظیمی، حسین‌ بن احمد؛ تفسیر اثنا عشری؛ تهران: میقات، 1363ش.
23. حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تبیین ‌القرآن؛ چ2، بیروت: دارالعلوم، 1423ق.
24. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان؛ تهران: کتاب‌ فروشی لطفی، 1404ق.
25. حویزی، عبد علی بن‌ جمعه؛ تفسیر نورالثقلین؛ قم: اسماعیلیان، [بی‌تا].
26. خازن، علاءالدین بغدادی؛ تفسیرالخازن؛ مصر: [بی‌نا]، [بی‌تا].
27. خمینی، سیدروح‌الله؛ تحریر الوسیله؛ قم: مؤسسه نشر آثار امام‌خمینی، [بی‌تا].
28. دوانی، جلال‌الدین؛ تفسیر القرآن ‌الکریم(تفسیر جلالین)؛ بیروت: دارالکتاب العربی، [بی‌تا].
29. رازی، ابوالفتوح؛ روض‌ الجنان و روح‌ الجنان؛ تحقیق جعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح؛ مشهد: بنیاد پژوهشگران اسلامی، 1370ش.
30. رازی، فخرالدین؛ التفسیرالکبیر؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، [بی‌تا].
31. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تحقیق صفوان، عدنان داودی؛ بیروت: الدارالشامیة، 1412ق.
32. رهنما، زین‌العابدین؛ ترجمه و تفسیر قرآن ‌کریم؛ تهران: کیهان، 1346ش.
33. زبیدی، سیدمحمد؛ تاج ‌العروس فی شرح‌ القاموس؛ بیروت: مؤسسه الرسالة، [بی‌تا].
34. زحیلی، وهبه؛ المنیر فی‌ تفسیر القرآن؛ بیروت: دارالفکر، 1424ق.
35. زمخشری، جارالله، محمود بن عمر؛ تفسیرالکشاف؛ [بی‌تا] (افست حوزه علمیه قم).
36. زمخشری، محمود بن عمر؛ اساس البلاغة؛ مصر: قاهره: عیسی ‌الحلبی البابی، [بی‌تا].
37. سبزواری، سید عبدالعلی؛ مواهب ‌الرحمن فی تفسیرالقرآن؛ قم: مطبعة جاوید، 1414ق.
38. سبزواری نجفی، محمد بن حبیب ‌الله؛ ارشاد الاذهان الی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دارالتعارف، 1419ق.
39. سیدقطب؛ تفسیر فی ظلال‌ القرآن‌ الکریم؛ داراحیاء التراث العربی، [بی‌تا].
40. سیدکریمی حسینی، سیدعباس؛ تفسیر علیین؛ قم: اسوه، 1382ش.
41. سیوطی، عبدالرحمن؛ الدّر المنثور فی ‌التفسیر بالمأثور؛ بیروت: دارالکتب، 1417ق.
42. شَبَّر، سیدعبدالله؛ تفسیر القرآن‌ الکریم؛ بیروت: دارالبلاغة للطباعة و النشر، 1412ق.
43. شرتونی، سیعد؛ اقرب الموارد؛ قم: کتابخانه آیة ‌الله مرعشی نجفی، 1405ق.
44. شریف لاهیجی، محمد بن علی؛ تفسیر القرآن ‌الکریم؛ تحقیق جلال ا‌لدین ارموی، تهران: داد، 1373ش.
45. شهاب؛ بیضاوی و حاشیة بر تفسیر بیضاوی؛ بیروت: دارالصادر، [بی‌تا].
46. شهید اول و دوم؛ شرح لمعه؛ بیروت: دارالتراث العربی، [بی‌تا] (چاپ شده در حاشیه ی بیضاوی، سید محمد کلانتر).
47. شیخ‌زاده، محمد بن مصطفی؛ حاشیه بر تفسیر بیضاوی؛ مصر: مطبعة النعمان، 1303ق(چاپ سنگی).
48. صادقی، محمد؛ البلاغی فی تفسیرالقرآن بالقرآن؛ قم: [بی‌نا]، 1419ق.
49. صدوق ابن بابویه، علی ‌بن ‌الحسین؛ الامالی؛ قم: منشورات داوری،[بی‌تا].
50. ____________، علل الشرایع؛ قم: منشورات داوری، 1385ق.
51. ____________، من لایحضره الفقیه؛ [بی‌جا]، [بی‌نا]، [بی‌تا].
