الف) نماز یک عبادتی است مخصوص مسلمانان و آن گروهی که مسلمانند به نماز هم پای بند، البته فرهنگی که درغرب حاکم است اثرات خاص خود را دارد حتی بر شرقیها.
ب) نماز یا هر کاری که با شوق و اشتیاق نباشد چنین است. باید عبادت، عبادت احرار باشد تا لذت داشته باشد و الا کسیکه برای ساقط شدن تکلیف یا ترس از جهنم و یا به طمع بهشت نماز میخواند، از عبادت خود لذت نمیبرد. کسانی بوده وهستند که یک شب تا صبح را در رکوع یا سجده میگذرانده و گذشت زمان را درک نمیکنند و این حالت ممکن است در هرکاری که انسان با تمام وجودش مشغول آن باشد پیش بیاید و برای شما هم حتماً پیش آمده، بعنوان مثال اگر فیلم جذابی رامشاهده کرده باشی یا مشغول خواندن کتاب داستانی شیرین باشی ممکن است چند ساعتی بگذرد و هیچ احساس نکنی.پس چه در نماز و هر کار دیگری اگر لذت آن را میخواهی باید نسبت به آن عشق و علاقه داشته باشی و برای لذت بردن ازنماز باید در سایر اوقات هم بیاد خدا بود و برده هوا و هوس و دنیا نباشیم و باید از مال حرام و گناهان چشم و زبان دوریکنیم.
ج) اینکه بعضی نسبت به دیگران به نماز اهمیت بیشتری میدهند عوامل زیادی دارد از جمله:نوع تربیت آنها در دوران کودکی، شناخت آنها از خداوند و دستورات الهی و عشق وعلاقه به خداوند و تقویت فطرت آنها است.
تلاش های حماسی حضرت عباس علیه السلام در نوجوانی و جوانیزندگانی حکمت آمیز و غرورآفرین پیشوایان معصوم علیهم السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات آموزنده در راستای الگوگیری از شخصیت کامل و بارز آنان است و سرمشق کاملی برای تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استواری برای دوست داران فرهنگ متعالی اهل بیت علیهم السلام به شمار می رود. زندگانی پرخیر و برکت آنان، در بردارنده دو اصل استوار حماسه و عرفان است. آنان با عرفان و حماسه خود، چراغی فرا راه بشر روشن کردند که تا روز رستاخیز، راه آزاد زیستن و سربلند رهیدن را به بشریت نشان می دهد. در این میان، جنبه های حماسی و عرفانی شخصیت حضرت عباس علیه السلام ، پور بی هماورد حیدر علیه السلام بسیار چشمگیر می نماید و درخششی به بلندی تاریخ عاشورا دارد. این نوشتار بر آن است تا نیم نگاهی به تلاش های حضرت عباس علیه السلام در دوران نوجوانی و جوانی او بیندازد. حیدری دیگربا اندکی دقت در زندگی غرورآفرین حضرت عباس علیه السلام به ویژه درخشندگی چشم گیر او در واقعه کربلا، میراث سترگی که امام علی علیه السلام و نیاکان حضرت عباس علیه السلام در او به ودیعه گذاشته بودند، به خوبی دیده می شود. تلاش ها، رشادت ها و فداکاری هایی که حضرت عباس علیه السلام در واقعه کربلا از خون نشان داد، یادآور شجاعت های حضرت علی علیه السلام بود. حضرت عباس علیه السلام ثمره پیوندی آسمانی میان ابر مرد تاریخ و زنی بود که شایسته ترین برای ازدواج با او به شمار می رفت؛ آن هم ازدواجی که مقصود آن، به دنیا آوردن حیدری دیگر بود. صبر و سکوتدوران امامت حضرت علی علیه السلام ، در سحرگاه شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجری با شهادت ایشان به پایان رسید. پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، امام علی علیه السلام از حکومت بر مردم کناره گرفت و بیش از دو دهه سکوت اختیار کرد. ایشان که بدون دخالت مستقیم در امور سیاسی، اوضاع را زیر نظر داشت، می فرماید: «صَبَرتُ وَ فِی الْعَینِ قَذیً وَ فِی الحَلْقِ شَجیً؛ با خاری در چشم و استخوانی در گلو، شکیبایی پیشه ساختم». این سخن کنایه آمیز، شرایط آن روزگار را به زیبایی ترسیم می کند. عباس که در این هنگام نوجوانی پرشور است، فسادها، بی عدالتی ها و حق کشی ها را می بیند و در محضر پدر، راه مبارزه، حق طلبی و باطل ستیزی را می آموزد. با به خلافت رسیدن پدر، اندک اندک آنها را به کار می بندد و آماده روزی می شود که رو در روی ستم پیشگی بایستد. رمزی ناگشوده پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شکست دادن امیر مؤمنان علیه السلام ، آب را روی آنها می بندد و عده زیادی را مأمور نگهبانی از آبراه فرات می کند و ابوالاعور اسلمی را بدان می گمارد. وقتی سپاهیان خسته و تشنه امام علی علیه السلام به صفین می رسند، آب را روی خود بسته می بینند. تشنگی بیش از اندازه سپاه، امیر مؤمنان علیه السلام را بر آن می دارد تا عده ای را به فرماندهی صعصعة بن صوحان و شبث بن ربعی، برای آوردن آب بفرستد. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله کردند و آب آوردند. در این یورش، امام حسین علیه السلام و ابالفضل العباس علیه السلام نیز به فرماندهی مالک اشتر شرکت داشتند. هم پای پدردر جریان آزادسازی فرات به دست لشکریان امام علی علیه السلام ، مردی تنومند و قوی هیکل به نام کُرَیْب بن ابرهه، از صفوف لشکریان معاویه برای هماوردطلبی جدا شد. او خود را برای مبارزه با امیرمؤمنان علیه السلام آماده می کرد. سه تن از پیش مرگان امام علی علیه السلام به نبرد با وی پرداختند، ولی هر سه به شهادت رسیدند. امام علی علیه السلام ابتدا فرزند رشید خود عباس علیه السلام را که در آن زمان بر خلاف سن کم، جنگ جویی کامل و تمام عیار به نظر می رسید فراخواند، ولی بعد به او دستور داد اسب، زره و تجهیزات نظامی اش را با امام عوض کند و در جای ایشان در قلب لشکر بماند. امام برای روحیه بخشیدن به عباس علیه السلام ، لباس جنگ او را پوشید و بر اسب او سوار شد و در مبارزه ای کوتاه، ولی پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند و به سوی لشکر بازگشت. در کارزار صفیندر گرماگرم نبرد صفین، عباس علیه السلام از صفوف سپاه اسلام جدا شد و نقاب از چهره برداشت. سپس مقابل لشکر معاویه آمد و با نهیبی آتشین، مبارز خواست. معاویه به ابوشعثاء که جنگ جویی قوی بود رو کرد و به او دستور داد با وی مبارزه کند. ابو شعثاء با تندی به معاویه پاسخ گفت: «مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر می دانند، حالا تو می خواهی مرا به جنگ نوجوانی بفرستی؟» او هفت فرزند داشت. پس به یکی از فرزندان خود دستور داد به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتی نبرد، عباس علیه السلام او را به خون غلتاند و تا آنجا پیش رفت که همگی فرزندان ابوشعثاء را به جهنم فرستاد. ابوشعثاء که آبروی خود و پیشینه جنگاوری خانواده اش را بر باد رفته می دید، به جنگ با او شتافت، ولی حضرت او را نیز به هلاکت رساند؛ به گونه ای که دیگر کسی جرئت مبارزه با او را نداشت و حتی شگفتی اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام نیز برانگیخته شده بود. هنگامی که حضرت عباس علیه السلام به لشکرگاه خود بازگشت، امام علی علیه السلام نقاب از چهره اش برداشت و غبار از چهره اش سترد.