52. صفی علی‌ شاه، حسن ‌بن محمد باقر؛ تفسیر صفی؛ تهران: منوچهری، 1378ش.
53. طباطبایی، علامه سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: اعلمی، [بی‌تا].
54. طبرسی، فضل‌بن حسن؛ جوامع‌الجامع؛ تهران: دانشگاه تهران، [بی‌تا].
55. ____________، مجمع البیان؛ قم: منشورات النجفی المرعشی، 1403ق و بیروت: دارالفکر، 1414ق.
56. طبری، محمدبن جریر؛ تفسیر جامع‌ البیان؛ بیروت: دارالمعرفة، 1409ق.
57. طریحی نجفی، فرالدین؛ مجمع ‌البحرین؛ الطبعة الثانیه، تهران: ناصر خسرو، المکتبة المرتضویة، 1395ق.
58. طنطاوی؛ تفسیرالجواهر؛ بیروت: دارالفکر، 1402ق.
59. طوسی، محمد بن الحسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحقیق احمد قصیر عاملی؛ ج3، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی‌تا].
60. ____________، التهذیب؛ ج9، بیروت: دارالتعارف، 1419ق.
61. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیرالقرآن‌الکریم؛ تهران: اسلامی، 1387ش.
62. عاملی، ابراهیم؛ تفسیر عاملی؛ تحقیق علی ‌اکبر غفاری؛ تهران: صدوق، 1360ش.
63. عیاشی، محمدبن مسعود؛ تفسیرالعیاشی؛ بیروت: منشورات اعلمی، 1411ق.
64. فرات‌ الکوفی، ابوالقاسم، فرات بن ابراهیم؛ تفسیر القرآن‌ الکریم؛ تحقیق محمد کاظم محمودی؛ تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1410ق.
65. فضل‌الله، سیدمحمدحسین؛ من‌ وحی‌ القرآن‌ الکریم؛ بیروت: دارالملاک للطباعة و النشر، 1419ق.
66. فیض کاشانی، ملامحسن؛ الاصفی فی تفسیرالقرآن؛ تحقیق محمد حسین درایتی و محمدرضا نعمتی؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1418ق.
67. ____________، تفسیرالصافی؛ تحقیق حسین اعلمی؛ تهران: صدر، 1415ق.
68. قرشی، سید علی‌اکبر؛ تفسیراحسن‌ الحدیث؛ تهران: بنیاد بعثت، 1377ش.
69. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری؛ الجامع الاحکام ‌القرآن؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1605ق.
70. قشیری؛ لطائف الاشارات؛ بیروت: دارالکتاب العربی، [بی‌تا].
71. قمی، علی‌ بن ابراهیم؛ تفسیرالصافی؛ تحقیق سید طیب موسوی جزائری؛ قم: دارالکتاب، 1367ق.
72. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا؛ تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب؛ تحقیق حسین درگاهی؛ تهران:ارشاد اسلامی، 1368ش.
73. کاشانی، محمد بن المرتضی؛ تفسیر المعین؛ تحقیق حسین درگاهی؛ قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، 1410ق.
74. کاشانی، ملا فتح‌الله؛ منهج‌ الصادقین علیه السّلام فی الزام المخالفین؛ تهران: اعلمی، 1336ش و چاپ سنگی، 1296ق.
75. کرمی حویزی، محمد؛ التفسیر لکتاب الله المنیر؛ قم: چاپخانه علمیه، 1402ق.
76. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تحقیق محمد جعفر شمس‌الدین؛ بیروت: دارالتعارف، 1419ق.
77. گنابادی، سلطان محمد؛ بیان‌ السعادة فی مقامات العبادة؛ بیروت: مؤسسه اعلمی، 1408ق.
78. متقی هندی، کنزالعمال، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1399ق.
79. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: دارالتراث العربی، 1403ق.
80. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی ‌کلمات القرآن‌ الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
81. مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن؛ تهران: مرکز نشر کتاب، 1380ش.
82. مغنیة، محمدجواد؛ التفسیرالمبین؛ قم: بنیاد بعثت، [بی‌تا].
83. ____________، الفقه علی ‌المذاهب الخمسة؛ بیروت: دارالکتب العربیة، [بی‌تا].
84. مفید، محمد بن محمد النعمان؛تفسیر القرآن ‌المجید؛ تحقیق سید محمد علی ایازی؛ قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1424ق.