ققنوس خسته خورشیددوران سراسر رنج و سختی امیرمؤمنان علیه السلام در 21 ماه رمضان سال چهلم هجری، به پایان آمد و آن تن خسته و زخم خورده از ستم دوران، در سرخی شهادت به آرامشی جاودانه رسید. در آن هنگامه، ندای «فُزْتُ وَ رَبِّ الکَعْبَه»، گویاترین فریاد مظلومیت علی علیه السلام بود. آن هنگام که آن امام همام، نیمه جان در بستر شهادت افتاده بود و به سوی جاودانگی گام برمی داشت، فرزندان خویش را فراخواند تا از آنان دل جویی کند. در این میان، عباس علیه السلام را به سینه خود چسباند و فرمود: «پسرم! به زودی در قیامت چشمم به دیدار تو روشن می شود. به یاد داشته باش روز عاشورا به جای من، فرزندم حسین علیه السلام را یاری کنی». همراه و هم راز مجتبی علیه السلامدوران خلافت امام مجتبی علیه السلام بسیار کوتاه بود. ایشان کمتر از هفت ماه در کوفه خلافت کرد که این دوره کوتاه نیز در نابه سامانی و کشمکش سودجویان و قدرت طلبان سپری شد. ایشان با همان مردمی رو به رو بود که در اثر بازی های سیاسی معاویه فریب خورده بودند و نمی خواستند در جبهه حق شرکت کنند. امام مجتبی علیه السلام با دیدن بی وفایی یاران، برای حفظ جان و ناموس افراد بی گناه، از حکومت کناره گرفت و حضرت عباس علیه السلام نیز با پیروی از ایشان سکوت کرد. بر همین اساس، امام صادق علیه السلام در آغاز زیارت نامه ایشان می فرماید: «سلام بر تو ای بنده نیکوکار و فرمان بردار خدا و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و مطیع امیر مؤمنان علیه السلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ». باب الحوائجحضرت عباس علیه السلام در دوران زندگانی امام مجتبی علیه السلام ، پیوسته همراه با آن حضرت، به مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان می پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین علیه السلام و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آنجا که هرگاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام می آمد، حضرت عباس علیه السلام مأمور اجرای دستور امام خویش می شد. حضرت عباس علیه السلام جایگاه بلندی نزد برادرش امام حسین علیه السلام داشت. نوشته اند: همان گونه که پدرش امیر مؤمنان علیه السلام جایگاه بلندی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشت و باب او بود و هرگاه مشکلی روی می داد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابتدا آن را با علی علیه السلام در میان می گذاشت، عباس علیه السلام نیز چنین حالتی با امام حسین علیه السلام داشت. امام با پیشامد هر مشکلی، آن را با برادرش در میان می گذاشت و از او می خواست آن را برطرف کند. این مسئله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج، یعنی «برآورنده نیازها» بخوانند. شوکران سکوتپس از بازگشت امام حسن مجتبی علیه السلام به مدینه، غربت و انزوای ایشان دو چندان شد تا آنجا که حضرت را «مُذِلُّ المُؤمِنِین؛ خوار کننده مسلمانان» می خواندند. تبلیغات زهرآگین دشمنان بر ضد خاندان عصمت، روز به روز اوج می گرفت و بر مظلومیت آنان افزوده می شد. با این حال، این مسئله هرگز سبب نشد حضرت عباس علیه السلام که از اوضاع سیاسی وقت به تنگ آمده بود، دست به عملی خودسرانه بزند. هر چند صلح با روحیه جنگاوری و رشادت ایشان سازگاری نداشت، ولی اصل پیروی بی چون و چرا از امام بر حق زمان، او را به سکوت وادار می کرد. شرایط درونی و برونی جامعه هم، هیچ گاه از دیدگان بیدار وی پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل می کرد.تیر و تابوتبنا بر وصیت امام مجتبی علیه السلام ، بدن پاک ایشان را به سوی مزار تابناک رسول خدا صلی الله علیه و آله تشییع کردند. مروان، حاکم مدینه از انگیزه تشییع کنندگان آگاه شد و به همراه گروهی از سربازان، با آرایش کامل نظامی جلوی آنان را گرفت. به دستور او، بدن پاک امام، هدف تیرهای کینه قرار داده شد. حضرت عباس علیه السلام که غیرت حیدری در رگ هایش موج می زد، با دیدن چنین صحنه ای برآشفت، سبوی بردباری اش شکست و دست به قبضه شمشیر برد، که در این هنگام، امام حسین علیه السلام سفارش امام مجتبی علیه السلام را یادآور شد. عباس علیه السلام بار دیگر شکیبایی پیشه ساخت و چون تیغی برهنه، در کوه صبر آبداده تر شد و در انتظار روزی نشست که بتواند برندگی این تیغ را در احیای حق و حق طلبی به ستم پیشگان نشان دهد. پاسدار آفتابپس از مرگ معاویه و به حکومت رسیدن یزید، ولید، امام حسین علیه السلام را احضار کرد. حضرت عباس علیه السلام نیز به همراه سی تن از بنی هاشم امام را همراهی کردند. حضرت داخل دارالاماره مدینه گردید و بنی هاشم بیرون از دارالاماره منتظر فرمان امام شدند. ولید از امام خواست با یزید بیعت کند، ولی ایشان سر باز زد. در این هنگام مروان گفت: «امیر! عذر او را بپذیر، او بیعت نمی کند، گردنش را بزن» و شمشیر خود را کشید. امام، بنی هاشم را آگاه ساخت و حضرت عباس علیه السلام به همراه افرادش، با شمشیرهای آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت کردند. طلیعه قیامامام حسین علیه السلام برای یاری خود به هیچ کس اصرار نکرد؛ حتی از برادرش محمد بن حنفیه، شوهر خواهرش عبداللّه بن جعفر و پسر عمویش عبداللّه بن عباس یاری نخواست. عبداللّه بن جعفر برای منصرف ساختن امام از این سفر، بسیار کوشید و به حضرت گفت برای خروج و قیام عجله نکند. اما امام عَلَم مبارزه و اصلاح طلبی را برافراشت و آهنگ سفر کرد. در این سفر، خواهران و برادرانش با او همراه شدند. امام حسین علیه السلام آهنگ هجرت به سوی حرم امن الهی کرد و حضرت عباس علیه السلام نیز بدون درنگ بار سفر بست و با امام همراه گردید.
در سایه امامافراد سرشناس و چهره های برجسته بسیاری مانند عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن عمر امام حسین علیه السلام را دیدند و او را از سفر باز داشتند، ولی امام نپذیرفت. اگر چه افراد زیادی چنین پندهایی به امام دادند، ولی حضرت عباس علیه السلام حتی برای یک بار هم، لب به اندرز امام نگشود و به خود اجازه نداد پیش تر از او گام بردارد. در شرایطی چنین بحرانی و حساس که همگی از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کردند یا خود را داناتر می دانستند، عباس علیه السلام قهرمانانه پرچم اسلام را به دوش کشید و در اوضاعی که از یک سو، دنیاطلبی و شهوت پرستی بر عموم مردم هجوم آورده بود و از سوی دیگر، تحریفات و تبلیغات امویان برای موجّه جلوه دادن یزید، جبهه حقیقت جویی و ستم ستیزی را از مدافعان جان بر کف خالی کرده بود، در موضع طرفداری از حق پافشاری کرد و دوشادوش امام خود، برای اصلاح جامعه گام برداشت. سرور اسفندیار جانباز، چراغ هدایتروز جانباز که با میلاد علمدار کربلا حضرت عباس علیه السلام هم زمان است، فرصت مناسبی است تا نسل امروز، افزون بر الگوپذیری از رشادت ها و جانبازی های آن بزرگوار، در وقایع دفاع مقدس و دلاوری های جانبازان عزیز ایران اسلامی مطالعه کنند و درس ها و پیام های زندگی ساز را از متن این تاریخ ماندگار به دست آورند. جانبازان، پرستوهای زخمی عاشقی هستند که از کوچ شهیدان جا مانده اند، ولی آنها هم بوی کوچ سرخ می دهند و هر از گاهی، یکی از ایشان تاب نمی آورد و پر می کشد و به آسمان ها می رود. امام خمینی رحمه الله آن پیر فرزانه چه نیکو فرموده است: «مجروحین و معلولین، خود چراغ هدایتی شده اند که در گوشه گوشه این مرز و بوم به دین باوران، راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند؛ راه رسیدن به خدای کعبه را». قهرمانان جسم، پهلوانان روحمردانی که هشت سال در برابر یورش گسترده و همه جانبه دشمنان نور و روشنایی ایستادگی کردند، فقط قهرمانان جسم نیستند، بلکه پهلوانان روح نیز به شمار می آیند. وقتی دشمن آتش در این سرزمین انداخت و شعله های سرکش و مغرور این آتش، بخش وسیعی از خاک سبز ما را فراگرفت، جمعی از فرزندان این دیار، خود را به دل این آتش زدند، با آتش پنجه در پنجه افکندند و خود سوختند تا سرزمین و آیینشان سبز بماند. آنها بدون اینکه هراسی به خود راه دهند، سال ها دل به خدا و تن به توفان سپردند و سرانجام به رسم هدیه، عضوی از بدن خود را که از خدای سبحان امانت گرفته بودند، تقدیم حضرت رب العالمین کردند. یادگاران دفاع مقدسجانبازان، یادگاران دفاع مقدس هستند. آنها با بریدن از تمام خواسته هایشان و پشت کردن به ظواهر دنیا، قدم در راهی گذاشتند که انتهای آن، شهادت و دیدار خداوند است. آنها با خدا معامله کردند و از بهترین سرمایه زندگی، یعنی جسمشان گذشتند. کسانی که در راه خدا از جان و مالشان بگذرند، خداوند به ایشان به دیده رحمت می نگرد و چنین کسانی، دوستان واقعی خداوندند. چنان که در نهج البلاغه، سخنی زیبا از امیرمؤمنان آمده است: «بدان، بهترینِ مؤمنان، کسی است که جان، خاندان و مال خود را در راه خدا پیشاپیش تقدیم کند؛ زیرا آنچه پیش فرستی، برایت اندوخته می شود و آنچه باقی بگذاری، سودش به دیگران می رسد». دوستان خدایران زمین، همواره قهرمانان نام آوری دارد که به وجود آنان می بالد. اینان، یا نام آوران عرصه خونین جنگ و حماسه و نبردند و یا صاحب نامان عرصه های ژرف و شگرف علم و عرفان و مذهب. به شهادت تاریخ، هیچ ملتی به اندازه ملت ایران، در دامن خویش، دلاوران حماسی، اسطوره ای و عرفانی پرورش نداده است. قهرمانان حماسه آفرین ما در جبهه های جنگ تحمیلی، روحشان آکنده از فضیلت های نورانی و انسانی است و ملت های دیگر، همواره این نام آوران دنیای حماسه و عرفان را ستوده اند و آرزوی داشتن چنین کسانی را در خیال خود پرورده اند. جانباز صبوریادآوری حماسه های مردان و زنان این آب و خاک، هرگز تکراری نیست، بلکه مشق عشقی است که هر بار مرور آن، درس تازه ای دربردارد. در میان حماسه آفرینان دفاع مقدس، کسانی هستند که درگیر و دار نبرد، عضوی از بدن خود را از دست داده اند تا پیروزی و سرافرازی ملت ایران را به دست آورند. این عزیزان که به نام زیبای جانباز مفتخرند، هم اکنون در کنار ما زندگی می کنند و هر روز ممکن است با یکی از آنها برخورد داشته باشیم؛ انسان های صبور و مقاومی که بدون هیچ ادعا و توقعی، با دردهایشان مأنوس شده اند و چشمانشان رحمت خداوندی را می جوید. آنان، مسافران قطار شهادت بودند که در ایستگاه جانبازی پیاده شدند. شهید شاهدجانباز در دنیا پرچمدار معرفت است. در هنگامه ای که بسیاری خفته اند و آنان هم که بیدارند، بسیاری شان از بیم جان، توان برخاستن ندارند، اوست که برمی خیزد و چراغ دین را روشن نگاه می دارد. جانباز، همیشه پیشتاز است و عاشقانه از پرچم دین پاسداری می کند. جانبازِ صادق، پاره پاره پیکرش را فرشِ هر معبر می کند تا مین های شبهه و دروغ و فریب و وهم را از پیش پای مردان مسیرِ تسبیحِ پروردگار بردارد. آری، جانباز، شهیدی است که زنده می ماند تا رشته اتصال خاک و افلاک برقرار بماند و خاکیان، همچنان جرعه نوش افلاکیان باشند. جانباز می ماند تا آیندگان، به ویژه آنان که میدان کارزار را ندیده اند و حقایق دوران مبارزه را درک نکرده اند، به نشانه های ایشان بنگرند و پیام شهیدان را از آنان دریابند. مقام والای جانبازیایثار و از خودگذشتگی جانبازان را با هیچ معیار نمی توان سنجید. زمانی که دشمن بعثی با پشتیبانی آمریکا و متحدان غربی اش، با تمامی امکانات و تجهیزات پیشرفته نظامی به میهن اسلامی مان حمله کرد، این جوانان رشید و از خود گذشته بودند که سینه سپر کردند و با جسم و جانشان به استقبال گلوله های دشمن رفتند. ترکش های خشم دشمن، هنوز بر پیکر جانبازان ما سنگینی می کند و مسئولیت ما را فزون تر می سازد. اگر اکنون با آرامش خاطر و با احساس استقلال و غرور در کنار خانواده هایمان زندگی می کنیم، مدیون آن جانبازی ها هستیم و البته فقط با خدمت و ارج نهادن به مقام والای جانبازان، می توان گوشه ای از دین خود را ادا کرد. مُهر شهیدانپیامبر اعظم صلی الله علیه و آله به کسانی که برای پیکار با دشمنان خدا و در راه دفاع از حریم او، سر و دست و پا و جمله پیکر خویش را آماج تیر و تیغ و ترکش می کنند، چنین بشارت داده است: «هر کس در راه خدا زخمی بردارد یا خراشی ببیند، روز قیامت همان زخم و خراش، با خون فشانی بسیار، جلوه می کند، در حالی که رنگش همانند زعفران است و رایحه اش همچون مشک. هر کس در راه خدا زخمی بردارد، بر او نشان مُهر شهیدان خواهد بود». بشارت پیامبر صلی الله علیه و آله به جانبازرافع بن خدیج، از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام بود که در نوجوانی خود را برای جهاد پیش قدم می ساخت. او در بسیاری از صحنه ها حضور داشت و در جنگ احد، به مقام جانبازی نائل گشت. در عرصه نبرد احد، تیری به سوی رافع پرتاب شد و در سینه او فرو رفت. عموی او نزد پیامبر شتافت و گفت: بر سینه برادرزاده ام تیر نشسته است. پیامبر فرمود: «اگر دوست داری آن را خارج کنی، ما بیرونش می آوریم و اگر می خواهی او را به حال خود واگذاری، بدان که اگر وی در حالی بمیرد که این تیر در بدنش باشد، شهید شمرده می شود.» رافع ترجیح داد از این مژده بزرگ پیامبر بهره مند شود و درد مرارت بار آن تیر را به جان بخرد. پس تنه تیر را شکست و سر آن را در سینه اش باقی گذاشت. سر تیر، یادگاری از جنگ احد شد که تا سال های سال بر سینه رافع می درخشید. جانباز، مجاهد در راه حقاز نگاه وحی و کتاب آسمانی، مجاهدان در راه خدا با کسانی که به جبهه و جهاد نمی روند، یکسان نیستند و جایگاهی بس والاتر دارند. پیشوایان دین هم فرموده اند: «زکات بدن سالم و شخص شجاع، جهاد در راه خداست» یا «جهاد، دری از درهای بهشت است که خداوند برای دوستان خاص خود باز کرده است». پس جانبازان، مجاهدانی هستند که درهای آسمان به روی آنها گشوده شده است. بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، در بزرگ داشت مجاهدت های این عزیزان می فرماید: «ملت شریف ایران، بر شما جانبازان و فداکاران افتخار می کند. شما یاد فداکاران صدر اسلام را تجدید نمودید. یاد شما بزرگ مردان، در تاریخ بشریت و اسلام بزرگ جاودان است و مجاهدت افتخارآمیز شما، الگو برای مجاهدین در طول تاریخ است». جانبازان شیمیاییبمب های شیمیایی، از خطرناک ترین بمب هایی هستند که عراق در جنگ تحمیلی از آن استفاده کرد. آمریکا و غربیان در طول جنگ، سلاح های شیمیایی را در اختیار رژیم بعث عراق قرار دادند. بعثی ها هم فراوان آن را در جبهه های مختلف به کار گرفتند و رزمندگان، آسیب های جدی ای از این بمب ها دیدند. بیماری های خونی، پوستی و تنفسی از اثر این گازهای شیمیایی پدید آمد و دردهای کشنده، طولانی و طاقت فرسایی را به دنبال آورد. جانبازان شیمیایی، از مظلوم ترین رزمندگان دوران جنگ هستند که درد و رنج را بر جسم خویش با صبوری تحمل می کنند و با بزرگواری، روزگار می گذرانند. بی قرار
|
در روز چهار شعبان، 38 سال پس از هجرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرزندی پاک از سلاله فاطمه زهرا علیها السلام در مدینة النبی به دنیا آمد و چشم شیعیان را روشن نمود . نام او «علی » بود که بعدها به «زین العابدین » و «سجاد» مشهور گشت . دو سال پس از تولد او، جدش امیر مؤمنان علی علیه السلام در محراب عبادت، به شهادت رسید و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسن علیه السلام بود . از سال پنجاه هجری، به مدت یازده سال در دوران پر فراز و نشیب امامت پدرش حسین بن علی علیهما السلام که با قدرت طلبی معاویه و پسرش یزید مصادف بود، در کنار او قرار داشت و پس از آن، در محرم الحرام سال 61 هجری پس از قیام و شهادت پدر بزرگوارش در حادثه کربلا، امامت و زعامت جامعه اسلامی را عهده دار شد(1). این دوران که 34 سال به طول انجامید، با حکومت عده ای از حاکمان مقارن بود که عبارتند از:
1- یزید بن معاویه (61- 64 ه . ق)
2- عبد الله بن زبیر (61- 73 که به صورت مستقل حاکم مکه بود)
3- معاویة بن یزید (چند ماه از سال 64)
4- مروان بن حکم (نه ماه از سال 65)
5- عبد الملک بن مروان (65- 86)
6- ولید بن عبد الملک (86- 96)
آن امام همام، در سال 94 یا 95 هجری در مدینه منوره رحلت نمود و در قبرستان بقیع در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی علیه السلام به خاک سپرده شد (2).
دوران امامت آن حضرت، با یکی از سیاه ترین ادوار تاریخ اسلام همراه بود . بعد از حادثه دل خراش عاشورا و پس از انعکاس این خبر در سراسر کشور اسلامی، رعب و وحشت شدیدی بر جامعه حکم فرما شد و برای مردم مسلم گردید که یزید، پس از کشتن فرزند رسول خدا، که از قداست و عظمت بالایی برخوردار بود و به اسیری بردن زن و فرزندان او، از هیچ ظلم و جنایتی دریغ نخواهد کرد .
از دیگر حوادث تلخ این دوران، (واقعه حره) بود که بنا به نقل اکثر مورخین، لشکریان یزید، به فرماندهی مسلم بن عقبة، برای سرکوب مردم مدینه که در مقابل ظلم و جور حکومت بنی امیه به مخالفت پرداخته بودند، عازم آن شهر شدند و پس از حمله به مدینه، به دستور یزید، سه روز جان و مال و آبروی مردم مدینه مباح شد، از این رو عده زیادی از مردم بی گناه به قتل رسیدند (3) و حدود هزاران زن بی شوهر، باردار شدند (4).
پس از آن واقعه، لشکریان یزید برای سرکوب عبد الله بن زبیر که در مقابل یزید، به مخالفت پرداخته بود عازم مکه شدند و پس از محاصره آن شهر، خانه خدا و حرم امن الهی را با منجنیق، سنگ باران کردند و بر آن آتش گشودند به طوری که پرده ها، و سقف آن که از چوب ساخته شده بود در آتش سوخت (5).
در این ایام، شیعیان در خفا و تقیه روزگار سختی را سپری می کردند و جرات هیچ گونه اظهار محبت به اهل بیت علیهم السلام را نداشتند و اگر چنین کاری می کردند، مورد شکنجه و آزار قرار می گرفتند و یا حتی به قتل می رسیدند، چنان که «یحیی بن ام طویل » از یاران با وفای امام سجاد علیه السلام به جرم دوستی و پیروی از اهل بیت علیهم السلام دستگیر، و دست ها و پاهای او قطع شد و سپس به شهادت رسید (6) ، همچنین در زمان حاکمیت عبد الملک مروان، حدود 120 هزار نفر از مردم بی گناه که بسیاری از آن ها شیعیان اهل بیت علیهم السلام بودند به دست حجاج بن یوسف که مردی سفاک و بی رحم بود، به قتل رسیدند (7).
معرفت و شناخت تمام جنبه های شخصیتی ائمه علیهم السلام برای ما انسان های عادی و محدود در عالم طبیعت غیر ممکن است، چرا که آن انوار قدسیه در بالاترین مراتب و بلندترین قله های فضیلت و کمال قرار داشته و غالب انسان ها توان رسیدن به آن قله های رفیع را ندارند و از درک آن عاجزند . امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «ولا یرقی الی الطیر; و مرغان [بلند پرواز اندیشه ها ] نمی توانند به [بلندای ارزش ] من پرواز کنند . (8) »
عبد العزیز بن مسلم، یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام نقل می کند که ما در شهر «مرو» بودیم، روز جمعه در مسجد جامع آن شهر اجتماع کرده بودیم که از امامت سخن به میان آمد، پس از آن بر امام وارد شدم و در این رابطه از ایشان سؤال کردم، آن حضرت تبسمی کردند و فرمودند: «الامام واحد دهره، لا یدانیه احد ولا یعادله عالم ولایوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظیر; امام یکتای زمان خویش است که احدی [در فضیلت] به او نزدیک نمی شود (به او نمی رسد) و هیچ دانشمندی با او برابری نمی کند و بدیل و مثل و نظیری ندارد .»
و در ادامه فرمودند: «فمن ذا الذی یبلغ معرفة الامام او یمکنه اختیاره، هیهات هیهات ضلت العقول; کیست که بتواند به حد شناخت امام برسد و یا بتواند او را برگزیند، هرگز، هرگز، عقول [از درک امام و شناخت او] عاجزند . (9) »
بدیهی است که ما هرگز نمی توانیم مقام و منزلت واقعی امام سجاد علیه السلام را درک کنیم و تمام فضائل و مناقب او را به رشته تحریر در آوریم، ولی با غور در سیره رفتار آن حضرت، می توانیم گوشه ای از فضائل و منقبت های اخلاقی آن امام همام را برگیریم و وجود خود را از بوی خوش آن عطر آگین سازیم، از این رو شمه ای از آن ها را به اختصار بیان می نماییم .