85. مکارم شیرازی، ناصر؛ الامثل فی تفسیر الکتاب المنزل؛ قم: مدرسة الامام امیرالمؤمنین علیه السّلام، 1421ق.
86. ملکی میانجی، محمدباقر؛ بدایع ‌الکلام فی تفسیرآیات الاحکام؛ بیروت: مؤسسة الوفاء، 1400ق.
87. میرزا خسروانی، علی‌رضا؛ تفسیر خسروی؛ تحقیق محمد باقر بهبودی؛ تهران: اسلامی، 1390ق.
88. نجفی خمینی، محمد جواد؛ تفسیر آسان؛ تهران: اسلامی، 1398ق.
89. نظام النیشابوری، حسن ‌بن محمد؛ تفسیر غرائب‌ القرآن؛ بیروت: دارالمعرفة، 1409ق، (چاپ شده در حاشیه تفسیر طبری).
90. هویدی بغدادی، محمد؛ التفسر المعین للواعظین والمتعظین؛ قم: ذوی ‌القربی، [بی‌تا].

پی نوشت:

1.متن حدیث چنین است: «إنّها أنت النَّبی و هو بین اصحابه فقالت: «بابِی أنتَ و امِی یا رسول‌ الله اِنّی وافِدةٌ النساءِ اِلیکَ، و اَعِلم نَفسِی لکَ الفداءُ، انه مَا من امراةٍ کائِنَةٍ فی شرقِ و لا غَربٍ سَمِعَت بمَخرَجی هذا الا وَ هِیَ عَلی مِثل رَاییِ، إنَّ الله بعثکَ بالحَق الیَ الرِجال والنساءِ فَامنا بکَ و بالهِکَ الذی ارسَلکَ، و اِنا معاشرَ النساءِ محصوراتٌ مقصوراتٌ قواعدُ بُیُوتِکُم و مقضِیَ شهَواتِکُم و حامَلاتُ اولادِکُم، و انکم معاشر الرِّجال فُضلتُم عَلَینا بالجُمعَة وش الجماعاتِ و عِیادة المرضی و شهود الحنائز والحج، والفضلُ من ذالک الجهادُ فی سبیل‌ الله، و ان الرجال منکم اذا حاجاً او معتمراً او مرابطاً حفظنا لکم اموالکم و عزلنالکم اصوافکم و ربینا لکم اولادکم فما نشارککم فی‌الاجر یا رسول‌ الله؟ فالتفت النبی صلی الله و علیه و آله الی الأصحاب بوجهه کله ثم قال: هل سمعتم مقالة امراة قط احسن من مسئلتها فی امر دینها من هذه؟ فقالوا: یا رسول‌الله صلی الله و علیه و آله ما ظننا ان امراة تهتدی ال هذا، فالتفت النَّبی صلی الله و علیه و آله إلیها ثم قال: انصرفی ایتها المراة و اعلمی من خلفک من النساء ان حسن تبعل احداکن لزوجها و طلب مرضائه و اتباعها مرافقه، تعدل ذلک کله» (مجلسی، 1403ق، ج10، ص227/ فضل‌الله، 1419ق، ج7، ص235).
2.«من أجلِ ذَلِکَ کَتَبنَا عَلَی بَنِی إِسرَائِیلَ أنَّهُ مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ أو فَسَادٍ فِی ‌الأرضِ فَکَأنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَن أحیَاهَا...» (مائده؟: 32).
3. منظور از آزادی از نظر افکار عمومی آن است که: در اندیشه عمومی، زن در تمامی ابعاد زندگی و تصمیمات خود، در محدوده قانون، آزادی صد در صد داشته و حرمت او نیز محفوظ بوده است؛ ولی اکنون چنین نیست.
4. قال رسول‌الله صلی الله و علیه و آله: «جَهادُ المَراةِ حُسنُ التَّبَعُّل» (کلینی، 1419ق، ج5، صص9 و507) به نقل از اصول کافی.
5. نگاه کنید به: آمار مفاسد اجتماعی در میان قشرهای گوناگون جامعه در گروه‌های سنی متفاوت در نشریات و آمارهای رسمی مقالات ذی‌ ربط.
منبع:نشریه شیعه شناسی ،شماره 21

نویسنده:دکتر عزت الله مولایی نیا استادیاردانشگاه قم