از فضائل و مناقب بارز ائمه علیهم السلام علم گسترده آن ها است که از آن به «علم لدنی » تعبیر می شود، علمی که از منبع فیض و ذات حق سرچشمه می گیرد . امام باقر علیه السلام می فرماید: «ان لله عزوجل علمین: علم لا یعلمه الا هو وعلم علمه ملائکته ورسله فما علمه ملائکته ورسله فنحن نعلمه (10); خداوند دو گونه علم دارد، یکی علمی که مخصوص اوست و دیگری علمی که به ملائکه و رسولانش تعلیم کرده است و ما (ائمه) از این علم که به ملائکه و رسولان آموخته است، بهره مندیم .»
از این رو یکی از ویژگی های ممتاز آن حضرت، احاطه علمی ایشان به اصول اعتقادی و احکام اسلامی بود، به گونه ای که در مقابل هر سؤالی که از او می شد، پاسخی دقیق و اعجاب انگیز، بیان می نمود . این ویژگی منحصر به فرد، دانشمندان دیگر مذاهب را به تحسین و اعجاب واداشته بود، چنان که زهری، از علمای دربار عبدالملک مروان که از مخالفین اهل بیت علیه السلام به شمار می رفت، درباره امام سجاد علیه السلام می گوید: «ما رایت احدا کان افقه منه (11); احدی را فقیه تر و دانشمندتر از علی بن الحسین علیهما السلام ندیدم .»
ولی جای بسی تعجب و تاسف است که چگونه آن حضرت با آن مقام و عظمت علمی، مورد بی مهری و بی توجهی مردم و حتی دانشمندان و عالمان قرار می گرفت و لذا در زمره شاگردان ایشان فقط نام معدود کسانی همچون: جابربن عبدالله انصاری، ابوحمزه ثمالی، یحیی بن ام طویل و محمد بن جبیر بن مطعم، دیده می شود (12).
کتاب شریف صحیفه سجادیه که حاوی ادعیه و مناجات های چهارمین پیشوای شیعیان است، یکی از بزرگترین و مهمترین گنجینه های حقایق و اسرار الهی به شمار می رود، به همین خاطر به القابی چون «انجیل اهل بیت » و «زبور آل محمد» و «اخت القرآن »(13) مشهور گشته است و نظر به اهمیت و عظمت این کتاب، شرح های زیادی بر آن نوشته شده که صاحب کتاب «الذریعة » ، چهل و هفت شرح را نام برده است (14).
در سال 1353 ش آیت الله نجفی رحمه الله نسخه ای از صحیفه سجادیه را برای طنطاوی (مفتی اسکندریه) به مصر فرستاد، وی پس از تشکر از دریافت این هدیه گران بها، در پاسخ چنین نوشت: «این از محرومیت ما است که تا کنون بر این اثر گران بهای جاوید، که از مواریث نبوت است، دست نیافته بودیم، من هر چه در آن می نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از کلام خالق پایین تر می یابم . (15) »
دانشمندان و علمای بزرگ، پس از عمری تلاش و تعلیم و تعلم برای بیان کردن یا نوشتن مطلبی، زمان زیادی را به مطالعه و کنکاش می پردازند، ولی امام سجاد علیه السلام این مضامین بلند و مطالب عالی را در وقت مناجات با خالق خویش و در هنگامی که تمام توجه اش به معبود، معطوف بوده، نجوا می کرده است، و این نیست مگر جوششی از چشمه علم لدنی آن امام معصوم .
علاوه بر صحیفه سجادیه، رساله گران بهایی از آن حضرت به یادگار مانده که همچون پرتویی از نور، روشنی بخش راه انسان هاست . در این اثر جاوید که «رسالة الحقوق » نام دارد، 51 حق و وظیفه برای انسان بیان شده که از حقوق خداوند بر انسان و سپس حقوق اعضاء و جوارح شروع و به حقوق اهل ذمه ختم شده است (16).
از مهم ترین عواملی که انسان را به سوی انجام عبادات بیشتر فرا می خواند، چشیدن طعم شیرین عبادت است و اگر انسان به مرتبه ای از کمال برسد که حلاوت عبادت را در اعماق وجود خود حس کند، هرگز وقت خود را در امور دیگر صرف نخواهد کرد، از این رو باید یکی از خواسته های ما از درگاه خداوند، این باشد که: «واذقنی حلاوة ذکرک; [پروردگارا] حلاوت و شیرینی یادت را به من بچشان .»
طبیعی است که امام سجاد علیه السلام با آن مقام بلند معنوی و غرق بودن در اقیانوس بی کران یاد خداوند و لبریز بودن وجود او از حلاوت ذکر حق، بیشتر وقت خود را به عبادت بپردازد . امام محمد باقر علیه السلام درباره عبادت پدر خود می فرماید: «بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد وقد اصفر لونه من السهر ورمضت عیناه من البکاء ودبرت جبهته من السجود و ورمت قدماه من القیام فی الصلاة (17); به حدی عبادت کرده بود که دیگران به آن حد عبادت نمی کنند و از شب زنده داری رنگش زرد گشته بود و از گریه چشمانش سرخ شده بود و از سجده پیشانی اش برجسته شده بود و از ایستادن برای نماز، پاهایش ورم کرده بود .»
این ویژگی امام سجاد علیه السلام چنان برجسته بود که علمای دیگر مذاهب زبان به تحسین او گشوده اند، چنان که مالک بن انس (رئیس مذهب مالکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) می گوید: «ولقد بلغنی انه کان یصلی فی کل یوم ولیلة الف رکعة الی ان مات(18); به من خبر رسیده که علی بن الحسین علیهما السلام در شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند و این کار تا زمان وفات او ادامه داشت .»
هم چنین ابن ابی الحدید می گوید: «وکان الغایة فی العبادة (19); [علی بن حسین علیهما السلام] نهایت در عبادت کردن بود .» به همین خاطر آن حضرت به «زین العابدین » یعنی زینت عبادت کنندگان، مشهور گشت (20).
امام زین العابدین، به خاطر معرفت کامل و عشق وافری که به معبود خویش داشت، و مقام الوهیت را به خوبی درک نموده بود، در هنگام امور عبادی به پروردگار خود توجه کامل پیدا می نمود و نسبت به تمام امور اطراف خود بی توجه می گشت، آن چنان قلب او سرشار از یاد و ذکر خدا می شد که فضای دل را بر دیگر مخلوقات تنگ می نمود . ابو نعیم اصفهانی از علمای اهل سنت نقل می کند که: «کان علی بن الحسین اذا فرغ من وضوء الصلاة وصار بین وضوئه وصلاته اخذته رعدة ونفضة، فقیل فی ذلک، فقال: ویحکم اتدرون الی من اقوم ومن ارید اناجی (21); همواره پس از وضو گرفتن و قبل از اقامه نماز، علی بن الحسین را لرزه ای فرا می گرفت، از ایشان درباره این حالت سؤال شد، امام علیه السلام فرمودند: وای بر شما! آیا می دانید که به درگاه چه کسی می ایستم و با چه کسی می خواهم مناجات کنم؟»
همچنین ابی نوح انصاری نقل می کند، روزی در خانه ای بودیم که علی بن الحسین هم در آن جا حضور داشت و در حال عبادت کردن بود و به سجده رفته بود، ناگهان خانه دچار حریق شد، دوبار به آن حضرت گفتند: «یابن رسول الله! النار; ای پسر رسول خدا! آتش » ، ولی امام علیه السلام سر از سجده برنداشت تا آن که آتش خاموش شد، آن گاه به ایشان گفته شد: «ما الذی الهاک عنها; چه چیزی تو را از آتش غافل ساخت؟» آن حضرت در جواب فرمودند: «الهتنی عنها النار الاخری (22); آتش آخرت مرا از آن غافل ساخت .»
حاکمان بنی امیه و تمام کسانی که از اهل بیت علیهم السلام بغض و کینه ای به دل داشتند، تمام سعی و تلاششان این بود که با تبلیغات سوء بر علیه این خاندان، آنان را به انزوا کشانده و محبت مردم را نسبت به آنان کم کنند و نور ولایت را خاموش سازند «یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولوکره المشرکون » (23); «آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خداوند نور خود را کامل می کند، هر چند کافران خوش نداشته باشند .»
ولی با همه این دسیسه ها و نیرنگ ها و تبلیغات سوء، این خاندان در بین مردم مقام و منزلت والایی داشتند و مورد احترام و تکریم واقع می شدند .
نقل شده که هشام بن عبدالملک از حکام بنی امیه، برای انجام فریضه حج عازم مکه شد، به هنگام طواف، وقتی می خواست حجر الاسود را استلام کند، به خاطر ازدحام جمعیت، موفق به این کار نشد، سپس منبری را در کنار حرم گذاشتند و هشام بر روی آن نشست و لشکریان دور او را گرفتند، در همین موقع امام سجاد علیه السلام وارد شد، در حالی که عبایی بر دوش مبارکش بود ; «احسن الناس وجها واطیبهم رائحة، بین عینیه سجادة; زیباترین مردم از نظر صورت و خوشبوترین مردم بود و در بین دو چشمش (محل سجده) علامت سجده نمایان بود .»
امام علیه السلام در حال طواف هنگامی که نزدیک حجر الاسود رسید، مردم به خاطر هیبت او و به نشانه تجلیل و احترام، کنار رفتند تا ایشان حجر الاسود را استلام کنند . هشام، از این موضوع خشمگین شد . یکی از اطرافیان هشام، پرسید: این شخص کیست که مردم این گونه احترامش می کنند؟ فرزدق (شاعر معروف عرب) که آن حضرت را شناخته بود گفت: من او را می شناسم و بالبداهة شروع به خواندن اشعاری نمود و ابیات زیادی را در فضائل امام علیه السلام بیان نمود که به چند بیت از آن اشاره می کنیم:
هذا الذی تعرف البطحاء وطاته
والبیت یعرفه والحل والحرم
هذا بن خیر عباد الله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
اذا راته قریش قال قائلها
الی مکارم هذا ینتهی الکرم
«این کسی است که بطحاء (نام مکانی در مکه معظمه) جای پایش را می شناسد و خانه کعبه و حرم و بیرون حرم با او آشناست .
این شخص، پسر بهترین تمام بندگان است و پرهیزگار، برگزیده، پاکیزه، نشانه و راهنما است .
هنگامی که قریش او را ببینند، گوینده آن ها می گوید: کرم و جود، به مکارم او ختم می شود .»
در این هنگام، هشام به شدت عصبانی شد و دستور داد فرزدق را در مکانی به نام «عسفان » بین مکه و مدینه، زندانی کنند (24).
چهارمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، در میان مردم از جایگاه والایی برخوردار بود و فضائل اخلاقی، موقعیت علمی و قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، سبب شده بود که عامه و خاصه او را احترام و تعظیم کنند، ولی با وجود چنین برخوردی از طرف مردم، تواضع و فروتنی یکی از ویژگی های ممتاز اخلاقی آن حضرت به شمار می رفت، به حدی که در پاره ای از اوقات مورد اعتراض برخی از مسلمانان واقع می شد، برای نمونه روزی امام علیه السلام وارد مسجد شد و پس از عبور از میان توده مردم، در کنار «زیدبن اسلم » نشست . در این هنگام، نافع بن جبیر لب به اعتراض گشود و به آن حضرت عرض کرد: «غفر الله لک، انت سید الناس، تاتی تتخطی حتی تجلس مع هذا العبد; مغفرت و رحمت خدا بر تو باد، تو سید و سرور مردم هستی، پس چرا این گونه می روی تا در کنار این عبد بنشینی؟» حضرت فرمودند: «العلم یبتغی ویؤتی ویطلب من حیث کان (25); علم و دانش باید جستجو شود و داده شود و طلب می شود از هر جائی که باشد .»
آری، مردان بزرگ همیشه در اوج عظمت و بزرگی، فروتنی و تواضع را سیره خود قرار می دهند و خود را در مقابل عظمت پروردگار جهانیان کوچک و ناچیز می بینند، از این رو هرگز به خود اجازه نمی دهند که با دیگر بندگان با کبر و غرور رفتار کنند .
امام سجاد علیه السلام در رفتار با مردم آن چنان متواضع بودند که برخی اوقات سعی می کردند در میان مردم ناشناخته باشند تا بتوانند متواضعانه با مردم برخورد نمایند و به آن ها خدمت کنند . امام صادق علیه السلام می فرمایند: امام سجاد علیه السلام هنگامی که مسافرت می نمود با قافله ای حرکت می کرد که او را نمی شناختند و با اهل کاروان شرط می کرد که در طول سفر خدمت گذار آنان باشد . روزی بر همین منوال مسافرت نمود، از قضا مردی که امام را از قبل می شناخت، آن حضرت را مشاهده کرد، نزد کاروانیان رفت و به آنان گفت: آیا می دانید او کیست؟ گفتند: خیر، گفت: او علی بن الحسین علیهما السلام است، آن ها با شنیدن این سخن باسرعت به طرف امام علیه السلام رفتند و دست و پای او را بوسیدند و عرض کردند: ای پسر رسول خدا! آیا می خواهی که آتش جهنم ما را فرا بگیرد؟ اگر از جانب ما به شما بی احترامی صورت می گرفت، آیا تا ابد هلاک نمی شدیم؟ امام علیه السلام فرمود: روزی با گروهی مسافرت نمودم که آنان مرا می شناختند و به خاطر قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتم مرا بیش از حد مورد احترام قرار دادند، و چون ترسیدم شما نیز چنین کنید، خود را معرفی نکردم (26).
امام زین العالدین علیه السلام همان طور که در عبادت های فردی زبان زد عام و خاص بود، در عبادات اجتماعی نیز، همه را به حیرت واداشته و خدمت به خلق، به خصوص دستگیری و دلجویی از نیازمندان را زینت بخش رفتار خود قرار داده بود، از این رو بسیاری از مورخین، با عبارت های گوناگون این موضوع را نقل کرده اند (27).
آن حضرت نسبت به بهبود وضع زندگی فقراء و محرومین، اهتمام فراوانی داشت و چنان بر این کار مداومت می ورزید که آثار حمل طعام برای فقرا، بر روی جسم مبارکشان باقی مانده بود، به گونه ای که نقل شده: «لما مات علی بن الحسین فغسلوه جعلوا ینظرون الی آثار سواد بظهره، فقالوا: ما هذا؟ فقیل: کان یحمل جرب الدقیق لیلا علی ظهره یعطیه فقراء المدینة; هنگامی که علی بن الحسین رحلت نمود و مسلمانان بدن مبارکش را غسل می دادند، آثار سیاهی و کبودی را بر پشت آن حضرت مشاهده نمودند، پرسیدند: این آثار برای چیست؟ جواب داده شد که این اثر حمل کیسه های پر از طعام است که آن حضرت به فقراء مدینه اعطا می نمودند . (28) »
همچنین سفیان بن عیینة می گوید: زهری، شبی سرد و بارانی، علی بن الحسین را مشاهده نمود که بر دوش خود چیزی راحمل می کرد، پرسید: ای فرزند رسول خدا، این چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «ارید سفرا اعد له زادا، احمله الی موضع حریز; عازم سفری هستم و برای آن سفر زاد و توشه فراهم می کنم وبه جای امنی منتقل می سازم .» زهری عرض کرد: بگذارید غلام من آن را حمل کند، امام علیه السلام قبول نکردند، زهری عرض کرد: پس بگذارید من آن را حمل کنم و شما رااز حمل آن راحت نمایم . آن حضرت فرمود: من خود را از حمل چیزی که باعث نجاتم در سفر می شود، راحت نمی کنم .
پس از گذشت چند روز، زهری آن حضرت رامشاهده نمود و گفت: ای فرزند رسول خدا از آن سفری که بیان فرمودید اثری نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: «بلی یا زهری لیس ما ظننت ولکنه الموت وله کنت استعد، انما الاستعداد للموت، تجنب الحرام وبذل الندی فی الخیر (29); آری ای زهری، آن سفری که تو گمان می کنی نیست، بلکه منظور من از سفر، سفر مرگ است که برای آن آماده می شوم، همانا آماده شدن برای مرگ، دوری جستن از حرام و بذل و بخشش چیزهای خوب در راه خیر است .»
امامان معصوم علیهم السلام همانند پیامبران الهی، هر کدام بر حسب شرائط زمان خود، به گونه ای خاص، از کیان اسلام دفاع کرده و اصول و مبانی اعتقادی و احکام الهی را تبلیغ نموده اند .
در ابتدای این نوشتار، موقعیت تاریخی و شرایط ویژه زمان امام سجاد علیه السلام به اجمال بیان شد و روشن گردید که خلفای بنی امیه آشکارا قوانین اسلامی را زیر پا می گذاشتند و از هر گونه ظلم و ستم و اشاعه فحشا دریغ نمی کردند . این اوضاع سیاسی و جو فرهنگی، شیوه های مبارزاتی خاصی را می طلبید، از این رو آن حضرت، برای پیشبرد اهداف الهی و گسترش معارف اسلامی و مقابله باظلم و فساد دستگاه حکومتی بنی امیه، که در حال سرایت به تمام جامعه اسلامی بود، از شیوه های خاصی استفاده می کردند که در ادامه به سه نمونه از آن ها اشاره می کنیم .
در زمان حکومت خلفای بنی امیه، جامعه اسلامی چنان از مسیر خود منحرف شده بود که سنت های رسول خدا صلی الله علیه و آله علنا ترک، و بدعت های زیادی در دین گذاشته می شد و کسانی چون یزید، که همه فرقه های اسلامی بر فاسق بودن او اتفاق نظر دارند و ترک نماز و شرب خمر را به او نسبت می دهند (30) ، در راس حاکمیت اسلامی قرار گرفتند، از این رو امام حسین علیه السلام با هدف مبارزه با ظلم و فساد عمال بنی امیه و احیاء سنت امر به معروف و نهی از منکر و باز گرداندن جامعه اسلامی به مسیر مستقیم، آن حماسه بزرگ تاریخ را رقم زد و با اهداء خون خود، نهال نوپای اسلام را زنده نگه داشت .
پس از واقعه جانسوز عاشورا، امام سجاد علیه السلام در هنگام اسارت در کوفه و شام، بدون هیچ ترس و واهمه ای از دستگاه جبار بنی امیه، با خطبه های آتشین خود به روشنگری جامعه نسبت به چنین واقعه اسفباری پرداخت و مردم را از عواقب شوم آن، آگاه ساخت . پس از آن نیز از هر فرصتی برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و بیان نمودن آن قیام عظیم، استفاده می نمود . به عنوان نمونه آن حضرت در موقعیت های مختلف به یاد مظلومیت پدر و فرزندان و یاران با وفایش می گریست . از جمله در روایتی نقل شده که آن حضرت، هر زمان ظرف آبی را برای نوشیدن برمی داشت می گریست، از ایشان درباره علت این کار سؤال شد، فرمودند: «وکیف لا ابکی وقد منع ابی من الماء الذی کان مطلقا للسباع والوحوش (31); چگونه گریه نکنم در حالی که آب برای استفاده وحوش و درندگان آزاد بود، ولی پدرم از آن منع شد .»
بدون شک چنین کارهایی از طرف امام، اثر و نتیجه سیاسی مثبتی داشت; چون یادآوری مکرر فاجعه کربلا نمی گذاشت که ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطره ها فراموش شود و از طرفی در افکار عمومی برای حکام اموی بسیار گران تمام می شد و مشروعیت آنان را زیر سؤال می برد .
روش دیگر امام علیه السلام در حفظ کیان اسلام و تبلیغ معارف الهی و مبارزه با ظلم و فساد، همان روش عمومی اولیاء الهی و ائمه اطهار علیهم السلام بود، یعنی از راه موعظه و پند و ارشاد، مردم را با اندیشه های ناب اسلام، آشنا می نمود و همچون پدری دلسوز و مهربان، آنان را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی، بر حذر می داشت و همچون خورشیدی فروزان راه هدایت و رستگاری را بر مردم روشن می نمود . برخی از این مواعظ و بیانات، سخنانی است که هر روز جمعه در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله ایراد می فرمود (32). همچنین سخنان و مواعظ دیگری که آن حضرت در جمع شیعیان و پیروان خاص خود ایراد می کردند، از طریق یارانی چون ابو حمزه ثمالی نقل شده است .
علاوه بر این، امام علیه السلام به صورت حضوری یا در قالب نامه، فقها و محدثان و قضات درباری را مورد وعظ و پند قرار می دادند و آنان را به پیروی از حق، دعوت می نمودند . برای نمونه امام علیه السلام در نامه ای دلسوزانه به زهری از محدثان و فقیهان دربار عبد الملک بن مروان، او را از عاقبت کارش آگاه ساخت و از او خواست که از گمراهی دست کشیده و راه راست را در پیش گیرد . در فرازی از این نامه امام سجاد علیه السلام چنین می فرماید: «احذر فقد نبئت وبادر فقد اجلت انک تعامل من لا یجهل وان الذی یحفظ علیک لا یغفل، تجهز، فقد دنا منک سفر بعید وداو ذنبک فقد دخله سقم شدید (33); بر حذر باش که به تو اعلام [خطر] شد و گام بردار و عمل کن که به تو مهلت داده شده، به درستی که با کسی معامله می کنی که نادان و جاهل نیست و آن کسی که حساب اعمال تو را نگه می دارد از تو غافل نمی شود، پس آماده سفر باش که سفری دور در پیش داری و گناهت را درمان کن که ت سخت بیمار شده است .»
امام علیه السلام با این شیوه حکیمانه، ضمن این که مردم را موعظه و نصیحت می کرد و تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل می نمود، از آن به عنوان شیوه ای سیاسی برای مقابله با ظلم و ستم دستگاه حاکم استفاده می نمود، و در عین حال ساسیت حکومت را بر نمی انگیخت . در نتیجه، آن حضرت می توانست در یک فضای مناسب، اهداف و آرمان های والای خود را عملی سازد .
هر چه از حاکمیت خلفای بنی امیه می گذشت، انحطاط جامعه بیشتر می شد و اهل بیت علیهم السلام که کفو قرآن بودند، (34)مورد بی توجهی و بی مهری بیشتری قرار می گرفتند . آنان بر منبرها لعن می شدند (35) و حکام بنی امیه مورد ستایش قرار می گرفتند . کار به جایی رسیده بود که در جامعه ای که جهاد و شهادت و علم و تقوا ارزش بود، خنیاگران و آوازه خوان ها ارزش پیدا کردند، چنان که یکی از آوازه خوان های مشهور زن، وقتی وارد مکه شد، آن چنان مورد استقبال قرار گرفت که در مورد هیچ مفتی و فقیه و محدثی سابقه نداشت (36).
در چنین جامعه ای و با در نظر گرفتن محدودیت و فشار سیاسی، امام سجاد علیه السلام دعا و نیایش را به عنوان راه کاری مناسب برای مقابله با چنین وضعیتی انتخاب نمود و با این روش حکیمانه، جامعه ای را که در حالت رکود اخلاقی بود، تحرکی دوباره بخشید و نور ایمان را در دل های تیره و تار آنان زنده کرد . امام علیه السلام در این دعاها گذشته از مسائل اعتقادی و اخلاقی، به دو جنبه خاص توجه و اهتمام ویژه می ورزید:
الف: امامت: امام سجاد علیه السلام در بسیاری از ادعیه، به حق مسلم اهل بیت علیهم السلام که توسط بنی امیه غصب شده بود، تصریح می نمودند تا از این طریق مردم را از این موضوع آگاه سازند که حاکمان و جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانی هستند . آن حضرت در فرازی از صحیفه سجادیه می فرمایند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائک واصفیائک وموضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها قد ابتزوها . . . حتی عاد صفوتک وخلفائک مغلوبین مقهورین مبتزین (37); خداوندا! مقام خلافت برای خلفای توست و برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانت های تو در درجات عالیه که تو آن مقام را به آن ها اختصاص دادی، ولی دیگران از آن ها گرفتند . . . تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمکاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان از بین رفته است .»
ب) بیان فضیلت اهل بیت علیهم السلام: آن حضرت در مقابل تبلیغات سوء دستگاه حاکم بر ضد اهل بیت علیهم السلام در موارد متعددی، صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او را با دیگر ادعیه، همراه می ساختند، تا از این طریق، علاوه بر این که اهل بیت علیهم السلام را جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کنند، فضائل و مقام و منزلت والای آنان را نیز بیان نمایند . ایشان در ضمن یکی از ادعیه می فرمایند: «وصل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین (38); [خداوندا! درود رست بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او که انسان های نیکو سرشت و پاکیزه و بزرگوار و نجیب هستند .»
پی نوشت ها:
1) ر . ک: ارشاد شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 253; بحار الانوار، مجلسی، المکتبة الاسلامیه، ج 46، ص 12 .
2) ارشاد شیخ مفید، همان، ص 254; بحار الانوار، همان .
3) تاریخ طبری، مطبعة الاستقامة، ج 4، ص 374; مروج الذهب، مسعودی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 82; الکامل، ابن اثیر، دار صادر، ج 4، ص 111 .
4) البدایة و النهایة، ابن کثیر، دار الکتب العلمیة، ج 8، ص 224 .
5) همان، ص 228; الکامل، ابن اثیر، دار احیاء التراث العربی، ج 2، ص 602; مروج الذهب، مسعودی، همان، ص 84; تاریخ طبری، همان، ص 383 .
6) اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، شیخ طوسی، دانشگاه مشهد، ص 123 .
7) مروج الذهب، مسعودی، دار الاندلس، ج 3، ص 166، الوافی بالوفیات، ابن صفدی، النشرات الاسلامیه، ج 11، ص 308; تاریخ اسلام، ذهبی، دارالکتاب العربی، حوادث سنه 81- 100 .
8) نهج البلاغه، خطبه 3 .
9) اصول کافی، کلینی، دار الاضواء، ج 1، ص 198 .
10) همان، ص 256 .
11) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، ج 4، ص 389 .
12) فی رحاب ائمة اهل بیت، محسن امین عاملی، دار التعارف، ج 3، ص 213 .
13) الذریعة، آقا بزرگ تهرانی، المکتبة الاسلامیة، ج 15، ص 18 .
14) همان، ج 13، ص 345- 359 .
15) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق علیه السلام، ص 271 به نقل از صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدر الدین بلاغی، (مقدمه) ص 37 .
16) الامالی، شیخ صدوق، مجلس 59، ص 301- 306; الخصال، شیخ صدوق، باب خمسین و مافوقه، ص 564- 570; تحف العقول، حرانی، دارالکتب الاسلامیه، ص 255 .
17) مناقب ابن شهر آشوب، دار الاضواء، ج 4، ص 162 .
18) تهذیب الکمال، المزی، مؤسسة الرسالة، ج 20، ص 390; سیر اعلام النبلاء، همان، ص 392 .
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 27 .
20) تهذیب الکمال، همان; سیر اعلام النبلاء، همان; حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، دار الفکر، ج 3، ص 135 .
21) حلیة الاولیاء، همان، ص 133 .
22) تهذیب الکمال، همان، ص 389; بحار الانوار، مجلسی، همان، ص 80; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص 163; تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دار الفکر، ج 41، ص 377 .
23) صف/8 .
24) تهذیب الکمال، همان، ص 400; سیر اعلام النبلاء، همان، ص 398; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص 183; حلیة الاولیاء، همان، ص 139 .
25) الطبقات الکبری، ابن سعد، دار صادر، ج 5، ص 216; سیر اعلام النبلاء، همان، ص 388; حلیة الاولیاء، همان، ص 138 .
26) بحار الانوار، همان، ص 69 .
27) سیر اعلام النبلاء، همان، ص 393; بحار الانوار، همان، ص 66; تهذیب الکمال، همان، ص 392 .
28) حلیة الاولیاء، همان، ص 136; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص 167; بحار الانوار، همان .
29) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص 166; بحار الانوار، همان .
30) ر . ک: مروج الذهب، همان، ص 79; الکامل، ابن اثیر، همان، ص 127; البدایة و النهایة، همان، ص 232; مجمع الزوائد هیثمی، دار الکتاب العربی، ج 5، ص 241; مسند ابویعلی، دار المامون، ج 2، ص 176 .
31) بحار الانوار، همان، ص 109 .
32) تحف العقول، همان، ص 252 .
33) همان، ص 276 .
34) احادیث زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این جا نقل شده است: از جمله حدیث ثقلین که اکثر کتب روائی شیعه و سنی آن را نقل کرده اند مثل: کنز العمال، فاضل هندی، مؤسسة الرساله، ج 1، ص 380; صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج 4، ص 1873; اسد الغابة، ابن اثیر، ج 2، ص 12 .
35) معجم البلدان، یاقوت بن عبد الله الحموی، دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص 192 .
36) الاغانی، ابو الفرج اصفهانی، دار احیاء التراث العربی، ج 8، ص 225 .
37) صحیفه سجادیه، دعای 48 .
38) همان، دعای 6 .
منابع مقاله:
به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت علی و فاطمه،که درود خدا بر ایشان باد،در خانه ی وحی و ولایت،چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص) رسید،به خانه ی حضرت علی و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه یی سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد،آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3).
به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش،امین وحی الهی،جبرئیل،فرود آمد و گفت:
سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا،این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» (4) که به عربی «حسین »خوانده می شود،نام بگذار. (5) چون علی (ع) برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستی.
و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین »از جانب پروردگار،برای دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش،فاطمه ی زهراء که سلام خداوند بر او باد،گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت،و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد. (7)
حسین و پیامبر (ص)
از ولادت حسین بن علی (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص) در باره ی حسین (ع) ابراز می داشت،به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.
سلمان فارسی می گوید:دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود:
تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی،تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی،تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان،قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند:
وقتی از پیامبر پرسیدند کدامیک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری،فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامی حسن و حسین را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف می کند که:
رسول اکرم (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد،وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است. (11)
عالی ترین،صمیمی ترین و گویاترین رابطه ی معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله ی رسول گرامی اسلام (ص) خواند که فرمود:
حسین از من و من از حسینم. (12)
پی نوشتها:
1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع) اقوال دیگری هم گفته شده است،ولی ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم.ر.به. ک.اعلام الوری طبرسی ص 213
2- احتمال دارد منظور از اسماء،دختر یزید بن سکن انصاری باشد.ر.به.ک.اعیان الشیعه جزء 11 ص 167
3- امالی شیخ طوسی ج 1 ص 377
4- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389،این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد- لسان العرب ج 6 ص 60
5- معانی الاخبار ص 57
6- در منابع اسلامی در باره ی عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است،ر.به.ک.وسائل الشیعه ج 15 ص 143 به بعد.
7- کافی ج 6 ص 33.
8- مقتل خوارزمی ج 1 ص 146- کمال الدین صدوق ص 152.
9- سنن ترمذی ج 5 ص 323.
10- ذخائر العقبی ص 122.
11- الاصابه ج 11 ص 330.
12- سنن ترمذی ج 5 ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.
منابع مقاله:
پیشوای سوم - حضرت امام حسین (علیه السلام) ، هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق ؛